دکتر جواد منصوری در گفتوگو با مثلث
دوقطبی جدید در جهان
وزرای امور خارجه روسیه و چین طی هفتههای اخیر، بارها حمایت خود را از توافق هستهای با ایران اعلام کرده و خواستار اجرای دقیق این توافق شدهاند. این در حالی است که در آن سو، ایالات متحده آمریکا و تروئیکای اروپایی بازی مشترکی را برای تغییر توافق هستهای طراحی کردهاند و بهرغم اختلافاتی که میان آنها وجود دارد، در حال تکمیل یک پازل مشترک میباشند. به راستی دلیل ایستادگی روسیه و چین در مقابل واشنگتن و تروئیکای اروپایی (در قبال توافق هستهای) چیست؟ آیا این ایستادگی معلول سیاستهای مقطعی پکن و مسکو است یا در ماورای این مساله، شاهد تقابلی تمامعیار میان پکن- مسکو و آمریکا –اروپا خواهیم بود؟ در این خصوص گفتوگویی با دکتر جواد منصوری، سفیر سابق ایران در چین و تحلیلگر مسائل بینالملل صورت دادهایم که از نظرتان میگذرد.
پکن و مسکو حمایت صریح خود را از اجرای توافق هستهای با ایران اعلام کرده و اقدامات ایالات متحده آمریکا و حتی بازیگران اروپایی در تلاش برای تغییر برجام را محکوم کردهاند. این موضعگیری در حالی صورت میگیرد که مدت زیادی تا تاریخ 22 اردیبهشت باقی نمانده است. نظر شما در این خصوص چیست؟
آنچه امروز در نظام بینالملل جریان دارد، یک دوقطبی جدید است. به عبارت بهتر، هماکنون شاهد شکلگیری نظام دوقطبی ویژهای در جهان هستیم. هر یک از این دو قطب، سعی در تقویت خود و در مقابل، تضعیف قدرت یکدیگر دارند. متعاقب فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، این تصور که جهان به صورت تکقطبی باقی خواهد ماند، هماکنون ابطال شده و دوقطبی تازه در حال تثبیت است. البته میان دوقطبی اخیر و دوقطبی سابق که در نظام بینالملل جریان داشت، یک تفاوت مهم وجود دارد. در گذشته، ایالات متحده آمریکا بهعنوان یک کشور و بازیگر در یک سو و اتحاد جماهیر شوروی در قطب دیگر قرار داشتند. اما هماکنون نمیتوان صحبت از دو کشور (بهعنوان دو قطب) به میان آورد، بلکه ما با مجموعهای از کشورها مواجه هستیم. بر این اساس مجوعهای از کشورهای وابسته به نظام سرمایهداری، در مقابل مجموعهای از قدرتهای نوظهور قرار گرفتهاند. در یک سوی این معادله، ایالات متحده آمریکا و اتحادیه اروپا و در سوی دیگر آن، کشورهایی مانند روسیه، چین، برزیل و تا حدودی هند و آفریقایجنوبی قرار دارند. جمهوری اسلامی ایران به دلیل استقلال و دیدگاههای ویژه در حوزه سیاست خارجی، در کنار قطب غرب نمانده و نخواهد ماند و البته بهطور کامل در قطب دیگر نیز هضم نخواهد شد اما در کنار این مجموعه ایفای نقش میکند. غرب با تمامی امکانات، برای جدایی ایران از این مجموعه (قطب کشورهای نوظهور) تلاش میکند یا سعی دارد ایران را بهطور کلی از صحنه تاثیرگذاری در نظام بینالملل خارج کند.
با توجه به تقسیمبندی جامعی که به آن اشاره کردید، چگونه میتوان چالش میان قطب غرب و قطب قدرتهای نوظهور، مخصوصا روسیه و چین بر سر توافق هستهای با ایران را تفسیر کرد؟ بهعنوان مثال، وزارت امور خارجه روسیه اعلام کرده است که مسکو خود را ملزم به تبعیت از توافقی که میان آمریکا و اروپا صورت بگیرد، نمیداند.
