مذاکره ایران و آمریکا در سالگرد ماجرای مذاکرات معروف به مک‌فارلین جزئیات تازه‌ای از دیدارهای محرمانه منتشر شده است

مذاکره ایران و آمریکا با کلید و کیک و کلت
پایگاه خبری تحلیلی مثلث آنلاین:

مذاکره ایران و آمریکا: آنچه باعث شده ماجرای مک‌فارلین بار دیگر در سالگرد آن بر زبان‌ها بیفتد، انتشار مصاحبه‌ای جدید از علی هاشمی است.
مذاکره ایران و آمریکا؛ او حرف‌های مهمی در این مصاحبه زده است؛ رازهایی که برای اولین‌بار فاش می‌شد. هاشمی ضمن اینکه تایید کرده روحانی ملاقات‌کننده با آن هیات همین حسن روحانی است که اکنون رئیس‌جمهور ایران است، این را هم گفته که «آنها اگر می‌توانستند با آقای هاشمی ملاقات کنند، تمام مسائل‌شان را با ایران حل می‌کردند و ماجرا خیلی متفاوت می‌شد.
مذاکره ایران و آمریکا؛ آمریکایی‌ها در واقع به‌دنبال یک عمق استراتژیک بودند، نه مثلا رد‌کردن چند هزار موشک تاو؛ بنابراین به اهداف‌شان نرسیده بودند و دنبال دلیل شکست بودند. یکی از دلایلی که می‌شد روی آن فکر کرد، این بود که ممکن است اسرائیل سنگ‌اندازی کرده باشد.»
مذاکره ایران و آمریکا؛ او البته این را هم گفته است: «هاشمی در روز دوازدهم آبان به سپاه زنگ زد که «من می‌خواهم توضیح بدهم، برای شما که مشکلی درست نمی‌شود؟» آنها هم موافقت کردند. بعد ایشان در ۱۳ آبان در سخنرانی‌اش به مناسبت روز سیزدهم آبان گفت که «ما اصلا این‌ها را راه ندادیم. سلاح می‌خواستیم که گرفتیم.» آنچه آقای هاشمی گفت به نظر من واقعیت بود چون ایران عمق استراتژیک با آمریکا برقرار نکرد؛ درست مثل الان که ترامپ تلویحا می‌گوید روح برجام به معنای همکاری دو کشور است و وقتی در پی برجام این اتفاق نیفتاد، توافق را برهم زد.
مذاکره ایران و آمریکا؛ در مذاکرات مک‌فارلین هم یک استراتژی وجود داشت که عبارت بود از تحویل سلاح و در مقابل آزادی گروگان‌های آمریکایی در لبنان اما هدف اساسی آنها برقراری ارتباط و عوض‌کردن عمق استراتژی عراق و احتمالا شکست این کشور بود. به نظر من حافظ اسد هم، چون در عمق استراتژی طرفدار روسیه بود، با افشای این مطلب موافقت کرده است.»
او در عین حال گفته است: «در ملاقات‌های ما با آمریکایی‌ها نظر آنها این بود که ایران باید جنگ را تمام کند، چون توان ادامه ندارد، پیشنهاد قطع‌نامه را هم دادند و گفتند باید جنگ با یک صلح شرافتمندانه به پایان برسد. قطع‌نامه ۵۹۸ یک تعهد برد- برد برای ایران بود چون در آن ذکر شد که در سازمان ملل متجاوز تعیین شود و خسارت بدهد. سازمان ملل هم رسما این را در نامه‌ای به عراق نوشته است. هدف استراتژیک آمریکا از مذاکرات مک‌فارلین این نبود که ایران پیروز شود و بغداد را فتح کند، در هیچ گزارشی هم چنین چیزی نیامده بلکه عمق استراتژی آنها قطع‌نامه بود که وقتی با مذاکرات موفق به وصول به آن نشدند، با تهدید، ارعاب و ارسال سلاح‌های شیمیایی به عراق، ایران را مجبور به پذیرش قطع‌نامه کردند. بعد از افشای مذاکرات مک‌فارلین زدن کشتی‌ها و جنگ نفتکش‌ها آغاز شد و سخت‌ترین روز‌ها بر ایران گذشت؛ یعنی به نوعی خود آمریکا با ایران وارد جنگ شد.» 

