گفتوگوی مثلث با آلبرت بغزیان
دولت توزیع را در اختیار بگیرد
آلبرت بغزیان، کارشناس مسائل اقتصادی با دولتیها همنظر است که سال سختی پیش روی مردم ایران قرار دارد؛ اما او میگوید که عزمی در دولت برای کنترل بازار مشاهده نمیکند. بغزیان تأکید میکند «دولت هرچه زودتر سهمیهبندی را برقرار کند، بهتر است».
وقتی اظهارنظرهای وزیر اقتصاد و دارایی را رصد میکنیم، بهنوعی اشاره دارد به اینکه امسال، سال سختی خواهد بود. ارزیابی شما از این سختبودن و پیشگوییکردن با توجه به اینکه 10 ماه دیگر تا پایان سال باقی مانده است، چیست؟ چرا از زبان مسئولان عالیرتبه دولت چنین پیامهایی به جامعه منتقل میشود؟ چقدر هدف، انذاردادن و هشداردادن است و چقدر هدف شانه خالیکردن از بار مسئولیت و پاسخگویی؟
چند تناقض در این میان وجود دارد که وقتی کنار هم قرار داده شود، موجب میشود افراد خودشان قضاوت کنند و به گفتهها اعتنا یا اعتماد نکنند. از طرفی بانک مرکزی عنوان میکند که ذخایر ارزی به مقدار کافی برای مدیریت بازار ارز در اختیار داریم. از آن طرف واردات تخصیصیافته با ارز 4200 تومان به مشکل برخورده و واردات و ثبت سفارشها و ارتباط با خارج را هم محدود کردهایم. این امر نشان میدهد که ممکن است ارز آنچنان برای واردات رسمی به کار نیاید. از طرفی افزایش قیمتهایی بهخاطر افزایش نرخ ارز و بحث تحریمها رخ داده که این امر بیشتر به این موضوع برمیگردد که مردم هیجانی عمل نکرده و احتکار نکنند تا رفع شود. وقتی اینها را کنار هم میگذاریم، آینده خوبی برای سال 98 متصور نیستیم. بحث سهمیهبندی هم که دولت پیش میکشد، نشان از وخامت وضع در امر توزیع دارد. بهصورت عادی و بدون دخالت دولت نمیتوان اعتماد و رفاه را برقرار کرد، پس دولت باید دست به کار شود. همه اینها یعنی اینکه 98 سالی خوب و قابل پیشبینی هم نیست. وقتی دولت صحبت از تحمل مردم میکند و میگوید سال سختی در پیش است، یعنی عملا سیاستگذاریهایی در زمینه بهبود یا رفع مشکلات وجود ندارد و دولت حس میکند به بنبست رسیده، درحالی که لحن خوبی برای امیدبخشیدن به مردم نیست. به نظر میرسد این جملات باید با حساب بیان شود. کلماتی که از زبان رئیس جمهور و بانک مرکزی خارج میشود، قابل تحلیل است درحالیکه وقتی وزیر کشاورزی در مورد ارز و وزیر نیرو در مورد کشاورزی صحبت میکند، میتوان اینگونه برداشت کرد که اطلاع کافی ندارند ولی اینها قابل تحلیل است. اگر دولت نظارت خود را قوی نکند و بالای سر جاهایی که ممکن است بهواسطه تخصیص ارز 4200 تومانی رانت ایجاد شده باشد یا با قوت اصلی مردم مثل همین کالاهای اساسی در ارتباط است، نیرو گسیل نکند، سیگنالها به محتکران میرسد و آنها از این شرایط سوءاستفاده میکنند.
