حسین فدایی پس از سالها از دبیرکلی ایثارگران استعفا کرد؟
سیاستمدار در پشت پرده
بعد از اینکه گفته شد حسین فدایی از ریاست مرکز سیاسی جبهه مردمی انقلاب کنارهگیری کرده حالا خبر آمده که او از دبیرکلی جمعیت ایثارگران هم استعفا داده است. او در نشست شورای مرکزی و هیأت موسس این جمعیت با تاکید رویکرد جوانگرایی خواست دبیرکل جدید و جوان برای این جمعیت انتخاب شود
این حتما گزاره درستی خواهد بود اگر بگوییم که حسین فدایی جزو 5 چهره تاثیرگذار و مهم جناح اصولگراست. فردی که کمتر تمایل دارد در رسانهها حاضر باشد اما قطعا در معادلات جناح نقشی تعیینکننده دارد. واقعیت این است که «حاج حسین» از مهمترین افراد جناح راست است. خیلیها به تصمیمات او احترام میگذارند و بر همین اساس است که او قدرت لابی خوبی پیدا کرده است. او در انتخابات ادوار اخیر روی تصمیمسازی اصولگرایان تاثیرات زیادی داشته است. با اینکه اخبار رسمی در این خصوص بسیار کم است اما میتوان با مرور برخی مقاطع به نشانههایی از حضور او رسید. حالا یک خبر بسیار مهم در مورد او آمده است. بعد از اینکه گفته شد او از ریاست مرکز سیاسی جبهه مردمی انقلاب کنارهگیری کرده حالا خبر آمده است که او از دبیرکلی جمعیت ایثارگران هم استعفا داده است. او همین هفته گذشته در نشست شورای مرکزی و هیأت موسس این جمعیت با تاکید رویکرد جوانگرایی خواست دبیرکل جدید و جوان برای این جمعیت انتخاب شود. آنگونه که خبرگزاری فارس گزارش کرده است باتوجه به پایان دوره دبیرکلی این جمعیت و اصرار شورای مرکزی بر تداوم دبیرکلی حسین فدایی، نشست هفتگی شورای مرکزی به این موضوع اختصاص داشت. حسین فدایی دبیرکل جمعیت ایثارگران انقلاب اسلامی در نشست مشترک شورای مرکزی و هیات موسس این جمعیت با تاکید رویکرد جوانگرایی درخواست کرد: «یک دبیرکل جدید و جوان برای این تشکل انتخاب شود تا بهصورت طبیعی گردش نخبگان شود و کادرسازی صورت گیرد. در این صورت شورای مرکزی و هیات موسس متعهد شود در کنار نیروهای جوان و دبیرکل جوان تجربههای خود را منتقل کند. اما این جوانانند که دیگر خود باید تصمیم بگیرند و کارهای تشکیلات را جلو ببرند. من سالهاست که این موضوع را درخواست کردهام ولی نمیدانم چه اصراری است که دوستان هر بار با آن مخالفت کردهاند. اگر میخواهیم در تشکلها و احزاب و هر مجموعه دیگری تحول ایجاد شود، بایستی به جوانان بها دهیم. یکی از آسیبهای تشکلهای انقلابی و اصولگرا این است که به گردش نخبگان و خصوصا جوانگرایی توجه نکردهاند. من تاکنون چندین جلسه با جوانان جمعیت برگزار کردهام تا آنها را متقاعد کنم که مسئولیت را بر عهده بگیرند و بهزودی آخرین جلسه اتمام حجت را با آنها برگزار میکنم تا تحت هر شرایطی که شده، آنها بار مسئولیت را بر عهده گیرند. جوان تحولخواه، پر انرژی، بااستعداد، دارای انگیزه، خلاق، مبتکر، شجاع، ریسکپذیر، امیدوار، موجآفرین، اهل مقاومت و ایستادگی است و وامدار کسی هم نیست و فقط خود را بدهکار نظام، انقلاب و رهبری میداند. باید به جوانان اعتماد کنیم ولو اینکه دچار اشتباه و خطا شوند. مگر پیشکسوتان و بزرگترها، اشتباه و خطا نداشته و ندارند که از جوانان در همان ابتدا چنین توقعی داریم؟»
عامری؛ دبیرکل جدید
اما زمان زیادی از این خبر نگذشته بود که اعلام شد جواد عامری در جلسه شورای مرکزی جمعیت ایثارگران بهعنوان دبیرکل جدید این جمعیت انتخاب شده است.
