چرا تحریمها مطابق میل آمریکا پیش نرفت؟
پارسونز عامل تقویت همبستگی اجتماعی را در تعادل و هماهنگی میان ایدهها، باورها و ارزشهای مشترک با محیط میداند. این ارزشها و هنجارهای مشترک به خودی خود نمیتوانند همبستگی میان افراد جامعه را تأمین کنند، مگر اینکه محیط را با خود سازگار کنند
آمریکا با تمام توان خود به میدان آمده است؛ این مسالهای نیست که حتی مخفی باشد، آنها با افتخار از این میگویند که از همه راهکارها برای متوقفکردن ایران در مسیر خود استفاده میکنند اما همه توان آنها تاکنون نتوانسته موفق باشد. جدا از مسائل سیاسی و نظامی، این تحریمها چه اثری بر جامعه میگذارند؟ برای درک این موضوع میشود از تئوریهای وابستگی و همبستگی استفاده کرد. نظریههای وابستگی و همبستگی از یک جنس نیستند، یعنی اینگونه نیست که این دو را در مقابل هم قرار بدهیم اما وقتی صحبت از تحریم اقتصادی میشود، میتوان از هر دو نظریه صحبت کرد؛ یکی بهعنوان تحلیل اثرگذاری تحریمها و دیگری بهعنوان راهکار مقابله با تحریمها. نظریههای وابستگی بخشی از جامعهشناسی توسعه است. این نظریهها در مقابل نظریههای بازرگانی جهانی که بهطور مثال در آرای آدام اسمیت وجود داشت، قرار گرفت. محور اصلی نظریه وابستگی عبارت از اینکه: مطالعه توسعه جوامع جهان سوم بهصورت انتزاعی و جدا از توسعه کشورهای پیشرفته، واقعیتهای روند توسعه را نمیتواند به دقت نشان دهد؛ بنابراین باید کشورهای جهان را بهمنزله یک نظام واحد در نظر گرفت. این نظریه با توجه به توزیع نابرابر منابع و مواد خام در جهان اعتقاد دارد که توسعهنیافتگی متصل به توسعهیافتگی است. در این نظریه چون کشورهای توسعهنیافته، هم بهعنوان محل تامین موادخام صنایع کشورهای توسعهیافته و هم بهعنوان بازاری برای فروش کالاهای این کشورها در پدیده تولید نقش پیدا میکنند، باید در پروسه توسعه جهانی سهیم باشند و بهعنوان یک نظام واحد در نظر گرفته شوند. همین نظریههای وابستگی است که باعث میشود با توجه به رابطه میان کشورها و تداخل منافع، راه ضربه باز شود. در این نوع نظریهها، گروهی از کشورها هسته محسوب میشوند و برخی دیگر اقمار آن.
کشوری که برای توسعه، نگاهی به بیرون از مرزهای خود دارد و اقتصاد خود را به اقتصادی گره میزند که کنترل آن را ندارد، آسیبپذیر میشود و میتواند خود را در معرض تهدید قرار دهد. تحریمها درست از همین راه وارد میشوند؛ آنها این نقاط اشتراک را هدف میگیرند. وابستگی به شبکه اقتصادی جهانی اگرچه میتواند منجر به تاثیرات کوتاهمدت برای اقتصاد کشورهای درحالتوسعه باشد اما درشرایطیکه برخی از کشورها دارای منازعات ایدئولوژیک و استراتژیک هستند، این وابستگی همچون سمی برای اقتصاد ملی آنها محسوب میشود. این روزها آمریکا قصد دارد با استفاده از تحریمها این سم را وارد چرخه انسجام اقتصادی ایران کند. در جامعهشناسی توسعه، الگوهای دیگری هم وجود دارند که میتوانند مورد توجه قرار گیرند. برای بررسی دقیق این الگوها باید به پایان جنگ جهانی دوم نگاه کرد. در میان کشورهای شکستخورده، آلمان و ژاپن در وضعیت بسیار بدی قرار داشتند. این جوامع سرخورده و ورشکسته چه کردند که بعد از چند دهه تبدیل به قدرتهای اقتصادی و صنعتی جهان شدند؟ تئوریهای نهادگرایی که بعد از جنگ دوم جهانی در آلمان به وجود آمد، سبب شد تا آلمانیها برای رسیدن به توسعه اقتصادی دنبال آزمون مسائلی باشند که در حد و توان آنها بوده است. این موضوع در مورد ژاپنیها نیز به همین منوال بوده است و ژاپنیها نیز دنبال تکیه بر توانمندیهای ملی برای پاسخ به نیازهای اقتصادی خود رفته و سطح اقتصاد ملی خود را تا جایی پیش بردند که سبب شد اقتصاد ملی ژاپن در حوزه پنج قدرت اول دنیا قرار گیرد. نکته ظریف اینجاست که جامعه ایرانی نقاط قوت خود در مقابل تحریمها را درست در جایی میبیند که نگذاشت توسعه در چهارچوب وابستگی شکل بگیرد. همین پیشرفت در صنایع نظامی و دفاعی یک نمونه بسیار خوب برای این مساله است.
