استیضاح رئیسجمهور، خوشایند مردم آمریکا نیست
پرستیژ آمریکایی در خطر!
نزول محبوبیت دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، تصمیمات شتابزدهاش، وضعیت تنشزای روابط واشنگتن با متحدان غربی، اظهارنظرهای جنجالی ترامپ در خصوص نژادپرستان و گروههای افراطی و حمایت از آنها، همگی دست به دست هم داده است تا امروز بحث استیضاح ترامپ بیش از هر زمان دیگری مطرح باشد. تابهحال در آمریکا هیچ رئیسجمهوری نداشتهایم که تا بدین حد سطح محبوبیتش نازل یعنی چیزی حدود کمتر از 40درصد باشد. برای جامعه آمریکا تا بدین حد نزول محبوبیت رئیسجمهورشان اصلا
بحث خوشایندی نیست.
البته با وجود تمام این مسائل بحث استیضاح رئیسجمهور در آمریکا اصلا بحث آسانی نیست و از سوی دیگر جدای از شخص رئیسجمهور، مردم آمریکا استیضاح و برکناری رئیسجمهورشان را ناقض شأن و پرستیژ آمریکایی میدانند. با وجودیکه پیشتر در خصوص دو رئیسجمهور دیگر آمریکا یعنی ریچارد نیکسون و بیل کلینتون نیز بحث استیضاح مطرح شده بود اما این روند بسیار دشوار و در ساختار سیاسی و حقوقی ایالات متحده، فرآیندی طولانی و بسیار پیچیده دارد؛ بهطوریکه دوسوم کنگره باید به این موضوع رای بدهند و دیوان عالی کشور هم این موضوع را تایید کند. لازم به ذکر است که اگر رئیسجمهور آمریکا به هر نحوی کنار برود یا ترور شود، معاون او به پست ریاستجمهوری میرسد. بدشانسی مردم آمریکا این است که مایک پنس هم که معاون ترامپ است، از نظر شخصیتی به مراتب از ترامپ نژادپرستتر و از لحاظ مذهبی بسیار غلظت بیشتری دارد. اما باید توجه داشت که اگر استیضاح رئیسجمهور فعلی آمریکا بهطور جدی مطرح شود با استیضاح ریچارد نیکسون و بیل کلینتون تفاوت ماهوی
خواهد داشت.
باید توجه داشت که رفتارها و تصمیمات دونالد ترامپ بهطور مکرر نشان داده با معیارهای ارزشی پذیرفته شده نخبگان آمریکا در صحنه سیاست داخلی و خارجی سازگاری ندارد. پشتیبانی گروههای راست افراطی و حامیان برتری نژادی سفیدپوست از جمله «کوکلاکس کلانها» (این گروه اخیر به قدری افراطی هستند که در گذشته سیاهپوستان را آتش میزدند و به پایکوبی مشغول میشد) که بسیار مهاجر و بیگانه ستیز هستند از نامزدی دونالد ترامپ، یکی از دلایل وضعیت
نامناسب کنونی آمریکاست.
سردرگمیرئیسجمهور آمریکا در انتخاب افراد مناسب و بیثباتی در تصمیمگیری نیز از جمله نقاط ضعف ترامپ است؛ وی تاکنون حدود 35 نفر از مقامات ارشد را قربانی ساخته و شرایط آشفتهای را بر کاخ سفید حاکم کرده است. وضعیت فعلی آمریکا، شرایطی کمنظیر است بهطوریکه زمزمههایی در رابطه با استیضاح رئیسجمهور شنیده میشود.
انتقادی که دونالد ترامپ به باراک اوباما، رئیسجمهور پیشین آمریکا وارد ساخته بود که وی «پرستیژ آمریکا» را در عرصه جهانی تضعیف کرده است، اکنون خود رئیسجمهور فعلی آمریکا مصداق واقعی تخریب چهره آمریکا است.
در خصوص بحثهای نژادپرستی و دوقطبی شدن آمریکا باید مدنظر داشت که دو قطبی بودن ایالات متحده آمریکا، مساله جدیدی نیست؛ از زمانی که این کشور تشکیل شد، نیروهای انگلیسی که وارد آمریکا شدند به دلیل کمبود نیرو، قراردادهایی با این کشور امضا کردند تا از آفریقا نیرو بیاورند. آفریقاییان از همان زمان بهعنوان نیروهای پست در ایالات متحده آمریکا شناخته میشدند. بعد از آن نیز بحث جنگ شمال و جنوب و مسائل بردهداری در آمریکا پیش آمد که در آن مقطع آبراهام لینکلن، رئیسجمهور آمریکا بود. لینکلن برای اینکه بردهداری را فسخ کند اقدامات بسیاری انجام داد.