تسنیم ماجرای انتخاب عامری بهعنوان دبیرکل جدید را اینگونه روایت کرده است: «در جلسه شورای مرکزی با حضور حسین فدایی، درباره دبیرکل جدید تصمیمگیری شد. شورای مرکزی جمعیت ایثارگران در این جلسه از زحمات مخلصانه و مجاهدانه حسین فدایی که از بدو تاسیس در سال 1375 دبیرکلی این جمعیت را بر عهده داشت، تقدیر و قدردانی کرد. حسین فدایی همچنان بهعنوان عضو هیات موسس و عضو شورای مرکزی در این جمعیت حضور دارد.»
دلیل کنارهگیری حسین فدایی
وقتی خبر این کنارهگیری آمد حرف و حدیثها در مورد چرایی آنها بالاگرفت. سخنگوی جمعیت ایثارگران انقلاب اسلامی درباره علت کنارهگیری دبیرکل سابق این جمعیت گفت: «اصرار دبیرکل این تشکل بر رویکرد جوانگرایی و نخبهگرایی موجب شد تا چندین جلسه در مورد این موضوع برگزار و بحث شود. به این نتیجه رسیدیم که فضا باید برای گردش نخبگان و عرض اندام بیشتر جوانها باز شود، البته این به این معنی نیست که امثال آقای فدایی دیگر در تشکل حضور نداشته باشند، بلکه حضورشان فعالتر اما با نقش راهبردی برای کمک به جوانترها است تا آینده تشکل تضمین شود.»
فروزنده خاطرنشان کرد: «در همین راستا با بحثهای صورتگرفته شب گذشته آقای جواد عامری بهعنوان دبیرکل جمعیت ایثارگران انقلاب اسلامی انتخاب شد که ایشان استاد و نخبه دانشگاهی و چهرهای با سوابق روشن در بسیج اساتید هستند و در حوزه سیاست وارد شده و در مقام جانشینی این جمعیت به خوبی عمل کرده است. همچنین دبیرکل زمانبندی دارد و طی دو تا سهسال تغییر میکند.»
روایتی از زندگی سیاسی حسین فدایی
حسین فدایی در سال 1334 در شهرستان ری متولد شد. وی قبل از پیروزی انقلاب به همراه تعدادی از جوانان معتقد در راهاندازی گروه توحیدی بدر شرکت داشت و در اثنای مبارزه، به دلیل تکیه بر نقشمحوری روحانیت در فعالیت سیاسی، با حجتالاسلام شاهآبادی همراه شد و درجهت مبارزه با رژیم شاه، چندین بار به زندان افتاد و در نهایت در روز 22 بهمن 1357 توسط مردم، از زندان آزاد شد. او در اوایل انقلاب «اتحادیه انجمنهای اسلامی شهرستان ری» را تشکیل داد. حسین فدایی از موسسین و اعضای شورای اصلی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی تا سال 65 بود. حسین فدایی پس از پایان جنگ، به مدیرکلی بنیاد مستضعفان و جانبازان انقلاب اسلامی استان تهران منصوب شد. فدایی به همراه علیاکبر ابوترابی، داود دانش جعفری، علی دارابی و مجتبی شاکری «جمعیت ایثارگران انقلاب اسلامی» را تاسیس کرد.
از شورای فدایی تا نامزدی احمدینژاد
شاید بهتر باشد از ماجرای انتخابات سال 84 و تاثیر او بر این رقابت شروع کنیم. او جایی از لابیهای آن سال گفته و ماجرای اتفاقات مهم؛ «ما میخواستیم افراد متعلق به اردوگاه توسعه سیاسی و توسعه اقتصادی رای نیاورند. این جمعبندی ما با اجماع شورای هماهنگی به تصویب رسید که نامزد ما نباید از اردوگاه دوم خرداد باشد؛ کاری کنیم که حتما یک اصولگرا رای بیاورد و آنها رای نیاورند. دوم اینکه بحثهای بسیاری در خصوص آقای هاشمی صورت گرفت و در نهایت اجماع بر این شد که بهتر است آقای هاشمی نیاید و اگر آمد، نامزد ما نخواهد بود. توافق سوم این بود که هفت نامزد را معرفی میکنیم. البته دلایل اینکه چرا آقای هاشمی نباشد، در چند بند احصا شد و مورد اتفاق قرار گرفت؛ اسنادش هم موجود است. این هفت نامزد همان افرادی بودند که برای شهرداری مطرح شدند. آقای ولایتی کنارهگیری کرد. علاوه بر این، توافق کردیم چون آقای حداد رئیس مجلس است نامزد انتخابات نباشد. بدین ترتیب از هفت نفر به پنج نفر رسیدیم.»
