اهدای عضو؛ حیاتبخشی به جای پوسیدن در خاک
امروزه خانوادههای بسیاری هستند که با افتخار از تپیدن قلب عزیز خود در کالبد فردی دیگر اظهار خرسندی میکنند و اهدای اعضای پاره تن خود را به مثابه آثار ماتاخری میدانند که تا روزی که آن عضو در بدن فرد بیمار باقیست به حساب عزیز آنها خواهد رفت و سعادت اخرویاش را تضمین خواهد کرد.
به گزارش خبرگزاری فارس از همدان، برخی بیماری را به مثابه امری که انسان به تنهایی تجربه میکند از جنس خود حیات و ممات انسان و هستی او دانستهاند چنانکه حتی تجربه دو نفر از یک بیماری مشترک، مشابه نیست و هر کسی در تنهایی خود به گونهای منحصر به فرد با بیماری مواجه میشود.
فرد غیردینی ماند لنین در اوج قدرت دنیایی خود، در مورد بیماری و مرگِ لاجرم میگفت: «این دیگر درمانی ندارد» و کسانی هم بودهاند که در دل بیماری، رستگاری و پالایش از آلودگیها را دیدهاند.
مولوی میگوید: «هر که را درد است او برده ست بو» و از این منظر بسیاری بیماری را عامل شکوفا شدن استعداد و خلاقیتها دانستهاند چنانکه چخوف از سل رنج میبرد و کافکا و جورج اورول نیز هر دو بیمار بودند و داستایوفسکی مشکل صرع داشت و ادیسون و بتهوون ناشنوا بودند و استفان هاوکینگ زندگی گیاهی داشت و بسیاری دیگر از این دست.
در متن تفکر اسلامی همواره توصیه شده که افراد از بیماران و سالخوردگان در بستر احتضار و قبرستانها دیدن کنند و خود را به این واقعیتهای هستی انسان نزدیک نگاه دارند چراکه درد و رنج، همزاد انسان و ابزار امتحان او توصیف شده و در عین حال به ویژه در بستر نگاه شیعی و مبتنی بر پدیده «شفا»، همواره امید به عنایت الهی و توسل به صالحان و اولیاءالله وجود دارد.
شهیدآوینی جمله معروفی داشت که میگفت: «اگر مقصد پرواز است پس قفس ویران بهتر، پرندهای که مقصد را پرواز میداند از خرابی لانهاش نمیهراسد» این گونه است که بسیاری شهادت را بر مردن در بستر ترجیح دادهاند و در عین حال درد و بیماری رسولان غیبی دانسته شدهاند که شما را نهیب میزنند ایام عمر در گذر است و فرصت کاشتن در مزرعه آخرت رو به اتمام.
انسانی که یک دوره سخت بیماری را پشت سر گذارده و بر آن پیروز شده همانند کسی است که از توفان گذشته و اکنون دیگر شدائد و مصائب کوچکتر زندگی نمیتواند او را از پای دربیاورد که او در مواجهه تنها با درد پیروز شده و قطعا از مواجهه جمعی با رنج پرهیز ندارد.
درد به خروار میآید و به مثقال میرود
میگویند درد خروار خروار میآید و مثقال مثقال میرود اما درد و نجات، همزاد هم هستند و جایی که درد وجود دارد ساختن توامان نیز رقم میخورد چنانکه علم پزشکی به عنوان یکی از مظاهر رشد انسان بر کره خاکی آن قدر پیشرفت کرده که اجداد ما در رویا هم چنین چیزی را نمیدیدند.
امروزه انسان به مدد علم پزشکی توانسته بسیاری از بیماریها را درمان کند و یا درد و رنج آنها را کاهش داده بر طول عمر بیماران بیافزاید تا بدانجا که حتی در مورد تخریب کامل یک عضو نیز پزشکان و جراحان قادر هستند با استفاده از بافت سالم فرد فوت کرده، عمل پیوند را انجام داده و زندگی را به بیماران بسیاری بازگردانند.
