بعد از ازدواج فهمیدم زنم با پسر دیگری بوده و به او علاقه دارد!
دوران سربازی را تمام کردم و به شهرمان برگشتم. مادرم، که بعد از مرگ پدرم برایم سنگ تمام گذاشته بود، با خوشحالی مرا به عمویم سپرد. با سهمی که از ارثیۀ پدر خدابیامرزم داشتم، کار و بارم روی غلتک افتاد.
چند روز گذشت. نامزدم مشکوک میزد و رفتارهایش را به حساب دلتنگی میگذاشتم. او را به مشهد برگرداندم و، یک ماه بعد، دوباره به دیدنش آمدیم. در این سفر، متوجه شدم او قبلا ازدواج کرده و طلاق گرفته است. ما چیزی نگفتیم و سکوت کردیم اما، وقتی فهمیدم سیگار میکشد، شاکی شدم. میگفت بعد از طلاقش دچار افسردگی شده است و به همین خاطر سیگار میکشد. قول داد سیگار را کنار بگذارد اما، نهتنها سیگار را ترک نکرد، بلکه حالا فهمیدهام پسر دیگری را دوست دارد و به همین علت طلاق گرفته است اما خانوادهاش از این موضوع بیخبرند و دوباره تن به ازدواجی اجباری داده است. جر و بحثمان شد. به واحد مشاورۀ کلانتری ۳۸ مراجعه کردم. عجلۀ من در ازدواج، بدون شناخت و تحقیق، یک حماقت بزرگ در زندگیام بود
دیدگاه تان را بنویسید