برخی اصلاحطلبان به حمایت از علی لاریجانی پرداختند
پروژه ۱۴۰۰
راه رئیس جمهور شدن در 1400 از غیریتسازی با روحانی میگذرد. آنچنان که خاتمی در 76 با دولت مستقر کرد و احمدینژاد در 84 با دولت خاتمی. لاریجانی اگر میخواهد ادامه روحانی باشد چگونه خواهد توانست با او غیریت بسازد و اگر غیریتنسازد چگونه نظر مردم طالب تغییر را جلب خواهد کرد. به نظر میرسد لاریجانی در این دوگانه کار سختی پیشرود دارد و این بزرگترین آموزن سیاستورزیاش است.
نگاه همه را به خود متوجه کرده است؛ آن هم درست در شرایطی که انتظار میرفت به جای او دیگران در مظان توجه باشند.
علی لاریجانی از همین حالا که تازه ماههای نخست ریاستجمهوری حسن روحانی است آلترناتیوی جدی برای دوران بعد از روحانی شده است.
جالب اینجاست که حتی چپترین چپها هم این روزها نام او را به زبان میآورند. باید به این فکر کرد که علی لاریجانی چگونه به اینجا رسیده است و اینکه چه سرنوشتی در انتظار او خواهد بود.
وقتی بعد از اختلاف با محمود احمدینژاد شورای عالی امنیتملی را ترک کرد؛ پیشبینی اینکه سرنوشت سیاسی او چه خواهد شد برای تحلیلگران اندکی سخت بود. آن برهه اما زمانی برای ظهور یک شخصیت مهم در سطح بالای سیاست ایران بود؛ علی لاریجانی.
از رویای پاستور تا روزهای هستهای
در خیابان آذربایجان
ورودش به سیاست با رویای رسیدن به پاستور همراه شد. نامزد شورای هماهنگی نیروهای انقلاب بود و نامداران اصولگرا پشت سر او قرار گرفته بودند. تحولات رخ داده در روزهای منتهی به انتخابات اما سبب شد دیگر هم طیفان سیاسیاش هم وارد گود انتخابات شوند تا در نهایت او از ورود به
مرحله دوم بازماند.
احمدینژاد که به پاستور رفت، او در شورای عالی امنیت ملی جایگزین حسن روحانی شد. حسن روحانی ماجرای این اتفاق را اینگونه شرح میدهد؛ «در تاریخ 18/5/1384 قرار بود در آژانس، جلسه اضطراری شورای حکام تشکیل شود. آقای احمدینژاد دو روز قبل از آن (16/5/1384) به من زنگ زدند و خواستند که به ریاستجمهوری بروم. ایشان گفتند چرا آژانس میخواهد جلسه فوقالعاده بگذارد؟ گفتم میخواهند مساله راهاندازی اصفهان را بررسی کنند. گفتند آژانس حق ندارد چنین کاری بکند چون ما کار خلافی نکردهایم، خوب است با البرادعی تلفنی صحبت کنید. گفتم اینطور نیست که مدیرکل همهکاره باشد، اعضای شورای حکام آژانس، سفرای ٣۵ کشور هستند که براساس گزارش مدیرکل تصمیم میگیرند. بعد بحث شد که آژانس تحت نفوذ غرب است. پرسیدند چرا آژانس تحت نفوذ آنهاست؟ گفتم برای اینکه هم بیشتر بودجه آژانس را آنها میدهند و هم بر اکثر کشورهای عضو، نفوذ دارند. ایشان گفتند هزینههای آژانس در سال چقدر است؟ گفتم نمیدانم، مثلا چندصد میلیون دلار. گفتند شما همین حالا به البرادعی زنگ بزنید و بگویید ما کل مخارج آژانس را میدهیم. گفتم اولا آژانس نمیتواند بپذیرد، چون برای مخارج آژانس و بودجه آن، مقرراتی وجود دارد و ثانیا ما هم چنین حق و اختیاری نداریم چون اگر بهجایی بخواهیم کمک بلاعوض کنیم، مجلس باید تصویب کند. گفتند من به شما میگویم، شما چه کار دارید! گفتم روش کاری من اینطور نیست و من چنین کاری نمیکنم. اگر اصرار دارید، خودتان با البرادعی
صحبت کنید.