در همین زمینه خوب است یاد کنیم از مهندس جوانی که نزدیک دو دهه قبل از خانوادهای ضعیف به همدان آمد و با کار کردن در یک مغازه در خیابان بوعلی خرج تحصیل خود را فراهم آورد و پس از فارغالتحصیلی و در حین تردد کاری، دچار سانحه تصادف شد و پدر وی علیرغم این که فردی کمسواد و ضعیف بود با مناعت طبع ویژه این افراد، راضی به اهدای اعضای سالم مهندس جوان دچار مرگ مغزی شد که آن روزها چندان عادی تلقی نمیشد و بسیاری بنابر تفکرات عوامانه، کما را با مرگ مغزی و درهم پاشیدن کامل اعصاب مغز را یکی دانسته و گمان میکردند فرد پس از مرگ مغزی هم ممکن است روزی از بستر برخیزد اما این کار انجام شد و گزارش زندگی بخشیدن به چندین نفر در بخشهای خبری وقت انعکاس یافت و راه برای آیندگان بازتر شد.
افزایش آگاهیها در مورد مرگ مغزی
آن زمان برخی نمیتوانستند و یا نمیخواستند خود را به جای یک بیمار نیازمند عضو پیوندی قرار دهند و دردها و رنجهای جانکاه آنان را حس کنند و فقط موقعی با این دردمندان هم صدا میشدند که کار از کار گذشته و خود به صورت بیماری اورژانسی نیازمند چنین درمانهایی بودند در حالی که چه بسا روزی هر کدام از ما خود به عضو پیوندی نیازمند شویم و در آن زمان است که خواهیم کوشید دیگران را به اهدای عضو تشویق و ترغیب کنیم تا اگر خود یا خانواده خویش هم گرفتار آمدیم به آسانی با پیوند عضو، حیات دوباره بیابیم.
امروز اما خانوادههای بسیاری هستند که با افتخار از تپیدن قلب عزیز خود در کالبد فردی دیگر اظهار خرسندی میکنند و اهدای اعضای پاره تن خود را به مثابه آثار ماتاخری میدانند که تا روزی گه آن عضو در بدن فرد بیمار باقیست به حساب عزیز آنها خواهد رفت و سعادت اخروی وی را رقم خواهد زد.
با بالا رفتن آگاهیهای عمومی مردم دانستهاند که برخی سریالها و فیلمها در مورد افراد دچار مرگ مغزی تا چه حد غیر علمی بوده است چراکه در مرگ مغزی خونرسانی به مغز متوقف شده، اکسیژنرسانی به آن انجام نمیگیرد و مغز تمام کارکرد خود را از دست میدهد و دچار تخریب غیر قابل برگشت میگردد اگرچه پس از مرگ مغزی، اعضای دیگر از جمله قلب، کبد و کلیهها هنوز دارای عملکرد هستند اما به تدریج در طی چند روز از کار خواهند افتاد.
بیمار مرگ مغزی ادراک ندارد
بیمار مرگ مغزی نمیبیند، نمیشنود، درد نمیکشد، به هیچ یک از تحریکات خارجی پاسخی نمیدهد، نفس نمیکشد و بدون استفاده از دستگاه تنفس مصنوعی اکسیژن به او نخواهد رسید.
تصادفات رانندگی، وارد آمدن ضربه شدید به سر، سقوط از ارتفاع، غرق شدن در آب، مسمومیتها، تومورهای مغز، عفونتهای مغزی، خونریزیهای داخلی مغز و همچنین سکته مغزی از جمله علل شایع مرگ مغزی هستند.
قلب تا زمانی که دارای اکسیژنرسانی باشد، به ضربان خود ادامه میدهد چنانکه در بیمار مرگ مغزی، دستگاه تنفس مصنوعی اکسیژن لازم را برای ضربان قلب فراهم خواهد کرد و پس از جدا کردن دستگاه از بیمار، قلب هم از کار خواهد افتاد.
به هر روی دین اسلام اهمیت زیادی برای نجات جان هر فرد قائل شده و نجات جان یک نفر را معادل نجات یک جامعه دانسته و قاطبه علما و مجتهدان طراز اول، پیوند اعضا را امری لازم و بلکه ممدوح دانستهاند و خوب است همه ما برای دریافت کارت اهدای عضو اقدام کنیم تا اگر روزی مغز ما به طور کامل تخریب یا دچار مرگ شد سایر اعضای بدن ما به جای آن که در بین خروارها خاک بپوسد جانی دوباره به انسانهای دیگر ببخشد و لبخندی را بر لبان خانوادهای احیا کند.
انتهای پیام/76001/ 40
دیدگاه تان را بنویسید