او سپس به ماجرای اتفاقات مربوط به نامزدی علی لاریجانی بعد از معرفی او بهعنوان کاندیدای شورای هماهنگی میپردازد: «چهار نامزد دیگر- آقای رضایی، احمدینژاد، قالیباف و توکلی- به این رفتار معترض شدند، با یکدیگر پیمان بستند و میثاقنامهای امضا کردند. قرار شد همان ساز و کار قبلی رعایت شود و برای مقبولیت هم سنجش افکار عمومی صورت بگیرد؛ دو دستگاه سنجشگر و زمانبندی سنجش هم مشخص شد. قرار شد تا 15 اردیبهشت سنجش کنیم و بعد تصمیم گرفتیم.»
این ماجرا البته محل جدال او وعلیاکبر ناطقنوری شده بود.
در آن زمان ناطقنوری در گفتوگویی با انتقاد از رفتار تشکیلاتی جمعیت ایثارگران در انتخابات 84 گفته بود: «ایثارگران در یک مقطعی دیگر خرجشان را از ما جدا کردند، عنوان شورای هماهنگی نیروهای اجتماعی را برای خود برگزیدند و راهشان از ما جدا شد. ما در ایران حزب نداریم، قبیله داریم و کارهای قبیلهای. زمان انتخابات نیز اختلافات قبیلهای افزایش پیدا کرد». جمعیت ایثارگران پیشتر ناطق را متهم به شیخوخیت کرده بود با این عنوان که نظرش بر یک نامزد است و میخواهد آن را بر اصولگرایان تحمیل کند، اما ناطقنوری گفته بود: «اولا که جمعیت ایثارگران اکثریت مجلس را در اختیار ندارد، ثانیا بهصراحت میگویم که تاثیرگذار هم نیستند. اینگونه نیست که اکثریت مجلس تابع نظرات آقایان ایثارگران باشند. ضمنا ارزشیبودن و معاملهنکردن معنایش این نیست که حتما از من حمایت کنند یا نظر من را تایید کنند». ناطق در کنایهای به رفتار ایثارگران گفته بود: «آنقدر تشکیلاتی بودند که از کل شورای هماهنگی بیرون آمدند، پنج کاندیدا را گذاشتند کنار و رفتند سراغ یک نفر دیگر. حتی به آقای احمدینژاد که عضو شورای مرکزی آنها بود، توجه نکردند و ایشان را بهعنوان کاندیدای نهایی انتخاب نکردند. در مرحله دوم ناچار شدند از آقای احمدینژاد حمایت کنند چون سخت مخالف آقای هاشمی بودند.»
داستان 84 اما ادامه داشت. حالا زمان ظهور احمدینژاد بود. روایت فدایی را از آن روزها میخوانیم؛ «در همین مسیر بودیم که ادبیات آقای احمدینژاد برای ما سوالبرانگیز شد. ایشان گفتند: «من تکلیف دارم که به صحنه آمدهام.» ما حساس شدیم که تکلیف دارم یعنی چه؟! بالاخره ما سازوکاری تعیین کردهایم. میثاقی هست، عهد و پیمانی هست، اصلا رعایت این پیمان و اصول مورد توافق هم تکلیف است. جلسهای گذاشتیم، من، آقای احمدینژاد، آقای دارابی و آقای زریبافان. من از آقای احمدینژاد سوال کردم: «منظورتان از تکلیف چیست؟ آیا آقا به شما حرفی زدهاند؟ ما هم جایی حرفی نگفتهایم که شما چنین احساسی داشته باشید.» گفت: «باید چکار کنیم؟» گفتم: «اگر فکر میکنید که تکلیفی دارید، باید بروید و از آقا سوال کنید.» قرار شد ایشان برود سوال کند. وقتی تعیین کردند، ایشان رفت و صحبت کرد و خودش به این جمعبندی رسید که کنارهگیری کند و رئیس ستاد آقای قالیباف شود. وقتی آمد، سوال کردیم نتیجه ملاقات چه شد؟ چیزی نگفت؛ به من گفت: «تو بگو! حالا من که در ملاقات نبودم. گفتم شما ملاقات کردهاید و باید تعریف کنید. پنج دقیقه بحث کردیم که ایشان بگوید یا من بگویم. گفتم من یکسری کلیات را میدانم اما شما باید بگویید. ما فقط میدانیم که شما به این جمعبندی رسیدهاید که کنارهگیری کنید و رئیس ستاد آقای قالیباف شوید. گفتم پس روشن است که باید چکار کنیم. این حرفها مورد اعتراض آقای زریبافان قرار گرفت. اما آقای احمدینژاد به ایشان عتاب کرد و گفت که چیزی نگو، همین است. جلسه دومی تشکیل شد. همان جلسه چهارنفره تا گزارش ایشان از دیدار با آقا را بگیریم. البته با خود آقا ملاقات نکرده بود؛ به دفتر مراجعه کرده و با یکی از نزدیکان ایشان صحبت کرده بود؛ ایشان مطالب را به آقا منتقل کرده بود و ایشان گفته بودند که به آقا بگویید جمعبندی من این است و آقا هم ایشان را دعا کرده بودند. این پاسخی بود که ایشان گرفت.»
