دختر شجاع، سارقان حرفه ای را نقره داغ کرد| گفتگو با سارق رابین هودی
صد آنلاین | وقتی اعضای یک باند سرقت بر سر تقسیم اموال مسروقه بحث شان شد، خبر نداشتند که دختری به صورت اتفاقی حرفهای آنها را شنیده است. این دختر شجاع با یادداشت کردن شماره پلاک خودروی سارقان و تماس با پلیس کاری کرد که همه اعضای باند سرقت، در دام مأموران گرفتار شوند.
سه شنبه 08 شهریور 1401 , 00:34
از مدتی قبل گزارش سرقتهای سریالی به پلیس پایتخت اعلام شد که نشان میداد اعضای یک گروه با پوشاندن صورتهای خود و با تخریب قفل در خانهها، وارد آنجا شده و دست به سرقت دلار، پول و طلا میزنند.
یکی از مالباختهها که در غیاب او دزدان به خانهاش دستبرد زده بودند، تاجری ثروتمند بود که میگفت: دزدان با تخریب در به خانهام دستبرد زده و چند سکه طلا، دلار و پول نقد سرقت کرده و متواری شدهاند. من در خانهام لوازم آنتیک، گوشی موبایل، تبلت و لپتاپ، تابلوفرش و لوازم قیمتی دیگر داشتم اما دزدان فقط پول، طلا و ارز سرقت کرده بودند. درحالیکه تعداد شاکیان این پرونده در حال افزایش بود، مأموران پلیس با دستور قاضی تقیزاده، بازپرس شعبه پنجم دادسرای جنایی تهران به تلاش برای یافتن ردی از سارقان ادامه میدادند تا اینکه اتفاق عجیبی رخ داد.
تماس دختر شجاع با پلیس
چند روز پیش دختر جوانی با پلیس تماس گرفت و گفت: «خودروی پرایدی با شماره پلاک... در خیابان... پارک است و سرنشینان آن ظاهرا دزد هستند و بر سر تقسیم اموال مسروقه با یکدیگر درگیر شدهاند.»
او سپس شماره پلاک ماشین را اعلام کرد و توضیح داد: در حال گذر از خیابان بودم که متوجه شدم سرنشینان خودروی پرایدی با هم در حال بحث و جدل هستند. یکی از آنها با فریاد میگفت که میخواهد هر چه میدزدد مال خودش باشد و دیگر حاضر نیست از سهم اش پولی به افراد نیازمند بدهد. دیگری اما میگفت که باید بخشی از پولهای دزدی را به افراد نیازمند بدهند و از اول قرارشان همین بوده است.
دختر جوان ادامه داد: از حرفهایشان متوجه شدم که آنها سارق هستند و خانههای مردم را خالی میکنند. به بهانه اینکه منتظر کسی هستم به ماشین آنها نزدیک شدم و همانجا ایستادم تا بیشتر به حرفهایشان گوش کنم. وقتی مطمئن شدم که همه آنها سارق هستند شماره پلاک ماشینشان را یادداشت کردم و بعد از آنجا دور شدم تا به پلیس زنگ بزنم.
تماس این دختر شجاع با پلیس موجب شد تا تیمی از مأموران، راهی محل شوند و سرنشینان پراید را دستگیر کنند. در همان تحقیقات اولیه معلوم شد این افراد همان دزدان تحت تعقیبی هستند که پلیس از مدتی قبل بهدنبالشان بود. اعضای این گروه 6نفر بودند و سرکردگان آن نیز بارها به اتهام سرقت راهی زندان شده بودند. آنها به سرقتهای سریالی از خانهها اقرار کردند و بخشی از اموال مسروقه در مخفیگاهشان کشف شد. در ادامه دزدان اعتراف کردند که فقط پول، طلا و دلار از خانهها سرقت کردند که با دستور بازپرس پرونده برای انجام تحقیقات بیشتر، شناسایی جرایم احتمالی دیگر و شاکیان تازه در اختیار مأموران پلیس آگاهی تهران قرار گرفتند.
گفتوگو
رابینهود بازی دزدان
یکی از سارقان دستگیری شده مدعی است که آنها پس از هر سرقت، بخشی از اموال مسروقه را به نیازمندان میدادند. گفتوگو با این سارق را بخوانید.
چرا به نیازمندان کمک میکردید؟
راستش من و 2 نفر از همدستانم سابقهدار و در زندان با هم آشنا شده بودیم اما 3نفر دیگر هیچ سابقهای نداشتند. وقتی به آنها پیشنهاد سرقت دادیم، ابتدا قبول نکردند اما بعد با این شرط که باید بخشی از اموال مسروقه را به افراد نیازمند بدهیم وارد بازی ما شدند. اینطوری احساس میکردند که بار گناه و عذاب وجدانشان کم میشود.
چطور افراد نیازمند را شناسایی میکردید؟
کافی است سرتان را بچرخانید و کلی آدم نیازمند پیدا کنید. در بین فامیل و بستگان ما پُر بودند از این افراد. البته خودمان هم دست کمی از آنها نداشتیم. اگر سرقت نمیکردیم، بیپول و فقیر می ماندیم.
هرکس فقیر باشد باید دزدی کند؟
نه. ما هم اشتباه کردیم. ما پس از هر سرقت، جزئیات اموال مسروقه را مینوشتیم. این را هم بگویم که فقط طلا، دلار و سکه سرقت میکردیم. بعد اموال را تقسیم میکردیم و هرکس از سهم اش پولی وسط میگذاشت که آن را بذل و بخشش میکردیم.
اما ظاهرا یکی از شما مخالف این بذل و بخشش بود؟
بله. من بودم. آن روز هم داخل ماشین به بچهها می گفتم که ما این همه استرس متحمل میشویم و با ریسک فراوان قدم در خانهها میگذاریم و بعد به راحتی آن را بذل و بخشش میکنیم. میگفتم که دیگر مخالف این کار هستم اما دوستانم قبول نمیکردند. سر همین ماجرا هم بحثمان شد و ظاهرا یکی صدایمان را شنیده و پلیس را خبر کرده بود.
ما خانهای در جنوب تهران اجاره کردیم که پاتوقمان باشد و در آنجا نقشه میکشیدیم. معمولا شبها 4یا 5نفری راهی سرقت میشدیم؛ 3نفر از ما با تخریب در ورودی یا بالکنها وارد خانهها میشدند و مابقی افراد مقابل خانه زاغ زنی میکردند. ما فکر همه جا را کرده بودیم تا شناسایی نشویم اما در نهایت لو رفتیم و حالا بهشدت پشیمانیم.
دیدگاه تان را بنویسید