فضاسازیهای نیویورکتایمز شاید از سوی خود ترامپ باشد
خبرخاکستری
مقالهای که نیویورکتایمز منتشر کرد دارای ارزش خبری تحت عنوان خبرهای خاکستری است؛ زیرا اگر فردی به اندازه کافی اطلاعات و مدارک برای ایجاد فضای استیضاح رئیسجمهوری را دارد، باید به طور رسمی، آشکار و با شجاعت نام خود را بیان کرده و علیه یک رئیسجمهور با مستندات کافی وارد عمل شود. به عقیده من این اقدامات بیشتر فضاسازیهای سیاسی است که ممکن است از طرف خود ترامپ صورت گرفته باشد و حتی میتوان این فرضیه را نیز از منظر تئوری توطئه مطرح کرد
نبرد احزاب جمهوریخواه و دموکرات در ایالات متحده آمریکا همواره در آستانه انتخابات میاندورهای و در سال دوم ریاستجمهوری اوج میگیرد. درواقع کاندیداهای ریاستجمهوری در کنار رقابتهای کنگره در دورههای انتخابات میاندورهای که در آمریکا رخ میدهد، فعال میشوند. در این راستا زمینه رقابتهای درونحزبی و همچنین بهرهگیری از رقابت با رئیسجمهور مستقر، برای نشان دادن قدرت و ایستادگی در برابر وی و حزب متبوعش موجب میشود که حزب رقیب که کرسی ریاستجمهوری را از دست داده و خواهان کسب کرسیهای کنگره یا حفظ قدرت خود در کنگره است (در زمانهایی که سکان هدایت قدرت در ایالات متحده آمریکا به دست کنگره است)، وارد معرکه سیاسی در جهت تضعیف رئیسجمهور مستقر یا نقد عملکردهای او شود. به عبارت دیگر این موضوع طبیعی است که اکنون اعضای حزب دموکرات و مخالفان ترامپ حتی در میان ژنرالهای حزب جمهوریخواه، زمینههای به نقد کشیدن و ایجاد فضای منفی برای او را در دستور کار قرار دهند. از سوی دیگر ترامپ بین چهلوپنج رئیسجمهوری که در ایالات متحده آمریکا روی کار آمدهاند، تراز ریاستجمهوری را به واسطه رفتارهای سیاسی غیرمصطلح خود تا حدود زیادی پایین آورده است و همین پایینآوردن شأن ادبیات سیاسی در جایگاه ریاستجمهوری با جهتگیریهای عوامفریبانه موجب شده است تا شرایط مناسبتری برای طرح ادعاها علیه ترامپ از این جهت فراهم آید. همچنین نباید فراموش کرد که ترامپ به واسطه آرای الکترال به کاخ سفید راه یافت، در حالیکه دموکراتها از آرای بیشتری از ناحیه مردم برخوردار بودند. بنابراین ترامپ به واسطه دموکراسی اکثریتی موجود در قانون اساسی آمریکا وارد کاخ سفید شد و بعد از آن هم سعی نکرد تا حتی ژنرالهای حزب جمهوریخواه را در جهت ایجاد همگرایی با خود در منطق سیاسی خویش وارد کند. به همین جهت ترامپ با وجود نقدهایی که به ریاستجمهوری او از جهت ارتباط تیم تبلیغاتی و کمپین انتخاباتی او با روسیه و تاثیر روسها در فرآیند انتخاب وی بود، زمینههایی را نیز ایجاد کرد که نقد وی تا حدود زیادی در ایالات متحده آمریکا برجستهتر نشان داده شوند. در کنار همه این موارد ترامپ در عرصه سیاست فراداخلی آمریکا به واسطه مواضع بسیار شدید و سختش نسبت به بسیاری از مسائل