گفتوگو با علیرضا شریفییزدی، روانشناس اجتماعی
علیرضا شریفییزدی: بازسازی روانی زمان میبرد
دکتر علیرضا شریفی یزدی روانشناس اجتماعی اعتقاد دارد در بحثهایی مانند تابآوری اجتماعی، سرمایه اجتماعی و اعتماد عمومی، نیاز به آموزش و برنامهریزی برای آموزش داریم. اینها مقولههایی قابل اعتنا هستند تا از غافلگیری جلوگیری شود. گفتوگوی او با مثلث را بخوانید.
آمادهسازی برای سیل را میتوان را به قبل یا بعد از حادثه تقسیمبندی کرد. ما قبل از مصائب اجتماعی چگونه باید خودمان را آماده کنیم. بهعبارت دیگر، جامعه چگونه باید برای چنین وقایعی آماده شود تا کمترین آسیب را ببیند؟
ما در روانشناسی اصلی داریم که میگوید آنچه قابل پیشبینی است، قابل پیشگیری هم هست و چیزی که قابل پیشگیری است دیگر استرس و اضطراب ایجاد نمیکند. در مورد رخدادهای ناگوار در هر جامعهای بخش بسیاری محتمل و قابل پیشبینی هستند و برای هر جامعه امکان رخدادن آنها وجود دارد که همان مقوله مدیریت بحران است. وقتی که ما درباره این صحبت میکنیم که یک جامعه در مقابل اتفاقات ناگوار چه وظیفهای بر عهده دارد و چگونه میخواهد با این مساله روبهرو شود، این مساله در ابعاد مختلف قابل بررسی است. اولین مساله که همه ما با آن آشنا هستیم و بعد از هر اتفاق مثل زلزله، سیل و... با آن مواجه میشویم و درباره آن خیلی صحبت میشود، آمادگیهای فیزیکی است. اینکه هلالاحمر، سازمان پدافند غیرعامل و نهادهای امدادرسان دیگر باید آمادگی حضور به موقع در فجایع و مصائب اجتماعی را داشته باشند، موضوع بحث ما نیست؛ اما یکسری از آمادگیها هم وجود دارد که جنبه فیزیکی ندارد و بخشی از مدیریت بحران محسوب میشود و آن اینکه جامعه چگونه باید آماده باشد که در مقابل زلزله، سیل، طوفان، خدایناکرده جنگ و... و همه این حوادث پیشبینینشده اما محتمل، دچار آسیب غیرقابلجبران نشود. یکی از مهمترین کارها، آموزش شیوهها و روشهایی است که فراگیری آن از دوران کودکی در خانواده شروع شده و بعد در نظام تعلیم و تربیت ادامه پیدا میکند تا به سطح جامعه میرسد. یکی از این آموزشها بحث تابآوری اجتماعی است. تابآوری بهنوعی مهارت گفته میشود که ما در شرایط عادی و طبیعی بهنحوی آن را آموزش میبینیم؛ وقتی یک رخداد ناگوار برای ما ایجاد میشود، مثلا در بحث فردی ازدستدادن یک عزیز یا شکست عشقی یا یک شکست اقتصادی یا ازدستدادن موقعیت اجتماعی، با این اتفاق ناگوار باید کنار بیاییم، خودمان را جمعوجور کنیم تا فضایی فراهم شود که بتوانیم با کمترین آسیب از کنار این پدیده بگذریم؛ یعنی خودمان را بازسازی کنیم و به استقبال شرایط جدید برویم به این معنی که تهدیدها را به فرصت و شکستها را به پیروزی تبدیل کنیم.