مذاکره ایران و آمریکا مک فارلین
حالا با این تفاسیر داستان مک‌فارلین وارد فاز تازه‌ای شده است و رازهایی جدید برملا خواهد شد؛ چرا مک‌فارلین؟
 برای داشتن تصویری درست از ماجرا بهتر است به سال‌های دور بازگردیم؛ به همان زمان سال‌های ابتدایی انقلاب و پیروزی‌های مسلسل‌وار ایران در جنگ تحمیلی که از ابتدای سال 1361 و فتح خرمشهر آغاز شده بود و تا تصرف فاو (شهر بندری عراق) در بهمن 1364 ادامه یافت و زمامداران آمریکایی را متوجه شکست پروژه‌ مهار انقلاب اسلامی ایران، آن هم از سوی عراق کرد. از سویی نیز شیوخ خلیج‌فارس احساس خطر کردند و پس از تهدید کویت از سوی ایران، در مورد عواقب در اختیارقراردادن جزیره‌ بوبیان برای حمله‌ عراق به نیروهای ایرانی، کشورهای خلیج‌فارس، توانمندی قدرت نظامی ایران را در کنار خود خطری بالفعل یافتند. جورج بوش پدر، معاون رئیس‌جمهوری وقت آمریکا (ریگان)، سه ماه پس از تصرف فاو، در اردیبهشت 1365 برای تبادل‌‌نظر با سران شیخ‌نشین‌های خلیج‌فارس به منطقه سفر کرد و راه‌های مقابله با نفوذ نظامی و سیاسی ایران در منطقه را با آنان بررسی کرد؛ گویی در این مذاکرات، گزینه‌ مقابله‌ نظامی با ایران، کاری بس دشوار ارزیابی شده و آشتی و مذاکره از سوی آنان در اولویت قرار گرفت.

پس از این بود که رابط‌های ارتباطی آمریکا فعال شدند. هرچند به گفته‌ هاشمی، آمریکایی‌ها پیش از این‌ها به این نتیجه رسیده بودند و برخی معاملات پنهانی و خرید تجهیزات آمریکایی صورت گرفته بود که ایران در فاو از آنها استفاده کرده بود اما به نظر پیروزی ایران در فاو بر تمایل آمریکا به نزدیکی با ایران بیشتر افزود.از سویی دیگر نیز تعدادی از نیروهای آمریکایی توسط حزب‌الله لبنان به گروگان گرفته شده بودند، انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا نیز نزدیک بود و حل‌شدن مساله‌ گروگان‌های آمریکایی در لبنان می‌توانست بر محبوبیت ریگان بیفزاید. این امر در پی معامله‌ای صورت گرفت که زمینه‌هایش از چندی پیش توسط دلال اسلحه، منوچهر قربانی‌فر، صورت گرفته بود.

مذاکره ایران و آمریکا مک فارلین

 آغازی برای مک‌فارلین

 قربانی‌فر را یک ایرانی ساکن در پاریس با محسن کنگرلو، مشاور نخست‌وزیر ایران، آشنا کرد. طبق گفته‌های کنگرلو، ایران در آن زمان، بیشتر از اسلحه به موشک و تانک احتیاج داشت. با این حال نمی‌خواست به هر قیمتی این امکانات را به دست بیاورد. وزارت اطلاعات و وزارت خارجه به‌عنوان پشتیبان کنگرلو، در مذاکرات وی با قربانی‌فر حضور داشتند؛ بنابراین پیش از رویداد مک‌فارلین، ارتباط با قربانی‌فر شکل می‌گیرد تا اینکه نامه‌ای از طرف قربانی‌فر به کنگرلو نوشته می‌شود و بدین‌گونه به گفته‌ هاشمی رفسنجانی، رویداد مک‌فارلین با این نامه آغاز می‌شود. قربانی‌فر در این نامه می‌نویسد در جلسه‌ای با حضور یکی از سران جمهوری‌خواه و ریگان و بوش، بحثی شکل گرفته مبنی بر اینکه در صورت پیروزی عراق، حمایت آمریکا از این کشور به سود شوروی‌ خواهد بود؛ پس بهتر است از جنگ استفاده کرده و به ایران کمک کنیم تا در پیروزی آن سهیم باشیم. هاشمی در خاطراتش می‌نویسد: «ما پس از اطلاع، در جلسه‌ سران قوا، در مورد آن بحث کردیم.» هاشمی اما در تغییر استراتژی یا تاکتیک آمریکا در این زمان تردید دارد. او از رد و بدل شدن نامه‌های بسیاری میان قربانی‌فر و کنگرلو سخن می‌گوید که «بیشتر حرف‌های معمولی بود.» کنگرلو نیز با تأیید این نامه، می‌گوید این نامه در ارتباط با همان خرید‌ها و آزادی گروگان‌هاست و آنچه در نامه ذکر شده، درست است. در نامه‌ نخست، مساله‌ خرید تسلیحات از بازار سیاه با قیمتی گزاف در مقابل خرید ارزان و مستقیم از آمریکا مطرح است. هاشمی در این‌باره می‌گوید این ادعای آمریکایی‌ها بود. ما هم گفتیم آزمایشی وارد بحث شویم، ببینیم از ما چه می‌خواهند. نخستین تقاضا آزادی گروگان‌های آمریکایی در لبنان بود. در مقابل، ایران نیز فهرست نیازهای ضروری خود مانند موشک‌های تاو و هاگ، لامپ رادار و موارد دیگر را مطرح کرد.

