ترامپ، بازیگردان استراتژیهای اتاقهای فکر آمریکایی است
لابیسم عربی - عبری
ایالاتمتحده آمریکا با قدمت 230 سال، بهعنوان یک قدرت بزرگ در تاریخ چهره نشان داده است. این دیدگاه که در ایالاتمتحده آمریکا، سیاستها بدون توجه به اصول و محورهای برنامهریزی شده و تدبیرهای آیندهنگر صورت میپذیرد تا حدودی دور از منطق است. همچنین این رویکرد مبنی بر اینکه در آمریکا تاریکخانهای وجود دارد که در آن عدهای در حال کشیدن سیگار، سیاستگذاری میکنند، تا بهواسطه آن تئوری توهم توطئه را مورد توجه قرار دهیم، نگاهی بدبینانه به حوزه سیاست است. از طرف دیگر و در نقطه مقابل رویکرد اینکه هیچگونه برنامهریزی و مدیریت استراتژیکی در شکلدهی و محتوابخشی به سیاستها در آمریکا وجود ندارد و فعل و انفعالاتی که هماکنون شاهدش هستیم، در یک برش غیرمنسجم و مقطعی صورت میپذیرد، به همان اندازه غیرمنطقی خواهد بود.
از اینرو من بر این باورم که ایالاتمتحده آمریکا براساس تاریخ 230 ساله خود، تاکنون هشت دکترین امنیتی را بهطور کامل پشت سر گذاشته است. همچنین آمریکا با روی کار آمدن باراک اوباما وارد دکترین امنیتی نهم خود با هدف توسعه قدرت هوشمند آمریکایی و گسترش هژمونی دموکراتیک آمریکا در سر تاسر جهان بود. این نظریهای است که توسط جوزف نای برساخته شد و در سال 2007 میلادی کامل گردید. این دکترین بعد از دکترین موسوم به پیشدستی در ایالاتمتحده آمریکا مورد توجه قرار گرفت.
پیش از این آمریکاییها با دکترین آزادسازی بهعنوان هفتمین دکترین خود اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی را فروپاشیدند. آنها با دکترین پیشدستی وارد جغرافیای هدف خود یعنی هارت لند بزرگ به ویژه بخش هارت لند نو و نوهارت لند شدهاند. اکنون نیز بر آن هستند تا با تثبیت قدرت خود در هارت لند نو و نوهارت لند، زمینههای نفوذ خود به هارت لند علیا را فراهم کنند. اما اینکه بگوییم آمریکاییها در همه وجوه عمل خود در این زمینه موفق بودهاند و اکنون ترامپ محصول تمام این موفقیتهاست، درست نیست. زیرا بدان معنا است که چالشهای فرارو و موانع رودرروی ایالاتمتحده آمریکا را برای دستیابی به اهداف این کشور در نظر
نگرفتهایم. در این راستا باید گفت که اصولا کاخ سفید به پرورش یک استراتژی اقدام میکند که آن استراتژی را بعد از گفتوگوهای بسیار عالمانه در اندیشکدههای گوناگون به تصویب رسانده و عملیاتی میکند. بهدنبال آن وارد عرصه عمل میشود، محیط عمل را به خوبی زیر نظر میگیرد و پس از آن کاستیها و کمبودهای عملیاتی آن استراتژی را در نظر میگیرد. سپس زمینهساز ایجاد یک حرکت معنادار و تعریفشده در جهت بازپرورش استراتژی خود و بازگشت مجدد به محیط عمل میشوند. آنچه هماکنون دیده میشود، امتداد طرحی است که تحت عنوان خاورمیانه بزرگ در آغاز هزاره سوم و قرن بیست و یکم میلادی مطرح شد. بسیاری گفتند که این طرح شکستخورده است و مراسم سوگواری این طرح را نیز به راه انداختند. اما این طرح باتوجه به محیط عملیاتی خود مورد عنایت قرار گرفت، کاستیهای آن مورد دیدهبانی واقع شد، به اتاقها و اندیشکدههای گوناگون وارد شد، کاستیها مرتفع گشت و برای چندین و چندمین بار این فرآیند را طی کرد و با طرحهای گوناگون و عناوین مختلف هنوز هم در دست اجرا، دیدهبانی و سپس ترمیم قرار دارد.
