راه بیبازگشت ظریف/ آیا میتوان گفت عصر دکتر ظریف به پایان رسیده یا وی ظهور مجدد خواهد کرد؟
مهندس مهدی محمدی، کارشناس و تحلیلگر مسائل سیاسی ،معتقد است که ظریف یک راه بیبازگشت را انتخاب کرده و پروژه او که پروژه مصالحه با آمریکا و صلح با سعودی است یک ماموریت غیرممکن است
گروه جهان و دیپلماسی مثلث: برخی محمدجواد ظریف را قهرمان دیپلماسی میدانند و برخی نظرات انتقادی دارند. اکنون این پرسش مطرح است که خروج آمریکا از برجام و از بینرفتن نسبی دستاوردهای آن برای ایران چه تاثیری در جایگاه ظریف به عنوان نفر اول این توافقنامه دارد
با توجه به مسائلی همچون خروج آمریکا از برجام آیا میتوان گفت عصر دکتر ظریف به پایان رسیده یا وی ظهور مجدد خواهد کرد؟ اگر معتقدید به پایان رسیده، دلایل آن چیست؟
من معتقدم این عصر اساسا هرگز شروع نشده و کل داستان یک سوءتفاهم بوده است. آقای ظریف روزی وارد دولت شد که اساسا سودای ماندن در ایران را هم از سر بیرون کرده بود. آنطور که من شنیدم، کارهای کنسولی را هم انجام داده بود و میخواست به طور کامل در خارج از ایران زندگی کند که به یکباره به او گفتند بیاید و وزیر خارجه شود. شما تصور کنید چنین فردی باید چه گذار بزرگی درون وجود خودش بکند که با محاسن تراشیده از فرودگاه برگردد و بشود وزیر خارجه دولت. ایشان از همان روز اول سعی کرد ترکیبی از سه ویژگی حرفهایگری، شناخت جهان و نفی گذشته را به نمایش بگذارد. مقصود از حرفهایگری، تلاش برای تحقق عملی این ایده بود که زبان جهان را میفهمند و راهحلهایی برای مسائل بغرنج دارند که تا قبل از آن به آن بیاعتنایی شده است. این ایده ولی در عمل درست پیش نرفت و آقای ظریف عملا به نماینده نگرانی غرب در ایران تبدیل و از مقطعی به بعد سخنگو و توجیهکننده بدعهدیهای آنها شد. درواقع ظریف مساله هستهای را با برجام حل نکرد، بلکه آن را به مسالهای بزرگتر تبدیل کرد که حالا دیگر هیچکس نمیتوانست آن را حل کند. از آن طرف، ظریف نتوانست شناخت ادعایی خود از جهان را به یک فرصت برای حل مسائل ایران در خارج تبدیل کند. باز اتفاقی که در عمل افتاد این بود که او به سرچشمه نوعی ایدئولوژی آمریکاگرایی و اروپاگرایی تبدیل شد که راههای دیگر را به روی سیاست خارجی ایران بست و کل جهان را در دشمنان ایران خلاصه کرد. ظریف در نفی گذشته هم بسیار رادیکال عمل کرد. یکی از اشتباههای بسیار بزرگ او این بود که به بخشی از پروژه سیاست داخلی روحانی تبدیل شد و عملا سیاست خارجی را به ابزاری برای سیاست داخلی حسن روحانی تبدیل کرد. به همین دلیل جایی به بعد داخلیها فهمیدند نمیتوانند به او به طور کامل اعتماد کنند و خارجیها هم به طمع افتادند که به دلایل سیاست داخلی ظریف در مقابل هیچ باجخواهی ایستادگی جدی نخواهد کرد و هر امتیازی را میتوان از او گرفت.