مذاکره ایران و آمریکا مک فارلین

هم‌زمانی برخی رویدادهای داخلی همچون پیگیری مهدی هاشمی از طرف وزارت اطلاعات، موجب انتشار اسناد مربوط به قضیه‌ مک‌فارلین می‌شود؛ گویی این اسناد توسط امید نجف‌آبادی به بیت آیت‌الله منتظری داده و به این‌وسیله در نشریه‌ «الشراع» منتشر شد.

کنگرلو درباره چگونگی ارتباط خرید تسلیحات با آزادی گروگان‌ها به تنگنای شدید ایران از لحاظ تسلیحات اشاره می‌کند؛ گویی قرار بود موشک‌های آمریکایی اسلحه‌ استراتژیکی باشد که بتواند از پس تانک‌های 72T روس‌ها که دو هزار تای آن به صدام داده شده بود، بربیاید. از سویی نیز زمان انتخابات آمریکا فرارسیده بود و آنها می‌گفتند اگر گروگان‌ها آزاد شوند، محبوبیت ریگان افزایش می‌یابد. 
در این مدت، آمریکایی‌ها مقادیری کالا به صورت غیرمستقیم به ایران فروختند. ایران هم تلاش‌هایی برای آزادی گروگان‌های آمریکایی انجام داد. در چنین شرایطی، خبر سفر هیات آمریکایی برای مذاکره مطرح می‌شود. بحث این بود که همراه خود یک کشتی از نیازهای درخواستی ایران نیز بیاورند؛ البته هاشمی بر بی‌اطلاعی سران نظام از حضور مک‌فارلین در رأس هیات تأکید دارد و می‌گوید اصل قضیه این بود که ما و امام‌خمینی(ره) در جریان سفر هیات آمریکایی و نه شخص مک‌فارلین بودیم: «افرادی مثل دکتر هادی نجف‌آبادی، دکتر روحانی و وردی‌نژاد که مذاکره می‌کردند، مطلع بودند.»
سرالدون گریفیث در کتاب خود درباره این امر می‌نویسد:« سرهنگ نورث در پی تعهد خود به آزادی گروگان‌های آمریکایی، به همراه رئیس خود بادی مک‌فارلین، به قول یک دلال اسلحه‌ ایرانی، منوچهر قربانی‌فر اعتماد کردند و با گذرنامه و نام جعلی راهی ایران شدند.» کنگرلو استفاده از گذرنامه‌ ایرلندی و نام جعلی را طبق برنامه‌ ایران می‌داند چراکه «اگر با پاسپورت آمریکایی می‌آمدند از همان مقصد لو می‌رفتند».
هاشمی نیز می‌نویسد آمریکایی‌ها فقط گفته بودند بعد از آمدن هیات، خواهید فهمید چه اختیاراتی دارند. مقامات ایرانی نیز در همین چارچوب عمل کردند و اجازه‌ فرود هواپیما صادر شد. به هر حال، چهارم خرداد 1365 پرواز آمریکا به زمین نشست. رابرت مک‌فارلین (مشاور امنیت ملی آمریکا) و الیور نورث (عضو شورای امنیت ملی آمریکا) مسافران این هواپیما بودند که در تعلیق روابط تهران-واشنگتن وارد ایران شدند. نمایندگان آمریکا به‌عنوان هدیه، کیکی به نشانه‌ دوستی، یک کلید طلایی به‌مثابه‌ نشانه‌ای برای گشایش روابط و نیز یک قبضه تپانچه و یک جلد انجیل مقدس با امضای یادگاری رونالد ریگان به همراه خود آوردند اما سوغات اصلی آنها همان تپانچه به‌عنوان نماد تجهیزات نظامی بود. 
هاشمی در خاطراتش می‌نویسد: «کنگرلو خبر ورود هواپیمای حامل قطعات گران‌قیمت آمریکایی که با پاسپورت ایرلندی آمده‌اند را داد. من نیز به دکتر روحانی گفتم تا برای کنترل قطعات و اداره‌ مسائل سیاسی و مذاکرات همکاری کنند. قرار شد هدیه را نپذیریم و ملاقات ندهیم و مذاکره را در سطح دکتر هادی، روحانی و و‌ردی نژاد مخفی نگه داریم و مذاکرات محدود به مساله‌ گروگان‌های آمریکایی و دادن قطعات هاگ و چند قلم دیگر اسلحه باشد.» 
هاشمی آنها را خواهان مذاکره در مسائل کلی و سیاسی می‌داند. وی حتی می‌نویسد این هیات قرار بود در جایی غیر از هتل اقامت کنند اما چون جای مناسبی نبود، در هتل آزادی اقامت می‌کنند و از اطلاعات سپاه برای حفاظت آنان استفاده می‌شود. مدتی در فرودگاه، آنها را معطل کردند. در نهایت فقط محمدعلی هادی از سوی مجلس و فریدون وردی‌نژاد از سپاه به مذاکره با آمریکایی‌ها رفتند اما مک‌فارلین تقاضای ملاقات با همه‌ مقامات ایران را داشت.
مک‌فارلین متعجب از درهای بسته‌ مذاکره، ورود این هیات را شانسی برای ایران دانست:

