اختلاف استراتژی اروپا و ایالات متحده درباره برجام چیست؟
بازی علامتدهی ترامپ
دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا همزمان با تایید دوباره پایبندی ایران به تعهدات برجامی اش توسط آژانس بین المللی انرژی اتمی و همچنین تاکید دوباره کشورهای اروپایی، روسیه و چین بر لزوم حفظ و اجرای برجام، در مسیر دشواری برای خروج از برجام یا افزایش فشارها بر ایران قرار گرفته است. در حال حاضر پرسش این است که آیا ترامپ در این شرایط باز هم تلاش ها برای خروج از برجام را ادامه خواهد داد و در صورت خروج یکجانبه آمریکا از برجام، موضع ایران و اتحادیه اروپا چگونه خواهد بود.
پس از تایید دوباره پایبندی ایران به برجام از طرف آژانس بینالمللی انرژی اتمی، بار دیگر دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، نتوانست به هدف خود مبنی بر نمایش نقض برجام از طرف ایران و دستاویز قراردادن آن برای حرکت به سمت لغو برجام نزدیک شود. اگرچه قبل از انتشار این گزارش نیز ترامپ بارها تلاش کرده است تا با تهدید به خروج از برجام یا تلاش برای افزودن گزینه بازدید از مراکز نظامی ایران به فهرست نظارتهای آژانس، علائمی دال بر میل به خروج ایالات متحده را از برجام و در نتیجه لغو این توافق بینالمللی صادر کند. با این وجود، اتحادیه اروپا، چین و روسیه، تمایلی به همراهی با ترامپ در خروج از برجام یا لغو آن، نشان ندادهاند. حتی بازی ترامپ در عرصه تحریک ایران از طریق موضعگیری کشورهای GCC نیز به نتیجه نرسید و شکیبایی حسابشده ایران موجب شد تا شدت تضاد بین ایران و GCC بهشدت کاهش یابد. اما سوال اصلی این است که چرا برجام برای اتحادیه اروپا، چین و روسیه، اهمیت دارد و از این روی آنها را در موضعی متفاوت نسبت به ایالات متحده قرار داده است و مخاطب اصلی بازی علامتدهی ترامپ کیست؟
مزایای اقتصادی برجام برای اروپا
ماهیت برد-برد برجام برای ایران و اتحادیه اروپا، اهرم نیرومندی برای عدم تغییر استراتژی کشورهای اتحادیه اروپا نسبت به برجام است. هرچند این حالت
برد-برد، مطلق و ابدی نیست و ممکن است به واسطه افزایش هزینه فرصت انتظاری روابط تجاری با ایران در نتیجه طراحی سیاستهای اقتصادی-تجاری ایالات متحده، انگیزه اتحادیه اروپا برای حفظ برجام، کاهش یابد، زیرا حجم تجارت خارجی و روابط متقابل اقتصادی بین اروپا و ایالات متحده، بسیار بزرگتر از حجم تجارت خارجی این منطقه با ایران است. در حال حاضر، شرکت نفت توتال فرانسه، از بزرگترین منتفعین متقابل برجام است چون در هنگام تشدید تحریمهای بینالمللی علیه ایران، ناگزیر از ترک فعالیتهای نفتی خود در ایران شد. اما در اوایل تابستان همین سال، نخستین قرارداد بینالمللی گازی پسابرجامی، بین شرکت ملی نفت ایران و شرکت توتال فرانسه به مدت 20 سال و براساس قیمتهای جاری بازار جهانی، منعقد شد. طبق این قرارداد، شرکت توتال، موظف به تامین تمامی منابع مالی مستقیم و غیرمستقیم برای پوشش هزینههای 4.8 میلیارد دلاری طرح است و طرف ایرانی، تا پیش از آغاز تولید از میدان، هیچ مبلغی به طرف دوم (کنسرسیوم تحت رهبری توتال) پرداخت نخواهد کرد. چنین مشخصاتی نشان میدهد که طرف اروپایی این قرارداد، نسبت به عدم افزایش ریسک سیاسی در منطقه و درخصوص روابط اقتصادی-سیاسی ایران و اتحادیه اروپا، اطمینان نسبی کسب کرده است و از اینروی، برای هر دو طرف، منافع اقتصادی زیادی محقق خواهد شد. افزون بر این، افزایش ظرفیت تولید گاز ایران به معنای افزایش پتانسیل تنوعبخشی به منابع عرضه انرژی در اتحادیه اروپاست که از زمان بحران قطع صادرات گاز روسیه به اروپا در سال 2006، براساس منشور انرژی اتحادیه اروپا، با جدیت دنبال شده است.