در ادامه گفتم شما من را خواستید تا به من چنین توصیهای کنید یا مسائل مربوط به بحث هستهای را از من بپرسید؟! گفتند من نظرم را به شما میگویم. گفتم من فکر کردم من را خواستهاید تا به شما مشورت بدهم. اگر میخواهید چنین دستوراتی را بدون مشورت و تصویب در جلسه سران بدهید، خوب است زودتر، دبیر جدیدی را منصوب کنید و این دستورات را به او بدهید. بعد از آن جلسه هم با آقای علی لاریجانی تماس گرفتم و گفتم ظاهرا باید زودتر خود را آماده کنید و دبیرخانه را
تحویل بگیرید.»
سالها بعد از آن روز، هنوز این ماجرا رسانهای نشده است که چگونه علی لاریجانی برای شورای عالی امنیت ملی انتخاب شد؛ این پیشنهاد روحانی بوده یا اینکه او خبری از ماجرا داشته و تنها اطلاعرسانی کرده است. هر چه بود علی لاریجانی که به ساختمان خیابان آذربایجان رفت یک پرونده مهم را روی میز خود دید؛ «مذاکره با کشورهای غربی برای حل پرونده هستهای». او به یک باره به یک شخصیت مهم در حوزه سیاست خارجی ایران تبدیل شد. خیلیها گمان میبردند او و خاویرسولانا در نهایت این پرونده پرماجرا را به سرانجام خواهند رساند. ناگهان اما خبر آمد که علی لاریجانی از دبیری شورای عالی امنیتملی استعفا کرده است.
لاریجانی برای ادامه کار یک مانع بزرگ داشت؛ مانعی نه از آن سوی مرزها بلکه جایی در همان نزدیکی خیابان آذربایجان. بزرگترین مانع پیشبرد مذاکرات در پاستور بود. خودش ماجرای استعفا را اینگونه تعریف میکند؛ «مسائلی که در دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی وجود دارد، جزو مسائل حساس کشور است که یکی از آنها مساله هستهای ایران است. مسائل گوناگونی که به منفعت و امنیت ملی مربوط میشود، آنجا مورد بررسی قرار میگیرد. من حس میکردم یک نوع اختلاف جدی مدیریتی با آقای احمدینژاد دارم. مسائل استراتژیک کشور با تأنی و حسابشده پیش برود و احتیاج دارد همه بخشهای مختلف همگرایی داشته باشد. کارهای لحظهای نمیتواند صدق کند و برای کشور مشکلاتی ایجاد میکند.تا یک مدتی تحمل بود و بحث میکردیم اما از یک زمانی به بعد من دیدم به هرحال ایشان رئیسجمهور است و حق دارد و لزومیندارد که بنده مزاحم ایشان باشم و نمیخواستم حضوری تحمیلی داشته باشم. در واقع سطح من این نبود.»
زمانه سیاستورزی در پارلمان رسید
روزهای دیپلماتیک گذشت و زمانه سیاستورزی پارلمانی رسید. او که به ریاستجمهوری نرسیده بود حالا بنا داشت پارلمانتاریست شود. آن هم در شرایطی که از دوره هفتم، اصولگرایان اکثریت را در مجلس داشتند. او به قم رفت و با موجی از حمایتها پا به ساختمان هرمی بهارستان نهاد. حالا همه منتظر این بودند که او چه جایگاهی در این مجلس خواهد داشت. موج حمایتها در داخل مجلس هم آنچنان شد که اصولگرایان ترجیح دادند او را به ریاست مجلس برسانند و حداد را به حاشیه برانند.
او در شرایطی رئیس یک قوه شد که در قوه مجریه همچنان محمود احمدینژاد در صدر قرار داشت. اصولگرایان هم دیگر آن نسبت سیاسی پیشین را با محمود احمدینژاد نداشتند، عاصی بودند و گلایهمند. از اینجا به بعد بود که نقش علی لاریجانی در سیاست داخلی ایران بسیار پررنگ میشود. لاریجانی در آن آشفتگی سامان سیاست ایران بهترین فرد برای کمک به مدیریت بحران و البته مواجهه با محمود احمدینژاد و عبور از رفتارهای او بود. او بر مشی رئیس پیشین مجلس بر مدار مدارا با رئیس پاستور پیش نرفت.
