بلایی که خواستگار 19 ساله تهرانی بر سر دختر همسایه آورد! / دست و پای نسترن را شکستم! + عکس
رکنا : پسر جوان که به خاطر شکستن دست و پای دختر مورد علاقهاش به زندان افتاده بود پس از آزادی به یک سارق حرفهای تبدیل شد.
به گزارش رکنا ، چند روز قبل، پسر 10 سالهای در حال عبور از پارکی در جنوب تهران بود که مردی به او نزدیک شد.
مرد جوان ناگهان چاقویی از جیبش بیرون آورد و از پسربچه خواست تا گوشی تلفن همراهش را به او بدهد. پسرک میخواست مقاومت کند که سارق در یک لحظه با چاقو خطی به صورت او انداخت و گوشی را از دستش قاپید و متواری شد. فریادهای کمک خواهی پسرک بی نتیجه ماند و سارق زورگیر فرار کرد.
چهرهنگاری متهم
ساعتی بعد پسر نوجوان به همراه پدرش به کلانتری رفت و سرقت گوشی تلفن همراهش را گزارش کرد. به دنبال این شکایت، مأموران به دستور بازپرس شعبه 4 دادسرای ویژه سرقت وارد عمل شدند.
تیمی از مأموران برای دستگیری سارق خشن وارد عمل شدند اما در ادامه بررسیها با شکایتهای مشابه دیگری نیز مواجه شدند. سرقتهایی که توسط مرد چاقو به دست انجام میشد. مأموران در نخستین گام اقدام به چهرهنگاری از متهم فراری کردند و با کمک مالباختگان که همگی آنها بین 10 تا 14 سال داشتند، تصویر چهرهنگاری متهم فراری به دست آمد.
در ادامه کارآگاهان پلیس به سراغ آلبوم متهمان سابقهدار رفته و با تطبیق تصویر با چهره متهمان هویت او را شناسایی کردند. اکبر، چندین سابقه بازداشت در پرونده خود داشت و چند ماه قبل نیز از زندان آزاد شده بود. با شناسایی هویت متهم، کارآگاهان وارد عمل شده و موفق به دستگیری سارق جوان شدند.
در بازرسی از خانه او تعدادی از گوشیهای سرقتی مالباختگان به دست آمد. اکبر که در برابر مدارک پلیسی قرار گرفته بود، به سرقتهای سریالی از پسرهای نوجوان در پارکهای جنوب و جنوب غرب پایتخت اعتراف کرد و به دستور بازپرس پرونده، در اختیار کارآگاهان پلیس قرار گرفت و بررسیها برای شناسایی سایر مالباختگان احتمالی ادامه دارد.
گفتوگو با سارق خشن
24 سال دارد با وجود این چندین بار به اتهام ضرب و شتم، زورگیری و سرقت همراه با مجروح کردن مالباختهها بازداشت شده است.
چه شد که تصمیم به سرقت گرفتی؟
از ماجرای زندگی من میشود یک کتاب نوشت، من که از اول اهل خلاف نبودم. آرام و سر به زیر بودم اما یک اتفاق زندگیام را نابود کرد. فکر کنم 18 یا 19 سال بیشتر نداشتم که عاشق دختر همسایهمان شدم. اما زمانی که به خواستگاریاش رفتم، به من گفتند به تو دختر نمیدهیم.
نسترن را خیلی دوست داشتم و با گذشت این همه سال هنوز او را به خاطر دارم. خانوادهاش میگفتند دختر ما نمیخواهد با تو زندگی کند. همین موضوع باعث شد که کینه او را به دل بگیرم و یک روز با زور او را به خانهمان بردم و بشدت کتک زدم. طوری کتکش زدم که دست و پایش شکست و بعد هم با شکایت او و خانوادهاش به زندان افتادم. میگویند هدف از زندان رفتن تنبیه شدن و پشیمانی است اما من هر کاری را که بلد نبودم هم یاد گرفتم.
بعد از آزادی چکار کردی؟
از آنجا که در زندان با کلی دوست خلافکار آشنا شده بودم و آنها به من شیوههای مختلف دزدی را یاد داده بودند چند باری با آنها به زورگیری رفتم اما بعد از مدتی دوباره دستگیر شدم و به زندان افتادم. بار آخر که 6 ماه قبل بود و از زندان آزاد شدم تصمیم گرفتم تکرویی کنم.
چرا تصمیم گرفتی تنهایی سرقت کنی؟
همدست که داشته باشی مجبوری هر چه گیرت میآید را تقسیم کنی و هم اینکه اگر همدستت گیر بیفتد، خیلی زود تو را لو میدهد. به همین دلیل در آخرین باری که زندان رفتم به این نتیجه رسیدم که سرقتها را به تنهایی انجام دهم.
شگردت برای سرقتها چه بود؟
فقط پسرهای 10 تا 14 سال را انتخاب میکردم که این مسأله هم علت داشت. در این سن و سال پسرها با یک خط چاقو روی صورت یا بدن میترسند و تسلیم میشوند. از آنها گوشیها و پولهایشان را سرقت میکردم. گوشیها اغلب مدل بالا بود. پدر و مادرها شاید برای خودشان پول خرج نکنند و گوشی معمولی داشته باشند اما برای بچههایشان اگر شده قرض هم بکنند، گوشیهای مدل بالا میگیرند. این هم یکی دیگر از دلایلی بود که از پسرهای نوجوان سرقت میکردم.
با گوشیهای سرقتی چه میکردی؟
به مالخر میفروختم.
دیدگاه تان را بنویسید