تکلیف ما روشن شد و اگر ایشان تکلیفی برای خود متصور بود، از بین رفت و حتی بنا بر پیشنهاد خودش، مسیر جدیدی باز شد. بعد از آن جلسه ما سه یا چهار جلسه گذاشتیم تا در خصوص چگونگی اعلام انصراف و ریاست ستاد آقای قالیباف به جمعبندی برسیم. بعد از جلسه سوم یا چهارم بود که ایشان دیگر در جلسات حاضر نشد و ما از هم جدا شدیم. بعد هم ایشان اعلام حضور و ثبتنام کرد و آن پیمان شکسته شد.» در بخشی دیگر از تحولات میتوان به حضور حسین فدایی در ماجرای نامزدی هاشمیرفسنجانی و نظرات او در این مورد پرداخت. او به دیدار هاشمی در کاخ مرمر میرود. سوالاتی از او میپرسد و حجتی برای کنارهگیری مطرح میکند: «از آقای هاشمی پرسیدم که خاطرتان هست در ملاقات قبلی به شما چه گفتم. ایشان گفتند که «همه آنها را قبول داشتم و هنوز هم قبول دارم.» گفتم: «پس چرا کمک نمیکنید که اصولگرایان نامزد واحدی داشته باشند؟ ما سازوکاری داریم که هر کس مقبولیت بیشتری داشته باشد را به مردم معرفی کنیم. الان هم سنجش کردهایم و رای آقای قالیباف از همه بالاتر است. اگر شما کمک کنید مساله تمام میشود.» اما ایشان حاضر نشد.در آخر جلسه گفتم: «البته اگر شما به صحنه بیایید و در خوشبینانهترین حالت در انتخابات به مرحله دوم بروید، برای جایگاه شما خوب نیست.»
گفتند: «قبول دارم» گفتم: «اگر قبول دارید، تحلیل ما این است که انتخابات به مرحله دوم میرود و شما رای نخواهید آورد.» آقای هاشمی گفت: «البته من در سنجشها 57درصد رای دارم.»