لاریجانی و دولت وحدت ملی
هنوز یک سال و نیم باقی مانده بود تا 30 سال قانونگذاری در دوران حاکمیت جمهوری اسلامی را جشن بگیریم که علی لاریجانی، رئیس مجلس، همایشی را با عنوان «30 سال قانون گذاری» در روز سه شنبه 13 آذر، 1387 برگزار کرد. روزنامه کارگزاران در گزارشی از همایش 30 سال قانونگذاری، تیتر اصلی را با عنوان «تمرین وحدت ملی در مجلس» برگزید و نوشت: «لاریجانی پیش از برگزاری این همایش از شعار «وحدت ملی» ناطق نوری بهشدت حمایت کرده و منتقدان این ایده را افراد «کم سواد» یا «ذهن بسته» توصیف کرده بود. اکبر هاشمی رفسنجانی نیز در سخنرانی خود از شرایط حساس کشور سخن گفت و به «وحدت» مسئولان تاکید کرد. براساس گزارش این روزنامه وابسته به کارگزاران سازندگی، چهرههای برجستهای چون علی اکبر ناطق نوری و اکبر هاشمی رفسنجانی در کنار چهرههایی چون عزتالله سحابی، هاشم صباغیان، اعظم طالقانی و علی حکمت، جمیله کدیور، علی تاجرنیا، موسوی خوئینیها و... در همایش 30 سال قانونگذاری حضور یافته بودند.
ایده وحدت ملی
ایده دولت وحدت ملی در آن مقطع لایههای مختلفی داشت. طیف دوم خرداد متشکل از مجاهدین، مشارکت و... هرچند در سیاستهای اعلامی خود کمتر از این ایده و الگو سخن میگفتند و حتی گاهی اوقات آن را رد میکردند، لیکن در سیاستهای اعمالی و پنهان آنها طرح «دولت وحدت ملی» به صورت جدی دنبال میشد. آنها برای ایجاد اختلاف در بین اصولگرایان دنبال تشکیل جبههای گسترده بودند تا بار دیگر دوران گذاری برای بازگشت به قدرت برای آنان فراهم آید. در این زمینه اتفاقا سعید حجاریان در گفتوگو با عباس عبدی در مصاحبهای که شماره 50 نشریه شهروند آن را منتشر کرد، اقدامات و گزینههای اصلاحطلبان برای انتخابات 88 را بررسی کرده بودند.
حجاریان در این مصاحبه گفت: «اگر ائتلافی جامع از نیروهای اصلاحطلب تشکیل شود و بخشی از راست هم حضور داشته باشد، امکان تغییر وجود دارد. حجاریان در پاسخ به سوال عبدی در مورد پیشنهادات وی برای وضعیت کنونی گفته بود: «اصلاحطلبان تاکنون چند تا حرف زدهاند. یکی اینکه میخواهند کمی به سمت راست بچرخند... بهخصوص شنیدهام که در بین کارگزاران گفته شده که باید به سمت روحانیت برویم و فردی که بتواند رای بیاورد را مطرح کنیم.مثلا گفتهاند ناطق کاندیدای خوبی است. اول اینکه در قدرت نیست و دوم هم اینکه به این سمت متمایل شده است و سوم اینکه ناطق دعوای میان روحانیت و نظامیان را عمیقتر میکند... بالاخره هاشمی هنوز بخشی از قدرت ایران و عضو جامعه روحانیت است. ناطق هم عضو همین مجموعه است. طبیعی است که هاشمی لولای دو طرف میشود، چون ممکن است خودش بیاید رای نیاورد. از سوی دیگر حزب کارگزاران سازندگی و حلقه اطرافیان آیتالله هاشمی رفسنجانی در آن ایام بیشترین مدیریت صحنه و حتی ویترین ایده دولت وحدت ملی (ائتلاف با جبهه دوم خرداد) را در دست داشتند و بیشترین تحرک را در این خصوص از خود بروز میدادند.