بینالمللی به ویژه در ارتباط با ایالات متحده آمریکا، در وضعیتی قرار دارد که به نوعی خود را با موانع جدی در لایههای گوناگون سیاسی در درون و برون آمریکا مواجه کرده و میتوان گفت تا حدودی وی را در مرکز ثقل پرتاب مخالفان واشنگتن و همچنین مخالفان شخص او در حوزه سیاست داخلی آمریکا قرار داده است. اما او در عین حالیکه دارای این نقاط ضعف است، در دو سال اول ریاستجمهوری خود به واسطه بالا بردن قدرت اقتصادی آمریکا، کاهش سطح بیکاری و به نوعی ایجاد فضای مناسب برای پاسخگویی به ناسیونال شوونیسم آمریکایی، مورد توجه طبقات گوناگون جامعه نیز بوده است. به همین جهت علیرغم اینکه روی کار آمدن ترامپ یکی از اعجازها بود، در دو ساله اخیر با وجود همه نقدها و حتی هجومهایی که نسبت به وی میشود، او نسبت به بسیاری از روسای جمهور پیشین آمریکا در دو ساله پس از ورود به کاخ سفید از وضعیت مناسبتری از منظر آرای عمومی برخوردار است. اکنون که انتخابات کنگره در پیش است نظرسنجیها نشاندهنده آن است که در مجلس نمایندگان آمریکا، نه سنا، دموکراتها امکان موفقیت بیشتری دارند و شخص ترامپ مورد هجمه دموکراتها و مخالفانش حتی از سوی ژنرالهای جمهوریخواه قرار میگیرد و با توجه به موضعگیریهایی که در این زمینه شده است باید ترامپ را در وضعیت نامناسب دید. از اینرو بسیاری از مخالفان ترامپ و رقبای او در صحنه سیاست داخلی و بینالمللی بر آن هستند که از این نقطه ضعف ترامپ بهره برده و در فضای تبلیغاتی ناشی از اوجگیری کاندیداهای کنگره ایالات متحده آمریکا، زمینههای مطرحشدن زودهنگام رودرروییهای انتخاباتی را شکل و محتوا بخشند. در این راستا مطرحشدن کاندیداتوری احتمالی جان کری به عنوان کاندیدای حزب دموکرات در برابر ترامپ در انتخابات سال 2020، فعالشدن اوباما در عرصه سیاسی به طور رسمی در جهت حمایت از کاندیداهای حزب دموکرات برای راهیابی به کنگره آمریکا و به طور طبیعی حمایت وی از جان کری که در این مسیر خود را به نمایش خواهد گذاشت، محصول چنین فرآیندی است. درحقیقت ترامپ یک بازیگر دیوانه دارای نقاط ضعف آشکار و در همان حال دارای نقاط قوت قابل اتکایی است که میتواند زمینههای یک رقابت نفسگیر را نهتنها در انتخابات ریاستجمهوری 2020 که در انتخابات نزدیکتر یعنی انتخابات کنگره آمریکا نیز فراهم آورد. او نشان داده است که با بازیگریهای غیرمترقبه و شگفتیساز خود، گاه ضربههای مهلکی را از منظر افکار عمومی به رقبای خود وارد میکند. اما از سوی دیگر جمعیت بسیار متنفذی از سیاستمداران آمریکایی و بخش قابل توجهی از مردم آمریکا که سطح فکری آنها در حوزه طبقات متوسط رو به بالا شکل و محتوا گرفته است، نوعی واگرایی معنادار و هدفمند را نسبت به ترامپ نشان میدهد. لذا صحنه سیاسی ایالات متحده آمریکا تا حدود زیادی در چند سال آینده پرتنش نشان میدهد.