پیش از شدتگیری تحریمهای بینالمللی علیه ایران، شرکتهای فولکسواگن و پژو در بازار خودروی ایران مسلط بودند. تولید خودروهای داخلی در حدود 50 درصد افت کرد و گرایش به بازارهای خارجی دارای ریسک عملیاتی اندک اما ریسک سیاسی بالا، موجب شد تا این بازارهای صادراتی نیز از دست برود.
پس از اجرای برجام نیز، شرکت پژو فرانسه دوباره به بازار ایران بازگشت. اگرچه در حال حاضر، خودروهای کرهای و چینی نیز در بازار ایران، جایگاهی قابل توجه کسب کردهاند، اما گروه خودروسازی پژو-سیتروئن و رنو پس از توافق هستهای و رفع تحریمها برای ورود به بازار ایران ابراز تمایل کردند. در حال حاضر پژو-سیتروئن قرارداد تولیدی به ارزش 700 میلیون یورو با ایران امضا کرده و رنو اعلام کرده است به منظور افزایش ظرفیت تولید به 350 هزار دستگاه در سال، برای ساخت یک کارخانه جدید سرمایهگذاری میکند. شرکتهای فرانسوی، برخلاف رقبای آلمانی، آمریکایی و ژاپنی خود، در آمریکا کارخانه تولیدی یا عملیات فروش ندارند؛ بنابراین در برابر جریمههای ناشی از نقض آن دسته از تحریمهای باقیمانده از سوی آمریکا مصون هستند. با این وجود، بازگشت فولکسواگن و بیامدبلیو به بازار ایران، موکول به مطالعه ریسک حضور در ایران توسط آنها شده است.
منافع اقتصادی اروپا در استمرار برجام، به موارد بالا محدود نمیشود؛ قرارداد فروش هواپیماهای ایرباس به ایران، سرمایهگذاری ایتالیا در راهآهن و آب ایران و مواردی از این دست نیز ازجمله مهمترین منافع اقتصادی برجام برای اتحادیه اروپاست که به انگیزه این اتحادیه برای حفظ برجام میافزاید.
مزایای اقتصادی برجام برای روسیه و چین
چین پروژه راه ابریشم برای اتصال خود به خاورمیانه و آسیای میانه را دنبال میکند. چین برای آینده اقتصاد خود نیاز به بازار صادراتی برای کالاهای تولیدی خود و واردات انرژی دارد. برای بازار بزرگ خود باید کالاهایی تولید کند که ارزانتر از رقبا باشد. اگر واردات انرژی با دشواری روبهرو شود و قیمت تمام شده آن نسبت به دیگر مناطق گرانتر شود، قیمت تمام شده کالا افزایش خواهد یافت. در آن صورت چین با چالش بزرگیروبهرو خواهد شد.
تولید نفت شیل در ایالات متحده، قیمت انرژی را برای غرب ارزانتر خواهد کرد که در تولید نقش اساسی دارد. بنابراین راههای دریایی ممکن است در آینده وسیک بیشتری برای تامین انرژی داشته باشد. به همین خاطر، رقابت در دریای چین جنوبی آغاز شده است. چین بهدنبال راههایی زمینی برای تامین انرژی است. قزاقستان و ترکمنستان در آسیای مرکزی بخشی و روسیه هم بخشی دیگر از نیازهای چین را تامین میکنند. روسیه از سلاح انرژی در سیاست خارجی خود بهره میگیرد که چین با آن مخالف است و اطمینانی به جریان سالم انرژی از روسیه ندارد. اما خاورمیانه و ایران منابع خوبی برای تامین انرژی چین به شمار میروند و پروژه جاده ابریشم در این راستا میتواند برای چین، راهگشا باشد.
