روایت لسآنجلستایمز از شخصیت رئیسجمهور آمریکا
توجیه روانشناختی پدیده ترامپ
مثلث/ ترجمه حسین یاری
«ترامپیسم» کماکان به واژهای مبهم و ناملموس در حوزه سیاست داخلی و خارجی ایالات متحده آمریکا تبدیل شده است. به راستی این پدیده چیست و چگونه قابل توجیه است؟ آیا ترامپیسم مانند کارتریسم یا ریگانیسم، متاثر از اندیشههای رئیسجمهور آمریکاست؟ آیا اساسا ذهن تئوریک و مشی عملی ترامپ به اندازهای قوام دارد که بتوان آن را مولد یک مکتب فکری یا سیاسی در ایالات متحده دانست؟ واقعیت امر این است که طی ماههای اخیر، بسیاری از تئوریسینهای غربی مشغول توجیه حضور پدیدهای به نام دونالد ترامپ در کاخ سفید هستند. پدیدهای که ظهور آن نهتنها منتج به بروز نارضایتی در بخش عمدهای از جامعه آمریکا شده است، بلکه مناسبات سنتی ایالات متحده با متحدان آن را نیز در نظام بینالملل خدشهدار کرده است. همین مساله سبب شده تا بحثهای مفصلی بر سر «ترامپیسم» و حدود و ثغور آن در آمریکا دربگیرد. لسآنجلس تایمز در این خصوص به نکات جالب توجهی اشاره کرده است.
ترامپیسم (ترامپگرایی)، بیش از آنکه یک جنبش سیاسی یا ایدئولوژیک باشد، یک پدیده روانشناختی است. این موضوع زمانی میان چپگرایان و راستگرایان، موضوع جنجالی برای بحث و گفتوگو بود. «استفن بنن»، استراتژیست ارشد و مشاور سابق دونالد ترامپ در کاخ سفید که در آگوست 2017 توسط وی از پست خود برکنار شد، منابع قابل توجهی را به تبلیغ برای کاندیداهای ترامپگرا اختصاص داد که گفته میشد همان دیدگاههای ترامپ را دارا هستند و از همان لفاظیهای رئیسجمهور بهره میجویند، از جمله عقاید ضدگلوبالیسم، ملیگرایی اقتصادی و توهین و فحاشی به سیاستمداران سنتی. البته اکثر این طرحها و برنامهها بینتیجه بود. «تلاش برای ایجاد یا ترویج یک ایدئولوژی یکپارچه و هماهنگ بر مبنای افکار ترامپ» نیز نتیجه بهتری در بر نداشت. حدود یکسال پیش، جولیوس کلین نشریهای را به نام «American Affair» راهاندازی کرد و در آن سعی کرد با نگارش مقالات متعدد، صبغهای عقلانی به ترامپیسم ببخشد. چالش این نشریه در این بود که یا میبایست خود را با ترامپ هماهنگ میکرد و از رفتار ناهماهنگ وی دفاع میکرد یا اینکه باید رابطه خود را با ترامپ به هم میزد تا از یکپارچگی نشریه دفاع کند. حدود شش ماه بعد و پس از پاسخ جنجالبرانگیز ترامپ به تظاهرات نئونازیها در شارلوتویل، این نشریه حمایت خود را از رئیسجمهور انکار کرد. از سوی دیگر، چپگرایان فعال در ایالات متحده، سرمایهگذاریهای هنگفتی نمودهاند تا این ایده را ترویج کنند که ترامپیسم در واقع یک گسست از اندیشه محافظهکارانه محسوب نمیشود، بلکه در واقع شیوه اغراقگرایانهای از آن است. میتوان گفت چنین ادعایی قابل دفاع یا دست کم قابل درک است، در صورتیکه این نکته را قبول داشته باشید که محافظهکاری مجموعهای از عقاید پوچ خشونت نژادی و فرهنگی است. ولی اگر مساله این باشد، چنان که «نوا روثمن» در مقاله خود مینگارد، قاعدتا نباید شاهد این باشیم که بسیاری از محافظهکاران مخالف با عقاید و افکار ترامپ باشند. روشنفکران و روزنامهنگاران ایدئولوژیک از هر دو حزب چپ و راست، تمایل طبیعی دارند و البته به نفعشان است که در تحلیل مسائل، به منشا آن عقاید بنگرند. حال ترامپ چالشی غیرقابل تحمل برای افرادی است که چنین رویکردی دارند، چرا که به اعتراف خود وی، ترامپ هیچ مجموعه ایده جدی و یکپارچهای برای مبنا قرار دادن در تصمیمگیریهایش ندارد. او در این خصوص به غرایض خود اتکا میکند.
در نهایت اینکه اکثر تحلیلگران و تئوریسینهای آمریکایی، ترامپ را مولد یک ایدئولوژی خاص در کاخ سفید نمیدانند و صرفا از بعد روانشناختی شخصیت وی را مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهند.»
تحلیلی برگزارش لسآنجلس تایمز
واقعیت امر این است که ترامپیسم نه یک مکتب فکری، بلکه نوعی پدیده روانشناختی است که دارای حدود و ثغور معینی است. ترامپ مصداق عینی فردی است که سعی دارد خود را غیرقابل محاسبه و مقتدر نشان دهد. بدونشک، کسی در آیندهای نزدیک از ترامپ به عنوان صاحب یک تفکر و مکتب سیاسی یاد میکند. نکته مهمتر اینکه درک پدیده ترامپ با توجه به آنچه طی حدود دو سال اخیر از وی مشاهده کردهایم چندان دشوار به نظر نمیرسد. نشریه آتلانتیک در یکی از شمارههای خود و در توصیف این پدیده معتقد است تغییرات بزرگی که ترامپ از آن سخن میگوید به راستی عظیمند؛ از سیاستهای وی در رابطه با کرهشمالی تا استقرار گارد ملی در مرز مکزیک، تهدید به خروج ایالات متحده از قرارداد نفتا، نقض برجام با ایران و حمله به سوریه. البته تمامی اینها میتواند در واقع شروع یک فصل جدید باشد. سالها پیش روزولت در تعریف سیاست خارجی خود گفت:«به نرمی حرفزدن و یک چماق بزرگ در دستداشتن.» اما اکنون ترامپ این سیاست را تغییر داده و دروغ و ناسزا را جایگزین آن نموده است، در حالیکه روسایجمهور پیشین ایالات متحده با احتیاط در خصوص احتمال جنگ با کرهشمالی سخن میگفتند، ترامپ به راحتی «کیم جونگ اون» را تهدید به حمله نظامی و اتمی کرده است. همچنین رئیسجمهور جنجالی ایالات متحده برخلاف روند معمول میان همتایان اسبق خود، به راحتی اروپا را برای پرداخت هزینههای نظامی بیشتر تحت فشار قرار میدهد. البته ممکن است که چنین تهدیداتی در برخی موارد کارگر شود و برای مثال، مقامات کرهشمالی را وادار سازد تا پای میز مذاکره بنشینند. اما واقعیت امر این است که ترامپ تاکنون، نخواسته یا به عبارت بهتر، نتوانسته بسیاری از تهدیدات خود را عملی کند.
دیدگاه تان را بنویسید