این ماجرا را میتوان به بعد اجتماعی هم تعمیم داد؟
بله. این در بعد اجتماعی هم هست. زمانیکه جامعه یک آسیب سنگین اجتماعی میبیند و یک زخم عمیق بر پیکره آن وارد میشود، مثل همین سیل اواخر اسفند سال گذشته و فروردین امسال که بر بخش عظیمی از جامعه وارد شد، باید دید فرد چگونه میخواهد خودش را بازسازی کند؟ آیا میتواند از این تهدید یک فرصت بسازد و آنچنان خودش را بازسازی کند که شرایطش حتی بهتر از شرایط قبل از حادثه باشد؟ جواب من مثبت است. تابآوری اجتماعی بهمعنای این است که به مردم آموزش بدهیم چگونه در مواقع بحرانی رفتار کرده و دست و پای خود را گم نکنند. این تابآوری شامل دو دسته از مردم جامعه میشود؛ دسته اول، کسانی هستند که مستقیما با حادثه درگیر میشوند و دسته دوم، دیگرانی هستند که از دور دستی بر آتش دارند. هر دو آنها با آموزش میتوانند دارای تابآوری اجتماعی بالاتری شوند تا مشکل، معضل و مسالهای را که برایشان ایجاد شده است، پشت سر بگذارند.
چه عواملی در بالارفتن این تابآوری دخیل هستند؟
عوامل متعدد هستند؛ اما یکی از مواردی که باعث میشود تابآوری اجتماعی افزایش پیدا کند، مقوله سرمایه اجتماعی است. سرمایه اجتماعی مثل بقیه سرمایهها، یعنی سرمایه اقتصادی، فرهنگی و سرمایه نمادی میتواند در مقاطع حساس بسیار به ما کمک کند تا راحتتر به کمک هم بشتابیم و مسائل و مشکلات را پشت سر بگذاریم؛ بنابراین میتوان گفت که مخل تابآوری اجتماعی، پایینآمدن سرمایه اجتماعی است. چه چیزی سرمایه اجتماعی را پایین میآورد؟ مهمترین دلیلش، کاهش اعتماد عمومی است که ما این را هم در زلزله کرمانشاه و هم در سیل اخیر دیدیم که متاسفانه اعتمادنداشتن مردم به مسئولان اجرایی باعث شد آنها بهطور مستقل و مستقیم عمل کنند. طبیعی است وقتی مردم در کاری بهطور مستقیم عمل کنند، نقاط ضعف زیادی وجود خواهد داشت. متاسفانه این مساله آن سازمانهایی را هم که باید کار تخصصی انجام دهد، دچار مشکل میکند و اتلاف سرمایه و زمان به همراه میآورد. درنتیجه دردسرهای محیطی افزایش پیدا میکند یا سلبریتیها وارد میشوند.
برای بالارفتن اعتماد عمومی چه باید بکنیم؟
در جایی اگر اعتماد عمومی دچار خدشه یا مشکل شد، باید برای بازسازی آن تلاش کنیم. در 5 دی سال 82 که زلزله بم رخ داد، شاهد این پدیده نبودید. میدیدیم که مردم بهشدت از دستگاههای دولتی بهعنوان کانال انتقال کمکهایشان حمایت میکنند و خیلی محاسن دیگر؛ اما متاسفانه 15 سال بعد، با پدیده خطرناکی مواجه میشویم که قابل مطالعه است که چه شده و چه کردهایم که سرمایه اجتماعی تا این اندازه پایین آمده است؟ چرا مردم حس میکنند نمیتوانند به دستگاههای دولتی اعتماد کنند. این حس ممکن است حس غلطی باشد و دستگاههای دولتی کار خود را بهدرستی انجام دهند. نمیتوان از کنار این حس بهراحتی عبور کرد. این سلب اعتماد چه بحق باشد و چه به ناحق، باعث میشود فرد هنگام مشکلات، مصائب، مسائل و... احساس تنهایی بکند؛ احساس کند که کسی نیست به فکرش باشد یا حمایتش کند که ممکن است درست هم نباشد. اینگونه است که وقتی مسئولی برای شنیدن مشکلات مردم به مناطق مصیبتزده میرود، برای اینکه مشکلی از مشکلات مردم حل کند، بدترین برداشت را از آن میکنند؛ مثلا میگویند اینها آمدهاند سلفی یا عکس بگیرند و بروند. بعضی از مدیران شاید هم این کار را بکنند؛ اما مردم این رفتارها را به بقیه تسری میدهند. این تسری باعث کاهش اعتماد عمومی و سرمایه اجتماعی میشود. ریشه استقبال از سلبریتیها همین است؛ مثلا وقتی بیرانوند، دروازهبان پرسپولیس میآید به مردم کمک کند، مردم به او بهعنوان جانشینی برای دستگاههای دولتی اعتماد کرده و احساس میکنند که تنها نیستند. این را میتوان در تشکری که در بنری مردم مناطق سیلزده از مردم سایر استانها کرده بودند، دید؛ این یعنی افزایش تابآوری اجتماعی با منشا توده مردم، نه با منشا دولتمردان.
