گفتوگویی میان امیرعلی ابوالفتح و طهمورث غلامی درباره نگاه ترامپ به ایران، اروپا و جامعه آمریکا
هم فرصت، هم تهدید
هفتهنامه مثلث در میزگردی برای بررسی عملکرد یکساله دونالد ترامپ، رئیسجمهوری آمریکا، میزبان امیرعلی ابوالفتح و دکتر طهمورث غلامی، کارشناسان مسائل آمریکا بود. در این میزگرد، ابوالفتح در پاسخ به این سوال که آمریکای اوباما برای ایران بهتر است یا آمریکای ترامپ، با اشاره به اهمیت فرصت حل موضوع هستهای در دوره ریاستجمهوری باراک اوباما اما گفت که آمریکای ترامپ از یک منظر برای ایران و برجام مفیدتر است. به گفته این کارشناس، فارغ از تمام لفاظیها و جملات تندی که ترامپ علیه ایران و برجام مطرح میکند، ناخواسته زمینه همدلی جامعه جهانی را با ایران فراهم کرده و در این دوره ایران بهعنوان یک کشور سازنده معرفی میشود. این در حالی است که در دوره اوباما تحریمهای سختی علیه ایران اعمال شد. در مقابل غلامی، آمریکای اوباما را برای ایران بهتر میداند و اوباما را دشمن دانای ایران توصیف میکند. این کارشناس معتقد است اگر دولت اوباما یا دموکراتها همچنان سرکار بود، بدونشک بهرهبرداری جمهوری اسلامی از برجام خیلی بهتر و بیشتر میشد. غلامی با اشاره به این موضوع که ترامپ هربار اعلام میکند دفعه بعد برجام را امضا نخواهد کرد، توضیح داد این اقدام، یک اقدام منطقی و عاقلانه در راستای منافع ملی آمریکا است و بدین طریق رئیسجمهوری آمریکا، اقتصاد ایران را در وضعیت مبهم نگه میدارد. هر دو کارشناس معتقدند که فعلا ترامپ در نظرسنجیها وضعیت نسبتا خوبی دارد اما پیشبینی شانس پیروزی او در دور دوم انتخابات ریاستجمهوری را باید به بعد از انتخابات میاندورهای کنگره در ماه نوامبر موکول کرد. البته غلامی معتقد است که بخشی از ملیگرایان وطندوست نسبت به بحث دخالت روسیه در انتخابات آمریکا بسیار حساس هستند و اگر در این خصوص مسالهای اثبات شود، ضربه بزرگی به ترامپ وارد خواهد شد.
بعد از روی کار آمدن دونالد ترامپ در آمریکا همواره از سوی او شاهد اقداماتی بودهایم که باعث شده بسیاری او را یک فرد غیرقابل پیشبینی توصیف کنند. به نظر شما دلیل اینگونه رفتارها و اقدامات رئیس کاخ سفید چیست و ریشه در چه مواردی دارد؟
ابوالفتح: اگر بخواهیم روی بحث پیشبینیناپذیری یا اقدامات پیشبینی نشده دونالد ترامپ تمرکز داشته باشیم، باید چند فاکتور را در نظر گرفت؛ نخست آنکه ترامپ شخصیت تعلیمیافته در عرصه سیاست نبوده است. یعنی نه به لحاظ تحصیلی در این حوزه کار کرده و نه سمت و پست سیاسی داشته است. او بهعنوان یک کارآفرین در عرصه تجارت فعال بود و در حوزه کاری خود نیز موفق بوده است. در عین حال باید توجه داشت که او دنیا را از دریچه مناسبات تجاری نگاه میکند و در عرصه صنعت سرگرمی نیز حضور چشمگیری داشته است. ترامپ، مخاطب را میشناسد و میداند که شهروندان آمریکایی عموما به چه مقولاتی علاقه دارند و از طریق تهییج افکار مخاطبان خود تلاش میکند تا به اهدافی که مدنظرش است دست یابد. بنابراین از همان زمان که نام ترامپ بهعنوان نامزد جدی حزب جمهوریخواه مطرح شد، قابل انتظار بود که در صورت راهیابی او به کاخ سفید، اقداماتی انجام دهد که با سنت سیاسی در ایالاتمتحده آمریکا همخوانی ندارد یا زاویه دارد.
نکته بعدی اینکه ما در دهه دوم قرن جاری در ایالاتمتحده آمریکا با گسستی مواجه میشویم که صرفا متمرکز بر یک شخص نیست. این گسست بر این مبناست که مردم آمریکا نسبت به گذشته خود احساس ناخرسندی میکنند و به این نتیجه رسیدند که «رویای آمریکایی» امکان تحقق ندارد. درواقع مشکلات کشور بیش از آن چیزی است که بخواهد از مسیر گذشته دنبال شود. بنابراین تغییری در ذهنیت آمریکاییها رخ داده که خود را در سیاست عمومی بروز میدهد و آنها بهدنبال طرح «نو»یی هستند. در نتیجه کسانی روی کار آمدهاند که ساختارها و قالبهای قبلی را بشکنند و طرحهای جدید ارائه دهند.
از این رو جامعه آمریکا از دوره ثبات وارد مرحله گذار و رسیدن به یک شکل جدید شده است. در این شرایط دولتمردان آمریکا تلاش میکنند سنتها و قالبهای گذشته را بشکنند و اقداماتی را انجام دهند که از نظر کسانی که با عینک گذشته به تحولات نگاه میکنند غیرقابل پیشبینی بوده باشد.
در این خصوص چند مثال میتوان ذکر کرد؛ نخست اینکه درمورد ساختار سیاسی و حضور کهنهسیاستمداران یک نگاه منفی در آمریکا وجود دارد. همچنین تداوم مسیر گذشته مناسبات اقتصادی و تجاری چه در داخل ایالاتمتحده و چه در خارج از آن، از دید ملیگرایان آمریکایی قابل قبول نیست بنابراین آمدهاند تا نظم کنونی را برهم زنند.
