بایدن به دنبال مذاکره چندجانبه با ایران
ابراهیم متقی در مثلث نوشت:مهندسی سیاست خارجی واشنگتن در مقابل تهران چگونه خواهد بود
ایران و ایالاتمتحده دورههای متفاوتی از همکاری، رقابت و ستیزش را تجربه کردهاند. علت اصلی شکلگیری چنین فرآیند پرفراز و نشیبی را میتوان ناشی از شکلبندیهای امنیت منطقهای خاورمیانه و بحرانهای پایانناپذیر در ژئوپلیتیک خاورمیانه دانست. ژئوپلیتیک خاورمیانه مبتنی بر نشانههایی از تهدیدات پایانناپذیر بوده و به همین دلیل، کشورهای منطقهای از سازوکارهای مربوط به «موازنه تهدید» برای مقابله با یکدیگر استفاده میکنند.
بسیاری بر این اعتقادند که ایران و آمریکا در دوران بایدن سطح جدیدی از روابط همکاریجویانه را تجربه خواهند کرد. اگرچه چنین فرآیندی با نشانههایی از برگشتپذیری در دوران گذشته همراه بوده، اما واقعیتهای در حال گذار خاورمیانه و غرب آسیا شکلگیری هر الگوی جدید کنش رفتاری را امکانپذیر میسازد. بعد دیگر کنش ارتباطی ایران و ایالاتمتحده در دوران موجود معطوف به همکاریهای چندجانبه آمریکا، ایران و کشورهای منطقهای خواهد بود.
چنین الگویی از همکاریها براساس نگرش «رابرت مالی» و «آنتونی بلینکن» مبتنی بر سازوکارهای بینالمللی در پیوند با الگوی کنش منطقهای بوده است. کارگزاران سیاست خارجی و امنیت ملی ایالاتمتحده در دوران جوزف بایدن به این موضوع اشاره دارند که هر الگوی کنش چندجانبه میتواند نتایج پایدارتری برای کنترل ایران ایجاد کند. به همین دلیل، روابط ایران و آمریکا در دوران بایدن هنوز براساس نشانههایی از ابهام قرار داشته و چندجانبهگرایی بایدن چنین فرآیندی را با دشواری روبهرو خواهد ساخت.
1. هویت، ناسیونالیسم آمریکایی و روند سیاست خارجی آمریکا
بخش قابلتوجهی از رؤسای جمهور آمریکا در سالهای بعد از جنگ سرد تلاش داشتهاند تا هژمونی لیبرال را در دستورکار قرار دهند. سیاست جوزف بایدن در برخورد با ایران و سایر کشورهای منطقهای، تابعی از «هژمونی منطقهای» در اندیشه امنیتی و راهبردی آمریکا خواهد بود. اگرچه اهداف عمومی قدرتهای بزرگ نسبتا ثابت است، اما هر یک از روسای جمهور و رهبران سیاسی کشور تلاش میکنند از سازوکارهای متفاوتی برای بهینهسازی معادله قدرت استفاده کنند. راهبرد آفندی را میتوان در الگوی رفتاری ترامپ و گروههای محافظهکار امنیتی آمریکا مشاهده کرد.
دونالد ترامپ از سیاست ناسیونالیسم آمریکایی برای محدودسازی قدرت ایران و بسیاری از کشورهای منطقهای بهره گرفت. ناسیونالیسم آمریکایی یکی از سازوکارهای کنترل بحران هویت آمریکایی در دوران بعد از جنگ سرد محسوب میشود. ایالاتمتحده در سالهای بعد از جنگ سرد، با چالشهای امنیتی و راهبردی جدیدی در ساختار داخلی و نظام بینالملل روبهرو شد. محور اصلی اینگونه چالشها را موضوعات هویتی تشکیل میدهد. هویت در آمریکا با چالشهای اجتماعی، اقتصادی و نشانههایی از بحران حکمرانی روبهرو شده است.
در روند انتخابات ریاستجمهوری نوامبر 2020، آمریکا بیش از هر دوران تاریخی دیگری دچار هیجان، التهاب و نشانههایی از قطبی شدن قرار گرفت. هرگونه شکلبندی و الگوی رفتاری بازیگران در سیاست بینالملل، تابعی از معادله قدرت و رقابت سیاسی خواهد بود. میراث دونالد ترامپ تاثیر خود را در فرهنگ، سیاست و روابط خارجی آمریکا بهجا خواهد گذاشت. طبیعی است که رفتار جوزف بایدن، تابعی از نشانههای «تداوم و تغییر» سیاست خارجی آمریکا در مقایسه با دوران ترامپ بوده است.