مرعشی در سرمقاله روز چهارشنبه، 20 آذر، سال 87 روزنامه کارگزاران نوشت: «طرح دولت وحدت ملی در واقع راهی آبرومندانه برای نجات اصولگرایی و اصولگرایان از وضع موجود تلقی میشد. طراحان این ایده برای گریز از افتادن در یک انتخابات دوجانبه که در یک طرف آقای احمدینژاد و در سوی دیگر اصلاحطلبی نظیر سیدمحمد خاتمی باشد به ارائه این ایده اقدام کردند...هرچند به دلایل مختلف، آقای ناطق خیلی زود پایان تلاشهای خود را اعلام کردند لیکن متعاقب آن آقایان عسگر اولادی، باهنر و حبیبی به جامعه روحانیت رفتند و با ارائه گزارش واقعبینانه از اوضاع کشور بر تغییر وضع موجود پافشاری کردند.»همچنین در جریان اصولگرا تنها سه نفر با ایده دولت وحدت ملی و ائتلاف اصولگرایان و اصلاحطلبان همراهی نشان دادند.
علی لاریجانی در گفتوگو با شماره 50 هفتهنامه شهروند در پاسخ به سوالی در خصوص ایده دولت وحدت ملی میگوید: «اگر ما بتوانیم بین گرایشات مختلف سیاسی یک منطقی را ایجاد کنیم که همه مشارکت داشته باشند، برای بالا بردن ظرفیت کشور مفید است. البته من رئیس دولت نیستم، رئیس قوه مقننه هستم. در مجلس این تعامل را برقرار کردهام. همه گروههای سیاسی با گرایشات متنوع فعال هستند و نقش دارند. ارتباطشان با من هم برقرار است. من فکر میکنم این حتما مفید است. این موضوع باعث میشود جریانات مختلف سیاسی حیات فکری داشته باشند و به جای لجبازی، دعوا یا پستونشینی و نقشهکشی رو بازی کنند. این موضوع به هر حال به حال کشور مفید است.»
همچنین هفتهنامه شهروند، در شماره 57 خود در مطلبی با عنوان «تلاش ناطق نوری برای دولت وحدت ملی» نوشت: «این روزها علیاکبر ناطقنوری، روحانی بلندپایه اصولگرا، در اندیشه هدایت انتخابات ریاستجمهوری به سوی یک فرد معتدل، برای تشکیل «دولت ملی» است. او در نظر دارد که با جمعی از اصولگرایان اصیل و اصلاحطلبان معتدل، لویی جرگهای تشکیل دهد تا از آن طریق انتخابات ریاستجمهوری سال آینده را مدیریت و آن را از وضعیت فعلی که یک جریان تند رو آن را به دست گرفته، خارج کند. اینچنین است که ناطق نوری در تماس و دیدار با اکبر هاشمی رفسنجانی، سیدمحمد خاتمی و مهدی کروبی از راز دل خود پرده برداشته و دریافته که آنان نیز نگران سرنوشت و آینده کشور هستند و حاضرند جبهه نجات ملی تشکیل دهند. از قرار معلوم در ایام تعطیلات عید نوروز، خاتمی و ناطق نوری، هر دو به یک سفر مشترک میروند. برای اولین بار ناطق نوری با سیدمحمد خاتمی مفصل سخن میگوید. هر دو روحانی از وضعیت موجود و رویه دولت در امور اقتصادی، اجتماعی و سیاسی گله و انتقاد میکنند. محمدرضا باهنر، دبیرکل جامعه اسلامی مهندسین هم چهارم شهریور سال 87 درباره طرح دولت وحدت ملی به روزنامه کارگزاران گفت: «ما علاقهمندیم که دولت و مجلس آینده، بهتر از دولت و مجلس فعلی باشد. انگیزه دنبالکنندگان «دولت وحدت ملی» در جبهه دوم خرداد کاملا روشن بود. طیف دوم خرداد و کارگزاران به روشنی دریافته بودند که اصولگرایان در صورت همگرایی، انسجام و وحدت، ظرفیتهای لازم و تام و تمامی برای اداره کشور دارند و میتوانند کشور را به اهداف تعیینشده در سند چشمانداز، اصل 44 و... برسانند و بنابراین درصدد بودند با طرح ایدههایی چون دولت وحدت ملی به سربازگیری و یارگیری از میان جبهه اصولگرایی پرداخته تا با ریزش آراء قدرت رایآوری خود را افزایش دهند.