ظهور مجدد دکتر ظریف را در چه فضا و شرایطی میتوان متصور بود؟
این بسیار سخت است ولی غیرممکن نیست. ببینید آقای ظریف سیاست خارجی را که تصور میشد مهمترین برگ برنده دولت روحانی است، به مهمترین نقطه ضعف آن تبدیل کرده است. الان همه جهان در اینباره اتفاق نظر دارند که ترامپ به لحاظ راهبردی فرصتهای بسیار ارزشمندی به ایران تقدیم کرده است. خب، آیا آقای ظریف و تیم سیاست خارجی دولت توانسته این فرصتها را به دستاوردی برای سیاست خارجی ایران تبدیل کند. در هیچ کجا این اتفاق نیفتاده است. نه در روابط با چین و روسیه و نه در منطقه که این همه سرمایه ارزشمند در آن وجود دارد؛ نه در اروپا، نه در آمریکای جنوبی و نه حتی در خود آمریکا. اتفاقی که افتاده این است که آقای ظریف و دوستانشان دارند کموبیش همان حرفهای تیم ترامپ را در داخل تکرار میکنند. شما به همین نمونه اخیر نگاه کنید. درست در زمانی که دنیا میخواهد ایران را به پولشویی متهم کند آقای وزیر خارجه میآید و میگوید ایران پر از پولشویی است؟ معنای این حرف از زبان این فرد در این مقطع چیست؟ نشانه همراهی با چه کسی و هدف قرادادن چه کسی است؟ این نشاندهنده این است که ظریف گرفتار نوعی دگماتیسم شده و این با عصبانیتی که همیشه از ایشان دیدهایم، تلفیق شده و دارد کار را به جاهای باریک میکشاند. من فکر میکنم از این مساله نباید کوتاه آمد. بالاخره آقایان مدعی هستند اسرائیل در اروپا در حال توطئه است که روابط ما را با اروپا خراب کند، بعد خودشان میآیند چنین هدیه بزرگی به ترامپ و صهیونیستها میدهند. یک بار باید تکلیف معلوم شود که انتهای داستان چیست. البته آقای ظریف میتواند یک ظهور مجدد داشته باشد به شرط اینکه کلا ریل عوض کند و یک سیاست خارجی مقاومتی را پیگیری کند. اتفاقا از ناحیه کسی چون او در مقابل فردی مانند ترامپ این فرمول جواب میدهد ولی من امیدی ندارم که دوستان بتوانند این موضوع را درک کنند.
ریاستجمهوری شخصی مانند ترامپ در آمریکا تا چه حد بر کمرنگشدن ظریف و اقداماتش در حوزه سیاست خارجی از جمله برجام نقش داشت؟
اثر مهمی نداشته است. اتفاقا ظهور ترامپ یک فرصت جدی به ظریف داد برای اینکه بتواند در جهان برند شاخصی از خود عرضه کند اما او در این کار موفق نبود. ظریف، سیاست خارجی ایران را به یک شعبه فرعی از سیاست خارجی دموکراتها در آمریکا تبدیل کرد و نتوانست حتی در منطقه درکی درست از قدرتی که حاصل آمده به دست بیاورد. من فکر میکنم دوران ظریف به پایان خواهد رسید و او هنوز قادر نخواهد بود دریابد که سیاست خارجی کشوری مانند ایران در منطقهای چنین آشوبزده باید از چه راهبردهایی تبعیت کند. انتهای چیزی که به ذهن دولت میرسد این است که با سعودی مذاکره کند. بنابراین معتقدم ترامپ به تیم ظریف فرصتی طلایی داد اما این فرصت را سوزاندند.
به نظر شما، آینده برجام با آینده سیاسی
دکتر ظریف ارتباطی دارد؟
این دو بهشدت به هم گره خورده است. ظریف یا نباید آینده خود را چنین محکم به آینده برجام گره میزد یا اینکه باید میتوانست آینده برجام را مدیریت کند. برجام اکنون آیندهای ندارد؛ گذشتهاش هم از دست رفته است. هرچه جلوتر میرویم بیشتر روشن میشود که برجام آن چیزی نبود که گفته شده بود. این هم در زمان کوتاهی در حال رخدادن است و مثلا اینطور نیست که چند دهه از برجام گذشته باشد و رازهای آن تازه در حال آشکارشدن باشد. من فکر میکنم آقای ظریف یک راه بیبازگشت را انتخاب کرده است. پروژه او که پروژه مصالحه با آمریکا و صلح با سعودی است، یک ماموریت غیرممکن است. راهی که آقای ظریف دارد میرود نشان میدهد او اگر هم آینده سیاسی برای خودش قائل باشد در بیرون از ایران است نه در داخل ایران.
به نظرشما انتخابات ٩٨ ایران چقدر متاثر از مسائل سیاست خارجی خواهد بود؟
خیلی بستگی دارد که شرایط به چه سمتی به پیش برود. من فکر میکنم جامعه ایرانی به طور فزایندهای در حال رسیدن به این نتیجه است که مشکل نه در سیاست خارجی است و نه در اصل حاکمیت، بلکه مشکل در این است کسانی که اختیارات اجرایی دارند کاربلد نیستند و هر کدام که سر کار میآیند از جایی به بعد منافع و ایدئولوژی خودشان را بر منافع مردم و ارزشهای آنها ترجیح میدهند. به این معنا ما به سمت دیپلماسیزداییشدن از سیاست داخلی پیش میرویم و اینکه یک نفر از راه برسد و بگوید من در خارج معجزهای میکنم و در داخل مشکلات یکشبه حل میشود، دیگر حرفی نیست که مردم خیلی روی آن حساب کنند. یکی از لطفهایی که ظریف در حق این کشور کرد این بود که نشان داد حتی از طریق دوستیورزیدن با آمریکا هم نمیتوان به جایی رسید. گمان میکنم جامعه در حال عبور از الگوی ظریف و نزدیکشدن به الگوی کسانی است که با دنیا به زبان دنیا حرف میزنند یعنی زبان زور و اقتدار.
دیدگاه تان را بنویسید