تحریمها روی وابستگیها سوار میشوند تا روی همبستگیهای اجتماعی اثر بگذارند. آمریکا ابایی ندارد که بگوید هدف از وضع تحریم، ایجاد نارضایتی عمومی در جامعه است. تحریمها میخواهند با افزایش فشار اقتصادی بر مردم باعث نارضایتی و در نتیجه عامل ناآرامی، اعتراض، متضررشدن حکومت و افزایش فاصله میان مردم و حکومت شوند اما در این میان شاهد بودیم که این تحریمها گاهی به شکل معکوس به سمت خود آمریکا بازگشت و مثلا در زمان تحریم سپاه یا محمدجواد ظریف شاهد نوعی وفاق اجتماعی در جامعه ایران بودند. برای ریشهیابی این مساله باید به مساله نظم اجتماعی بپردازیم. در یک طبقهبندی میتوان نظم را به نظم بیرونی یا نظم سیاسی و نظم درونی یا نظم وفاقی تقسیم کرد. بهطور کلی، نظم درونی همان نظم وفاقی است و در چنین نظمی سلوک و منش افراد بر اساس تعهد درونی و تمایل به خودتنظیمی صورت میگیرد. در این وفاق است که همبستگی اجتماعی خودش را نشان میدهد. همبستگی اجتماعی (social solidarity) در لغت به معنای وحدت، وفاق و وفاداری است که ناشی از علایق، احساسات، همدلی و کنشهای مشترک است. همبستگی از نظر لغوی برای اولینبار در نظریات امیل دورکیم دیده شد اما حتی در نظریات آگوست کنت هم میتوان در اینباره چیزهایی را دید. یکی از جالبترین نظریههای جامعهشناسی در مورد همبستگی را میتوان در نظریات تالکوت پارسونز پیدا کرد. پارسونز اساس ایجاد جامعه را توافق بر سر ارزشها و هنجارها میداند. با توجه به نگاه سیستمی پارسونز، او عوامل همگرایی و همبستگی و نیز استمرار نظام اجتماعی را عبارت میداند از: 1- ارزشها 2- هنجارها 3- نهادها 4- نقشها. ارزشها و هنجارها نیز بهعنوان دو عامل همبستگی، به وساطت ایدئولوژی احتیاج دارند؛ از این رو «ارزشها غایات زندگی را تعیین و کنشهای افراد را بهسوی آن هدایت میکنند. کارویژه نظام ارزشی هر جامعهای، ایجاد مبانی همبستگی اجتماعی است»
پارسونز عامل تقویت همبستگی اجتماعی را در تعادل و هماهنگی میان ایدهها، باورها و ارزشهای مشترک با محیط میداند. این ارزشها و هنجارهای مشترک به خودی خود نمیتوانند همبستگی میان افراد جامعه را تأمین کنند، مگر اینکه محیط را با خود سازگار کنند. اگر همبستگی اجتماعی را حاصل ارزشها و باورهای مشترک بدانیم و ایدئولوژی مشترک را در این زمینه دخیل بدانیم، میتوانیم دریابیم چرا تحریم خیلیجاها نتوانسته روی همبستگی جامعه ایرانی تاثیری را که ترامپ و یارانش مد نظر داشتند، بگذارد و بنابراین خیلیجاها آنها با شکست مواجه شدند.
اگرچه همبستگی و وابستگی در دنیای نظریههای اجتماعی از یک جنس نیستند اما همین تئوریها به ما نشان میدهند که راه کماثرکردن تحریمها و حتی بیاثرکردن این فشار خارجی همین است که همبستگی اجتماعی را براساس باورها، ارزش و هنجارهای مشترک تقویت کنیم و در مقابل در راه توسعه نگاهی درونزا داشته باشیم و وابستگی را که میتواند عاملی برای ضعف باشد، کاهش دهیم. شاید نقطه تلاقی این دو راهحل همین باشد که توسعه جامعه را حاصل بازگشت به اصول خود بدانیم و ارزشهای خود را حاکم کنیم.
منبع/ مجله مثلث
دیدگاه تان را بنویسید