بنابراین میتوان به این جمعبندی رسید که رفتار سیاست خارجی بایدن به الگوهای رفتاری ترامپ شباهت بیشتری در مقایسه با سیاست خارجی باراک اوباما خواهد داشت. چنین انگارهای تضادهای جدیدی را در حوزه سیاست خارجی آمریکا در ارتباط با ایران بهوجود میآورد. واقعیتهای موجود شکل خاصی از موازنه قدرت را بهوجود آورده که با ضرورتهای راهبردی آمریکا در فضای چندجانبهگرایی هماهنگی چندانی ندارد. به همین دلیل است که «مرشایمر» مفهوم «توهم لیبرالی» را برای الگوهای رفتار سیاست خارجی آمریکا در دو دهه گذشته به کار گرفته است.
2. سیاست رهبری و چندجانبهگرایی بایدن در روابط خارجی و الگوی کنش تعاملی با ایران
مبانی اندیشه سیاسی و ژئوپلیتیکی چنین گروههایی بهرهگیری از حداکثر قدرت برای مقابله با حداقل تهدیدات است. چنین انگارهای مبتنی بر این ذهنیت است که نگرانیهای ژئوپلیتیکی و امنیتی اصلیترین عامل کنش تهاجمی ترامپ در دوران جدید است. بایدن در رقابتهای انتخاباتی خود به این موضوع اشاره داشت که آمریکا در دوران بعد از ترامپ باید وارد «عصر رهبری» شود. رهبری سیاست جهان رویکردی ژئوپلیتیکی محسوب میشود.
چنین مفهومی بهمنزله نقد سیاستهای تهاجمی ترامپ بوده و بسیاری از تحلیلگران و نظریهپردازان آمریکایی تلاش دارند معادله «رهبری»، «سلطه»، «یکجانبهگرایی» و «چندجانبهگرایی» را از یکدیگر متمایز سازند. هرگاه قدرت راهبردی آمریکا کاهش یابد، طبیعی است که این موضوع تاثیر خود را در هویت آمریکایی بهجا میگذارد. بایدن در ادبیات انتخاباتی خود تاکید داشت که اعتبار و میزان اثربخشی سیاستهای آمریکا در دوران ریاستجمهوری دونالد ترامپ به میزان قابلتوجهی کاهش یافته است.
بایدن به این موضوع اشاره داشت که آمریکا در عصر جدید یعنی دوران ریاستجمهوری وی باید الگوهای جدیدی برای استفاده از نیروهای نظامی، گروههای تخصصی، اطلاعاتی و دیپلماتیک به کار گیرد. بایدن به این موضوع اشاره داشت که ترامپ به ارزشهای دموکراتیک و منافع ملی آمریکا در ارتباط با متحدان و حوزههای بحرانی آسیب بسیار زیادی زده است.
نگرش انتقادی بایدن نیازمند بهکارگیری الگوی جدیدی است که آمریکا را از ایفای «نقش مبتنی بر سلطه» خارج کرده و برای ایالاتمتحده، «نقش رهبری» براساس سازوکارهای «چندجانبهگرایی» را فراهم میسازد. در نگرش بسیاری از نظریهپردازان مخالف سیاستهای دونالد ترامپ، در دوران جدید آمریکا باید درباره ارزشهای دموکراتیک، آینده اقتصادی و چگونگی تعامل با متحدان و رقبای خود نقش رهبری در تعامل چندجانبه را ایفا کند.
بایدن و بسیاری دیگر از نظریهپردازان آمریکایی به این موضوع اشاره دارند که الگوی کنش ترامپ در راستای بهکارگیری سازوکارهایی مبتنی بر اقدامات تهاجمی، پنهانکاری و فریب برای تغییرات ژئوپلیتیکی بوده است. ایالاتمتحده از زمان پایان جنگ سرد، هفت جنگ بهراهانداخته و از یک مبحث از یازده سپتامبر بهطور مداوم در جنگ بوده است. توسعه قدرت نظامی آمریکا در دورههای مختلف بعد از جنگ سرد و در حوزه مرزهای جغرافیایی ایران و روسیه ماهیت ژئوپلیتیکی خواهد داشت.
