«بایدن» و دو گزینه نهایی در مساله ایران
«روند خاصِ تحولات در عرصه سیاست و اقتصادِ داخلی آمریکا، تا حد زیادی موقعیت بایدن و حزب دموکرات را با چالش هایی قابل توجه رو به رو کرده است. چالش هایی که در نهایت می توانند به ظهورِ دو سناریوی شوکهکننده و حتی ناگهانی در زمینه سیاست این کشور در رابطه با ایران ختم شوند. فرصت شناسی و استفاده درستِ ایران از وضعیت کنونی آمریکا است که می تواند مشخص کننده سناریویِ نهایی باشد.»
"جو بایدن" رئیس جمهور آمریکا و حزب متبوع وی یعنی "حزب دموکرات"، در وضعیتی سخت و البته پیچیده در عرصه سیاست داخلی آمریکا قرار گرفته اند.
بایدن و دولت وی، برای نخستین بار از دهه ۱۹۷۰ میلادی، سیاست اصلی اقتصادی دولت آمریکا را بر ایجاد اشتغال و نَه مهار تورم در آمریکا قرار داده اند.
سیاستی که با توجه به آثار و تبعات منفی پاندمی ویروس کرونا بر اقتصادِ آمریکا، و در عین حال، تضعیف وضعیت رقابت اقتصادی آمریکا در عرصه جهانی و اوج گیری رقبای نوظهور این کشور، لحاظ شده است.
با این حال، این رویکرد به ویژه وقتی با افزایش بهای نفت در مدت اخیر همراه شده، چشم انداز تورم ۷ درصدی که در نوع خود در دهههای اخیر در آمریکا بی سابقه است را ایجاد کرده است.
این موضوع در کنار مسائلی نظیر عملکرد تحقیر آمیز آمریکا در قضیه عقب نشینیِ نظامیان این کشور از افغانستان، کهولت سن شخصِ بایدن، و آنچه به طور کلی ناکارآمدی بایدن در دو عرصه سیاست خارجی و داخلی آمریکا عنوان میشود موجب شده تا در نخستین سالگرد ریاست جمهوری جو بایدن، نظرسنجیهای معتبر حاکی از اُفت قابل توجه میزان محبوبیت وی نزد افکار عمومی آمریکا باشند.
در این راستا، "موسسه گالوپ" بر اساس جدیدترین نظرسنجی خود در ماه ژانویه سال ۲۰۲۲، میزان رضایت مردم آمریکا از ریاست جمهوری بایدن را تنها ۴۰ درصد اعلام کرده است.
مرکز تحقیقات روابط عمومی خبرگزاری آسوشیتدپرس نیز اعلام کرده که یافتههای جدیدترین نظرسنجی این مرکز نشان میدهند که تنها ۲۸ درصد از بزرگسالان آمریکایی خواستار ریاست جمهوریِ مجدد بایدن هستند.
دیگر نظرسنجیهای انجام شده توسط موسسات و نهادهایی نظیر CNBC-Change Research و همچنین "رویترز-ایپسوس" نیز همگی یک فصل مشترک دارند و آن کاهش چشمگیرِ محبوبیت بایدن به عنوان رئیس جمهور آمریکا است.
در این چهارچوب باید گفت جو بایدن و حزب دموکرات، عملا در وضعیتی حساس و پیچیده قرار گرفته اند. وضعیتی که ایجاب میکند آنها چه در عرصه سیاست داخلی و چه سیاست خارجی آمریکا، محتاطانهتر گام بردارند و حداقل وضعیت کنونی را برای خود بدتر نکنند.
نباید فراموش کرد که در ماه نوامبر سال جاری میلادی، انتخابات میان دورهای کنگره آمریکا برگزار خواهد شد که در قالب آن رقابتی تنگاتگی برای فتح یک سوم از کرسیهای مجلس سنا و تمامی کرسیهای مجلس نمایندگان آمریکا انجام میشود و اساسا این انتخابات برای بایدن و دموکراتها کاملا حیاتی است.