به سوال مهمی اشاره کردید. مسائلی مانند برجام، بحران سوریه و بحران یمن، بخشهایی از چالش میان این دو مجموعه محسوب میشود. برجام خودبهخود تبدیل به موضوعی شده است که هر یک از دو قطب مذکور، سعی دارند نقشآفرینی و تاثیرگذاری خود را در قبال آن تقویت کنند، بنابراین صراحتا میتوان عنوان کرد که برجام امروز تنها مساله ایران نیست و باید آن را در ذیل منازعه و جدال دو مجموعه مورد اشاره مورد تجزیه و تحلیل قرار داد. دفاع صریح و قاطعانه روسیه و چین از برجام را نیز باید در همین راستا تفسیر کرد. در خصوص برجام بهطور کلی، روسیه و چین و دیگر قدرتهای نوظهور مانند برزیل، هند و آفریقایجنوبی (موسوم به کشورهای بریکس) یک رویکرد حامیانه و در مقابل، ایالات متحده آمریکا، اتحادیه اروپا، کانادا، استرالیا، ژاپن و فرانسه رویکردی متفاوت با قطب قدرتهای نوظهور دارند. همانگونه که اشاره شد، حمایت بیسابقه و صریح روسیه و چین از برجام در همین راستا قابل تحلیل است.
طی روزهای اخیر، مقامات چینی نیز در کنار مقامات روسی مواضع صریحی را از حمایت از حفظ توافق هستهای (به شکل موجود و به دور از تغییر برجام) اتخاذ کردهاند. نظر شما در این خصوص چیست؟ این مساله چگونه با توجه به مناسبات کلان پکن و تهران قابل تفسیر است؟
غیر از آنچه در خصوص تقسیمبندی قدرت در نظام بینالملل ذکر شد، پکن به سبب منافع اقتصادی برجام نیز نسبت به حفظ آن تمایل دارد. پکن به مانند هر بازیگری بهدنبال منافع بلندمدت و منافع ملی خود است، بهطوریکه تمامی محاسبات و تصمیمیگیریها و سیاستگذاریهای خود را حول این مولفهها تعریف میکند. این موضوع، مسالهای منطقی در رفتار بازیگران بینالمللی محسوب میشود. پکن با توجه به روابط گسترده اقتصادی که با اکثر کشورهای دنیا برقرار کرده است، در نهایت سعی دارد که در روابط خود با کشورها به تعادل و توازنی قابل مدیریت دست پیدا کند. روابط پکن و تهران نیز جدای از دیگر روابط چین در عرصه بینالمللی (با بازیگران دیگر) نیست؛ از آنجا که چین در شرق آسیا با چالشهای زیاد و متنوعی رو بهروست، و از طرفی دیگر رقبایی که در صحنه بینالمللی دارد، این دولت در محاسبات راهبردی خود تمام جوانب را مدنظر قرار میدهد. بهطور کلی و در طی دهههای گذشته، پکن سعی کرده است در روابط خود با ایران به ثبات و آرامشی دست پیدا کند. به همین دلیل ما در این دوران مواضع خصمانه یا غیرمنتظرهای از سوی چین مشاهده نکردهایم.
چین در موارد زیادی سعی کرده است تا حدودی مواضع سایر کشورها را در قبال ایران تعدیل کند. حتی در جریان تحریمها، چین تا آنجا که امکان داشت، برای کشورمان شرایط مبادلهای را تسهیل کرد و متعاقب آن، خرید نفت و فرآوردههای آن را هیچگاه قطع نکرد و از سوی دیگر، به فروش انواع کالا و خدمات به ایران ادامه داد. واقعیت امر این است که پکن متوجه نقش ویژه جمهوری اسلامی ایران در منطقه است و کشورمان را بهعنوان یکی از مهمترین منابع تامین انرژی خود میداند. منطقه غرب آسیا بهویژه خلیجفارس تامینکننده بخشی از انرژی چین بوده و بازار گسترده چین محسوب میشود، بنابراین موقعیت، جایگاه و نفوذ ایران و حضور آن در این منطقه از اهمیت بالایی در سیاست خارجی دولت چین برخوردار است. همچنین ظرفیتهای زیادی در خصوص همکاری ایران و چین وجود دارد. طی دو سال اخیر نیز سفرهای متعددی از سوی دو طرف به ایران و چین صورت گرفته است. بدیهی است که تبادلنظر میان ایران و چین بر سر برجام نیز از اهمیت زیادی برخوردار بوده و توسعه استمرار روابط منظم با پکن در دوره پسابرجام ضروری است. چین بهدنبال شکلدهی رابطهای متوازن و باثبات در همه ابعاد با ایران است. امکانات و تواناییهای چین در زمینههای مختلف، فرصت مناسبی را برای ایران فراهم میکند که این فرصت در برخی زمینهها شاید کمنظیر باشد. از این رو دولت ایران باید روابط خود با چین را به صورتی حسابشده، آگاهانه و دقیق پیگیری کند. نباید این نکته را فراموش کرد که غرب تمایلی نسبت به تقویت روابط ایران و چین و تبدیل آن به یک رابطه استراتژیک ندارد.
