تحکیم قدرت آمریکا در جی 20 دنبال شد
استراتژی کمک از دگر استراتژیک
دکتر مهدی مطهرنیا/ استاد دانشگاه و کارشناس مسائل آمریکا
نشست سران جی 20 هفته گذشته در آلمان در بحبوحه اعتراضات و خشونتها علیه این نشست برگزار شد. سران کشورهای بیست در این نشست، مذاکراتی را درباره موضوعات حمایت از آب و هوا و مسائل تجاری انجام دادند. رئیسجمهور دونالد ترامپ در دیدار با رهبران ۱۹ کشور شرکتکننده در این کنفرانس سالانه متوجه شد که آمریکا امروز در همه شئونات جهانی از تجارت گرفته تا تغییرات آب و هوایی، در جهان منزوی است. اما باید گفت که حضور ایالاتمتحده آمریکا در نشست کشورهای 20یک حضور پارادوکس گونه از جنبه تبلیغاتی و از جنبه دستاوردهای عملی برای ایالاتمتحده آمریکا بود. باید توجه داشته باشیم که ترامپ به واسطه مواضع پست نومحافظهکارانه خود و دیدگاههای برتریطلبانه ایالاتمتحده آمریکا در چارچوب رهبری امنیتی جهان، خواهان پیوستن دیگر قدرتهای بینالمللی بهعنوان گستره معنادار آمریکا و همکاری در جهت مدیریت امنیتی جهان با پرداخت هزینههای آن به آمریکا بود. در این چارچوب و در گستره نگرشهای ایالاتمتحده آمریکا، ترامپ در انزوا قرار گرفت، بهگونهای که ما شاهد به حاشیه راندن ترامپ در بین رهبران جهان از منظر برخوردهای ظاهری و روابط بین فردی بودیم و حاشیههای بسیاری در چارچوب دیدارهای مختلف همگانی ترامپ با دیگر رهبران جهان بهوجود آمد. اما آنچه در نهایت حاصل شد آن بود که ترامپ تاکید بر مواضع قبلی خود را در این نشست دنبال و تلاش کرد با روش تعامل و چندجانبهگرایی زمینههای تسلط بیشتر گزارههای معنادار و تعریف شده خود را در ماههای اخیر پس از ریاستجمهوری و پیش از آن در کمپین انتخاباتی دنبال کند. یکی از مهمترین مسائلی که آمریکا روی آن تاکید داشت مساله سوریه و ایجاد آتشبس بود که به هر تقدیر باید بگوییم اگرچه از منظر صحنه ظاهری ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه، زمینههای نوعی تبلیغات و مانور رسانهای را برای خود آماده دید ولی ترامپ توانست در نشستی که پشت درهای بسته با پوتین انجام شد، زمینههای ایجاد یک آتشبس با تعهد و تضمین روسیه را فراهم سازد. در مواضع دیگری مانند یمن، مساله محیطزیست و دیگر مسائلی که در این نشست مطرح شد ما شاهد ایجاد یک فضای معنادار در جهت دنبال کردن گزارههایی بودیم که ترامپ همواره بر آنها تاکید داشت.
در واقع از ترامپی که تا به امروز در تمام نشستها و پیمانها خلاف تعهدات آمریکا گام برداشته است، انتظار میرفت تا در این نشست نیز عملکردی مشابه گذشته داشته باشد؛ اما باید گفت که او در نشست جی 20 مطابق منافع ایالاتمتحده آمریکا عمل کرد.ترامپ از ناحیه پارادایم آشوب، دکترین بازیگر دیوانه کسینجر، سیاست کلان ابهام و استراتژی جا خالی دادن و ضربه زدن عمل میکند؛ او یک متعهد به وعدههایی که داده، نیست بلکه متعهد به منافع و اهداف ملی و گزارههایی است که منجر به قدرت گرفتن بیشتر کسب و کارهای تسلیحاتی در جامعه سرمایهداری آمریکا میشود. بنابراین بارباپاپاگونه تغییر موضع میدهد و این تغییر موضع اصل اساسی ماکیاولیست یا رویکرد پست نومحافظهکارانه ترامپ است.