در چنین شرایطی، حزب حاکم خیلی راحت از پیمانهای گذشته خارج میشوند، نسبت به تعهدات گذشته آمریکا ابراز تردید میکنند، نگاهشان به شهروندان در حاشیه مانده متفاوت است و بر نخبگان جامعه خیلی تمرکز ندارند بلکه تلاش دارند تودهها را بسیج کنند و به میدان بیاورند تا سیاستهای خود را پیش ببرند. به صورت خلاصه تحولات اخیر آمریکا قسمتی به شخصیت ترامپ و قسمتی نیز به سیستم کلی این کشور که در حال نوسازی و پالایش است، بازمیگردد. این سیستم سعی دارد موضوعات جدید و مسائلی که پیشتر آزمایش نشده را به محک بگذارد تا مشکلات گذشته را بتواند حل و فصل کند. به همین جهت مشاهده میکنیم که شیوه حکومتداری دونالد ترامپ و تیم همراه وی متفاوت است.
غلامی: در مورد غیرقابل پیشبینی بودن شخصیت ترامپ به چند مولفه میتوان اشاره کرد؛ مولفه نخست به تجربه خانوادگی ایشان و تجربه پدربزرگ، پدر و شخص ترامپ بازمیگردد. انسانهایی که در زندگیشان در سطح ملی موفق هستند اعتمادبه نفس خاصی کسب میکنند. این اعتماد به نفس باعث میشود که ترامپ ضرورتی نبیند که بخواهد خود را در معرض قضاوت عمومی قرار دهد. او احساس میکند ضرورتی وجود ندارد که اعلام کند میخواهد چهکار کند. این اعتماد به نفس که ریشه در موفقیتهای این خاندان دارد به ترامپ این حس را میدهد که بیش از دیگران میفهمد و باید به بقیه نیز بگوید که چه کاری انجام دهند و چه کاری انجام ندهند.
ترامپ بارها مدعی شده که از همه بالاتر و باهوشتر است. این خصلت و ادعاهای ترامپ مبنی بر باهوش بودن و بالاتر بودن ریشه در اعتماد به نفس وی دارد.
همچنین اگر دقت شود ترامپ خیلی اهل کنفرانس مطبوعاتی نیست زیرا گمان میکند که از بقیه بالاتر است و لزومی برای این کار نمیبیند. عامل دیگری که باعث شده شخصیت و اقدامات ترامپ، غیرقابل پیشبینی باشد، شغل او است. وقتی شخصی کارهای اقتصادی و تجاری انجام میدهد، بخش زیادی از استراتژی او مبتنی بر این است که اطلاعاتت را از رقیبت حفظ کند و رقیب از حرکاتت آگاه نشود. از این رو ترامپ نگاه تجاری و اقتصادیاش را در حوزه سیاست نیز وارد کرده است؛ تصور او این است که در حوزه سیاست اگر اقداماتش مبتنی بر پنهانکاری باشد و یکباره تصمیم به انجام کاری بگیرد میتواند مانند عرصه اقتصادی موفق عمل کند.
مساله دیگر به تئوری مرد دیوانه بازمیگردد؛ براساس این تئوری، سیاستمدارانی که غیرقابل پیشبینی بودند یا وانمود کردند که غیرقابل پیشبینی هستند اثرگذاری بیشتری دارند و رقبا از آنها بیشتر حساب میبرند. این خصلت در میان برخی از روسای جمهوری آمریکا وجود داشته است؛ از جمله در دوره نیکسون و ریگان.
بحث دیگر به نداشتن تجربه سیاسی ترامپ مربوط میشود؛ رئیسجمهوری فعلی آمریکا پیش از این نه فرماندار بود و نه نماینده کنگره بنابراین سابقه سیاسی نداشته است. به همین خاطر او فهم متفاوتی از مسائل سیاسی دارد. هرچند نمیتوان گفت که ترامپ اصلا شخص اهل سیاستی نیست. اگر به کارنامه زندگیوی نگاهی بیندازیم از دهه 50-40 در رسانهها و میتینگهای سیاسی از او بحث به میان آمده و بعضا بهطور مستقیم مخاطب روسای جمهور آمریکا قرار گرفته است. بهعنوان مثال در دهه 70 که ترامپ تصمیم میگیرد به سیاهپوستان، خانههای پدرش را اجاره ندهد، رئیسجمهور وقت بدون آنکه نامی از وی ببرد اقدامش را محکوم میکند.
عامل پنجم این نوع غیرقابل پیشبینی بودن و تصمیمات ناگهانی ترامپ به کینه و نفرت او نسبت به سیاست آمریکا بازمیگردد. زیرا همواره روسای جمهوری آمریکا سعی کردند در مسیر او سنگاندازی کنند. بهعنوان مثال در دوره باراک اوباما شاهد بودیم که رئیسجمهور سابق آمریکا تاحدودی ترامپ را به سخره میگیرد. به همین دلیل تلاش دونالد ترامپ بر این است که نشان دهد با تمام روسای جمهور آمریکا متفاوت است. ترامپ در روز تحلیفش تمام روسای جمهور را زیر سوال میبرد و این به دلیل نفرت شخصیاش از سیاست و سیاستورزی روسای جمهور پیشین است.