 «... من اگر رفته بودم روسیه پوست بخرم، گورباچف روزی سه‌‌بار با من ملاقات می‌کرد. شما چه‌جور آدم‌هایی هستید؟» آمریکایی‌ها پنج روز در هتل به سر بردند و در نهایت به‌دلیل خلف وعده در ارسال تجهیزات و کم‌فروشی و وجود یک اسرائیلی در هیات آمریکایی، ناکام به واشنگتن بازگشتند. مک‌فارلین گزارش داد هیچ فرد میانه‌رویی را پیدا نکردیم. او توصیه کرد که کاخ‌سفید به‌کلی ارتباط خود را با ایران قطع کند.»
در ایران نیز امام‌خمینی(ره) این‌گونه به این رویداد واکنش نشان دادند: «آن‌کس که ادعا می‌کند اگر به شوروی رفته بودم، رئیس شوروی روزی سه‌بار به دیدنم می‌آمد، گمان می‌کند اینجا شوروی است؟ اینجا ایران است. اینجا نه کرملین که کشور رسول خداست.»

 روایت ایران-کنترا از نگاه آمریکایی

مالکوم برن، معاون آرشیو امنیت ملی ایالات‌متحده می‌گوید:« در ابتدای ماه آوریل جورج بوش درخواستی را مطرح کرد. او می‌دانست که اگر عملیات لو برود چه عواقبی در پی خواهد داشت؛ بنابراین از جان پوینتکستر، مشاور امنیت ملی خواست تا ملاقات تهران را با سفر او به خاورمیانه هماهنگ کند. پوینتکستر به نورث نوشت: «معاون رئیس‌جمهور ممنون می‌شوند اگر سفر ایران را تا زمان خروج او از عربستان‌سعودی به تعویق بیندازیم ولی اگر چنین درخواستی تمام نقشه‌ها را بر هم می‌ریزد و قابل اجرا نیست، معاون رئیس‌جمهور کاملا این مساله را درک می‌کند.»

دو مشاور ارشد ریگان در امور خارجه از آنچه در شرف وقوع بود، آگاه بودند؛ اگرچه بعدها انکار کردند. جورج شولتز، وزیر امور خارجه در لحظات کلیدی بهار و تابستان ۱۹۸۶ از طریق پوینتکستر و مشاورانش گزارش دریافت می‌کرد. زمانی که قربانی‌فر در ماه آوریل به واشنگتن‌دی‌سی سفر کرد، شولتز با پویندکستر صحبت کرد و گزارش این گفت‌وگو را در اختیار مشاوران نزدیکش گذاشت: «موش صحرایی ۵ با دلار به شهر آمده تا تاو بخرد. اگر پول را بدهد ملاقات مک اف برگزار می‌شود. طی آن ملاقات گروگان‌های ما باید آزاد شوند. من (شولتز) گفتم که همه این عملیات وحشت‌زده‌ام کرده است. همه می‌ترسند که ایران برنده شود. ما داریم به آنها کمک می‌کنیم. او (پوینتکستر) گفت که تاو سلاح دفاعی است.»

در ماه می، شولتز به مشاور امنیت ملی گفت: «این اشتباه است؛ غیرقانونی است و پرزیدنت بیش از حد در معرض است.» اما به گفته پویندکستر، شولتز بعدها تجدیدنظر کرد و بر سرخط سخنان مک‌فارلین در این ملاقات نظاره داشت. وزیر امور خارجه و مشاورانش بعدها در عملیات فوق‌محرمانه مداخلات الکترونیک در ارتباطات ایرانیان دست داشتند؛ عملیاتی که به دست آژانس امنیت ملی (NSA) انجام شد.

با مرتفع‌شدن مسائل مالی، چرخ‌ها به سرعت به گردش درآمدند. در مدت کوتاهی، لوازم یدکی به همراه موشک‌های تاو که به اسرائیل وعده داده شده بودند، از یک پایگاه نظامی سری ایالات‌متحده به پایگاه هوایی کلی در سن‌آنتونیو منتقل شدند. در آنجا، آنها را بار بوئینگ ۷۰۷ تجاری کرده و به اسرائیل فرستاده و در روزهای ۲۳ و ۲۴ ماه می ‌به اسرائیل رسیدند. بیشتر اعضای هیات آمریکایی -مک‌فارلین، کیو، هوارد تایچر متخصص امور خاورمیانه در NSC و یک متخصص ارتباطات از سی‌آی‌ای- با یک جت اختصاصی به پایگاه هوایی رامشتاین در آلمان رفتند و از آنجا با هواپیمای سی‌آی‌ای -خطوط هواپیمایی سانتا لوسیا- در روز ۲۳ ماه می ‌به فرودگاه نظامی نزدیک تل‌آویو رسیدند. نورث و نیر در آنجا با آنها ملاقات کردند. گروه پیش از سفر به تهران یک روز استراحت کردند. آنها با اسامی ساختگی و پاسپورت‌های جعلی ایرلندی سفر می‌کردند. سکورد می‌نویسد: «انگار کسی باور می‌کرد!»