از سوی دیگر باید اذعان داشت مقالهای که نیویورکتایمز منتشر کرد دارای ارزش خبری تحت عنوان خبرهای خاکستری است؛ زیرا اگر فردی به اندازه کافی اطلاعات و مدارک برای ایجاد فضای استیضاح رئیسجمهوری را دارد، باید به طور رسمی، آشکار و با شجاعت نام خود را بیان کرده و علیه یک رئیسجمهور با مستندات کافی وارد عمل شود. به عقیده من این اقدامات بیشتر فضاسازیهای سیاسی است که ممکن است از طرف خود ترامپ صورت گرفته باشد و حتی میتوان این فرضیه را نیز از منظر تئوری توطئه مطرح کرد. عدهای به ظاهر این مطالب دل خوش میکنند و براساس سیاستهای آرزومندانهای که در باب پیچ و خمهای سیاسی در ایالات متحده آمریکا دارند، به این میاندیشند که شاید استیضاح رئیسجمهور از این طریق و به راحتی رخ دهد. برای پاسخ دادن علمیتر و دقیقتر به این موضوع باید میان دو مفهوم «ممکن» و «محتمل» تمایز قائل شد. وجه تمییز میان این دو مفهوم در این معنا وجود دارد که «محتمل» امکان وقوع بیشتری پیدا میکند و «ممکن» امکان وقوع دارد اما احتمال وقوع آن کم است. در این راستا میتوان گفت امکان استیضاح ترامپ همواره وجود دارد همانگونه که امکان استیضاح یا برکناری بسیاری از روسایجمهور یا رهبران کشورها در یک وضعیت شگفتیآور یا مناسب برای تغییر و تحول به وجود میآید. اما زمانیکه سخن از احتمال استیضاح ترامپ میشود وضع به گونه دیگری است و با توجه به شرایط و جهتگیریهای موجود، درصد وقوع پایین و به عبارت بهتر احتمال کمی برای استیضاح وی وجود دارد. زیرا مقالهای که گفته میشود مایک پنس معاون ترامپ، آن را نگاشته است یا فردی ناشناس در درون دولت آمریکا آن را در اختیار این پایگاه خبری قرار داده، از جانب نیویورکتایمز قابل ردیابی است و اگر قرار به استیضاح از این موضع باشد، باید آن شخص خود را معرفی و در جایگاه یا کنار استیضاحکنندگان قرار گیرد. این موضوع که ترامپ دارای نقاط ضعفی است که میتواند مورد توجه مخالفان یا رقبای سیاسی او قرار گیرد، امری است که همگان بر آن صحه میگذارند اما در همین حال عقلانیت و خرد سیاسی و آشنایی با الفبای سیاسی در ایالات متحده آمریکا نشان میدهد که استیضاح رئیسجمهور کار چندان سادهای نیست، گرچه امکانپذیر است.
به هرجهت ایالات متحده آمریکا با پذیرش ریاستجمهوری ترامپ، با ادبیات و جایگاهش در میان کهنهفعالان سیاسی و ژنرالهای بزرگ عرصه سیاست در دو حزب جمهوریخواه و دموکرات و احزاب دیگر آمریکایی که چندان هم مطرح نیستند، تا حدود زیادی با چالش روبهرو است. آمریکا روسایجمهوری مانند لینکلن، کندی، ریگان، کلینتون و اوباما را تجربه کرده است و هرکدام از آنها از شخصیت والایی در زمانه خود بین افکار عمومی برخوردار بودند و از طرف احزاب رقیب، مخالفان و رقبای خود با احترام خاصی از آنها یاد شده است. اما امروز در کاخ سفید ترامپ قدرت را در اختیار دارد و میتوان گفت تا حدود زیادی از بایستگی و شایستگی ممکن از منظر معیارهای رئیسجمهور ایالات متحده آمریکا، بهویژه روسای جمهور عالیرتبه و عالیمقام در میان افکار عمومیملت آمریکا و ملتهای جهان برخوردار نیست و مکررا رفتارها، کنشها و زبان بدن او مورد نقد شدید محافل گوناگون سیاسی در عرصه بینالمللی قرار گرفته است. اما همانگونه که در آغاز اشاره کردم بین همین نقدها او توانسته است در دو سال اخیر به بسیاری از وعدههایش در کمپین انتخابی خود عمل کند و بین لایههای گوناگون مردم نهتنها محبوبیت خود را از دست نداده است، بلکه نسبت به گذشته محبوبیتی نیز برای خود
فراهم کرده است.
لذا برخی معتقد هستند او مانند بوش اول یک رئیسجمهور یک دورهای خواهد بود و کاندیدای حزب دموکرات بر ترامپ پیروز خواهد شد؛ همانگونه که بیل کلینتون بر بوش پیروز شد. اما سناریوی دوم رقابت میان جان کری و بوش دوم است و به عقیده من احتمال وقوع سناریوی دوم در مورد جان کری و ترامپ همانند کری و بوش بیشتر مطرح است.
دیدگاه تان را بنویسید