روسیه به واسطه تحریمهای بینالمللی مربوط به مساله اوکراین، بهدنبال بازاری بزرگ برای محصولات اقتصادی خود و گسترش روابط بازرگانی است. این کشور آسانسازی فعالیت بازرگانی در ایران، ایجاد منطقه آزاد تجاری بین خود و اتحادیه اوراسیا، ادامه پروژه ساخت نیروگاه در ایران، فروش اسلحه و هواپیمای نظامی و سوآپ نفت با ایران را دنبال میکند که در کنار همکاری تاکتیکی (و نه استراتژیکی) آن با ایران در منطقه، به نفوذ اقتصادی-سیاسی روسیه در منطقه خاورمیانه کمک میکند. از طرف دیگر، ممکن است که لغو برجام و افزایش التهاب سیاسی در منطقه نیز مطابق با منافع روسیه بهخصوص در زمینه افزایش قیمت نفت و کاهش کسری بودجه دولت این کشور باشد اما چنین اثری (مشابه اثر جنگ عراق) دیرپا نیست. ضمن اینکه مدل رشد اقتصادی مبتنی بر افزایش قیمت نفت نیز دیگر برای روسیه پاسخگویی ندارد و نمیتواند رشد اقتصادی سالانه 7 درصدی مشابه دهه 2000 میلادی را برای روسیه احیا کند. رئیس بانک مرکزی روسیه در ماه آوریل سال میلادی گذشته، اعلام کرد که حتی قیمت 100 دلار برای هر بشکه نفت نیز نمیتواند رشد اقتصادی سالانه روسیه را از 2 درصد فراتر برد و این کشور، بیشتر نیازمند اصلاح ساختار و بهبود فضای سرمایهگذاری است.
بازی علامتدهی ترامپ
بازی علامتدهی، یک بازی است که در آن، یک طرف آگاه (فرستنده)، نوع خود را میداند، در حالی که طرف ناآگاه (گیرنده)، درباره نوع کارگزار، آگاهی ندارد. طرف آگاه، پیغامی به طرف ناآگاه ارسال میکند و طرف ناآگاه نیز بسته به باور خود از نوع طرف فرستنده، دست به انتخاب میزند. ممکن است در این گونه بازیها، گیرنده، براساس اقدامات فرستنده، یعنی در قالب ارسال علامت، نوع فرستنده را استنتاج کند. از این منظر، ترامپ، طرف فرستنده است که مدام سیگنال خسران ایالات متحده از برجام را ارسال میدارد و نوع خود را در این ارسال پیام، مشخص نمیکند که رویکردی تهاجمی اتخاذ میکند یا دیپلماتیک.
هر چند از روال کاری ترامپ طی مدت تصدی پست ریاستجمهوری و برخورد وی با مشاوریان مستعفی، در کنار اعلام گزینههای جدید در هر مرحله از ارسال پیام، مانند بیمیلی به تایید پایبندی ایران تا درخواست افزودهشدن گزینه بازدید از مراکز نظامی ایران به فهرست آژانس، میتوان استنباط کرد که رویکردی تهاجمی دارد. اما مخاطب پیام ترامپ در عرصه اقتصادی کیست؛ ایران، اروپا، روسیه، یا چین؟ در واقع، ترامپ فضای پیام خود را به نوعی طراحی کرده است تا مخاطب مستقیم پیامش برای لغو برجام، ایران باشد اما سلطه بر بازار انرژی و مقابله با چین در زمینه انرژی، مهمترین نتیجه از فضای نتایج متناظر با فضای پیام ترامپ برای لغو برجام است. ترامپ توانست با تهدید به جنگ علیه ایران و لغو برجام، فرصت افزایش رقابت تسلیحاتی در منطقه را افزایش داده و با ایجاد انتظار تشدید جنگ در یکی از مناطق سوریه یا عراق، منافع اقتصادی چشمگیری به دست آورد. از این رو تاکتیک ماهیگیری از آب گلآلود، مهمترین حربه ترامپ در ارسال مکرر پیام میل به لغو برجام است. رویکرد ترامپ در قبال بحران کرهشمالی نیز چنین خصوصیتی را منعکس میسازد. از طرف دیگر، چین بهعنوان یک کشور تازه صنعتیشده و دومین اقتصاد بزرگ جهان، به نفت وابستگی زیادی دارد. افزایش قیمت انرژی و افزایش خرید سلاح در منطقه به معنای سودآوری شرکتهای نفتی و تسلیحاتی ایالات متحده است که از طرف دیگر به واسطه کاهش مقدار خرید نفت توسط چین و سایر کشورهای نوظهور از کشورهای منطقه و اثرگذاری منفی روی رشد اقتصادی این کشور، امکان مقابله بلندمدت آمریکا با چین را نیز فراهم میسازد. اما تضعیف چین به معنای فشار مالی بیشتر روی کشورهای اروپایی است زیرا چین، بزرگترین منبع تامین مالی این کشورهاست و در صورت بروز شوک منفی عرضه در اقتصاد خود، ناگزیر از اعمال فشار روی کشورهای اروپایی خواهد بود. ضمن اینکه کشورهای آمریکای لاتین و آفریقایی بهعنوان مقاصد تامین مالی کالایی توسط چین نیز دچار شوک منفی عرضه خواهند شد.
دیدگاه تان را بنویسید