آیا ما میتوانیم کارآمدی را به دو وجه ذهنی و عینی تقسیم کنیم و بخشی از این پایینآمدن اعتماد عمومی را بهدلیل کارآمدی ذهنی یا تصور ناکارآمدی نسبت به مسئولان اجرایی بدانیم؟
بله. این تقسیمبندی را مردم خواهناخواه انجام میدهند؛ اما قبل از اینکه ما بخواهیم کارآمدی یا ناکارآمدی را به مقوله سیل و مدیریت سیل ارجاع دهیم، باید به سابقه این حوزه ارتباط دهیم؛ یعنی وقتی شما میبینید از جنگ تحمیلی عراق علیه ایران سالها گذشته، ولی هنوز عکسهایی از خرمشهر و سایر شهرها به مردم میرسد که این شهرها هنوز ساخته نشدهاند، نشاندهنده آن است که مردم این شهرها هنوز دارند با مشکلات بسیار دست و پنجه نرم میکنند؛ مشکلاتی متعدد مثل مشکلات آب، برق، مشکلات زیرساختی، خدمات بهداشتی و امثال اینها. وقتی هنوز بعد از 15-16 سال از زلزله بم، بازسازی کامل این منطقه صورت نگرفته و اینها در رسانههای نوظهور و شبکههای اجتماعی پخش میشود و مردم اینها را میبینند، طبیعی است که وقتی سیلی در منطقهای رخ میدهد، اولین چیزی که به ذهنها خطور میکند، همین مساله ناکارآمدی است که ناشی از رفتارهای قبلی مدیران ماست؛ یعنی مردم اینها را تسری میدهند و میگویند وقتی مدیری نتوانست زلزله چهار سال قبل را خوب مدیریت کند و مردم هنوز با مشکلات متعددی مواجه هستند، چه دلیلی وجود دارد که فکر کنیم میتوانند سیلی به این عظمت را مدیریت کنند. میخواهم بگویم این ناکارآمدی ذهنی برخاسته از یک ناکارآمدی عینی متراکمشده قبلی است. حالا این وجه عینی بر اساس تفاوت سطح انتظارات و خواست مردم با سطح قولدادن و توان مدیران است یا اینکه در بخشی از موارد مدیران ناکارا بودهاند؛ یعنی حکمروایی در حوزه مدیریت بحران کیفیت پایینی داشته که به ناکارآمدی ذهنی منجر میشود.
سهم مردم در تابآوری کجاست؟ ما خیلیجاها شاهد رفع تقصیر از سوی مردم هستیم؛ مثلا بیمه که مقولهای مغفولمانده است یا فرار از ایمنسازی مناسب مسکن و. ..