با توجه به همین اوصاف دولت و مردم باید در سال 98 چهکار کنند؟
اگر من بودم بازار ارز را ساماندهی میکردم. اگر ادعا میکنم که بانک مرکزی هستم، پس اختیارات دارم و مسئول و پاسخگو هستم وگرنه تازمانیکه این بازار آرام نگرفته، هر افزایش قیمتی توجیه میشود و ممکن است بهانه محسوب نشود. نکته بعد نظارت بر توزیع و بهخصوص جاهایی است که تولید میشود و توزیعش هم دست آنهاست و بازارسازی میکنند، مثل بخش خصوصی که خودرو انبار میکنند که باید نظارت را قویتر کنیم و سوءاستفادهکنندگان را به سزای اعمالشان برسانیم تا هم احتمال گیرافتادن بالا باشد و هم تنبیه سنگینتری در نظر گرفته شود و ریسک بالاتر رود. در بحث سوم که سیاسی است و وضعیت مدیریت وضعیت جنگی؛ سیاسیون میدانند و وزارت خارجه که اوضاع به جنگ کشیده نشود یا اینکه به تعادل بهتری منتهی شود.
به نظر شما این مولفهها و تصمیماتی که دولت باید بگیرد و برشمردید، تا چه حد برای دولت قابل اجراست؟
من حرکتی در بحث نظارت و اتفاقی خاص ندیدم. بازارهایی هم که آرام گرفتهاند بهدلیل دخالت دولت نبوده بلکه ناشی از آرامشی است که مردم ایجاد کردهاند؛ مثل ماکارونی و غیره. حرفهای ضدونقیضی هم که از گوشه و کنار شنیده میشود که آرد گران شده یا تن ماهی، به صادرات مربوط است. همگی این پالسها ناامیدکننده است؛ ضمن اینکه هر لحظه باید منتظر بازار دیگری هم باشیم. در حقیقت الان باید خیلی محتاطانه و امیدوارانه صحبت شود. به دلیل بحثهای جنگی بیرون از کشور، سوءاستفادهکنندگان منتظرند تا دولت مثلا واردات خودروهای هیبریدی را آزاد کند تا به نفعشان تمام شود. اینها باعث میشود بعد از یک هفته اثر چندانی در بازار خودرو ایجاد نشود و مسئله عادی شود. در این صورت باید تبعاتش را در نظر گرفت، شاید هم نگیرند بهتر باشد.
از دید شما عزمی در دولت برای نظارت وجود ندارد و بهزعم برخی، دولت اصلا کار را رها کرده است؛ آیا واقعا دولت کار را رها کرده و در غیر اینصورت، چرا به توصیههای کارشناسانی مثل شما عمل نمیکند؟
دولتمردان، کارشناسان بهتر و باتجربهتر از من را بهکار گرفتهاند که احتمالا پرداختهای خوبی هم به موضوعات دارند. ما که بیشتر از سر دلسوزی برخورد میکنیم و معلمی صحبت میکنیم والا آن که آنجا هست، حتما دلایلی دارد که جدیت به خرج نمیدهد و برخورد قاطع نمیکند. همه میدانند که چرا خودروساز در حالی که ثبتنامیهایش مانده اما تحویل فوری دارد. این تحویل فوری را چه کسانی مینویسند و با چه سرعتی و به چه کسانی تحویل داده میشود؛ تمام اینها کاملا قابل رصد است. در بحث بانک مرکزی، بازارسازان ارز مشخص است که چه کسانی هستند. ارزی که نرخ آن ساعت 11 به بعد تعیین میشود، چطور روز جمعه هم قیمت برایش تعیین میشود؟ این نشان میدهد که بانک مرکزی هم ارادهای در بحث مدیریت ارز ندارد و هر از گاهی بازارسازان ورود پیدا میکنند. در بحث مسکن اگر قرار است سودها جابهجا شوند، دستکم سهمی هم به دولت اختصاص یابد تا بتواند آن را بهصورت تثبیتشده درآورد. در بحث ترخیصها هم شبهاتی وجود دارد که حل نشده است. موبایلهای وارداتی با ارز 4200 تومانی کجاست و چرا ترخیص نشده؟ آیا اصلا قیمت موبایل تغییر کرد؟ آیا واقعا با آنها که ارز دولتی تحتعنوان یک شرکت یا موسسه که اصلا کارشان این نبوده، دریافت کردهاند، برخوردی شده است؟ این نشان میدهد که اصلا ارادهای نیست و بیشتر سعی میشود اینها به فراموشی سپرده شوند.