هماکنون مدتزمان اندکی تا فرارسیدن تاریخ 22 اردیبهشت (زمان اعلام تصمیم ترامپ در خصوص برجام) باقی مانده است. بهطور کلی رویکرد دولت فعلی ایالات متحده آمریکا را در قبال توافق هستهای با ایران چگونه تحلیل میکنید؟
در تحلیل رفتار ترامپ و دولت آمریکا در قبال توافق هستهای، نکاتی وجود دارد که باید مدنظر قرار گیرد. بهطور کلی طی مدت سپری شده از حضورترامپ در راس معادلات سیاسی و اجرایی ایالات متحده، شاهد نوعی سردرگمی و متعاقبا تصمیمگیریهای لحظهای در عرصه سیاست خارجی این کشور بودهایم. این رویکرد، باعث شده است تا حتی متحدین ایالات متحده نیز تصور روشنی از رئیسجمهور این کشور و اقدامات و تصمیمگیریهای وی نداشته باشند. رئیسجمهور آمریکا معیار و مبنای مشخصی در تصمیمگیریهای خود ندارد و اساسا مشخص نیست که در یک ماه یا حتی یک روز آینده چه رویکردی را در قبال مسائل بینالملل در پیش خواهد گرفت.
یکی از مسائلی که ایالات متحده آمریکا به صورت خاص روی آن متمرکز است، توان و قدرت منطقهای جمهوری اسلامی ایران است. در این خصوص نیز لازم است به نکتهای مهم توجه داشته باشیم. نقش ایران اسلامی در این میان، بهعنوان یک بازیگر فعال در واکاوی تحولات منطقهای، غیرقابلانکار و روشن است و به دلیل هدایت جبهه مقاومت و جنبشهای آزادیبخش از سوی جمهوری اسلامی، تبلیغات گستردهای علیه کشورمان تحت عنوان «مداخله ایران در منطقه» را مطرح کردند. آمریکا و همپیمانانش اندکی بعد متوجه شدند که این اتهام از سوی کشورهای مسلمان منطقه پذیرفتنی نیست و ملتهای منطقه از حضور و مشارکت ایران نهتنها ناراضی نیستند، بلکه خواهان آن بوده و از این امر به گرمیاستقبال میکنند.
تروئیکای اروپایی حدود یکسال است که مذاکرات آشکار و پنهانی را با مقامات آمریکایی بر سر تغییر برجام صورت دادهاند. برخی منابع رسانهای نیز از احتمال توافق نهایی واشنگتن و سه کشور اروپایی بر سر این موضوع خبر دادهاند. نظر شما در این خصوص چیست؟
تروئیکای اروپایی و بهطور کلی دولتهای اروپایی در این خصوص مواضع دوگانهای را اتخاذ کردهاند. آنها از یکسو میخواهند با ایران و از سوی دیگر، با ایالات متحده آمریکا همراهی کنند. همین مساله باعث بروز پارادوکسهای رفتاری در میان بازیگران اروپایی میشود. در اینجا تاکید میشود که دولتهای اروپایی سابقه بدعهدی دیرینهای در قبال ایران داشتهاند. هرگونه اعتماد و امید ما به مقامات اروپایی اشتباه است. البته ما باید روابط معقول خود را با کشورهای اروپایی حفظ کرده و در عین حال، بر توان داخلی خودمان برای حل معضلاتمان تکیه کنیم.
بهطور کلی باید این قاعده را در نظر گرفت که اروپاییها حاضر نخواهند شد با ایران روابطی عادی داشته و در زمینههای مختلف با کشورمان همراهی کنند. با این حال امکان دارد کشورهای اروپایی بنا بر اختلافاتی که با ایالات متحده آمریکا دارند، تا حدی در مقابل برخی سیاستهای واشنگتن مقاومت کنند. بنابراین چنین مقاومتی مطلق و کامل نیست. در این میان، ما نباید روی روابط بلندمدت و همهجانبه با دولتهای اروپایی حساب باز کنیم. این قاعده در خصوص توافق هستهای با ایران و مساله برجام نیز صادق است. مقاومت اتحادیه اروپا در مقابل آمریکا بر سر تغییر برجام، مقاومتی مطلق و کامل نبوده و نیست.
دیدگاه تان را بنویسید