بنابراین باید بگوییم آنچه ترامپ انجام میدهد نه یک لقلقه زبان یا لقلقه استراتژیک و براساس نادانی است، بلکه براساس طرحهای تصویبشدهای است که در این اندیشکدهها تنظیم و تبیین شده و هماکنون نیز توسط ترامپ بهعنوان بازیگر دیوانه در کاخ سفید مناسب و متناسب با وضعیت کنونی در حال اجرا است.
درواقع ترامپ رئیسجمهور ایالاتمتحده آمریکا است و رئیسجمهور ایالاتمتحده آمریکا، رهبر ملت آمریکا در قالب دولت فدرال محسوب میشود. او، بالاترین مقام اجرایی نه بهعنوان رئیس و مدیر دولت، بلکه لیدرشیپ یا رهبری آمریکا است. این نکته را نباید فراموش کرد که به هر تقدیر امروز ایالاتمتحده آمریکا به رئیسجمهور خود به مثابه رهبر کل ایالاتمتحده آمریکا مینگرد. رئیسجمهور آمریکا در چارچوب قانون اساسی، بالاترین مقام تصمیمگیرنده است که حتی میتواند مصوبههای کنگره را در وضعیت عادی تصویب آنها وتو کند.
از این جهت اگرچه ترامپ دارای یک شخصیت معوج و در چارچوب بازیگر دیوانه هنری کسینجر شناخته میشود اما در نهایت او رئیسجمهور ایالاتمتحده آمریکا و رهبر دولت آمریکا در قالب دولت فدرال است. ترامپ در ماموریت تعریفشدهاش از منظر روند تاریخی گسیل قدرت آمریکا به آسیا، اکنون ماموریت دارد تا در برابر مسائل مربوط به هارتلند نو و نوهارتلند وارد عمل شده و زمینههای گسیل قدرت خود را از غرب به شرق آسیا فراهم کند.
اما از طرف دیگر امروزه لابیهای یهودی و لابیهای اعراب جزو قویترین لابیها در مرکز ایالاتمتحده آمریکا هستند. لابی و لابیسم بهعنوان یک امر پذیرفته شده و وسیع در ایالاتمتحده آمریکا مدنظر و مورد پذیرش قرار گرفته است. براساس پذیرش منطق لابیگری و لابیگری بهعنوان یک مکتب موثر در حوزه اقدام سیاسی، ایالاتمتحده آمریکا دارای لابیهای متفاوت در داخل کشور است و لابیهای بیرونی موجود در داخل آمریکا نیز از طرف کشورها، اقوام و نگرشهای گوناگون
است. در این بین، یهودیان و اعراب سرمایهگذاری بسیار بالایی بهویژه در چند دهه گذشته در ارتباط با شکل دادن به لابی و لابیسم عربی و یهودی و حتی هماکنون لابیسم عبری-عربی و تلفیق آنها انجام دادند. به تبع آن باتوجه به گرایشهای پست نومحافظهکار ترامپ و نزدیکی و قرابت این گرایشها با تلآویو و ریاض کنونی، میتوان گفت که اثر این لابیها نیز افزایش پیدا کرده است.
بنابراین آمریکای ترامپ در نظر دارد که ایران یا در کنار ایالاتمتحده آمریکا باشد یا اینکه در مقابل واشنگتن تکلیف خود را با آمریکا هرچه زودتر روشن سازد. در این مقطع ایران باید تصمیم بگیرد که میخواهد در برابر ایالاتمتحده آمریکا با بیان یک «نه» بزرگ وارد تعارضات و تضادهای شدیدتر شود، یا بر آن است که با بیان یک «بله» بزرگ، زمینههای ایجاد یک دیپلماسی معنادار و همهجانبه را برای شکل دادن به یک فرآیند مذاکرات همهجانبه و موثر با ایالاتمتحده آمریکا و بازیگران اصلی نظام بینالملل
فراهم کند.
دیدگاه تان را بنویسید