آمریکا از معارضین سوری استفاده ابزاری میکند
پراگماتیسم ترامپ
تصمیم جدید ایالات متحده آمریکا مبنیبر افزایش حضور نیروهای دیپلمات و غیرنظامیاش در سوریه از چند بعد قابل بررسی است؛ نخست آنکه این تصمیم آمریکا در جهت ایجاد یک فضای معنادار برای عبور از هارتلند نو به نوهارتلند است. ملزومات اولیه ابزاری در این ارتباط ایجاب میکند تا آنها بتوانند در سوریه و محیطهای پیرامونی سوریه تا نوهارتلند، یعنی منطقه فلات ایران و بهویژه در ناحیه جنوبی عراق، یعنی منطقه شیعهنشین متصل به خلیجفارس، یک اطمینان عملیاتی پیدا کنند. سپس در جهت ایجاد فضای معنادار و هدفمند برخورد با تهران وارد عمل شوند.
ایالات متحده آمریکا بعد از گذار از خاورمیانه عربی یا نوهارتلند، هارتلند نو را هدف قرار خواهد داد. بنابراین زمینههای ایجاد یک نوع برخورد با تهران در جهت مدیریت ایران در سال 2018 به بعد، این معنا را پیش خواهد آورد که آمریکا بتواند در منطقه خاورمیانه عربی به نوعی یک امنیت پیچیده لغزان را ایجاد کند که بهطور نسبی موجب اصطکاک میان قدرتهای بزرگ در این منطقه شود و به همان اندازه زمینههای حضور ایران در منطقه خاورمیانه عربی را کاهش دهد. ضمن اینکه با ایجاد یک نوع همگرایی منطقهای و هماهنگی با وجه بینالمللی، بتواند محاصره منطقهای نوهارتلند را با اطمینان بیشتری در هارتلند نو دنبال کند. از این جهت است که آمریکا تلاش خواهد کرد که با جهتگیریهای دیپلماتیک در منطقه وارد عمل شود و با ایجاد هماهنگی میان قدرتهای بزرگ در منطقه خاورمیانه عربی از یک سو و از سوی دیگر بین کشورهای عربی با اسرائیل، در جهت تنظیم یک حرکت معنادار علیه تهران اقدام کند. بنابراین تغییر و تحولات موجود در این منطقه باید کاملا مورد توجه باشد.
از طرف دیگر در بحران سوریه، سیاستهای آمریکا و متحدانش در مقابل مواضع روسیه و همپیمانانش بود و در نهایت این روسیه بود که دست برتر را داشت و دارد. حال که آمریکا از افزایش شمار غیرنظامیان آمریکایی در سوریه سخن میگوید این سوال به ذهن متبادر میشود که آیا روسیه این موضوع را برمیتابد! باید گفت که مبارزه برای شکلدادن به آینده قدرت در منطقه در بعد نظامی، وارد فاز سیاسی شده است. ایالات متحده آمریکا در بعد نظامی در سوریه و در کل منطقه در یک وضعیت توازن با روسیه و دیگر قدرتهای بینالمللی به سر میبرده است؛ اما اکنون جوامع هدف کلاسیکی مانند سوریه و عراق که قبلا تحت نفوذ کامل روسها قرار داشت، با حضور آمریکا در دو دهه گذشته همراه شده است. اکنون آمریکاییها میخواهند از هزینههایی که از منظر نظامی خود و متحدانشان در دو دهه گذشته انجام دادهاند، در بعد سیاسی بهرهبرداری کنند.