فدایی بعدها در قالب متنی که بهعنوان رنجنامه منتشر شد، این ماجرا را اینگونه شرح داده است: «یک سال قبل از انتخابات ریاستجمهوری سال 84 اعضای شورای مرکزی جمعیت ایثارگران خدمت شما آمدیم - بااینکه به وفاق کمک نکردید و بهرغم آنکه با مخالفین و منتقدین خود ائتلاف کرده بودید و با همه ناملایماتی که از سوی شما مشاهده شد - و عرض کردیم شما نیروهای نسل اول انقلاب هستید، اوضاع کشور خوب نیست و یاران امام بایستی برای نسل آینده کمک کنند تا کادرسازی شود، لازم است جوانان و تازهنفسترها به میدان بیایند، گردش نخبگان صورت گیرد، چرخش قدرت شود، به جوانان بها داده شود و دیگر حضور نسل اولیهای مانند شما در عرصه انتخابات به مصلحت نیست. هر آنچه تحلیل کردیم را قبول کردید و تشویق کردید و گفتید که بنا دارید در انتخابات وارد نشوید ولی تا آستانه انتخابات هرروز مطلبی مطرح کردید و دائما میگفتید میآیم، نمیآیم! و در آخر با اینکه متوجه شدید مقام معظم رهبری مصلحت شما را در آمدن به عرصه انتخابات ندیدند ولی تصمیم گرفتید که وارد رقابت شوید. بار دیگر و در آستانه انتخابات سال84 ریاستجمهوری خدمت رسیدیم و شما را یادآور ملاقات یک سال قبل کردیم و فرمودید همه آن حرفها را که گفتید یادم هست و قبول دارم ولی اگر اصولگرایان وحدت کنند، نمیآیم. گفتیم کمک کنید تا وحدت شود؛ ما طی توافقاتی که داشتهایم قرار است هرکس در سنجش افکار عمومی بالاتر باشد از وی حمایت کنیم و شما گفتید اگر روی آقای ولایتی تفاهم کنید من حمایت میکنم و نمیآیم. عرض کردیم بنای ما این است که هرکس در سنجش بالاتر باشد و الان آقای قالیباف بالاتر است و گفتید ایشان سرهنگ است و اهل پادگان و حاضر نشدید کمک کنید. ما عرض کردیم در بهترین حالت اگر شما بیایید انتخابات دومرحلهای میشود و نفس دومرحلهایشدن یک افت برای شما است و مصلحت شما نیست، قبول کردید؛ ولی فرمودید دوستان ما سنجش کردهاند همین الان که من تصمیم نگرفتهام برای آمدن، 57 درصد رای دارم. عرض کردیم ما از این سنجش خبر داریم، نظرسازی است که اطرافیان شما انجام دادهاند و علمی نیست و ساختگی است و با این مذاکره جدا شدیم و شما تحت تاثیر جریانات مشکوک و لیبرالها وارد صحنه شدید و با دست خودتان زمینه رایآوری آقای احمدینژاد را فراهم کردید.» نتیجه آن انتخابات البته منجر به رای آوری نامزد مد نظر حسین فدایی یعنی محمدباقر قالیباف نشد. او با این حال در صحنه ماند و سعی کرد رابطه با محمود احمدینژاد را حفظ کند.
حضور در پارلمان
حالا زمان پارلمانتاریستی رسیده بود. او با دوستان دیگرش به پارلمان رسیده بود؛ با آبادگران.
فدایی در مجلس هفتم موافق ریاست مجلسی غلامعلی حدادعادل بود. در مجلس هشتم هم همینطور اما او در مجلس هشتم در این زمینه موفق نبود. یک شکست در یک انتخابات داخلی. علی لاریجانی در آن سال توانسته بود رقیبش غلامعلی حدادعادل را در انتخابات داخلی فراکسیون اصولگرایان مجلس با ۱۶۱ در مقابل ۵۰ رای شکست دهد. او در تهیه لیست مجلس هشتم، نهم و دهم هم نقش بسزایی داشت. او در عین ناباوری از ورود به مجلس نهم بازماند. او از مهمترین بازماندههای این انتخابات بود. حسین فدایی بعدها در انتخابات مجلس دهم هم نقشآفرینی مهمی کرد. او در شبنشینیهای خانه حدادعادل جزو گروه هشت بود. در آن انتخابات اصولگرایان در تهران موفق نبودند.