ترامپ طی رقابتهای انتخاباتی، شعارها و وعدههایی را مطرح کرد که بعضا محقق نشد؛ از جمله میتوان به عقبنشینی او از وعدههایش درباره جنگ تجاری با چین، اول آمریکا، دوستی با روسیه و بحث برجام اشاره کرد. دلایل عقبنشینی ترامپ از برخی وعدههایش چیست و تیم همراه او چقدر در این مسائل دخیل بوده است؟
ابوالفتح: باید توجه داشت که در ایالاتمتحده آمریکا یکی خواست رئیسجمهور مطرح است و دیگری خواست و علایق سیستم و نظام سیاسی. در آمریکا نیز مانند اغلب کشورها نظام سیاسی بسیار متکثر است و دیدگاههای مختلفی را شاهد هستیم. برای پاسخ به این سوال باید این نکته را درنظر بگیریم که فرآیند تصمیمگیری در عرصه سیاست، فرآیندی از تاثیرگذاری اشخاص و سیستم است. یعنی بدان مفهوم نیست که یک رئیسجمهور، یک فرمانده کل قوا یا یک فرمانده ارتش بهتنهایی بتواند تمامی خواستهها و اراده خود را به منصه ظهور بگذارد و بسیاری از محدودیتها، الزامات و مشکلات باعث میشود تجدیدنظر کند. بنابراین سیستم بر فرد و فرد بر سیستم تاثیر میگذارد. اگر تا پیش از ریاستجمهوری دونالد ترامپ نمونه روشنی وجود نداشت، اما با در نظر گرفتن یک سال اخیر کاملا میتوان به این نتیجه رسید که خواست و علایق رئیسجمهور آمریکا یا تیم نزدیک به او یعنی ترامپیستها یک چیز است و خواست تشکیلات سیاسی آمریکا یک چیز دیگر. ترامپ با شعار ضدیت با تشکیلات وارد شد و گفت که تشکیلات مجموعهای از افراد فاسد هستند، سلطه دارند و حقوق مردم را پایمال کردهاند و با همین شعارها به قدرت رسید. اما ترامپ از زمان ورود به کاخ سفید مجبور شد که در زمین بازی تشکیلات سیاسی و کهنهسیاستمداران عمل کند. ترامپ خیلی علاقه داشت که رابطه بهتری با مسکو برقرار کند؛ از نظر تیم ترامپ روسیه یک کشور بانفوذ است و حل و فصل بسیاری از مشکلات جهانی بدون مشارکت روسیه ممکن نیست. بهطور مشخص مشکلات سوریه، کرهشمالی و مساله هستهای ایران بدون نقشآفرینی روسها قابل حل و فصل نیستند. اما تشکیلات آمریکا بهشدت ضدروسی است و فضایی کاملا علیه روسیه در این کشور حاکم است. این تشکیلات حتی برای مهار رئیسجمهوری که به نزدیکی با روسیه دل بسته بود، پرونده دخالت روسیه در انتخابات آمریکا را مطرح کردند که در صورت تایید میتواند بزرگترین رسوایی بعد از واترگیت باشد. در مورد مساله کرهشمالی نیز به همین صورت است و از این رو بخش عمدهای از وعدههای رئیسجمهور فعلی آمریکا مانند روسای جمهور پیشین محقق نشده است. موارد محدودی وجود دارد که روسای جمهور آمریکا توانسته باشند به وعدههایشان عمل کنند و ترامپ نیز از این قاعده مستثنی نیست.
در داخل آمریکا شعار ترامپ در خصوص «اوباماکر» عملی نشد زیرا حتی جمهوریخواهان نیز با این مساله مخالف بودند. بحث کشیدن دیوار مکزیک نیز اجرا نشد. بنابراین میتوان گفت که تنها بخشی از خواست و اراده یک کنشگر سیاسی بر نظام قابل تحقق است. همچنین در زمان انتخابات ریاستجمهوری، وعدههای جذاب و رای جمعکن از سوی کاندیداها به کرات مطرح میشود اما خیلی نباید روی آن وعدهها تاکید کرد و امید به محقق شدن تمام آنها داشت. بحثهایی چون دوستی با روسیه، حل کردن مساله کره شمالی یا لغو برجام مسائلی هستند که در مرحله اجرا با واکنش کهنهکاران سیاست یا ساختارهای موثر سیاست خارجی مثل شورای امنیت ملی آمریکا، پنتاگون، وزارتخارجه، دستگاه بوروکراسی و بدنه دولت مواجه شدند. در نتیجه این سازمانها و نهادها مانع میشوند و اجازه نمیدهند تمام خواستها و تمایلات شخص اول کشور تحقق پیدا کند.
در این میان مهمترین وعدهای که ترامپ مطرح کرد و توانست آن را اجرا کند بحث مالیاتهاست و اصلیترین شکست وی نیز بحث «اوباما کر» است.
غلامی: وقتی که انقلاب آمریکا پیروز شد، اصلیترین دغدغه قانونگذاران این کشور آن بود که چه کنند تا در این کشور، سیستم استبدادی شکل نگیرد. یعنی نگرانی آنها این بود که عالیترین مقام که رئیسجمهور میشود را چگونه مهار کنند که به سمت استبداد حرکت نکند. حتی این دغدغه را داشتند که رئیسجمهوری بیاید که پوپولیستی عمل کند، رای مردم را به دست بیاورد و کشور را به سمت استبداد ببرد.
برای ممانعت از روی کار آمدن یک رئیسجمهور پوپولیست، بحث الکترال کالج مطرح شد. براساس این طرح، مردم آمریکا رای میدهند اما در نهایت نخبگان حزبی تصمیم نهایی را میگیرند که فردی که رای مردم را به دست آورده رئیسجمهور شود یا خیر؟
این دغدغه بنیانگذاران آمریکا باعث شد که سیستم ساختاری و نهادی در این کشور بسیار قدرتمند باشد. یعنی در کنار کنگره، نهادهای زیرمجموعه رئیسجمهور و هرچه جلوتر میرویم نقش افکار عمومی و رسانهها و در قرن بیستو یکم نقش متحدان آمریکا، سبب شکلگیری ساختارها و نهادهایی شده است که اجازه نمیدهد رئیسجمهور بخواهد خارج از مدار ساختاری و نهادی حرکت کند.
در بهترین حالت شاید رئیسجمهور بتواند 10، 20 درصد باورها، عقاید خود و نگرشهایی که متاثر از شخصیت خود است در دستگاه سیاستگذاری آمریکا تزریق کند. اما بدون شک حدود 80 درصد اقدامات، نهادی و سازمانی است و رئیسجمهور را محدود میکند. بنابراین ساختارهای نهادی اجازه نمیدهد ترامپ آنگونه که میخواهد باشد. مثالهای زیادی وجود دارد که میتوان در مورد تکتک آنها صحبت کرد. بهخصوص در مورد ناتو، ترامپ مخالف آن بود و این سازمان را یک سازمان از رده خارج شده میدانست که نیازی به آن وجود ندارد. ولی در سند بازبینی هستهای آمریکا در فوریه 2018 یکی از بندهای مهم این است که ناتو نهتنها باید حفظ شود، بلکه به لحاظ عملیاتی، توانایی توسل آن به سلاحهای هستهای چه تاکتیکی و چه میانبرد قدرتمندتر و اثرگذارتر شود.