نام جعلی مک‌فارلین «شان دولین»، کیو «اونیل»، تایچر «مک گان» و نیر «میلر» بود. اطلاعات درستی از نورث در دست نیست یا با نام «گود» (که نام عملیاتی‌اش بود) سفر کرده یا همان‌طور که در خاطراتش می‌نویسد با نام «جان کلنسی». نورث ادعا می‌کند که کیسی به او یک کیسه حاوی 6 قرص سفید مثلثی داد و به او گفت: «شاید اگر اوضاع وخیم شد به این‌ها نیاز پیدا کنی.» کیو مأمور بازنشسته سی‌آی‌ای به یاد ندارد که کسی قرص خودکشی دریافت کرده باشد ولی مک‌فارلین می‌گوید که برای شرایط اضطراری یک قوطی والیوم با خود به همراه آورده بود.

نورث با خودش هدایایی برای ایرانیان آورده بود، 6 تفنگ مگنوم ۳۵۷ که در جعبه بسته‌بندی شده بودند. او در تل‌آویو با نیر به یک کیک‌فروشی حلال رفته و کیکی برای تهران تهیه کرده بود. نورث در خاطراتش می‌نویسد که این کیک برای مادر «سالمند و بیوه» قربانی‌فر خریداری شده بود ولی این ادعا پذیرفتنی نیست. گزارش‌های بعدی این کیک را به شکل یک کلید - یا کیکی تزیین‌شده با یک کلید - توصیف کرده‌اند که نمادی بود از تلاش برای باز‌کردن قفل رابطه ایران و آمریکا. به هر صورت ایرانی‌ها چنین نمادی را نفهمیدند. یک مقام اسبق وزارت امور خارجه ایران گفت: «هیچ‌کس نمی‌دانست برای چه کیک فرستاده‌اند. اگر این کیک از آمریکا فرستاده شده بود که دیگر کهنه شده و به درد نمی‌خورد!» در نهایت اعضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی مستقر در فرودگاه آن را خوردند.

هیات در ساعت ۸:۳۰ روز یکشنبه ۲۵ ماه می ‌وارد تهران شد، هواپیمای آنها از جنوب اسرائیل و دریای سرخ عبور کرده و شبه‌جزیره عربستان را دور زده و از خلیج‌فارس به سمت شمال رفت تا به تهران رسید. آنها با تعجب متوجه شدند که هیچ مقام ایرانی به استقبال آنها نیامده است، این موضوع خشم مک‌فارلین را برانگیخت. ایرانی‌ها ابتدا ادعا کردند که هیات زودتر از موعد رسیده است ولی مک‌فارلین که مشکوک شده بود این بهانه را باور نکرد. به او این فکر را منتقل کرده بودند که دست‌کم رئیس مجلس، اکبر هاشمی رفسنجانی به استقبال‌شان خواهد رفت. در عوض قربانی‌فر و کنگرلو با دو ساعت تأخیر در صحنه حاضر شدند.

تاخیرها به همین‌جا ختم نشدند. به اعضای هیات اطلاع دادند که به دلیل ماه رمضان نخستین ملاقات عصر برگزار خواهد شد. در این فاصله آنها را به سمت شمال تهران، هتل هیلتون سابق -استقلال- بردند. به دلایل امنیتی تمام طبقه آخر هتل در اختیار آنها قرار داده شده بود. (رفسنجانی بعدها گفت: ما با آنها با احترام برخورد کرده و مهمان‌نوازی کردیم و بهترین هتل‌مان را در اختیارشان قرار دادیم.)

قربانی‌فر در فرودگاه به آنها اطمینان داد که همه چیز به‌خوبی پیش می‌رود و ایرانی‌ها فرستاده‌ای به لبنان اعزام کرده‌اند تا از اوضاع گروگان‌ها خبردار شود اما در هتل این خبر ناراحت‌کننده را به آنها اعلام کرد که ملاقات آنها با مقامات عالی‌رتبه ایرانی برگزار نخواهد شد.