نقادی در مورد هاشمیرفسنجانی
حسین فدایی در سالهای اخیر از منتقدان هاشمیرفسنجانی بود. او در سال 94 یک نامه تفصیلی به هاشمی نوشت و در آن نقدهایی را به رفتار سیاسی هاشمی مطرح کرد. در بخشی از این نامه خطاب به هاشمی آمده بود: «چه شده که چنین شتابان مسیر افول را انتخاب کردهاید؟! ما را کاملا از خود مأیوس کردهاید. حزبالله نهایت حسن نیت خود را نسبت به شما نشان داد ولی شما حاضر نشدید کمی توجه و تامل کنید. کینه حزبالله به دل گرفتید و همه را با احمدینژاد یکی فرض کردید که حتما اشتباه کردید! شما هیچ میدانید بسیاری از بزرگان که از حضرتعالی حمایت میکنند نه به این دلیل است که در شما اشکال نمیبینند بلکه برای بازدارندگی از شکلگیری منتظری دیگری هستند، متاسفانه شما هیچ متوجه این معنا نیستید.خط 3 که در دهه 60 مخالف شما بود با تمام قامت به همراه کارگزاران و فرزندان شما به صحنه آمدند تا به بهانه حمایت از شما از دولت وقت انتقام بگیرند و خودشان را برای انتخابات سال 88 آماده کردند و خدا میداند که چه تلاشها و برنامهریزیهایی شد، چه پولها که خرج شد، چه ارتباطاتی که برقرار شد و چه کارشناسان داخلی و خارجیای که به کار گرفته شدند تا در 88 احمدینژاد رای نیاورد. کلید فتنه با اسم رمز تقلب مدتها قبل از انتخابات سال 88 زده شد که دلیل آشکارش راهانداختن کمیته صیانت از آراء بود. دردمندانه عرض میکنیم که در همه صحنههای آشکار و پنهان فتنه -از اتاقهای فکر پشتصحنه گرفته تا تظاهرات آشکار جریان فتنه - همه و همه جای پای بستگان و نزدیکان آقای هاشمی به چشم میخورد. قبل از شروع فتنه 88 که به قول خودتان در آخرین نماز جمعه، اسم بحران روی آن قرار دادید، در نامه بدون سلامیکه با رضایت و موافقت جنابعالی رسانهای شد، خطاب به ولیفقیه اعلام کردید که اگر به پیشنهادهای شما توجه نشود، آتش و دود آن بعد از انتخابات، جامعه را فراخواهد گرفت و چطور همان شد که شما گفتید، حالآنکه هیچگاه حاضر نشدهاید به سوال افکار عمومی جواب دهید براساس چه اطلاعاتی، دود آتش فتنهگران را دیده و پیشبینی کرده است. و همچنین گفتید: «با اینهمه بر فرض اینکه اینجانب صبورانه به مشی گذشته ادامه دهم، بیشک بخشی از مردم و احزاب و جریانها این وضع را بیش از این بر نمیتابند و آتشفشانهایی که از درون سینههای سوزان تغذیه میشوند، در جامعه شکل خواهد گرفت که نمونههای آن را در اجتماعات انتخاباتی در میدانها، خیابانها و دانشگاهها مشاهده میکنیم.» کار بهجایی رسید که شما برای اثبات ادعای تقلب، استشهاد غلط به فرماندهان سپاه دادید و نقل غلط از آیتالله ریشهری کردید. آقای هاشمی! روح امام و شهدا را عذاب دادید وقتی در جلسه 4 نفره با حضور میرحسین موسوی و سیدمحمد خاتمی و سیدحسن خمینی گفتید کف نظر آقای میرحسین ابطال انتخابات است. با این اقدامات و موضعگیریهایتان فرصت رجزخوانی و تجرّی برای نظام سلطه و سفیران آن، منافقین و ضدانقلاب را فراهم آوردید و حاضر نشدید به دهن میرحسین بزنید. البته نه شما و نه خاتمی و نه آقای سیدحسن به دهن میرحسین نزدید و در این ماجرا شریکید.در روز 26 تیرماه سال 88 (که به قول خودتان نماز جمعه تاریخی بود) و به شهادت تاریخ و اسناد که مورد حمایت جریان ضدانقلاب، معاندین خارجی، سکولارها، ملیمذهبیها و منافقین بود، بهعنوان یگانه رهبر جریان فتنه، همان خواستههای خود در نامه بدون سلام را از تریبون مقدس نماز جمعه تکرار کردید و قطعا میدانید اکثریت کسانی که در آن نماز جمعه حامیشما بودند، هیچ قرابتی با مقدسات شرعی و نماز نداشتند تا جایی که به آن شکل در صف نماز جماعت حاضر شدند و به امامت شما اقتدا کردند. بهراستی آقای هاشمی یار و یاور امام و رهبری، حالا یار و یاور چه جریانی شده بود؟ چرا دشمنان قسمخورده ملت ایران به او دلخوش کرده بودند؟ چرا ضدانقلاب به او استشهاد و استناد میکردند؟!»
حسین فدایی و علی لاریجانی و ناطق نوری
حسین فدایی درباره علی لاریجانی و ناطق نوری گفته است: فتنهگران بهدنبال «استفاده ابزاری» از امثال آقایان ناطق نوری و علی لاریجانی هستند و این در ادامه سناریوی فتنهگری آنها است. حتما هویت آقای لاریجانی که سردمدار تقابل با انحرافات در دوران دوم خرداد بود و دوم خردادیها بیشترین ضربه را در آن دوران از آقای لاریجانی خوردند، با اصلاحات مشترک نیست. هویت لاریجانی با هویت اصلاحطلبان یک هویت واحد را تشکیل نمیدهد، اما فتنهگران بهدنبال این هستند که وارد این فضا شده و یک چهره را از دل جریان اصولگرا به سمت خود جذب کنند.