در مورد اتحادیه اروپا، ترامپ احساس کرد که آمریکا نیازی به اتحادیه اروپا ندارد و حتی مدتی از راستگرایان در این قاره حمایت میکرد؛ راستگرایانی که مخالف اتحادیه اروپا و خواهان فروپاشی آن بودند. اما واشنگتن در آخرین سند امنیتی که منتشر کرده، متحد اولش را اروپا خوانده و معتقد است اگر برنامه دولت آمریکا بهروز کردن سلاحهای اتمیاش است، این با هدف حمایت از متحدانش در مقابل روسیه و تهدیدات بالقوهای است که ممکن است از سوی خاورمیانه متوجه آنها شود. در نتیجه آمریکای ترامپ در مورد اتحادیه اروپا نیز عقبنشینی کرده است. درباره مساله برجام، ترامپ بارها گفته بود که این توافق را لغو میکند اما تا امروز 4-3 بار آن را تمدید کرده است. حتی پیشبینی من این است که در ماه می که موعد تمدید دوباره تعلیق تحریمهای هستهای علیه ایران است ترامپ مجددا آن را تمدید خواهد کرد.
در مورد کره شمالی، زمانی که ترامپ سوگند ریاستجمهوری یاد کرد، روز پیش از آن، پیونگیانگ یک موشک آزمایش کرده بود و همان روز موشک دیگری آزمایش کرد. ترامپ مدعی بود که خیلی فوری این مساله را حل و فصل و اقدامات کره شمالی را سد خواهد کرد. اما شاهد هستیم در دوره ریاستجمهوری دونالد ترامپ بیشترین آزمایشهای موشکی و حتی یک یا دو آزمایش هستهای توسط کره شمالی صورت گرفت اما واشنگتن نتوانست اقدام خاصی انجام دهد. باید توجه داشت که تصمیمگیری برای حمله نظامی، الزامات خاصی دارد که در کنترل وزارت دفاع و کنترل نیروهای مسلح است، بنابراین ترامپ به شخصه نمیتواند دستور حمله بدهد. در موضوعات مختلف همین روند را شاهد هستیم. باید در نظر بگیریم که ساختارهای سیاسی دنیا یا فردمحور است یا نهادمحور.
در ساختارهای سیاسی فردمحور که عمدتا در خاورمیانه رایج است، فرد ممکن است تصمیم حمله به کشوری را بگیرد و صبح عملیاتی کند. مانند تصمیم حمله به کویت توسط صدام حسین. اما در کشوری مانند آمریکا اگر قرار باشد تصمیم مهمی اتخاذ شود، باید افکار عمومی، رسانهها، کنگره، بدنه کارشناسی وزارتخارجه و وزارت دفاع و تمامی نهادهای امنیتی اقناع شوند تا بتوان تصمیمی را پیگیری کرد.
البته این ساختار نهادی که برای رئیسجمهور آمریکا محدودیت ایجاد میکند یک فرصت خیلی خوب برای دنیا است. زیرا آمریکا قدرتمندترین کشور دنیا از لحاظ نظامی است، میتواند دنیا را بیثبات کند، امنیت بینالملل را به خطر بیندازد و حاکمیت هر کشوری را نقض کند. اما آنچه باعث میشود رئیسجمهوری مانند ترامپ نتواند از این قدرت و اختیارات زیاد استفاده بکند، محدودیت ساختاری و نهادی در این کشور است.
در این میان حتی جمهوری اسلامی ایران نیز از محدودیت ساختاری در آمریکا در مدت روی کار آمدن ترامپ استفاده کرده است. یعنی اگر این محدودیتهای ساختاری و نهادی نبود شاید نحوه مواجهه ترامپ با دولت ایران و محدودیت ساختاری در آمریکا طور دیگری بود.
مساله مهم بعدی این است که آیا آمریکای ترامپ برای ایران بهتر است یا آمریکای اوباما؟
ابوالفتح: چون نمیتوان دو آمریکا را همزمان داشت و در مقابل یک پدیده قضاوت کرد، پاسخ به این سوال سخت است. یعنی آمریکای اوباما در یک دوره زمانی خاص و شرایط خاص خود بود و واکنش متفاوتی از خود بروز میداد و آمریکای ترامپ نیز به همین صورت است. بدون شک برای رسیدن به تفاهم، آمریکای دوره باراک اوباما مناسبتر بود. چرا که نگرش او نسبت به نظام بینالملل متفاوت بود و خواهان مشارکت جهانی بود. از طریق شکلدادن ائتلافها، امورش را پیش میبرد و در حوزه خاورمیانه بر این عقیده بود که به هر حال به تدریج ایالاتمتحده آمریکا باید مسئولیتهای خود را واگذار و کمتر در این حوزه مداخله کند. با این هدف که فرصت بیشتری داشته باشد تا به امور دیگر مناطق جهان بپردازد. بنابراین در یک مقطع تاریخی به این نتیجه رسیدند که یکی از عمدهترین اختلافات تاریخی میان ایران و آمریکا یعنی موضوع هستهای را حل و فصل کنند. تا بدین جا آمریکای اوباما فرصت مناسبی بود و به همین دلیل است که این فرصت ایجاد شد و مذاکرات هستهای به نتیجه رسید. اما آمریکای ترامپ از یک منظر برای جمهوری اسلامی ایران و برای برجام مفید است. فارغ از تمام لفاظیها و جملات تندی که ترامپ علیه ایران و برجام مطرح میکند، ناخواسته زمینه همدلی جامعه جهانی را با ایران فراهم کرده است. یعنی در دوران ریاستجمهوری اوباما، فردی که جایزه صلح نوبل را گرفت، جامعه جهانی پذیرفته بود که ایران یک خطر فوری است و به همین دلیل تحریمهای سنگینی علیه ایران اعمال کرد. شورای امنیت و حتی روسیه و چین نیز با این تحریمها همراهی کردند. بنابراین ایران در مظان اتهام بود و به دلیل فضاسازی دولت اوباما در آستانه یک رویارویی نظامی قرار داشت. در نتیجه از یک سو به دلیل نگرش متفاوت اوباما، او زمینه را برای رسیدن به تفاهم در خصوص مساله هستهای ایران فراهم کرد اما از سوی دیگر به گفته خودشان، سنگینترین تحریمها را در آن زمان علیه ایران اعمال کردند.
