دولت ترامپ باید بهسرعت دنده عوض کند
مرد تخریبچی
والتر راسل مید / تحلیلگر روزنامه والاستریت ژورنال
مثلث/ ترامپ پیش از ورود به عالم سیاست، یک ساختمانساز و برجساز بود اما در دیپلماسی، یک تخریبچی است.
سیاست خارجی دونالد ترامپ، رئیسجمهوری آمریکا سه مرحله دارد که تاکنون دو مرحله آن شامل یکی خویشتنداری و دیگری تلاطم و آشوب پشت سر گذاشته شده است. مرحله سوم که تعیینکنندهترین مرحله محسوب میشود، اکنون درحال شکلگیری است.
ترامپ در سال نخست ریاستجمهوری در صحنه بینالملل خیلی محتاط ظاهر شد و غالبا تابع مشاوران اصلی بود. اما از سال دوم به این سو؛ با خروج هربرت مک مستر و گری کوهن از کابینه؛ ترامپ چهره رادیکال (افراطی) خود را به همگان نشان داد و با جهان یک جنگ تجاری بر سر تعرفهها راه انداخت و چندین توافق را شامل توافق تجارت آزاد آمریکای شمالی، توافق هستهای ایران، پیمان نیروهای هستهای میان برد و اتحادیه جهانی پست را پاره کرد.
منتقدان ترامپ معتقدند که این مرحله دوم از همه فاجعهبارتر بوده است.
به اعتقاد این صاحبنظران، همه قدرت آمریکا، وابسته به این نهادهاست که اتفاقا ترامپ دارد همه آنها را تخریب میکند و نیز وابسته به متحدانی است که ترامپ دارد همه آنها را با خود دشمن میکند.
ترامپ؛ روی شاخه نشسته است و بن میبرد، اما مدافعان ترامپ نظری متفاوت دارند. آنها میگویند که ترامپ جایگاه آمریکا را در جهان محکم میکند، تمام شاخههای خشکیده درختان گذشته را قطع میکند، دیگران را موظف میکند سهم عادلانه خود را بپردازند و سهم منافع آمریکا از تجارت بینالملل را مسجل میکند.
این طرز تلقی بعضی افراد در دستگاه سیاست خارجی ترامپ که میگویند ترامپ نظم بینالملل را مختل کرده است چندان صحت ندارد. شکی نیست که این اقدامات نابخردانه ترامپ مولد خطراتی است که بعضی هم بسیار خطرناک است، اما ترامپ یک امتیاز بزرگ دارد.
این دیدگاه لیبرال-اینترناسیونالیسم بینالملل که جهان را همچون یک اتحادیه اروپای بزرگ در نظر میآورد و به برکت شبکهای از نهادهای بینالمللی بیرحمانه به سمت جنس خود که یک اتحادیه نزدیکتر است حرکت میکند، ظاهرا دیگر رنگ باخته است.
کشورهایی نظیر ترکیه، هند، برزیل و نیجریه هم شاهد رشدی سریعاند و هم همزمان کوشش میکنند پا به پای این پیشرفت و توسعه؛ حاکمیت ملی خود را محکم کنند، نه آنکه آن را همچون یک سرمایه مشترک به اشتراک بگذارند.
سیاست خارجی ترامپ از مواضع سیاست خارجی اوباما که دفاعی ضعیف از میراث لیبرال اینترناسیونالیسم بود فاصله گرفت و شاید به سراغ یک نگرش پایدار و قابل اتکای دیپلماتیک برود.
اما ترامپ اگر میخواهد از او به عنوان یک کشتی شکسته در دیپلماسی یاد نشود، دولتش باید به سرعت دنده را عوض کند.
تخریب، اگر به ساختن چیزی بهتر منتهی نشود، خلاق نخواهد بود. بعد از گذر مرحله اول یعنی مرحله احتیاط و مرحله دوم یعنی هیجان، مرحله سوم که استراتژی و رهبری است، باید دنبال شود.