وی در پاسخ به سوال دیگری مبنیبر اینکه آیا اصلاحطلبان در سال 88 از ماهیت خود عدول و یا به فتنهگر تغییر هویت دادند، گفته بود: «اصلاحطلبان یک طیف بودند و در حال حاضر هم همین اینگونه است و در بین آنها کسانی وجود دارند که هنوز گفتمان انقلاب اسلامی، ارزشها و اصول را قبول دارند و حاضر نیستند با نظام سلطه کنار بیایند ولی عدهای هستند که برعکس این افراد حرکت میکنند که به اصطلاح این افراد فتنهگر هستند و یا به عبارت دیگری اصلاحطلبانی که فتنه گری کردند و به جای آنکه از گذشته خود اعلام پشیمانی کنند، روز به روز آتشافروزی بیشتری انجام میدهند.»
حسین فدایی و حسن روحانی
این چهره مهم اصولگرایان بعد از انحرافاتی که در احمدینژاد دید از او فاصله گرفت. فدایی در مورد احمدینژاد در آن زمان گفته بود:« مطالب دیگری نیز از جریان انحرافی و نفوذی دیده و شنیده شده که غیبیات و توسل به اجنه و شیاطینی را مطرح میکنند که در خور انسان مومن، شیعه، مقلد و مقید به خط فقاهت نیست.»
او با دولتیهای وقت فاصله زیادی پیدا کرد. همین فاصله منجر به برخی اتهامات علیه او شد. سایت روزنامه دولتی ایران در زمان احمدینژاد ودر فاصله اندک باقیمانده تا انتخابات ریاستجمهوری یازدهم چنین نوشته بود: «تنها 5 ماه تا برگزاری انتخابات یازدهم ریاستجمهوری باقی مانده و او باید ثمره تلاشهای 7سالهاش را بچیند. با این وجود اوضاع برای قالیباف به مراتب نامساعدتر از سال 84 است. اگر در انتخابات سال 84 ایثارگران، رهپویان و اصولگرایان ترقیخواه سفت و محکم از او دفاع میکردند، حالا همین دوستان سابق معاون اولی دولت غلامعلی حدادعادل را به او پیشنهاد میکنند؛ حدادعادلی که خود در سال 84 در صف حامیان محمدباقر قالیباف قرار داشت! امروز حسین فدایی در دفتر حدادعادل مشغول رتق و فتق امور ستاد این ادیب سیاستمدار شده است و زاکانی میکوشد تا جبهه پایداری را به حمایت از حدادعادل راضی کند.
اگر این دادهها صحیح باشد مشخص میشود که فدایی به چه دلیل در این هفتهها ساکت است و فعالیت علنی ندارد. فدایی در سال 84 برای شکست قالیباف تلاش کرد و در سال 88 برای پیروزی احمدینژاد از هیچ کوششی دریغ نکرد و حالا در سال 91 برای پیروزی حدادعادل در دفتر او حضور دارد و در نهایت برای پیروزی او در انتخابات 92 تلاش میکند.»
در آن انتخابات البته فرد مورد نظر فدایی برای ریاستجمهوری رای نیاورد اما اظهارنظرهای او در مورد حسن روحانی قابل توجه بود. سخنانی که در همان سال 92 بیان شد. حسین فدایی در مصاحبه با خبرگزاری تسنیم در پاسخ به این سوال که آیا رای حسن روحانی یعنی اینکه خط هاشمی رای آورده است؟ گفته بود:« به چه دلیل خط آقای هاشمی رای آورده است؟ هاشمی، روحانی را نسبت به دیگرانترجیح میدهد. اگر قبول داشت با وجود آقای روحانی کاندیدا نمیشد. البته آقای هاشمی را هم نمیگوییم مساوی ضدانقلاب ما به آقای هاشمی نقد داریم ایشان را قبول نداریم ولی ایشان را در ردیف ضدانقلاب و حتی غیرخودیها نمیدانیم پس این تحلیلهای صفر و صدی را قبول نکنیم.