محسن آرمین در 30 مرداد 1387 در گفتوگو با ایلنا، احتمال ائتلاف بخشی از اصولگرایان با اصلاحطلبان را منتفی ندانست و گفت: «به نظر این ائتلاف و هماهنگی بین جریانهای سیاسی صورت میگیرد، ولی برای این ائتلاف باید یک محور مشترک ایجاد شود. تغییر مدیریت موجود گام اول این محور مشترک است و جریانهای سیاسی باید برای تغییر اوضاع فعلی اعلام آمادگی کنند.»
در روزنامه اعتماد دوشنبه 28 مرداد ماه به نقل از حسین مرعشی آورده بود: «همه اصولگرایان از احمدینژاد عبور کردهاند. در آن جبهه من شخص موثری نمیبینم که از آقای احمدینژاد حمایت کند و طرفدار ایشان باشد. از دید من کار آقای احمدینژاد تمام است. حق ایشان است. همه بزرگان کشور، علما، مراجع، روحانیون، مجلس اصولگرایان و اصلاحطلبان دارند با آقای احمدینژاد مماشات میکنند. به هر حال ایشان در آینده کاندیدای هیچ بخشی از گروههای اصولگرا نخواهد بود. تنها دغدغه اصولگرایان آن است که رقابت آنها با آقای احمدینژاد، منجر به پیروزی ما نشود. این تنها دغدغه آنهاست که چطور رفتار کنند که رقابت با آقای احمدینژاد منجر به پیروزی ما نشود.»
لاریجانی و روزهای برجامی پارلمان
دوران احمدینژاد با همه سختیهایش تمام شد. حالا فردی رئیسجمهور شده بود که برای به ثمر رسیدن ایده مرکزیاش یعنی توافق هستهای نیاز به همراهی در پارلمان و سطوح حاکمیتی داشت. علی لاریجانی که نیازهای شرایط زمانه را به خوبی درک کرده بود با همه هزینههایی که میدانست متوجه او خواهد شد پا به میدان گذاشت و سهمی بزرگ در تصویب توافق هستهای در پارلمان ایفا کرد. حمایتی که برخی اصولگرایان را علیه رئیس مجلس
تندتر هم کرد.
یک انتخابات دیگر فرا رسید. حالا باید فهرستها بسته میشد. میان اصولگرایان حالا بحث بر سر این بود که علی لاریجانی چه رفتار سیاسیای خواهد داشت. آیا او و همراهان سیاسیاش حاضرند در لیستی حضور یابند که محوریتش مواجهه و اعتراض به دولت مستقر است؟ آیا اصولگرایان بعد از دفاعیات او از برجام و روحانی حاضرند دور یک میز با او بنشینند؟
علی لاریجانی اما رفتاری متفاوت در پیش گرفت تا اینبار او باشد که محوریت تصمیم را مشخص کند. او ماجرای آن دوران و جلسات محرمانه را اینگونه تعریف میکند: «تحلیلی از شرایط داشتم که فکر میکردم این آرایش موفق نیست. به آنها هم حدود 8 ماه پیش وقتی نمایندگان جامعه روحانیت مبارز اینجا تشریف آوردند صریح گفتم. من گفتم فکر میکنم «صحنه سیاسی داخل کشور با مختصات فعلی باید مورد ارزیابی قرار گیرد، این آرایشی که در حال شکلگیری است متناسب با شرایط نیست.» منتها این یک رای بود. شاید سایر دوستان آرای دیگری داشتند چون آن راه را انتخاب کردند، من خیلی موافق این نبودم، به همین دلیل نمیخواستم صدمهای هم از این قضیه بخورند، بنابراین به آقای موحدیکرمانی گفتم: «چون جایگاه روحانیت را در انقلاب اصیل میدانم، از شخص شما حمایت میکنم ولی کاری به آرایش ندارم. شاید برخی سیاستهای تبلیغی و برخی مسائل دیگری که بیرون از اراده آنها بود موثر شد ولی تحلیل من هم دال بر این بود که اینها توفیق زیادی نخواهند داشت.» لاریجانی با وجود مستقل کاندیدا شدن باز هم با رای بالا در صندلی نمایندگی قم در بهارستان ابقا شد.