 دور نخست مذاکرات

نخستین جلسه در ۱۷:۱۵ بعدازظهر همان روز آغاز شد. کنگرلو به همراه دو مقام دیگر ایرانی در جلسه حاضر شد. یکی از آنها با نام علی سمیعی پیشتر در ملاقات‌های آلمان نیز حضور داشت ولی نام واقعی‌اش فریدون و‌ردی‌نژاد بود. «سمیعی» رئیس یا معاون سازمان اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود. ایرانی دیگر مصطفوی، معاون اول نخست‌وزیر معرفی شد. کیو معتقد بود که ایرانی‌ها از اسامی جعلی استفاده می‌کنند (البته تمامی اعضای هیات مک‌فارلین نیز اسامی جعلی داشتند). سمیعی در گزارش‌های ایالات‌متحده «مأمور اطلاعات» -«هیولا» نامیده شد زیرا در جریان ملاقات‌های تهران سرسخت بود و ناسازگاری می‌کرد و از سوی دیگر «باذکاوت» دانسته می‌شد زیرا به گفته آلبرت حکیم: «تا جایی که به ایران مربوط می‌شد، او مسئول این پروژه بود». کیو از گفت‌وگویی که با قربانی‌فر در راهروی هتل انجام شد، پی برد که سمیعی از اعضای اطلاعات است.

جلسه با سخنان کلی مک‌فارلین و مصطفوی درباره روابط ایران و آمریکا آغاز شد. مک‌فارلین تلاش کرد تا میزبانش را قانع کند ایالات‌متحده نیت پاکی دارد: «در ابتدا می‌خواهم بر یک موضوع تاکید کنم، واضح است که ما در هشت سال گذشته اختلافاتی داشته‌ایم اما ایالات‌متحده، ایران را به‌عنوان یک قدرت عالی می‌پذیرد و ما باید با یکدیگر بر اساس احترام متقابل مذاکره کنیم و نه بر اساس ارعاب.» اگرچه مصطفوی تصدیق کرد که اکنون «زمان آن نیست که راجع‌به اشتباهات پنج‌سال گذشته بحث کنیم» ولی به گفته کیو اندکی بعد توضیح داد که ایالات‌متحده «برای جبران تقصیراتش باید تلاش زیادی انجام دهد». گفت‌وگوها به سرعت به بحث تند بر سر تعداد قطعات یدکی که به‌طور غیرمنتظره‌ای اندک بودند و کارهایی که ایران ‌باید برای آزادی گروگان‌ها در لبنان انجام دهد، بدل شد. مصطفوی خطاب به مک‌فارلین گفت: «به ما گفته شده بود که نیمی از تجهیزات همراه مک‌فارلین می‌رسند. شما نیمی از تجهیزات را نیاوردید؛ این رفتار شک‌برانگیز است.» مک‌فارلین در پاسخ گفت: «من از ایالات‌متحده آمده‌ام. شما با عراق معامله نمی‌کنید. قرار نبود من چیزی به همراه بیاورم. می‌توانیم اکنون اینجا را ترک کنیم!» اندکی بعد در ساعت ۷ بعدازظهر جلسه پایان یافت. کیو بعدها این جلسه را «خصومت‌آمیز» نامید. فقط توافقی که حاصل شد این بود که ایالات‌متحده برنامه قرار ملاقات بعدی را تعیین کند. واضح بود که هیچ‌کدام از طرفین آمادگی‌های لازم برای انجام مذاکرات جدی را نداشتند. میزبانان جلسه به دور از چشم ملاقات‌کنندگان به مقامات بالاتر گزارش جلسه را ارائه دادند. رفسنجانی در خاطراتش درباره آن بعدازظهر این‌گونه می‌نویسد: «ما برای افطار مهمان نخست‌وزیر (موسوی) بودیم. کنگرلو و شخصی به نام احمد وحیدی که رئیس سازمان اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نام برده می‌شود، آمدند تا گزارش ملاقات با هیات آمریکایی را بدهند. آنها یک‌سوم قطعات هاوک را به همراه خود آورده‌اند. آقای مک‌فارلین، مشاور مخصوص ریگان و دیگر مقامات عالی‌رتبه از اعضای این هیات هستند. آنها به عنوان هدیه رسمی تعدادی کلت و شیرینی آورده‌اند و درخواست دارند تا با مقامات عالی‌رتبه دیدار کنند.» رفسنجانی اضافه می‌کند: «ما تصمیم گرفتیم تا هدایا را نپذیریم و ملاقات رسمی را رد کنیم و مذاکرات به‌صورت محرمانه و در سطوح پایین‌تر ادامه پیدا کنند. همچنین توافق شد تا مذاکرات به مساله گروگان‌های آمریکایی در لبنان و مبادله قطعات یدکی هاوک و دیگر تسلیحات محدود بماند.» روز بعد – دوشنبه، ۲۶ می‌- اکثر ملاقات‌کنندگان «به حال خود رها شده بودند». در حالی که در طبقه پانزدهم هتل منزوی مانده بودند. به گفته کیو به «ایفای نقش» پرداختند. آنها فرض را بر این گذاشتند که در اتاق‌هایشان دستگاه‌های شنود جاسازی شده است، پس به گفت‌وگویی محرمانه درباره گزارش «حساسی» که باید در اختیار ایرانی‌ها قرار داده شود، تظاهر کردند. هدف آن بود که به تهران القا شود که اتحاد جماهیر شوروی قصد حمله به کشور را دارد تا شاید به وسیله این اطلاعات، یک تفاهم دوجانبه میان ایران و ایالات‌متحده حاصل آید و تهران به سمت واشنگتن گرایش پیدا کند. گروه حتی یک منبع تخیلی هم برای این اطلاعات ساختند تا داستان را باورپذیر کنند؛درباره ژنرال شوروی که نورث او را «ولادیمیر» می‌نامید و در دو رزمایش تهاجمی شرکت کرده بود. او می‌گوید:

« سپس برای خوشامد ایرانیان که این سخنان را پوشش می‌دادند به صدای بلند ابراز نگرانی کردیم. مشخص نیست که آیا ایرانیان این داستان را باور کردند یا نه».