اینها همه برمیگردد به آموزش. پدیدههای دنیای مدرن بنا به ذاتشان بهگونهای هستند که مردم با آنها آشنا نیستند؛ فقط از راه آموزش است که دیده و شناخته میشوند و ترویج مییابند. در مقوله بیمه، غیر از بیمه ماشین که آن هم صورتی اجباری دارد، در حوزههای دیگر مردم ما هنوز محاسن بیمه را نمیشناسند؛ مثلا بیمه سیل، زلزله، آتشسوزی و... اینجا نقش رسانهها نقش بسیار پررنگی است. در بحث ایمنسازی صرفا به اینکه مردم به وظایفشان عمل میکنند یا نمیکنند، اتکا نمیشود یا ما شاهد بودیم خانههای دوطبقه در حریم رودخانه ساخته شدهاند و وقتی سیل میآید درحالیکه دارد مسیر عادی خود را طی میکند، این خانه فرومیریزند. این ایراد به دستگاه متولی برمیگردد که آگاهسازی و برخورد نکرده است. ما میتوانیم مردم را آگاه کنیم؛ اما خود این مساله که دستگاه ذیربط پای این مساله بایستد، یک پدیده آموزشی است؛ البته این نکته مهم است که در دنیا نظارت عمومی باعث میشود دستگاهها کارشان را بهتر انجام بدهند، ولی این بر عهده تکتک مردم نیست، بلکه برعهده تشکلهای تخصصی است که هم فرهنگسازی میکنند و هم از سوی آنها نظارت بهتر انجام میشود. اگر تشکلهای قوی داشته باشیم، آگاهیبخشی بالا میرود و اینگونه نخواهد بود که بهخاطر منافع کوتاهمدت، منافع بلندمدت خودشان و جامعه را به خطر بیندازند و مثلا قوانین یک دستگاه حکومتی مثل نظام مهندسی را دور بزنند.
در مورد مکانیزمهای دفاعی یا ترمیمی پس از سیل هم صحبت کنیم؛ آیا این مکانیزمها جامعه ما را به دوران پیش از سیل بازمیگرداند؟
برخی از این مکانیزمها، مکانیزمهای مذهبی هستند. مردم در مراسم مذهبی، مثل همین شبهای قدر یا نیمهشعبان به نوعی بازسازی روانی میرسند. بخشی از این ماجرا به همدلی آدمها برمی گردد. در جریان همین سیل وقتی به بعضی از روستاها خدمات داده میشد، مردم روستاها از پذیرش این خدمات ابا داشتند و میگفتند ببرید به روستای پایینی که در حال حاضر محتاجتر هستند. در مورد ترمیمها اعتقاد دارم که این مکانیزمها بسیار کمکحال هستند؛ اما نمیتوانند کافی باشند. اینجا دو نکته مهم است؛ یکی اینکه مسئولان به همان شدت و حدت روزهای اول پیگیر باشند، چون مصیبت مردم کم نشده و سرجایش است و این خودش بسیار میتواند به ترمیم کمک کند. سرعت عمل دستگاههای ذیربط برای اینکه چادرها را به کانکس و کانکسها را به خانه مناسب تبدیل بکنند و کمکحال باشند و ورود انجمن روانشناسی و نظام خدمات روانشناختی برای کمک به بازسازی روانی مردم کمک میکند و مردم را در شرایط نسبتا مناسبی قرار میدهد. با این توضیح که بازسازیهای فیزیکی به فرض تمام شود، بازسازیهای روانی ممکن است چندین سال طول بکشد.
بهعنوان روانشناس اجتماعی رفتارهای پس از سیل را چگونه ارزیابی میکنید؟
این رفتارها را میتوان در رفتارهای هیجانی و احساسی مردم پس از سیل دید که قابل فهم و درک است یا رفتار برخی از مسئولان که گویی هیچ برنامه مشخص و مدونی برای مدیریت بحران ندارند؛ اما یک نکته مهم این است که در جریان زلزله و سیل اخیر مردم توجه بیش از حدی به خبرهای نهچندان موثق داشتند که در شبکههای اجتماعی پخش میشد و این خیلی روی مردم اثرگذار بود و تعیین رفتار میکرد. به نظر من باید سواد رسانهای جامعه را بالا برد و با آموزش به آنها دروازهبانی خبر را یاد داد تا رفتارهای پس از اینگونه وقایع نامطلوب اصلاح شود.
دیدگاه تان را بنویسید