برخی میگویند که دولت دو راه بیشتر ندارد؛ یا به سمت بازار آزاد پیش رود یا به سمت بازار کوپنی. بهنظر شما بهتر است دولت برای مدیریت بازار کدام راه را برگزیند؟
بهنظرم دولت اگر بخواهد اقدام خاصی نکند، لااقل به سمت سهمیهبندی و عرضه کالا برود. وقتی کالای 4200 تومانی وارد شده اما توزیع نمیشود، پس تنها راهی که هست اینکه خودش توزیع را به دست بگیرد. مثل زمان سابق که تهیه و توزیع کالا را وزارت بازرگانی انجام میداد، حالا هم همین کار را انجام دهند تا وضعیت عادی شود. هرچند زمان جنگ اوضاع فرق میکرد و اینقدر اختلاف طبقات لاکچری و ریختوپاشهای آنچنانی نداشتیم. اختلاف قیمت بازار و نرخهای مصوب دولتی نیز کم بود و سهمیهها نیازها را برطرف میکرد ولی الان اینطور نیست؛ بنابراین هرچه زودتر سهمیهبندی را برقرار کنند، بهتر است.
نکته دیگری هم درباره بازار نفت و فروش نفت و تحریمهای آمریکا در حوزه پتروشیمی و فولاد وجود دارد که چقدر بازار ایران را دچار تنش خواهد کرد و آیا میتواند فروش نفت ایران را به صفر برساند؟
این را نمیدانم. نفت معمولا برای پالایشگاههای خاصی در نظر گرفته میشود و در واقع خریداران نفت ما مشخص هستند که کدام کشورها هستند. به نظر میرسد اگر دور هم بزنیم، آمریکا مقداری نادیده میگیرد و به آن کشورها زمانی اختصاص میدهد تا بتوانند نفت جایگزین پیدا کنند یا اینکه تکنولوژیشان را تغییر دهند تا نیاز به نفت ایران نداشته باشند.
اقتصاد ایران چقدر تا پایان سال از بحث نفت متاثر خواهد شد؟ یعنی اگر از سمت نفت کاهش درآمد داشته باشیم، احتمال دارد که این بازار خیلی دچار تلاطم شود یا خیر؟
بهنظرم کاهش تولید نفت ایران نه، ولی بحث امنیت تنگه هرمز میتواند بازار نفت را متلاطم کند. به هر حال رقبای ما بهواسطه بحث فروش نفت و سهمیههایشان که عراق و عربستان هستند در کل بازار نفت را تامین میکنند. ممکن است ژاپن که برای یک پالایشگاه خاصش از ما نفت خریداری میکرده، کمبود پیدا کند ولی روی پالایشگاههای دیگرشان سوئیچ میکنند. این است که کاهش فروش نفت ایران متاسفانه با اعضای دیگر اوپک که با ایران هماهنگ نیستند، جبران میشود. فقط امنیت تنگه هرمز و احتمال مسدودشدنش میتواند موجب افزایش قیمت شود که باز هم نمیدانم این به نفع ما باشد چون کاهش یا افزایش قیمت نفت، هر دو میتواند برای کشورهای اصلی زیانآور باشد.
آقای رئیس جمهور اخیرا در جمع سیاسیون بیان کرده که آنقدر نگویید وضعیت کنونی کشور مشابه زمان جنگ است. زمان جنگ وضعیت اقتصاد اینطوری نبود و فقط در تامین تجهیزات نظامی مشکل داشتیم و نه در حوزههای دیگر. آیا واقعا این مشابهسازی درست است یا خیر؟
الان شرایط سختتر است. اینکه زمان جنگ فلان سیاست جواب داده و الان نه، به این دلیل است که یکسری مسائل مثل تحریم یا بلوکهشدن و عدمانتقال داراییها به وضعیت جنگی اضافه شده و یکسری مسائل هم از درون به قضیه اضافه شده که حادتر است؛ مثلا وضع جمعیت، توزیع ناعادلانه درآمد، عادت مردم به ریختوپاش و شبکههای اجتماعی و اینترنت شرایط را سختتر میکند. در واقع باید ببینیم مقایسه در چه قسمتی صورت میگیرد ولی در مجموع الان وضعیت بدتر از زمان جنگ ایران و عراق است.
دیدگاه تان را بنویسید