اما ایران در دوران آمریکای ترامپ، ایرانی است که بهعنوان یک کشور سازنده معرفی میشود؛ آژانس بینالمللی انرژی اتمی تاکنون 9 بار عملکرد ایران را تایید کرده است و زمانی که موضوعی درباره ایران در شورای امنیت به بحث گذاشته میشود مانند ادعاهای اخیر هیلی درخصوص بحث ارسال موشک از سوی ایران به حوثیهای یمن، نهتنها دیگر کشورها با واشنگتن همراهی نمیکنند، بلکه بسیاری از نمایندگان در سازمان ملل و شورای امنیت علیه سیاست دولت ترامپ موضعگیری میکنند و این مساله نوعی پشتیبانی برای ایران ایجاد میکند.
در نتیجه این مساله که ترامپ قابلیت اجماعسازی در مورد هیچ کشوری را ندارد و براساس نگاه اول آمریکا، همه چیز را اول برای کشور خود میخواهد، باعث سوءتفاهم و دلخوری متحدان آمریکا شده است. این مساله باعث شده که متحدان واشنگتن در حوزههای حساس با آنها همراهی نکنند. این مساله صرفا در مورد ایران نیست و درباره مساله فلسطین و قدس نیز شاهد همین رویکرد و موضعگیری بودیم.
بنابراین وجود شخصیتی بهشدت ملیگرا که خواهان برهم زدن نظم کنونی جهان و در عرصه بینالملل تجدیدنظرطلب است، فرصتی برای کشورهایی مانند ایران مهیا میکند تا از زیر فشار سنگین آمریکا خارج شوند. همچنین کشورهای بزرگ دنیا دلخوریهایی از آمریکا دارند که زمینه را برای ایجاد یک جبهه واحد مهیا نمیکند. با این تفاسیر، از بخشی از جنبهها، آمریکای ترامپ برای ایران مثبت است و از برخی جنبهها آمریکای اوباما. خیلی صفر و صد نمیتوان گفت کدام دولت بهتر بوده بلکه بستگی به آن دارد که از چه جنبهای به موضوع نگاه کنیم و چه مواردی را در نظر بگیریم.
غلامی: اگر شرایط بعد از برجام را در نظر بگیریم، من آمریکای دوره اوباما را به صراحت برای جمهوری اسلامی ایران بهتر میدانم؛ زیرا اوباما دشمن دانای ایران بود. دولت باراک اوباما، برجام را امضا کرد و اگر دولت او یا دولت دموکراتها در آمریکا ادامه پیدا میکرد، بدون شک بهرهبرداری جمهوری اسلامی از برجام خیلی بهتر و بیشتر میشد. در این یک سالی که ترامپ هر بار اعلام میکند دفعه بعد برجام را امضا نخواهد کرد، یک اقدام منطقی و عاقلانه در راستای منافع ملی خودشان انجام میدهد.
بدین معنی که اقتصاد ایران را در وضعیت مبهم نگه میدارد و به شرکتها و دولتهای خارجی این پیام را میدهد که ممکن است دوباره ایران را تحریم کنند. بنابراین اگر آنها در ایران سرمایهگذاری کنند احتمالا برایشان مسائل و مشکلاتی بهوجود خواهد آمد.
به همین دلیل بهرهبرداری جمهوری اسلامی ایران از برجام خیلی کم است؛ اگر دولت هیلاری کلینتون روی کار میآمد چون این توافق را آنها امضا کرده بودند، بدون شک ایران در حوزه پیشبرد برجام و بهرهبرداری از مزایای اقتصادی آن خیلی بهتر میتوانست عمل کند. این درست است که ترامپ توان اجماعسازی ندارد اما آمریکا قدرت بزرگی است و موارد بسیاری وجود دارد که این کشور بدون اجماعسازی نیز توانسته سیاستهای خود را پیش ببرد. بهعنوان مثال در حمله جورج بوش به عراق چیزی به اسم اجماع وجود نداشت و این حمله خارج از چارچوب شورای امنیت سازمان ملل انجام گرفت. این مساله که آمریکا با اروپا و روسیه اختلافاتی دارد که منجر به حفظ برجام میشود یک مزیت برای تهران است. ولی باید در نظر گرفت اگر دولت دموکرات در آمریکا در قدرت بود اصلا نیازی به این مسائل نبود که امیدوار باشیم بین اروپا و آمریکا اختلاف بهوجود بیاید. در همین یک سال گذشته که نگاه میکنیم سیاستهای ترامپ جدای از هستهای در مورد موضوعات خاورمیانه بیشتر منافع و امنیت جمهوری اسلامی را تهدید میکند. در دوره باراک اوباما و بهویژه در سال آخر، وی به نوعی نقش ایران را در خاورمیانه پذیرفته بود، در مورد بحران سوریه با حضور ایران در مذاکرات بینالمللی مشکلی نداشت و حتی کشورهای عربی را نقد کرد که ریشه مشکلات داخلی آنها، تعصب، بیکاری و نبود آزادی است و نباید مشکلاتشان را به گردن ایران بیندازند. دولت قبلی آمریکا، عربستان و ترکیه را رها کرده بود. در خاطرمان هست که معاون اوباما چه سخنرانی تندی علیه عربستان، ترکیه و قطر انجام داد و گفت که آنها از گروههای تروریستی در سوریه حمایت میکنند. حتی به اعتقاد من در سال 2015 و 2016 آمریکا پذیرفته بود که نقش ایران در خاورمیانه نقش سازنده و ثباتسازی است. این رویکرد را با سیاست ترامپ در مقابل ایران مقایسه کنیم؛ ترامپ مقصد اولین سفر خارجیاش را عربستان قرار داد، کشورهای عربی را تشویق و ترغیب میکند که علیه ایران متحد شوند، نزدیک به 110 میلیارد دلار سلاحهای پیشرفته به عربستان میفروشد که بدون شک این سلاحها تهدیدی برای ایران است. او تلاش دارد که میان ریاض و تلآویو علیه تهران دوستی ایجاد کند و طی بیش از یک سال گذشته چندین بار به مواضع ایران و حزبالله در منطقه حمله کرده است. اوباما در شمال سوریه، 150 نیروی ویژه داشت اما امروز ترامپ حدود 2هزار نیرو آنجا مستقر کرده و در حال ساخت پایگاه است. دولت آمریکا در مرز عراق و سوریه نیز قصد دارد یک پایگاه نظامی مستقر کند با این هدف که ارتباط زمینی ایران، سوریه و لبنان را قطع کند. تمام این اقداماتی که ترامپ طی یک سال گذشته انجام داده میتواند برای جمهوری اسلامی ایران چالش و تهدید باشد. با در نظر گرفتن این موارد من بر این باورم، هرچند حزب دموکرات در اجماعسازی مهارت بالایی دارد ولی چون دشمن دانایی است و دشمن دانا قابل پیشبینی است برای ایران میتوانست یک فرصت قلمداد شود.