ترامپ به ظاهر لکه ننگی بر پیشانی دموکراسی ایالاتمتحده آمریکاست. باید گفت بعد از روی کار آمدن شخصیت برجستهای مانند باراک اوباما که به صورت یک نخبه روشنفکر سرآمد در میان طبقات گوناگون جامعه آمریکایی با رنگ پوست سیاه بروز و ظهور کرد و نام کاخ سفید را از منظر پرچمداری دموکراسی در جهان بار دیگر شفاف کرد، اکنون وجود ترامپ با رفتارهای ضددموکراتیک خود تا حدود زیادی جهان را نسبت به دموکراسی موجود در آمریکا با نقدهای جدی روبه رو ساخته است. اما به هر تقدیر باید بپذیریم که ترامپ در حال تحکیم آن چیزی است که بهعنوان قدرت گسترده ایالاتمتحده آمریکا، شخصیتی مانند جورج بوش آن را کلید زد، شخصیتی مانند اوباما تثبیت کرد و اکنون شخصیتی مانند ترامپ در پی تحکیم و گسترش آن در آسیای خاوری است. در همین راستا یکی از مسائلی که در حاشیه این نشست مطرح شد بحث آزمایش موشکی کرهشمالی و بحث و تبادلنظر آمریکا با چین بود. در خصوص کره شمالی میتوانیم بگوییم که کره بهانهای برای حضور جدی ایالاتمتحده آمریکا در آسیای شرقی و جنوب شرقی است. نقشی را که صدام برای حضور ایالاتمتحده آمریکا در خاورمیانه بازی کرد و در هارتلندنو شاهد حضور حجم گسترده نیروهای آمریکایی و زدن پایگاههای نظامی و در نهایت فروش تسلیحات حدود چهارصد میلیارد دلاری به عربستان بودیم را کرهشمالی بازی خواهد کرد. به بیان دیگر باید بپذیریم ایالاتمتحده آمریکا در مناطق جغرافیایی هدف بهدنبال یک دگراستراتژیک است، این دگراستراتژیک باید زمینهساز و زمینهپرور ایجاد فضای رسانهای مناسب برای حضور جدیتر نظامی آمریکا در مناطق هدف در قرن21 میلادی باشد؛ چنین تجربهای را در قرن بیستم در آمریکای لاتین در ماجرای خلیج خوکها و بحران کوبا شاهد بودیم؛ بعدها در درگیری اروپای شرقی و غربی در باب بحران کمونیسم و مسائلی در چتر همین معنا بود و اکنون در قرن بیست و یک میلادی شاهد ظهور بهانههایی از این دست برای حضور در خاورمیانه و آسیای خاوری خواهیم بود. بنابراین کرهشمالی با وجود تمام مانورهای نظامی و قدرتنماییهای موشکی و هستهای، زمینهپرور ایجاد فضای مناسب رسانهای در تئوری جنگهای نامتعادل برای حضور آمریکا در منطقه هدف استراتژیک و اولویت استراتژیک آمریکا یعنی کنترل و مهار چین در منطقه محسوب میشود. اگرچه این کشاکش ابعاد متفاوتی دارد و چین نیز تلاش میکند با ایجاد یک فضای معنادار گسترش کانال شرق به غرب، راه مواصلاتی نفوذ چین برای حضور در مناطق جغرافیایی بدیل و رقیب ایالات متحده آمریکا را فراهم کند، اما این کشاکش میتواند هم برای واشنگتن هم برای پکن دارای هزینههای بسیار بالایی باشد. بنابراین اگر بخواهیم اولویت استراتژیک آمریکا را در قرن بیستویکم میلادی مخصوصا نیمه نخست از آن جدا کنیم، باید بگویم که اولویت استراتژیک آمریکا حضور در نوهارتلند یعنی خلیجفارس و خلیجعدن و فلات ایران است و سپس کنترل و مهار چین در آسیای خاوری است. تجمیع نیروهای نظامی جهت کنترل و مدیریت آینده در گرو وجود یک دگراستراتژیک است که به ظاهر کره شمالی این نقش را ایفا کرده و در نهایت با وجود درگیریهای موجود با ایالاتمتحده آمریکا زمینهپرور و زمینهساز حضور بیشتر حجم قدرت نظامی و فروش تسلیحات و رقابت تسلیحاتی در آسیا خواهد شد. فراموش نکنیم کیمجونگ اون وقتی به رهبری کرهشمالی رسید آمریکا را تهدید کرد که جزیره گوام را با بمب هستهای میزند، همین تهدید منجر به جنگ رسانهای در حوزه بینالمللی در حدود بیست روز شد و به پیروی از همین جنگ رسانهای مانور نظامی مشترک کرهشمالی و ایالات متحده آمریکا در شبهجزیره انجام شد و پس از آن حجم معتنابهی از نیروهای نظامی آمریکا در این شبه جزیره باقی ماند.
دیدگاه تان را بنویسید