در طول تاریخ، افراد و شخصیت‌هایی حضور داشتند که به دلایل متعدد در همراهی با دشمن ملت ایران وارد میدان شدند. این افراد همیشه میان مردم منفور بودند و از واژه هایی همچون وطن فروش برای آنها استفاده می‌کردند. به بهانه کودتای ۲۸ مرداد با دکتر یعقوب توکلی به گفتگو نشستیم تا در مورد این چهره‌ها و تاثیراتشان بیشتر بدانیم.

پایگاه خبری تحلیلی مثلث آنلاین:

همکاری و همراهی با دشمن در تاریخ ایران را از کجا و چگونه باید بررسی کرد؟

در ادبیات قدیم و ایران‌باستان برای افرادی که با دشمن همکاری و همراهی داشتند عبارت «گجستک» به کار می‌بردند. مفهوم این عبارت به معنای خبیث، ملعون و پلید است. آن فردی که راهنمای اسکندر مقدونی در جنگ با آریوبرزن شد را در ادبیات قدیم با عنوان گجستک یاد می‌کنند؛ یعنی یک فرد خائن و وطن فروش. آقای احمد اقتداری تعریف می‌کند که «سال ۱۳۴۶ در تهران جلسه‌ای تشکیل شده بود که قرار بود جشن تثبیت نام خلیج‌فارس در آن برگزار شود. تمامی سفرای کشورهای حاضر در ایران هم در این مراسم حضور داشتند. رومن گریشمن(باستان‌شناس فرانسوی) در آن مراسم سخنرانی و از واژه اسکندر کبیر استفاده کرد. همان جا من به این واژه اعتراض کردم و گفتم از نظر ما ایرانی‌ها، اسکندر یک گجستک است. چرا؟ چون به کشورمان تجاوز کرده است. مانند این است که من از واژه هیتلر کبیر استفاده کنم! سفیر فرانسه صحبت مرا تایید کرد.»  مساله همکاری با دشمن در ادبیات ما به شدت مطرود بود. مثلا فردوسی در شاهنامه اشاراتی به این موضوع دارد: «اگر سر به سر تن به دشمن دهیم/ از آن به که کشور به دشمن دهیم». حتی این مساله در بین اقوام دیگر هم رایج است. مثلا نام کسی که راهنمای ابرهه برای لشکرکشی و تخریب کعبه بود ابودغال است. اعراب وقتی می‌خواهند فردی را خبیث بنامند او را ابودغال صدا می‌کنند. یعنی او جاسوس دشمن است و دشمن زشتی را بر مردم و کشورش مسلط کرده است. یا مثلا آن دریانوردی که آلبوکرک را راهنمایی کرد که اگر او تنگه هرمز را به دست بگیرد، می‌تواند بر اقیانوس هند مسلط شود از همین نوع افراد است. حتی در روایات و احادیث دفاع از ملک، خانواده و کشور به عنوان عالی‌ترین و متعالی‌ترین رفتار انسانی به شمار می‌آید و اگر فرد در این مسیر جانش را هم از دست بدهد، به شهادت رسیده است و عالی‌ترین جایگاه برایش در نظر گرفته می‌شود. برای نمونه خطبه انبار در نهج‌البلاغه برای زمانی است که دشمن به شهر انبار حمله کرده و مردم برای مقابله با دشمن کاری نکرده‌اند. پس هم در منش و روش ایران‌باستان و هم در مشی دینی اسلام همکاری با دشمن برای تسلط بر میهن و همچنین آگاهی‌رسانی و اطلاع‌رسانی به دشمن برای تسلط بر میهن کاملا مطرود و قبیح است. 