همصدایی اصلاحطلبان
و تندروهای اصولگرایان در حمایت از لاریجانی
مجلس تشکیل شد، او برای رسیدن به صندلی ریاست مجلس رقیب اصولگرا نداشت، اینبار یک اصلاحطلب با سبد رای بالا رودرویش قرار گرفته بود؛ محمدرضا عارف. اما یک پدیده جالب و منحصر به فرد فضای سیاسی پارلمان را متفاوت کرد. هم اصلاحطلبان که به لحاظ خطکشیهای سیاسی رقیب سنتی لاریجانی محسوب میشوند و هم بخش غلیظتر اصولگرایان که همواره نقدهای تند و تیزی به لاریجانی داشتند یکصدا به این نتیجه رسیدند که علی لاریجانی باید رئیس مجلس شود. انتخابی مهم و معنادار. این انتخاب البته بسیار پرسر و صدا بود.
آنها یک روز از ریاست لاریجانی حمایت میکردند و روز دیگر میگفتند گزینه اول و آخر آنها عارف است. حتی برخی از آنها پا را فراتر گذاشته و میگفتند لاریجانی به نفع عارف باید کنار هم برود.
همچنان که علی صوفی از اعضای شورای سیاستگذاری اصلاحطلبان گفته بود: «90 درصد منتخبان مجلس اصلاحطلب هستند و حتی روحانی و هاشمی و رئیس دولت اصلاحات بر ریاست عارف بر مجلس توافق کردهاند.
در این میان علی شکوریراد، عضو حزب منحله مشارکت نیز معتقد بود «شانس ریاست عارف بالاست» و عبدالله ناصری نیز گفته بود: «اگر اصلاحطلبان اکثریت کرسیها را در مجلس دهم داشته باشند و شخص عارف نیز کاندیدای ریاست مجلس شود، قطعا رای به ریاست وی خواهند داد و از عارف حمایت
خواهند کرد.»
اما از سوی دیگر صادق زیباکلام، یکی دیگر از کارشناسان اصلاحطلب نیز معتقد بود: «اصلاحطلبان در اندیشه رقابت با آقای لاریجانی برای تصدی کرسی ریاست مجلس نباشند. اگر در دور دوم انتخابات مجلس شورای اسلامی نیز تعداد قابل توجهی از لیست امید به مجلس راه یابند و تعداد کرسیهای لیست امید افزایش پیدا کند و در نتیجه آقای عارف بتوانند ریاست مجلس را به دست بیاورند، آقای عارف نباید بر ریاست مجلس تکیه بزنند. مجلسی که آقای دکتر عارف در رأس آن باشند کارایی خود را بهشدت از دست خواهد داد، به این خاطر که از همان روز اول اصولگرایان در برابر آن جبههگیری خواهند کرد و حکایت ریاست مجلس دهم همچون مجلس ششم خواهد شد.»
وی میافزاید: «اصلاحطلبان نباید اصراری داشته باشند که نوک پیکان آنها به سوی ریاست مجلس باشد این کار در حقیقت باعث به چالشکشیدن و مخالفت روزافزون اصولگرایان خواهد شد. نخستین و مهمترین شرط اینکه چنین اتفاقی نیفتد هم این است که اصلاحطلبان این موضوع را بپذیرند و بهدنبال رویارویی با آقای لاریجانی نروند و کار را به رایگیری در صحن علنی مجلس نکشانند.»
اما در حالی که روزنامه اصلاحطلب آرمان نیز بهصراحت از ریاست لاریجانی بر مجلس سخن گفته بود، روزنامه شرق و اعتماد با کمی احتیاط ضمن طرح گاه و بیگاه ریاست عارف بر مجلس، از عدم ریسککردن قبل از تعیین تکلیف 69 کرسی باقیمانده مجلس نیز سخن میگفتند و درباره جداشدن از لاریجانی نیز تذکر داده بودند.