در خاورمیانه، قتل جمال خاشقچی و فاجعه انسانی یمن، دولت ترامپ را به صرافت انداخت گزینههای استراتژیک را از نو مرور کند.
اینکه واشنگتن، منبع تامین سازوکار سیاست خاورمیانهای خود را بر دو محور عربستان و اسرائیل بنیان نهاده است، اصلا منطقی نیست. واشنگتن باید یک نگرش و سیاستی را مبنای کار قرار بدهد که هم به متحدان منطقهای اطمینان خاطر بدهد و هم جلوی جاهطلبیهای برخی از متحدان منطقهای خودسر را بگیرد.
خروج از توافق ایران کار آسانی بود، اما کار سختتر، تهیه یک استراتژی منطقهای است.
همچون مقامات سلف خود، ترامپ به دلیل نیات مورد قضاوت واقع نمیشود، بلکه این آثار عملکرد اوست که در محک قضاوت گذارده میشود.
سیاست دولت ترامپ در مورد چین، دیگر به نقطه انعطاف رسیده است. بازی با کارت تعرفهها هم انجام شد. خب حالا نگرش دولت برای آینده یک رابطه اقتصادی چیست؟
بهرغم برخی بدرفتاریهای چین؛ این رابطه تا به حال به نفع هردو کشور بوده است. اما اگر این رابطه دچار شکاف شود، این به ضرر بسیاری از تولیدکنندگان و صنایع و شرکتهای آمریکایی تمام خواهد شد.
دولت ترامپ از یکسو میخواهد یک ائتلاف جهانی قوی برای مقابله با چین بسازد و همزمان در تلاش است تا شروط تجارت کردن با شرکایی همچون آلمان و ژاپن را خودش مشخص کند. خب حالا کاخ سفید چطور میتواند میان این دو ابتکار، یک نوع تعادل ایجاد کند؟
آیا دولت ترامپ میتواند یک رویکرد موافق دو حزب را در قبال چین پرورش بدهد تا چنانچه دموکراتها به قدرت رسیدند، آن را یکسره به هم نریزند؟
برخلاف شوروی، چین تعامل موفقی با نظام بازار بینالملل داشته است و کانالهای بیشتری برای اعمال نفوذ در سطح جهان دارد.
واشنگتن چگونه میتواند یک پاسخ هماهنگ جهانی را به این استیلای چین داشته باشد؟
آیا دولت ترامپ مهارت کافی برای رتق و فتق تمام این امور را دارد یا نه؟
در اروپا، ترامپ خیلی رک و صریح تمام نواقص موجود در روابط آمریکا با متحدان کلیدی را به ایشان گوشزد میکند. او رابطه فرا آتلانتیک را معیوب شمرد اما خود یک دیدگاه بهتر و قانعکنندهای در این زمینه ارائه نکرد.
در تجارت هم همینطور است. ترامپ طرفدار توافقهای دوجانبه است تا یکجانبه. او عمل متقابل را کلید درستکار بودن میداند. پیشنهاد او برای یک سازمان تجارت جهانی اصلاح شده چیست؟
نظر او در مورد حل و فصل دعواهای تجاری چیست؟ آیا ترامپ میتواند اقتصاد بینالملل را درگیر یک سری شوکهای بیانتهای تجاری کند؛ اما در عین حال لطمهای به پیشرفت آینده کشور که آینده خود او و حزب او سخت بدان وابسته است، وارد نیاورد؟
دونالد ترامپ پیش از ورود به عالم سیاست، یک ساختمانساز و برجساز بود. اما او در سیاست خارجی، یک تخریبچی است. فشار روند حوادث جهان به گونهای است که او مجبور خواهد بود ظرف ماههای آینده در تبیین اهدافش، شفاف عمل کند.
مرحله دوم، راه مرحله سوم را باز میکند و راحتتر میتوان متوجه شد که این دولت میخواهد جهان را به کجا ببرد و آیا موفق خواهد بود یا نه.
دیدگاه تان را بنویسید