3. ایران و بایدن؛ ادامه ترامپ یا تداوم باراک اوباما
روابط خارجی ایران و ایالاتمتحده در دوران دونالد ترامپ با نشانههایی از بحران و ستیزش همراه بوده است. ترامپ براساس انگاره ناسیونالیسم آمریکایی تلاش داشت از «سیاست قدرت» در حوزه روابط و سیاست بینالملل استفاده کند. چنین رویکردی به سازوکارهای یکجانبه در رفتار سیاست خارجی آمریکا منجر شد. بسیاری به این موضوع اشاره دارند که دونالد ترامپ بهعنوان استثنای روابط خارجی ایران و آمریکا محسوب میشود، درحالیکه برخی دیگر از تحلیلگران از جمله «رابرت کیگان» به این موضوع اشاره دارند که الگوی رفتاری ایالاتمتحده در دوران ترامپ، تابعی از قالبهای کلی فرهنگ، سیاست و کنش امنیتی آمریکا در دورههای مختلف تاریخی بوده است.
درک واقعیتهای سیاست و روابط خارجی آمریکا در دوران جوزف بایدن از این جهت اهمیت دارد که زیرساختهای کنش متقابل ایالاتمتحده با کشورهای اروپایی، چین، روسیه و بازیگران متعارض در خاورمیانه را منعکس میسازد. به قدرت رسیدن بایدن همراه با چالشهایی در حوزه ساختار داخلی آمریکا بوده و این امر تاثیر خود را در روابط خارجی ایالاتمتحده بعد از به قدرت رسیدن بایدن بهجا خواهد گذاشت.
روابط ایران و آمریکا در دوران باراک اوباما مبتنی بر سیاست «مهار و دربرگیری» بوده است. دونالد ترامپ تلاش کرد سیاست مهار را ادامه داده و «دیپلماسی اجبار» را جایگزین سیاستهای کنش تعاملی معطوف به دربرگیری ایران براساس پیمانهای منطقهای کند. در شرایط موجود، جوزف بایدن مسئولیت اجرایی سیاست خارجی و راهبردی آمریکا را عهدهدار شده و بر این اساس تلاش دارد شکل جدیدی از چندجانبهگرایی منطقهای و راهبردی در روابط ایران و آمریکا را در دستورکار قرار دهد. چنین رویکردی به مفهوم آن است که بخش بیشتری از سیاست دونالد ترامپ محور اصلی سیاست خارجی آمریکا خواهد بود.
4. سیاست منطقهای بایدن و چندجانبهگرایی پرمخاطره با ایران
در فرآیند جدید، جو بایدن از ادبیات حقوقی بهره میگیرد، اما چنین رویکردی به مفهوم برگشت ایالاتمتحده به مذاکرات برجام تلقی نمیشود. جوزف بایدن همچنین به این موضوع اشاره دارد که در دوران زمامداری خود شکل جدیدی از مذاکرات چندجانبه را با ایران در دستورکار خود قرار میدهد. واقعیت آن است که ترامپ تلاش داشت هزینههای روابط ایران و آمریکا در دوران ریاستجمهوری بایدن را افزایش دهد. پیروزی جوزف بایدن به بازگشت آمریکا به برنامه جامع اقدام مشترک منجر نخواهد شد، اما فضای کنش ارتباطی ایران و آمریکا برای ساختن روابط جدید در محیط منطقهای و سیاست بینالملل را ارتقا میدهد.
بایدن تلاش میکند دیپلماسی جدیدی را با ایران آغاز کند. دیپلماسی جدید میتواند در ارتباط با موضوعات اقتصادی، کاهش تحریمها و آغاز مذاکرات جدید درباره موضوعات منطقهای و راهبردی باشد. هرگونه فرآیند کنش دیپلماتیک جوزف بایدن با ایران موازنه قدرت منطقهای، الگوی کنش بازیگران در سیاست بینالملل و موازنه اجتماعی در ایران را تحتتاثیر قرار میدهد. به این ترتیب، بایدن از نظریه «بازگشت متوازن» در ارتباط با ایران حمایت به عمل آورد و اعتقاد داشت همکاری با ایران به بهینهسازی امنیت منطقهای خلیجفارس منجر خواهد شد.
عربستان در سالهای گذشته تلاش داشته نقش موثری برای سنگربندی در برابر ایران ایفا کند. واقعیت آن است که جوزف بایدن از سنگربندی تلآویو و عربستان در برابر سیاست منطقهای ایران استقبال به عمل میآورد. بایدن تلاش خواهد داشت چندجانبهگرایی بینالمللی را به حوزه منطقهای تسری داده و از این طریق سیاست محدودسازی قدرت منطقهای ایران را پیگیری کند. چنین شکلی از هدفگذاری به مفهوم آن است که چندجانبهگرایی بایدن، سیاستهای منطقهای و قابلیت موشکی ایران را در معرض مهار، تهدید و محدودسازی تاکتیکی قرار خواهد داد.