پس از یک جلسه کوتاه هماهنگی در صبح دوشنبه، جلسه بعدی ملاقات در ساعت ۱۵:۳۰ بعدازظهر انجام شد. مصطفوی با لحنی مسالمت‌آمیز به مهمانانش اطمینان داد که «در خدمت مک‌فارلین هستم تا مشکلاتش را حل کنم. من می‌خواهم موانع را از سر راه بردارم. می‌خواهم مشکلات را رفع کنم تا سوءتفاهم‌ها تکرار نشوند». او تا جایی پیش رفت که به هیات اطمینان داد دیگر مشکلات به‌وجودآمده از زمان فرود آنها در ایران -همچون اصرار ایرانیان برای جست‌وجوی هواپیمای ایالات‌متحده و اصرار برای باقی‌ماندن مأمور سی‌آی‌ای داخل هواپیما و عدم‌همراهی او با سایر اعضای هیات، توقیف پاسپورت‌ها (جعلی) و هدایا- مرتفع خواهند شد. مک‌فارلین آرام شد ولی ضرب‌الاجل خودخواسته برای نتیجه‌گیری از مذاکرات را عصر فردای آن روز اعلام کرد. او گفت: «من باید فرداشب بازگردم. مایلم تا با یکی از وزرای شما دیدار کنم اما اگر مشکلات مقدماتی (آزادی گروگان‌ها در مقابل دریافت قطعات یدکی) رفع نشوند، نمی‌توانم این کار را بکنم.» مصطفوی به او امیدواری داد که «ساعت ۴ بعدازظهر آقایی از مقامات بالا اینجا خواهند بود». مک‌فارلین «ابراز ناامیدی» کرد از اینکه ایران هنوز نتوانسته تصمیمات لازم برای پیشبرد مذاکرات را اتخاذ کند و به مصطفوی گفت که قصد دارد از حالا به بعد فقط با افرادی ملاقات کند که هم‌رده او باشند. «از آنجایی که من یک وزیر هستم انتظار دارم که فقط با افراد تصمیم‌گیر دیدار کنم، در غیر این صورت می‌توانید با کارکنانم ملاقات کنید.»

مذاکره ایران و آمریکا مک فارلین

 مک‌فارلین در بوته‌ ضدونقیض‌ها

 برخی سفر هیات آمریکایی را با هماهنگی مقامات ایرانی می‌دانند که به دلیل اینکه امام اجازه‌ مذاکره ندادند، هیات مزبور بدون مذاکره‌ اساسی، ایران را ترک کرد؛ هرچند هنوز این مساله به‌طور شفاف از سوی مقامات ایرانی تأیید یا تکذیب نشده است. سعید رجایی‌خراسانی، سفیر وقت ایران در سازمان ملل متحد، دولت آمریکا را به‌دلیل تحویل بخشی از سلاح‌های مورد نیاز ایران، دارای حسن‌نیت می‌داند. 

کنگرلو نیز در این‌باره می‌گوید آنها گفتند ما برای صحبت درباره‌ گروگان‌ها به ایران می‌آییم تا حرفی که زدید انجام شود. آنها فکر می‌کردند غیرممکن است ایران کاری را که گفته انجام ندهد. آنها وساطت ایران را برای آزادی گروگان‌هایشان در لبنان می‌خواستند اما ما اعتماد نکردیم. احتمال می‌رفت که آنها به قول‌شان عمل نکنند. هاشمی اما آمریکایی‌ها را به تقلب محکوم می‌کند و می‌گوید: «بنابراین ما نتوانستیم اعتماد کنیم.» او آمریکایی‌ها را به‌دلیل فروش کالای اسرائیلی، آوردن یک اسرائیلی با خود، گران‌فروشی و خرج‌کردن پول برای ضدانقلابیون نیکاراگوئه محکوم می‌کند. به هر حال هم‌زمانی برخی رویدادهای داخلی همچون پیگیری مهدی هاشمی از طرف وزارت اطلاعات، موجب انتشار اسناد مربوط به قضیه‌ مک‌فارلین می‌شود؛ گویی این اسناد توسط امید نجف‌آبادی به بیت آیت‌الله منتظری داده شد و به این‌وسیله در نشریه‌ «الشراع» منتشر شد. هاشمی‌رفسنجانی ماجرا را به گرانی تسلیحات آمریکایی و عدم‌پرداخت