در این راستا باید دید که کاخ سفید چه برنامههایی را برای سوریه پساداعش در نظر دارد. درواقع به نظر میرسد سوریه پساداعش یک سوریه چندتکه به صورت کلونیهای متفاوتی خواهد بود که در یک وضعیت سیال از منظر حکومتی قرار خواهد گرفت. هماکنون سوریه یک تل خاکستر از مسائل و بحرانهای پساجنگ را داراست که تا حدود زیادی میتواند زمینهساز و زمینهپرور یک دوران گذاری باشد که در منطق وجودی خود بحرانزا و بحرانی است. ایالات متحده آمریکا میتواند با پیشبینی این وضعیت از این بحرانها و هدایت دیپلماتیک بحرانها برای ایجاد تنش هدایتشده میان دیگر کنشگران، برای اتلاف انرژی آنها بهره ببرد. بنابراین ورود دستگاه دیپلماسی آمریکا در جهت ایجاد چنین فضایی میتواند
کارگر باشد. لازم به ذکر است که آمریکاییها تلاش دارند با همه گروهها حتی گروههای مخالف خود ارتباط پیدا کنند. آمریکاییها پراگماتیست هستند و در حوزه عملگرایی حتی مخالفان، بهعنوان یک فرصت محسوب میشوند. اما آنچه بیشتر برای آمریکاییان مطرح است، معارضین سوری هستند که مدعی ایجاد یک دموکراسی پرپهنا در سوریه، در جهت تغییر و تحولات مناسب و متناسب با دکترین گسترش دموکراسی ارشادی آمریکا در منطقه عمل میکنند. بنابراین باید گروههای معارضی را در نظر گرفت که ایالات متحده آمریکا از منظر لیبرالدموکراسی میتواند روی آنها سرمایهگذاری کرده و این لیبرالدموکراسی را در چارچوب دموکراسی ارشادی در بخشی از سوریه مورد حمایت خود قرار دهد. ایالات متحده بدین ترتیب جهتگیریهای استراتژیک خود برای حضور در منطقه را، در چارچوب دفاع از یک دموکراسی پیشرو در منطقه خاورمیانه، مورد حمایت و توجیه برای افکار عمومی در سطوح مختلف نخبگان و تودههای مردم قرار میدهد.
بنابراین در این کشاکش قدرت که هر یک از قدرتها سعی در تثبیت موقعیت خود دارند، شاید لزوم برگزاری مذاکرات برای رسیدن به اجماع در این خصوص پررنگتر باشد. اما باید گفت مذاکرات همواره بوده، هست و خواهد بود. اما اینکه در این مذاکرات چگونه بر سر قدرت کنار آیند و وزن هر کدام چه میزان امتیاز برای آنها فراهم بیاورد، مهم است. اینکه ما در ایران تصور میکنیم روسها و ایالات متحده آمریکا در چارچوب جنگ سرد با یکدیگر برخورد میکنند و بهعنوان دو قطب قدرت برابر در مذاکره وارد میشوند، نوعی نگاه تقلیلگرایانه به جایگاه آمریکا در منطقه و نگاهی آرزومندانه به جایگاه روسیه در جهان است که در ایران وجود دارد. بنابراین باید بر این نکته تاکید کنم که احتمال دارد روسها از برگ ایران و سوریه برای گرفتن امتیاز بیشتر در آینده نظام بینالملل برای خود استفاده کنند.
در انتها نیز باید به نقش گروهکهای شورشی و گروههایی چون جبهه النصره و شاخههایش در صحنه داخلی سوریه اشاره کرد. این گروهها بیشتر به صورت کاتالیزور و شدتبخش جریان حرکت در سوریه عمل میکنند. آنها گروههایی هستند که در معادلات سوریه اگرچه از جنبه ملی اهمیت پیدا میکنند، ولی از جنبه منطقهای و بینالمللی تحت تاثیر قرار میگیرند. امروزه مهندسی معکوس و سناریوهای بدیل در ارتباط با این احزاب استفاده شده و آنها را در چارچوب کاتالیزورها و شدت بخشهای جریانی مورد توجه قرار میدهند که از یک طرف میتواند موجب شروع فاز سیاسی و گفتوگوهای دیپلماتیک و از طرف دیگر موجب ایجاد برخوردهای نظامی داخلی گردد.
دیدگاه تان را بنویسید