قتل مرد رهگذر به دستور ۲زن نامرئی
پسر جوان پس از مصرف ماریجوانا قدم به خیابان گذاشت و درحالیکه چاقو در دست داشت، به مردی رهگذر حمله کرد و با ضربات چاقو جان او را گرفت. او حالا مدعی است که جنایت را به دستور ۲زن نامرئی انجام داده است.
یکشنبه 28 فروردین 1401 , 12:44
- این حادثه ظهر پنجشنبه 25فروردین ماه در خیابانی در نازیآباد تهران رخ داد. آن روز کسانی که از این خیابان عبور میکردند، ناگهان پسری جوان را دیدند که به سمت مردی 60ساله هجوم برد و دیوانهوار با چاقو ضرباتی به او زد. او ثانیههایی بعد با دستان و لباسهایی خونآلود پا به فرار گذاشت. شاهدان از دیدن این صحنه وحشت کرده بودند. یکی از آنها با اورژانس و پلیس تماس گرفت و دقایقی بعد مرد زخمی برای درمان به بیمارستان انتقال یافت اما بهدلیل شدت جراحات وارده جانش را از دست داد.
گزارش این جنایت به قاضی محمدرضا صاحبجمعی، بازپرس ویژه قتل اعلام و تحقیقات برای شناسایی و دستگیری قاتل آغاز شد. نخستین بررسیها از این حکایت داشت که مقتول روز حادثه برای خرید از خانه بیرون رفته که هدف حمله ضارب قرار گرفته است. او هیچ ارتباطی با قاتل نداشت و بهنظر میرسید که عامل جنایت آن روز بهصورت تصادفی به سراغ مقتول رفته و وی را قربانی کرده است.
پایان فرار قاتل
روایتهای عجیب
مکث
گفتوگو با متهم
مقتول را میشناختی؟
نه. حتی یکبار هم او را ندیده بودم.
پس انگیزهات از قتل چه بود؟
من کسی را نکشتم. مگر من آدمکش هستم؟
تو در خیابان جان مرد بیگناهی را گرفتهای.
آها. اشتباه کردم. قتل کار من نبود. کار 2 زن بود؛ یعنی آنها از من خواستند که آدم بکشم و بعد از آنکه من با چاقو به مرد غریبه ضربه زدم، غیبشان زد.
آن روز چه اتفاقی افتاد؟
آن روز درحالیکه چاقو همراهم بود از خانه بیرون آمدم و در حال قدمزدن در پیادهرو بودم که ناگهان 2زن مقابل چشمانم ظاهر شدند. آنها به من گفتند که مقتول را بکش. مقتول مردی بود که در چند قدمی من در حال گذر از پیادهرو بود. تا قبل از آن او را ندیده بودم. ابتدا زیر بار نرفتم اما آن 2زن مدام در گوشم میخواندند که باید او را بکشی. حتی با چشمانشان اشاره میکردند که هرچه زودتر نقشه قتل را اجرا کن. ترسیدم اگر خواسته آنها را اجرا نکنم بلایی بر سرم میآورند و از ترسم خواسته 2زن را اجرا کردم. پس از آنکه چند ضربه به مردی که نمیشناختم زدم، آن 2زن ناگهان غیبشان زد و من درحالیکه چاقوی خونآلود در دستم بود، فرار کردم.
چرا با خودت در خیابان چاقو حمل میکنی؟
برای محافظت از خودم از دست اشباح! چندبار پیش آمده که در خیابان ارواح به سراغم آمدند. اذیتم میکردند و قصدشان این بود که به من آسیب برسانند. به همین دلیل چاقو با خود حمل میکردم تا با آن ارواح را تهدید کنم.
حدود 10سالی میشود که ماریجوانا میکشم. روز حادثه هم کشیده بودم و به همین دلیل دچار توهمات عجیب میشدم. البته قبل از آنکه از خانه بیرون بروم، مادرم هم به سراغم آمد. البته نه در واقعیت. چون ماریجوانا مصرف کرده بودم صدای مادرم را در گوشم شنیدم. در حال استراحت در خانه بودم که مادرم به فکرم آمد. او در گوشم گفت چاقویی از کابینت آشپزخانه بردار و برو در خیابان مردی را بکش. من هم از صدایی که دستور گرفتم، اطاعت کردم.
دیدگاه تان را بنویسید