اگر نگاهی تاریخی به موضوع داشته باشیم، طی 39 سالی که از انقلاب ایران زمان میگذرد، این جمهوریخواهان آمریکا بودند که در موارد زیادی، فشارهایی به ایران تحمیل کردند. بهعنوان مثال در بحث تسخیر لانه جاسوسی، تهدیدات ریگان خیلی اثرگذار بود. در دوره جنگ ایران و عراق نیز حمایتهای ریگان از عراق در جبهههای جنگ وجود داشت. همچنین در این دوره فشار دولت آمریکا در پذیرش قطعنامه آتشبس خیلی اثرگذار بود. در دوره جورج بوش پدر جمهوریخواه که همزمان با دوره ریاستجمهوری مرحوم هاشمیرفسنجانی بود، فشارهای آمریکا باعث برخی انعطافها در سیاست خارجی ایران شد. در دوره جورج بوش پسر نیز شاهد هستیم که در سال 2002 و 2003 ایران برای دو سال فعالیتهای هستهایاش را متوقف کرد. از آنجایی که در آن مقطع دولت وقت آمریکا به افغانستان و عراق حمله کرده بود و صحبت از حمله به ایران و سوریه بود، ایران فعالیتهای هستهایاش را برای دو سال متوقف کرد.
در حال حاضر نیز در دوره ترامپ بعید نیست که او تحمیلهای مشابهی به ایران داشته باشد. به همین خاطر من بر این باورم که جمهوریخواهان بیشتر به ضرر ایران هستند و حتی اگر نتوانند اجماع ایجاد کنند و دولتهای دیگر را با خود همراه کنند باز از آن اندازه قابلیت و ظرفیت برخوردار هستند که به یک دولت منطقهای مانند ایران ضربه و صدمه وارد آورند.
ابوالفتح: من فقط یک نکته را یادآور شوم؛ طی دهه گذشته ایران با دولتهای دموکرات و جمهوریخواه در آمریکا مواجه بود که هم دموکراتها تهدیدات و فرصتهایی برای ایران ایجاد کردند و هم جمهوریخواهان. من به شخصه معتقد نیستم که میتوان گفت از میان دو حزب یکی بهتر بوده و دیگری بدتر. زیرا مصداقهایی داریم از دولتهای دموکرات که به ضرر منافع ملی ایران بوده است. بهعنوان مثال تحریمهای ثانویه گرچه پیشنهاد جمهوریخواهان بوده اما در دولت بیل کلینتون به تصویب رسید. همچنان ایران گرفتار این تحریمهای ثانویه است. در زمان دولت جمهوریخواه گرچه جورج بوش، ایران را در محور شرارت قرار داد، ولی همین دولت دو دشمن ایران شامل طالبان و دولت صدام حسین را سرنگون کرد. البته این اقدامات به خاطر جمهوری اسلامی ایران نبود و برای منافع خود آمریکا بود اما فرصتهایی برای ایران ایجاد کرد.
در عین حال به این شکل نمیتوان گفت کدام دولت برای ایران بهتر بوده است، زیرا هم جمهوریخواهان و هم دموکراتها هم لطمات سنگینی به ایران وارد آوردند و هم فرصتهایی برایمان ایجاد کردند. نکته دیگر اینکه به فرض اگر هیلاری کلینتون به قدرت میرسید به احتمال قوی در حوزه هستهای ما شرایط بهتری نسبت به امروز داشتیم ولی میتوان تصور کرد همان قدرت اجماعسازی که ایران را در مورد هستهای تحت فشار قرار داد مجددا بعد از اتمام پروژه هستهای در خصوص موشکی و موضوعات منطقهای از سوی دولت دموکرات پیش گرفته شود. اما در حال حاضر که یک دولت جمهوریخواه روی کار است، بین آمریکا و روسیه مشکلات افزایش یافته و طی یک سال اخیر ترامپ در حوزه خاورمیانه به موفقیتهایی دست پیدا کرده و شرایط برای تکرار آن وضعیت اجماعسازی دشوار است. به لحاظ سیاستهای اعلامی، ما شاهد صحبتهای خیلی تندی از سوی مقامات آمریکا هستیم ولی در همین دوره ترامپ میبینیم که ایران در سوریه شهر به شهر پیش رفت، سوریه و عراق تقریبا از دست داعش خارج شدند و ترامپ نیز فقط تماشاگر بود.
بنابراین نباید تصور کنیم که رئیسجمهور فعلی آمریکا تمام فرصتها را از ایران سلب کرده است. اینکه ترامپ، قدس را بهعنوان پایتخت رژیمصهیونیستی معرفی میکند باعث افزایش قدرت تاثیرگذاری ایران میشود. اکنون ایران در جهان اسلام خود را بهعنوان رهبر جریان حامی فلسطین معرفی کرده است. در شرایطی که در دولت دموکراتها امکان مانور دادن ایران در موضوع فلسطین تا بدین حد وجود نداشت.