دلیل این مساله نیز این است که در صورت شکست خوردنِ آنها در انتخابات از جمهوریخواهان، بایدن تا حد زیادی شانسهای خود جهت پیشبرد دستورکارهای داخلی و خارجی اش را از دست خواهد داد (زیرا دموکراتها اکثریت ضعیف خود را در سنا و مجلس نمایندگان از دست میدهند).
در این چهارچوب، یکی از مسائل مهمی که بویژه در عرصه سیاست خارجی آمریکا مطرح است و از حساسیت ویژه نیز برخوردار است، معادله اتمی ایران و مذاکرات جاری هستهای در وین با محوریت احیای توافق برجام است.
توافقی که "دونالد ترامپ" رئیس جمهور جمهوریخواهِ آمریکا در سال ۲۰۱۸ به صورت یکجانبه، آمریکا را از آن خارج کرد و با رد توافقی که در دولتِ دموکرات آمریکا به ریاست جمهوری "باراک اوباما" منعقد شده بود، سیلی از تحریمها را در قالب کارزار فشار حداکثری علیه ایران وضع کرد.
در این راستا، اینطور به نظر میرسد که با توجه به روند مذاکرات اتمی وین و همچنین وضعیت حساسِ سیاسی و اقتصادی آمریکا، دو سناریوی شگفت انگیز و حتی شوکه کننده در رابطه با این معادله، از امکان طرح شدن و احتمال تحقق برخوردارند.
۱: حمله نظامی به ایران و انتخاب گزینه بازی با حاصل جمع صفر
تاکنون استدلالهای مختلفی در مورد اینکه اساسا آمریکا در شرایط کنونی در وضعیتی نیست که بتواند علیه ایران دست به اقدام نظامی بزند مطرح شده است.
حامیان این استدلال، وضعیت نامناسب اقتصادی آمریکا و تغییر نقطه تمرکز دولت آمریکا از خاورمیانه به سمت شرق آسیا (با هدف مهار چین) و البته تنشهای جاری آن با روسیه در مسائل مختلف بین المللی را به عنوان دلایل اصلی خود در این رابطه ذکر میکنند و بر این باورند در این فضا، درگیری نظامیِ واشنگتن با تهران که میتواند حامل هزینههای فراوان بویژه از حیث اثرگذاری بر بازار انرژی باشد، چندان محتمل نیست.
با این حال باید این گزینه را نیز مد نظر داشت که اساسا "جنگ" در عرصه حکمروایی، یکی از راههایی است که وقتی مشکلات به اوجِ خود میرسند، با تمسک به آن میتواند اذهان را منحرف و حتی نوعی بسیج ملی را ایجاد کرد.
کما اینکه آمریکاییها خود چین را متهم میکنند که به دلیل اُفت آمارهای اقتصادی خود به دنبال آغاز جنگ علیه تایوان است. شرایط آمریکایِ کنونی نیز تا حد زیادی در همین وضعیت قرار دارد.
آمریکا اکنون کشوری قطبیشده و چند تکه است که آمارهای گوناگون: اوضاع اقتصادی، اجتماعی و سیاسی این کشور را چندان روشن پیش بینی نمیکنند و حتی افرادی نظری "فرانسیس فوکویاما" نظریه پرداز مشهور آمریکایی از پایان عصر هژمونی جهانی این کشور سخن میگویند.
در این شرایط، آغاز یک جنگِ جدید، علی رغم هزینههای محتمل آن، با وجود بحرانی بودنِ وضعیت آمریکای فعلی میتواند نقطه گریزی برای این کشور تلقی شود که از طریق آن میتوان تا حد زیادی افکار عمومی را از حقایق منحرف کرد.
از این رو، با توجه به مسائلی نظیر اختلافات گسترده در تیم مذاکراتی آمریکا که نمودهای اخیر آن را در خروج "ریچارد نِفیو" و شمار دیگری از دیپلماتهای آمریکایی از تیم مذاکراتی این کشور در قالب مذاکرات وین شاهد بوده ایم و در عین حال رد ایده توافق موقت از سوی تهران و تقویت چشم انداز فرسایشی شدن روند مذاکرات اتمی با تهران و نزدیک شدنِ بیش از پیش ایران به آنچه نقطه گریز هستهای خوانده میشود.