اگرچه ایران احساس میکند الگوی رفتاری بایدن در برخورد با جمهوری اسلامی در فضای ابهام قرار دارد، اما روندهای موجود سیاست منطقهای بایدن بیانگر این واقعیت است که ایالاتمتحده سیاست مهار ایران را در فضای چندجانبه منطقهای و بینالمللی تداوم خواهد داد. تصمیمگیری و تصمیمسازی در زمره سازوکارهای کنش در شرایط ابهام تلقی میشود. گسترش نیروهای نظامی آمریکا در خلیجفارس بدون توجه به امنیت سیاسی و اجتماعی کشورهای منطقه، بحرانهای بیشتری را در آینده به وجود میآورد.
زیرساختهای دیپلماسی اجبار ایالاتمتحده در برخورد با ایران از دسامبر 2020 آغاز شد. چنین فرآیندی در دوران بعد از مراسم تحلیف ریاستجمهوری بایدن ادامه پیدا کرد و شکل جدیدی از تهدید نظامی را چاشنی دیپلماسی سازنده قرار داده است. سیاستهای عمومی ایالاتمتحده در روزهای پایانی ریاستجمهوری دونالد ترامپ و روزهای آغازین زمامداری جو بایدن براساس دیپلماسی تهدید و سازوکارهای کنش همکاریجویانه در چارچوب چندجانبهگرایی منطقهای شکل گرفته است.
انجام چنین اقداماتی دارای نشانههایی همانند اعزام ناو هواپیمابر، زیردریایی اتمی و هواپیمای بلندپرواز B52 بوده است. در دسامبر 2020 نشانههایی از تحرک عملیاتی آمریکا شکل گرفته و بهگونهای تدریجی گسترش یافته است. تهدیدات ترامپ نشان میدهد انگیزه و اراده عملیاتی نامبرده به گونهای تدریجی افزایش یافته و ایران به سوژه عملیاتی نهادهای نظامی و امنیتی آمریکا تبدیل شده است. ظهور تهدیدهای جدید و تصاعدیابنده دونالد ترامپ بهگونهای اجتنابناپذیر به ابهام تحلیلی و شناختی در ارتباط با سیاست امنیتی آمریکا در برخورد با ایران منجر شده است.
5. بایدها و نبایدهای ایران در برابر سیاست بایدن
قدرت بازدارنده ایران از سالهای 2003 به بعد، به شکل تدریجی افزایش یافته است. شکلگیری جبهه مقاومت، زمینه افزایش قدرتیابی ایران در محیط منطقهای را فراهم آورده و به این ترتیب ایران توانست موقعیت خود را در روند امنیتسازی منطقهای ارتقا دهد. افزایش قدرت بازدارنده ایران تابعی از قابلیتهای موشکی و گسترش نقش منطقهای جمهوری اسلامی در غرب آسیا بوده است. افزایش قدرت تاکتیکی ایران توانست زمینه محدودسازی الگوهای کنش تهاجمی آمریکا در برخورد با جمهوری اسلامی را در قالب بازدارندگی تاکتیکی به وجود آورد.
چالشهای انتخاباتی ترامپ، امکان افزایش تهدید آمریکا علیه ایران را در کوتاهمدت افزایش داد. اعلام پیروزی انتخاباتی جوزف بایدن را میتوان نقطه پایان کنش تاکتیکی معطوف به تهدید نظامی آمریکا در برابر ایران دانست. حوادث ششم ژانویه 2016 به اشغال کنگره آمریکا به دست گروههای معترض منجر شد. روندشناسی رقابتهای انتخاباتی و تصمیمگیری راهبردی در آمریکا بیانگر این واقعیت است که موجهای سیاسی جدیدی در حال شکلگیری است.
قابلیت بازدارندگی ایران را میتوان بهمثابه یکی از اصلیترین شاخصهای مربوط به قدرت تاکتیکی ایران در برابر تهدیدات دانست. تجربه تاریخی بازیگران در سیاست بینالملل این واقعیت را منعکس میسازد که معادله قدرت همیشه نقش بازدارنده خواهد داشت. ایران از قابلیت کنش متقابل در کنترل محیط منطقهای برخوردار است؛ بنابراین دونالد ترامپ تمایلی به کاربرد قدرت برای مقابله و محدودسازی ایران در زمان باقیمانده نداشت. اگر ایران قابلیتهای بازدارنده یا اراده تاکتیکی مقابله با تهدیدات آمریکا را دارا نبود، در آن شرایط زمینه برای شکلگیری اقدامات تهاجمی علیه ایران فراهم میشد.