 

این مساله در تاریخ معاصر ایران چگونه خود را نشان می‌دهد؟

این مساله را وقتی در تاریخ معاصر ایران کنکاش می‌کنید از نفوذ غربی‌ها شروع می‌شود و این نفوذ ابتدا با خریدن افراد، با رفت و آمد، با دعوت به دیدار از خارج کشور، دعوت به سفارتخانه و... شروع شد. مثلا با لبخندزدن و احوالپرسی کنسول انگلیس با یک تاجر و سیاستمدار، همه فکر می‌کردند که شخص ملکه با این فرد احوالپرسی کرده و سیاست انگلستان متوجه او شده است. با این رویه‌ها نفوذ در ایران گسترش پیدا کرد تا جایی که بخشی از سیاسیون ما انگلوفیل و برخی هم روسوفیل شدند. این مساله متاسفانه در طبقه‌ای از سیاسیون ایرانی جا افتاد لذا بحث‌های مربوط به موازنه منفی و موازنه مثبت در ادبیات سیاسی ایران شکل گرفت و بعدها در جمهوری اسلامی به شعار نه شرقی نه غربی پدیدار شد. در طول زمان شاهد این بودیم کسانی که در داخل با دشمنان همکاری می‌کردند، نسل بعدتر اینها همکاری‌شان با دشمنان ایران گسترده‌تر هم شد. 

 چرا این اتفاق می‌افتد؟

به دلیل این که اینها دریافتی‌های متفاوتی پیدا کردند. به عبارتی آرام‌آرام اینها فکر می‌کردند که این دریافتی‌ها از جیب کشورهای دارای قدرت و استعمارگر است. اسناد خانه مستر سدان را ببینید. در زمان نخست‌وزیری دکتر مصدق هم این جریان اتفاق افتاد. در آن اسناد مشخص شده بود که کل نمایندگان مجلس، وزرا و... همه حقوق‌بگیر شرکت نفت انگلیس هستند. اما کسی توجه نکرد که پول شرکت نفت انگلیس از جیب مردم ایران تامین می‌شود. یعنی اینها از پول نفت ایران، از پول منافع مردم ایران به رجال سیاسی ایران باج و رشوه می‌دادند.  شما می‌بینید در مجلس هر چه تلاش می‌شود تا ماده واحده‌ ملی‌شدن صنعت نفت امضا شود، این اتفاق رخ نمی‌دهد. ۱۱ نفر امضاء کردند اما چهار نفر بعدی پیدا نمی‌شود که این طرح را امضاء کنند و آن را به ماده واحده برسانند. یعنی همه نمایندگان حقوق‌بگیر شرکت نفت انگلستان بودند، آن هم از پول مردم ایران. بعد از آن که صدای گلوله تپانچه خلیل طهماسبی آمد و به گوش نمایندگان مجلس رسید و حاجعلی رزم‌آرا ترور شد، آقایان ترسیدند و ماده واحده را امضا کردند و نفت ایران ملی شد. حالا هرچقدر هم بخواهند این قضیه را کتمان کنند، ایراد ندارد اما نفت ایران را گلوله خلیل طهماسبی ملی کرد. 

 

یعنی آقای مصدق و اطرافیان او قدرت این را نداشتند که نفت ایران را ملی کنند و شلیک خلیل طهماسبی به سمت رزم‌آرا این جریان را ثمر داد؟

قدرت جریان اجتماعی جامعه نمی‌توانست سد‌مدافعان منافع انگلستان را بشکند. در این زمان، ما دوره سلطه را شاهد هستیم و از دوره نفوذ عبور کرده‌ایم. انگلستان در ایران نفوذ ندارد بلکه کاملا تسلط دارد. از اواخر دوره قاجار سلطه در ایران کامل شد و با آوردن پهلوی‌ها به اصطلاح آخرین میخ علیه استقلال در ایران کوبیده شد. البته ما یک استقلال ظاهری داشتیم، به قول مرحوم مدرس که می‌گویند: «در بند اول قرارداد ۱۹۱۹ آمده که دولت انگلستان، استقلال ایران را به رسمیت می‌شناسد. من سواد ندارم اما شما به من بگویید که چرا دولت انگلستان باید استقلال ما را به رسمیت بشناسد؟ مگر ما مستقل نیستیم؟ 

 