 6 میلیون دلار آمریکایی مربوط می‌داند که شکایت قربانی‌فر به آیت‌الله منتظری را در پی داشته است. اختلاف‌نظر و تناقض‌گویی‌ها درباره‌ ورود مک‌فارلین در ایران نیز همچون آمریکا وجود داشت اما هیچ‌گاه به رسانه‌های داخلی درز نکرد. در قبال تکذیب نخست‌وزیر در مورد خرید از آمریکا، سعید رجایی‌خراسانی به‌صورت تلویحی خرید از آمریکا را تأیید کرد، لیکن این اسلحه‌ها را همان اسلحه‌های خریداری‌شده در زمان شاه دانست.

در پی انتشار این اسناد، هاشمی قضیه را با امام مطرح کرده و امام نیز دستور دادند تا قضیه‌ علنی شده و به گوش مردم برسد؛ بنابراین هاشمی در جایگاه ریاست مجلس، در سالگشت تسخیر سفارت آمریکا، پرده از این رویداد برداشت. پس از اظهارات هاشمی، مک‌فارلین و سایر مقامات آمریکایی حضور هیات خود را در ایران تکذیب کردند ولی با افزایش فشار و تبلیغات رسانه‌ها به واقعیت اعتراف کردند. به‌این‌ترتیب، این مساله به یک رسوایی بزرگ برای مقامات آمریکایی بدل شد؛ چنان‌که پس از واترگیت، این رسوایی دومین رسوایی بزرگ سیاسی-تاریخی آمریکا با عنوان ایران‌گیت یا رسوایی ارتباط با ایران لقب گرفت. گریفیث در این‌باره می‌نویسد:« ده‌ها کتاب و برنامه‌های تلویزیونی شرح جزئیات این مأموریت تراژیک-کمیک را نوشتند که به‌نوبه‌ خود باعث بی‌آبرویی آمریکاییان شد.» وی معامله‌ نورث با ایران را معامله‌ «موشک در ازای گروگان» خوانده است؛ معامله‌ای یک‌طرفه، چراکه ایرانیان موشک‌ها را دریافت کردند ولی فقط سه تن از گروگان‌ها آزاد شدند. وی همچنین به مأموریت دیگر نورث در این میان پرداخته است؛ معامله‌ای که وی مبلغ 6برابر بهای موشک‌ها را از ایران دریافت کرد و این پول را به حساب کنتراها، گروه نظامی دست‌راستی در نیکاراگوئه، واریز کرد تا حکومت ساندیسیت‌ها را سرنگون کند. پس از انجام این امور، نورث در مجلس سنا حاضر شد؛ مجلسی که هرگونه کمک به کنتراها را ممنوع اعلام کرده بود. در این میان، ریگان مجبور شد تا نقش خود را در این رسوایی بزرگ مشخص کند. او که تاکنون مکررا معامله با ایرانیان را انکار می‌کرد، در برابر تلویزیون ظاهر شد و گفت: «من به مردم آمریکا گفتم برای آزادی گروگان‌ها اسلحه ندادم و معامله نکردم. قلب من و صمیمیت من به من می‌گوید که این صحیح است ولی حقایق و شواهد به من می‌گویند که چنین نیست.» 

این رسوایی برای آمریکایی‌ها گران تمام شد و به عزل سه تن از مقامات آنها و محاکمه در دادگاه منجر شد. الیور نورث، مک‌فارلین و پوینتکستر در ارتباط با این رسوایی از سوی نمایندگان سنا بازخواست شدند. 

با بالاگرفتن اختلافات دو جناح بر سر این مساله و طرح سؤال از وزیر امور خارجه در این‌باره، امام‌خمینی(ره) که شائبه‌ اختلاف دولت با مجلس را حول این قضیه درک کردند، چنین فرمودند: «مساله‌ رئیس آمریکا با آن همه به‌قول خودش جلال و جبروت، کسى را از مقامات عالى بفرستد به اینجا که با مقامات اینجا ملاقات کنند و هیچ‌یک از آنها حاضر به ملاقات نشوند، مساله‌ بزرگى است که دنیا را منفجر کرده است و باید هم بکند. کاخ سفید را به عزا نشانده است و باید هم بنشاند. مساله، مساله‌‌ای مهم است...» «چرا باید فریادی را که بر سر آمریکا بکشید بر سر مسئولان خودتان می‌زنید؟ لحن نامه‌ شما از لحن اسرائیلی‌ها بدتر است» و به این ترتیب همه را به وحدت و دوری از اختلاف می‌خواندند. امام‌خمینی(ره) آمدن هیات آمریکایی به ایران و بی‌توجهی مقامات ایران به آنها را پیروزی می‌خواندند و می‌خواستند تا این امر موجب وحدت بیشتر در کشور شود.