بهطورکلی میتوان به این جمعبندی رسید که قابلیت تاکتیکی ایران میتواند زمینه محدودسازی نقش عملیاتی ایالاتمتحده در دوران دونالد ترامپ را به وجود آورد. منطق روابط بینالملل به این موضوع اشاره دارد که تردید در بازیگر رقیب، میبایست انگیزه کنش تهاجمی را افزایش دهد؛ بنابراین اگر بازیگری که مورد تهدید قرار میگیرد، از سازوکارهای مقاومت استفاده نکند، در آن شرایط با چالشهای بیشتری روبهرو خواهد شد. اقدام ایران در واکنش به ترور سردار سلیمانی و هدفگیری پایگاه عینالاسد را میتوان نشانهای از کنش متقابل تاکتیکی متوازن دانست. چنین فرآیندی مانع از سازوکارهای تهاجمی تصاعدیابنده میشود.
برخی از تحلیلگران مسائل راهبردی ایران به این موضوع اشاره دارند که جمهوری اسلامی نباید از سازوکارهای معطوف به قدرت در برابر آمریکا استفاده کند. چنین رویکردی به مفهوم آن است که ایران در برابر تهدیدات آمریکا میبایست سیاست مماشات و سازش را در دستورکار خود قرار دهد. چنین رویکردی به گونهای اجتنابناپذیر به تصاعد تهدیدات علیه ایران منجر خواهد شد. در شرایطی که الگوی کنش ترامپ ماهیت تهاجمی دارد، لازم است تا بازیگران منطقهای همانند ایران از راهبرد کنش نامتقارن براساس ریسکپذیری بالا استفاده کنند.
درک چنین فرآیندی نیازمند عقلانیت راهبردی و قالبهای شناختی در حوزه امنیت ملی است. چنین پیوندی زیربنای تفکر راهبردی در کشورهای انقلابی بوده و میتواند از طریق بهینهسازی شناخت علمی پدیدهها، زمینه انسجامبخشی ساخت داخلی و عزت ملی در مقابله با تهدیدات را فراهم سازد. از آنجایی که شناخت علمی بهعنوان موتور محرک تحلیل سیاست خارجی و امنیت ملی نقش اساسی و مهمی دارد، بنابراین لازم است در روند تکامل توانمندیهای مقومساز ساخت درونی به مولفهها و عناصر شناخت علمی توجه شود.
نتیجه
واقعیتهای کنش سیاسی و دیپلماتیک بایدن نشان میدهد پیروزی نامبرده در روند رقابتهای انتخابات ریاستجمهوری آمریکا منجر به پایان دادن به تحریمها در قالب بازگشت آمریکا به برنامه جامع اقدام مشترک نخواهد شد. در شرایط موجود فضای کنش ارتباطی ایران و آمریکا برای ساختن روابط جدید در محیط منطقهای و سیاست بینالملل ارتقا یافته است. در فضای موجود سیاسی، سطح جدیدی از کنش در روابط ایران و آمریکا در حوزه موضوعات منطقهای و راهبردی به وجود آمده است. کارگزاران آمریکایی از اراده پذیرش جایگاه و موقعیت ساختاری ایران در نظم منطقهای برخوردار هستند.
رویکرد سیاسی و راهبردی جوزف بایدن در ارتباط با ایران براساس نشانههایی از «استراتژی چماق و هویج» تنظیم شده است. چنین راهبردی بر دو محور اعمال توأمان تحریم و ارسال سیگنالهایی، برای مذاکرات انتقادی همکاریهای ائتلافی با سایر بازیگران برای محدودسازی قدرت ایران تنظیم شده است. بایدن تلاش دارد نشان دهد که الگوی رفتاری آمریکا در دوران ریاستجمهوری اوباما نتایج بیشتری برای منافع ملی آمریکا داشته است.
جوزف بایدن بر این باور است بهجای گزینه نظامی، بایستی از طریق چانهزنی با متحدان واشنگتن در اروپا و شرق آسیا مقدمه همگرایی و همافزایی ظرفیتها برای اعمال فشار بر جمهوری اسلامی ایران را فراهم کرد. بایدن بر این باور است همسو با گزینه تحریم، بایستی عمق استراتژیک حمایتهای مردمی را از حاکمیت کاهش داد که بخشی از این استراتژی لازم است از طریق ایجاد شکاف بین نهادها و ساختار اجتماعی ایران شکل گیرد.