غلامی: به نظر من بحث این است که کدام دولت بیشتر برای ایران تهدید ایجاد میکند و نه فرصت و پاسخ به این دو مساله خیلی متفاوت است. من معتقدم جمهوریخواهان برای ایران تهدیدات بیشتری ایجاد میکنند. درحوزه تهدیدات من باور دارم که تهدیدات جمهوریخواهان جدیتر است. در مورد مساله قدس ما شاهد بودیم که هیچ اتفاقی در جهان اسلام رخ نداد و اعلام شد که اگر قدس به پایتختی رژیم اسرائیل انتخاب شود، انتفاضه سوم اتفاق خواهد افتاد ولی اتفاق خاصی نیفتاد و حتی ترکیه که تلاش داشت پرچمداری این موضوع را بهدست بگیرد گفت که اگر اسرائیل به مرزهای 1967 برگردد آنها حتی اسرائیل را به رسمیت خواهند شناخت. اگر از این منظر به موضوع نگاه کنیم این فرصت برای ایران ایجاد شده که ثابت کند آمریکا به فلسطینیان ظلم میکند ولی تهدید مساله مهمتری است. در اینجا نیز تهدید موجود این است که اسرائیل در حال بزرگتر شدن است. اسرائیل اگر سرزمینهای بعد از 1967 را نیز در کنترل خود قرار دهد، شرایطش متفاوت میشود. دموکراتها بر این باور بودند که در خاورمیانه باید توازن وجود داشته باشد. اوباما میگفت که اگر آمریکا بهدنبال این باشد که ایران در خاورمیانه امنیت نداشته باشد، طبیعی است که هیچ دولتی نباید امنیت داشته باشد. باراک اوباما در سخنرانیاش در مجمع عمومی سازمان ملل گفته بود که هدف آنها سرنگونی ایران نبوده است زیرا آنها دغدغههای امنیتی ایران را میفهمند. اما ترامپ معتقد است که جمهوری اسلامی ایران در خطر بود و تحریمها داشت ایران را زمین میزد و نباید با چنین کشوری توافق میکرد. این در حالی است که رئیسجمهور پیشین آمریکا معتقد است دغدغههای امنیتی ایران را درک کرده و با ایران کنار آمده است. بنابراین توسل به گزینه نظامی توسط جمهوریخواهان هرچند بدون برنامهریزی و فکر است صریحتر است. اما دموکراتها چون عاقلتر و قابلپیشبینی هستند تهدیدات کمتری برای ایران ایجاد میکنند. اگر تهدیدی هم ایجاد کنند میتوان با آنها تعامل داشت. جهوریخواهان در مقابل بارها گفته بودند که با دولتهایی مانند ایران، لیبی و کره شمالی اصلا مذاکره نمیکنند چون مذاکره با این کشورها بدین مفهوم است که وجودشان به رسمیت شناخته شده است. دموکراتها تحریم میکنند، اما آماده مذاکره هم هستند. تصور کنید دموکراتها تحریم میکردند اما حاضر به مذاکره نبودند در آن صورت وضعیت ایران چه میشد؟
با گذشت یک سال و نزدیک به سه ماه از روی کار آمدن ترامپ، آیا جمهوریخواهان و رایدهندگان آمریکایی از رای خود به ترامپ راضی هستند؟
ابوالفتح: طبق یک نظرسنجی که اخیرا دیدم 80 درصد جمهوریخواهان از ترامپ راضی هستند و سیاستهای او را تایید میکنند. این اتفاق طبیعی است بهخصوص بعد از قانون مالیاتها و مخالفتی که ترامپ برسر قضیه سلاح داشت و گفت حتی معلمها نیز باید مسلح به سلاح باشد، یک دلگرمی در میان جناح محافظهکار ایجاد شد مبنی بر اینکه روی وعدههای ترامپ میتوان حساب کرد و او مرد عمل و نجات ارزشهای آمریکایی است. بنابراین در نظرسنجیها موقعیت ترامپ تقویت شده و حتی اخیرا محبوبیت او برای اولین بار در نظرسنجیها به بالای 50 درصد رسیده است. بنابراین بین جمهوریخواهان موقعیت مستحکمی دارد و میان دموکراتها 5درصد از او حمایت کردهاند که قابل قبول است.
در خصوص رایدهندگان مستقل، برآوردها نشان میدهد که امید به افزایش محبوبیت ترامپ بالا رفته است. بحث مالیاتها در این رابطه خیلی مهم است و برای یک خانواده چهار نفره اگر ماهی 4 هزار دلار بتواند پسانداز کند و مالیات کمتری پرداخت کند، یک نقطه قوت محسوب میشود. نمونه تاریخی آن نیز میتوان به تجربه ریگان اشاره کرد. رونالد ریگان در سال 1984 و در دوم ریاستجمهوریاش توانست گستردهترین پیروزی انتخابات ریاستجمهوری تاریخ آمریکا را رقم بزند. از 50 ایالت آمریکا او در 49 ایالت پیروز شد و رقیبش فقط در یک ایالت که اهل آنجا بود رای آورد. ترامپ نیز خیلی به این موضوع دل بسته است که بتواند در انتخابات سال 2020 همین اتفاق را رقم بزند.
البته خیلی نمیتوان به نظرسنجیها اکتفا کرد؛ زیرا در انتخابات سال گذشته عکس نظرسنجیها اتفاق افتاد و شاید بعد از انتخابات ماه نوامبر بتوان دقیقتر پیشبینی کرد. به عبارت دیگر اگر جمهوریخواهان بتوانند سنت 60 و 70 را بشکنند و در انتخابات میاندورهای نوامبر 2018 کرسی از دست ندهند، بیانگر آن است که بهرغم تمام تبلیغاتی که علیه ترامپ، شخصیتش و سابقه خانوادگیاش میشود میتوان دریافت که جامعه آمریکا او را قبول دارند. طی 8 دهه اخیر همواره حزب رئیسجمهور بعد از انتخابات میاندورهای کرسی از دست داده و یا کنترل کنگره را از دست میدهد. برآوردها نشان میدهد که وضعیت دموکراتها در انتخابات نوامبر خیلی مطلوب نیست و احتمال اینکه بتوانند در ترکیب سیاسی کنگره تغییری ایجاد کنند، دشوار به نظر میرسد.