روی کارآمدن رضاخان هم به دنبال حفظ این سیطره بود؟

بعد از آن بود که کودتای اسفند۱۲۹۹ و روی کارآمدن رضاخان سیطره سلطه انگلستان بر ایران را جدی‌تر کرد. در قرارداد ۱۹۱۹ انگلستان تعهداتی را می‌پذیرفت، مسئولیت‌ها و هزینه‌هایی داشت که بعد از کودتای۱۲۹۹ همه این تعهدات، همه این مسئولیت‌ها و همه این هزینه‌ها از جیب مردم ایران تامین شد و ظاهرا هم مستقل بودیم. انگلستان نفت، موقعیت استراتژیک، راه‌آهن و بازار را می‌خواست که همه اینها را در اختیار داشت. نیروی نظامی ایران هم به جای نیروی نظامی انگلستان برای حفظ منافع آنها تلاش می‌کرد. به نمونه‌ای از این موارد اشاره می‌کنم. پلیس جنوب را انگلستان در ایران ایجاد کرد که چه کار بکند؟ جریان نفت را برای انگلستان تضمین کند. حقوق همین پلیس جنوب را ایران از جیب مردم خودش داد، پولی هم که شرکت نفت انگلیس بابت پلیس جنوب می‌داد را هم در جیب خودش گذاشت و روند تداوم نفت هم تامین شد. ۴۰درصد از بودجه کشور خرج ارتشی می‌شد که بخش عمده وظیفه آن حفظ جریان انتقال نفت به انگلستان بود و تضمین آن برای بقای نیروی دریایی، صنعت و اقتصاد انگلستان بود. اینجا با ابعاد وسیع سلطه مواجه می‌شویم. لذا این که آقای ابوالفضل لسانی کتابی نوشت و نامش را «طلای سیاه یا بلای ایران» گذاشت، واقعا طلای سیاه بود و هست. لذا وقتی خلیل ملکی در جلسه دیدار با ارنست بوین (سیاستمدار انگلیسی) به او می‌گوید که شما از جان ایران و ملت ما چه می‌خواهید، بوین لبخند می‌زند و می‌گوید: «OIL، OIL، OIL» پس این سلطه به واسطه عوامل نفوذی آرام‌آرام شکل گرفت بدون این که هزینه‌ای پرداخت کند. نهضت ملی نفت قیام علیه این سلطه بود. کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ هم تجمیع مجدد عوامل و آن گجستک‌ها بود که در خدمت منافع بیگانه بودند. حالا این گجستک زاهدی بود، شعبان جعفری بود، سرلشکر حسن اخوی بود و... . همه هم می‌دانستند که این کودتا، کار انگلستان است. حتی این گجستک مطبوعات و رسانه‌ای‌های آن زمان بودند. منتهی من باور دارم که اینها علی‌رغم این که در خدمت بیگانه بودند، هنوز این بیگانه‌گرایی عمیق نشده بود و یک جاهایی به حماقت می‌زد. مثلا احمقانه‌ترین حرفی که می‌شد در یک جمع احمقانه بیان کرد و ملتی را تحمیق کرد، این حرف زاهدی در مجلس و در دفاع از کنسرسیوم است. اول این که در کابینه گفته که از این قرارداد سر درنیاوردیم و آقای علی امینی باید دنبال این کار باشد. در حالی که علی امینی در دیدار با هارد پیچ به او می‌گوید که شما به منزله پزشک برای ما هستید، شما به ما بگویید در این فضایی که قرار داریم چه بکنیم؟  یعنی وکلای ایران که می‌خواستند در قرارداد کنسرسیوم حافظ منافع ملت ایران باشند، وابسته به این انگلستان بودند. علی امینی دستش را پایین می‌آورد و به نماینده انگلیس می‌گوید شما برای ما نسخه بپیچید. بعد زاهدی در کابینه می‌گوید قرارداد کنسرسیوم فنی است و ما از آن سردر نمی‌آوریم، هر چه آقای علی امینی بگوید می‌پذیریم. در مجلس هم زاهدی به نمایندگان گفت: «این قرارداد کنسرسیوم که آقای علی امینی امضاء کرده، چون ظرف هفت، هشت سال آینده جهان پر از نیروی اتم خواهد شد و مصرف نفت تبدیل به مصرف اتم می‌شود. در این چندین سال هر چه نفت داریم باید بفروشیم، بعد از این دیگر کشوری از ما نفت نمی‌خرد.» صورتجلسه مجلس وجود دارد، حتما مطالعه کنید. همه نماینده‌های مجلس هم هورا کشیدند و امضاء کردند.

منبع: روزنانمه جام جم