بعید نیست که آمریکا گزینه تقابل نظامی با ایران را به همراه شرکای منطقهای و بین المللی خود برگزیند و از این طریق اساسا روند جدیدی را که به ویژه معطوف به سیاست داخلی این کشور و ایجاد روحیهای تازه در میان مردم آمریکا است در پیش گیرد.
در قالب این سناریو، واشنگتن نگاهی هم به قدرت اتمی ایران دارد و در صورت رسیدن به این تحلیل که این توان، رشد غیرقابل توقفی را پیدا کرده، بیش از پیش در حرکت به سمت گزینه نظامی علیه تهران مصمم میشود.
وال استریت ژورنال به طور خاص تاکید داشته که اغلب اعضای تیم مذاکراتی آمریکا خواستار رویکردهای سخت گیرانهتر در قبال ایران هستند.
از این رو، این سناریو تاکید میکند که خوش بینیها در مورد قطعیت این گزاره که آمریکا گزینه حمله نظامی علیه ایران را کنار گذاشته، چندان منطقی به نظر نمیرسند.
۲: دستیابی به توافقی جدید با ایران
سناریوی دوم که البته تاکنون بسیاری از تحلیلگران در ایران و عرصه بین المللی نیز به آن اشاره داشته اند، اراده جدی و البته ناگزیر بودنِ دولت بایدن برای دستیابی به یک توافق با ایران و استفاده از آن به عنوان یک برگ موثر در کارنامه سیاست خارجی دولت دموکراتِ کنونی آمریکا است.
از چشم انداز این سناریو، دولت بایدن نهایتا تا قبل از انتخابات نوامبرِ سال جاری بایستی به یک توافق با ایران برسد (حتی چند ماه قبلتر از ماه نوامبر تا بتواند مانور گستردهای را در مورد این مساله انجام دهد).
توافقی که انعقاد آن همانطور که نشریه وال استریت ژورنال در یکی از گزارشهای خود اشاره میکند، میتواند تا حدی به بازار انرژی جهانی نیز سر و سامان بدهد و از تاثیر مخرب آشفتگی در این بازار و قیمتهای فزاینده انرژی و متعاقبا تاثیرگذاری منفی این موضوع بر مساله تورم در اقتصاد آمریکا جلوگیری کند. امری که در نوع خود میتواند یک دستاوردِ مثبت داخلی برای دولت بایدن باشد.
جدای از این ها، توافق دولت بایدن با ایران در مساله هستهای تهران، تا حدی میتواند موجب تنش زدایی در روابط دو طرف نیز شود. مسالهای که میتواند موقعیت آمریکا به ویژه در منطقه خاورمیانه را تا حدودی بهبود بخشد و از تضعیف بیش از پیش آن جلوگیری کند.
مهمتر از همه این ها، بایدن از طریق انعقاد یک توافق جدید با ایران میتواند روند پیشرفتهای اتمی این کشور را نیز متوقف و در ازای ارائه امتیازهای اقتصادی به تهران، مانع از توسعه و پیشرفت سانتریفیوژهای پیشرفته ایران و غنی سازی بالا ۶۰ درصد از سوی این کشور و همچنین تولید مواردی نظیر اورانیوم فلزی توسط ایران شود و بار دیگر برنامه اتمی ایران را در چهارچوب قیود و محدودیتهای برجامی قرار دهد.
از این منظر، احیای برجام میتواند حامل دستارودهای مختلفی برای دولت کنونی آمریکا در ابعاد گوناگون باشد و اساسا فضای سیاسی و اقتصادی کنونی حاکم بر آمریکا میتواند خود به مثابه کاتالیزورِ تحقق یکچنین سناریویی عمل کند.
شرایط کنونیِ آمریکا و دولت بایدن، هم میتواند فرصتی طلایی برای ایران تلقی شود و هم میتواند حامل خطرهای خاصی نیز برای تهران باشد.
دیدگاه تان را بنویسید