غلامی: پایگاه اجتماعی ترامپ را نباید یکدست و منسجم درنظر گرفت؛ در حال حاضر کارگران همچنان هوادار ترامپ هستند. زیرا حفظ سرمایه در داخل آمریکا و جلوگیری از واردات کالاهای خارجی به نفع این قشر از جامعه است. بخشی از ملیگرایان تندرو آمریکایی که نگران ترکیب جمعیتی کشورشان هستند و با پدیده مهاجرت مخالفند نیز در جبهه ترامپ قرار دارند. اما آن عده از ملیگرایان عاقل و وطندوست در مورد ترامپ دچارتردید شدهاند؛ نخست به دلیل پرونده مداخله روسیه در انتخابات ریاستجمهوری آمریکا. زیرا این دست از ملیگرایان حساسیت زیادی نسبت به روسیه دارند و همچنان این کشور را یک دشمن قلمداد میکنند. در این خصوص آقای مولر، بازرس ویژه پرونده انتخابات خیلی هوشمندانه و گام به گام پیش میرود و به تدریج از افراد رده پایین بازرسی را آغاز کرده است. این شیوه ممکن است در ماههای آینده ضربه جدی به ترامپ برای ارتباط با روسها وارد آورد. حتی اگر ثابت شود که نزدیکان رئیسجمهور مانند پسر او که با یک وکیل روس دیدار داشته، با روسیه ارتباط داشتند، منجر به دلخوری ملیگرایان وطندوست آمریکایی میشود.
دلیل دومی که ملیگرایان وطندوست دچارتردید در مورد ترامپ شدهاند به این مساله بازمیگردد که او انسجام جامعه را به خطر انداخته است. بنابراین برخی نگرانیها در مورد پایگاه اجتماعی ترامپ وجود دارد و باید منتظر انتخابات میاندورهای کنگره در ماه نوامبر باشیم تا ببینیم نتیجه چه میشود. اما اگر تا آن زمان ابعاد بیشتری از دخالت روسیه در پرونده انتخابات آمریکا باز شود، ضربه جدیتری به حزب جمهوریخواه وارد میآورد و شانس دموکراتها بالا خواهد رفت.
نکته آخر اینکه به نظر شما ترامپ باتوجه به سیاستهایی که تاکنون پیش گرفته در آینده نزدیک آمریکا را به چه سمتی خواهد برد و مهمترین تصمیماتش در حوزه داخلی و خارجی احتمالا مربوط به چه مسائلی خواهد بود؟
ابوالفتح: در عرصه سیاست داخلی به نظر من احتمالا شاهد تغییر سیاستهای مهاجرتی آمریکا خواهیم بود و به نظر میرسد در سال آتی ترامپ بتواند سرانجام کنگره را قانع کند که بسیاری از قواعد موجود را تغییر دهد، بهعنوان مثال بحث ویزاهای زنجیرهای یا قانون داکا.
در عرصه خارجی، کمرنگ شدن سیاست «اول آمریکا» را هم در مقوله امنیتی و هم تجاری شاهد خواهیم بود. نشانههای آن را نیز شاهد هستیم، بهعنوان مثال ترامپ اعلام کرده اگر شرایط آمریکا پذیرفته شود، این کشور به پیمان پاریس، برجام، نفتا و غیره بازخواهد گشت و این پیمانها را حفظ خواهد کرد. بنابراین خیز بلندی که جریان ملیگرا برای تجدیدنظر در مناسبات و پیمانهای بینالمللی برداشتهاند تا حدودی تعدیل خواهد شد. دلیل آن هم این است که الزامات بینالمللی خواستهشان را به آمریکا تحمیل میکنند.
غلامی: در عرصه سیاست داخلی به نظر من ترامپ اقدام خاصی انجام نخواهد داد. دلیل آن نیز به تعطیلی دولت در آمریکا بازمیگردد که در دوره ترامپ دوبار اتفاق افتاد. تعطیلی دولت بدین مفهوم است که دولت مجوز کنگره را برای استفاده از بودجه و اداره امور ندارد. این در حالی است که در این دوره هم کاخ سفید و هم کنگره در اختیار جمهوریخواهان است. این بیانگر آن است که در بدنه کنگره نیز بسیاری با سیاستهای ترامپ مانند سیاستهای مهاجرتی موافق نیستند.
در حوزه سیاست خارجی یکی از اقدامات مهم واشنگتن در خصوص سوریه است. زیرا در سوریه در حال حاضر وضعیتش شفافتر است و تقسیم ارضی صورت گرفته است. یعنی بخشی از خاک سوریه در کنترل آمریکا و بخشی در کنترل روسیه و همپیمانانش است. اگر قرار باشد طرفین سازش کنند، دولت دمشق باید یک سری امتیازات بدهد یا اینکه دولتهای مسکو، دمشق و تهران آماده باشند که با واشنگتن وارد جنگ شوند تا مناطق تحت کنترل آمریکا را از دست آنها خارج کنند؛ البته تحقق این سناریو بعید به نظر میرسد.
در شرایط کنونی که داعش و النصره موقعیتشان را در سوریه از دست دادهاند، رقابت میان روسیه و آمریکا خیلی جدیتر شده است.
البته اکنون بحران سوریه وارد فاز سیاسی شده و دیگر فاز نظامی دلیلی ندارد. بنابراین دولت ترامپ در مورد سوریه باید یک تصمیم مهم اتخاذ کند.
دومین بحث مهم در سیاست خارجی آمریکا بحث توافق هستهای ایران موسوم به برجام خواهد بود.
تصور من این است که برای ماه می، دو سناریو وجود دارد؛ سناریوی اول این است که آمریکا از برجام خارج نمیشود زیرا گمان میکند که تلاشهایی برای صحبت بر سر مسائل موشکی ایران یا برجام بهوجود آمده و اروپاییها در این خصوص با آمریکا همراهی خواهند کرد. حتی گفته میشود اینگونه زمان خریدن به نفع جمهوری اسلامی ایران هم است. سناریوی دوم این است که ترامپ از برجام خارج شود اما اعلام کند منوط به اجرای برخی خواستهها مجددا به این توافق بازخواهد گشت. در حوزههای دیگر به نظر نمیرسد اتفاق خاصی روی دهد؛ هرچند سیاست، عرصه پدیدههای غیرقابل پیشبینی است.
دیدگاه تان را بنویسید