درواقع امروز او بدین جهت مشهور است که به تاریخ بردهداری در آمریکا خاتمه داد و ایالات متحده آمریکا را با نظارت بر مسائل مربوط به جنگ در دوران جنگ داخلی آمریکا پابرجا نگه داشت. او پایهگذار خردورزی، آزادی،برابری، دموکراسی و احیاگر اندیشههای والای انسانی بود. بنابراین لینکلن موفق شد حلقههای محاصره دور سیاهان را از بین ببرد، اما آثار آن همچنان باقی بود تا اینکه در قرن بیستم جنبش سیاهان تحت عنوان جنبش مدنی به حق و حقوق جدیدی دسترسی پیدا کردند و مارتین لوترکینگ، رهبری این جنبش مدنی را بر عهده داشت. در اثر این جنبش، سیاهان اجازه حضور در برخی سازمانهای دولتی را پیدا کردند اما هنوز در سطوح بالای جامعه یک تنفر عمیقی نسبت به سیاهپوستان وجود دارد. بهخصوص در شمالشرقی آمریکا مانند بوستون، نیویورک و واشنگتن که خاستگاه ثروتمندان آمریکایی است همچنان تنفر عمیقی نسبت به سیاهان و رنگینپوستان از سوی آنها مشاهده میشود. اینها افرادی هستند که ثروت بالا و تمایلات مسیحی شدید دارند و بنابراین خود را بسیار متمایز میدانند. آنها حتی نسبت به اروپاییها نیز این نگاه تحقیرآمیز را دارند.
در واقع سفیدپوستان آمریکا بهخصوص این طیف افراطی خود را انسان شماره یک میدانند و هنوز بقایای این تفکر در خانوادههای بزرگ آمریکایی مانند خانواده بوش وجود دارد.
در این بین حادثهای که طی هفتههای اخیر در شارلوتزویل میان حامیان نژادپرستی و مخالفان آنها اتفاق افتاد و منجر به یک جهش اجتماعی شد با واکنش بسیار زشت دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا شد. او در ابتدا ناسیونالیستهای افراطی را مورد انتقاد قرار داد اما بعد اعلام کرد که هر دو طرف مقصر بودهاند. این رویکرد ترامپ همانطور که اشاره شد به این دلیل است که بخشی از کوکلاکس کلانها، نئونازیها و ناسیونالیستهای افراطی حامیان وی هستند و به او رای دادهاند. به بیان دیگر حدود 15 ایالت آمریکا از نظر اقتصادی و سیاسی در اختیار این کوکلاکس کلانها است و آنها افرادی ضدنژادغیرسفید، ضدزن و
بهشدت مذهبی هستند.
این مسائل نشان میدهد که آمریکا با مشکلات نهفتهای درون خود مواجه است. برخی تحلیلگران بزرگ سیاسی دنیا اعتقاد دارند که آمریکا در حال اضمحلال و نابودی است و اگر این وضعیت ادامه پیدا کند ایالات متحده به سرعت از قدرتی که داشت تنزل خواهد یافت. بنابراین آمریکا برای جلوگیری از این روند باید تغییرات ساختاری عمدهای انجام دهد اما این تغییرات بسیار سخت است. چرا در آمریکا بیش از 500 نهاد وجود دارد که اقدامات مذهبی، سیاسی و اقتصادی انجام میدهند. آمریکا یک جامعه بسیار پیچیده است و درون آن ابهامات بسیار آزاردهندهای به چشم میخورد.
از این رو از یک طرف نارضایتیها در آمریکا در حال گسترش است و از سوی دیگر جامعه سرمایهداری آمریکا به دلیل وجود لابیها و نهادهای بسیار نمیتواند ساختارها و روشهایش را تغییر دهد. همچنین ترکیب جمعیتی در این کشور نیز در حال تغییر است که این مساله نیز زنگ خطری برای آمریکا به شمار میرود.
آمریکا بعد از جنگ جهانی دوم تا دهه 80 قدرت بسیاری از جهت نظامی و اقتصادی داشت و امروز نیز تصور آنها بر این مبنا استوار hsj که به آن دههها بازگردند. این در حالی است که امکان بازگشت به آن دوران به دلیل امتزاج جمعیتی و کثرت مراکز تصمیمگیری و قدرتنمایی وجود ندارد. بنابراین آمریکا برای ادامه حیات خود باید تجدیدنظری در همه نهادهای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فکریاش داشته باشد.
دیدگاه تان را بنویسید