اگر همه اینها را یکپارچه ببینیم در تحلیل اشتباه کردهایم؛ مشکل در روشهاست. شما در نیتها نروید، اینها در روشهای حکومت مدلی را مطرح میکنند که ما آن مدل را نمیپسندیم، مگر اینها میگویند ما قانون اساسی را قبول نداریم؟ مگر میگویند ما ولایت فقیه را قبول نداریم؟ مگر اینها میگویند شعارهای اصلی انقلاب را قبول نداریم؟ مگر اینها میگویند خطامام را قبول نداریم؟ آقای روحانی وقتی تبلیغ میکند در تبلیغش احکام آقا را میگذارد و میخواند، مسئولیتهایی که در انقلاب داشته است را میخواند، از امام و شهدا و ارزشها میگوید، مگر غیر از این است؟ بعد هم بیشترین حمله را به رفتارهای مدیریتی تنگنظرانه و غیراخلاقی میکند.ایشان خط اعتدال و فراجناحی را مطرح میکند ایشان یک شخصیت مستقل است و تابع آقای هاشمی نیست. این توهین به آقای روحانی است که بگوئیم از خود استقلال ندارد و تابع آقای هاشمی است. الان عدهای میگویند روحانی که آمد انگار آخر عالم است ما میخواهیم بگوییم این حرف غلطی است اتفاقا این گونه نیست. حتی میخواهیم بگوییم روحانی نماد هاشمی هم نیست. این توهین به آقای روحانی است. ایشان یک شخصیت مستقل است و مطیع و فرمانبر کسی نیست. ایشان تابع آقای هاشمی یا خاتمی هم نیست. اگر قرار است بیعت کند به لحاظ قانونی و اعتقادی از رهبری تبعیت میکند که حجت شرعی دارد. البته مذاق آقای روحانی به آقای هاشمی نزدیک است اما با هم اختلاف هم دارند. این را نیروهای انقلاب باید بدانند و بتوانند خوب تفکیک ایجاد کنند و ایشان بیش از اینکه مذاقش به دیگران نزدیک باشد التزام عملی به قانون اساسی و ولایت فقیه دارد و از رهبری تبعیت میکند.
نظام مظلومیکه 4 سال پیش به خاطر 11 میلیون رای متهم شد و زخم فتنه بر آن افتاد؛ امروز برای 250 هزار برگ رای پای نامزد پیروز ایستاد. اینها مگر نگفتند حسن روحانی اصلاحطلب نیست حال یکشبه اصلاحطلب شد؟ بنیصدر چندی قبل گفت: «پیروز این انتخابات آقای خامنهای است که حتی اگر حسن روحانی هم رای بیاورد نظام در واقع آمده رهبری اصلاحات را از خاتمی گرفته به حسن روحانی که یک راست سنتی است، داده است!» این عظمت نظام است.ما نباید اشتباه آنها را تکرار کنیم که اینها را یکی بدانیم و واقعا یکی نیستند. باید مراقب بود در زمین دشمن بازی نشود.خلاصه میشود از دو منظر رایآوری آقای روحانی را نگاه و تحلیل کرد، یک نگاه تهدید محور و یک نگاه فرصت محور – اگر نگاه تهدید محور باشد همین سوالاتی است که شما مطرح کردید و نتیجه و سرانجام آن تنش و اصطکاک است ولی نگاه فرصتمحور نگاهی تعاملی و سازنده و آرام بخش است.
حسین فدایی در سال 93 در مراسم افطاری فعالان سیاسی اصولگرا با حضور حسن روحانی با بیان اینکه بچههای حزباللهی و نیروهای ارزشی براساس اعتقاد، باور دینی، ولایتپذیری و عقلانیت خود را حامیدولت میدانند، خواستار اتخاذ تدابیری موثر برای جلوگیری از تبدیل شدن رقابتهای درون گفتمانی گروههای سیاسی به رقابت با اصل نظام شد.
البته حسین فدایی بعد از آن در ادامه فعالیت دولت حسن روحانی باتوجه به اقدامات دولت یازدهم نقدهایی را مطرح کرد.هر چه هست حالا حسین فدایی جای خود را به فرد جوانتری در جمعیت ایثارگران داده است. نکته اما این است که این چهره اصولگرا قطعا در ادامه راه نیز یکی از افراد موثر جناح خواهد بود.
دیدگاه تان را بنویسید