حتی روزنامه شرق در گزارشی با اشاره به اظهارات علی صوفی درباره توافق بر ریاست عارف بر مجلس نوشته بود: «شاید عاقلانه بود که موضوع تا این اندازه رسانهای نمیشد تا فضای مذاکره و رایزنی و چانهزنی برای صحن مجلس مهیاتر میشد.»
این در حالی است که عبدالله ناصری، عضو شورای مشورتی اصلاحطلبان، در همینباره در گفتوگو با عصر ایران به اصلاحطلبان هشدار داده بود وارد بازی رقیب نشوند.
او گفته بود: «در آخرین جلسه مجمع مشورتی اصلاحات، درباره انتخابات به این نتیجه رسیدیم که تا پایان انتخابات مرحله دوم که سرنوشتساز است به هیچ موضوعی ازجمله انتخاب رئیس مجلس فکر نکنیم.» او ادامه داد: «عارف نامزد جریان اصلاحات است اما واقعیت این است که مرحله دوم انتخابات رئیس آینده را مشخص خواهد کرد.» او درباره نظر اصلاحطلبان درباره لاریجانی گفته بود: «قطعا او یک اصولگراست اما لاریجانی را دیگر اصولگرای دوران ریاست صداوسیما نمیدانیم. او امروز یک اصولگرای معتدل است که قابلتعامل و گفتوگو است.»
جالب آنکه روزنامه اعتماد نیز در ادامه همین سیاست با دست پسزدن و با پا پیشکشیدن علی لاریجانی توسط اصلاحطلبان نوشته بود: «اصلاحطلبان ترجیح میدهند وارد وزنکشی با نیروهای معتدل اصولگرا نشوند و تحت عنوان حامیان دولت چتری فراتر از مرزهای اصولگرایی و اصلاحطلبی بگسترانند. آنها این رفتار سیاسی را در دو انتخابات ٩٢ و ٩4 تجربه کردند. اصلاحطلبان در انتخابات ٩٢ با صرفنظر از کاندیدای اختصاصی جریان خود و انصراف عارف، از روحانی حمایت کردند و در انتخابات ٩4 نیز با قراردادن نامهایی نظیر علی مطهری، کاظم جلالی و بهروز نعمتی در لیست انتخاباتی امید نشان دادند شکلگیری مجلسی کارآمد و همراه دولت را به حذف نیروهای اصولگرا ترجیح میدهند و تنها در فکر
منافع ملی هستند.
در ادامه آن استراتژی آنها حالا بر خلاف اصولگرایان که بیمحابا به چهرههای اصلاحطلب حمله میکنند احترام نیروهایی نظیر لاریجانی را حفظ میکنند و نمیخواهند با او وارد وزنکشی شوند چراکه لاریجانی در این سالهای اخیر نشان داده بین منافع یک جریان که خود را اصولگرا مینامد و منافع ملی قلم قرمزش روی منافع ملی نمینشیند.
اما روزنامه اعتماد پس از کشیدن با دست در مرحله پسزدن با پا درباره لاریجانی در ادامه مینویسد: «با این حال هر چه به سمت روزهای شروع مجلس دهم نزدیک میشویم تلاشها برای شکلگیری توافقی درون پارلمان و نه تعیین تکلیف برای نمایندگان شدت بیشتری میگیرد. اصلاحطلبان یکپارچه معتقدند عارف گزینه مطلوبی برای ریاست مجلس دهم است. آنها میخواهند بعد از یک دوره دوازدهساله بار دیگر به مدیریت قوه مقننه بازگردند. از سویی عارف نیز در هیچ سطحی از قدرت سیاسی در ایران بهعنوان یک نیروی تندرو شناخته نمیشود و میتواند بهترین گزینه اصلاحطلبان برای بازگشت به حاکمیت و قدرت سیاسی باشد. برخی چهرههای سیاسی این جریان معتقدند شرایط حساس سیاسی در داخل و خارج ایجاب میکند تا اصلاحطلبان با تابلو و پرچم خود وارد تعامل با هسته اصلی قدرت شوند و نیابت و وکالت ترمیم رابطهشان با برخی ارکان حاکمیت را به کسی ندهند و اینبار خود راسا
وارد این تعامل شوند.»
زمزمههای تازه در مورد لاریجانی
نکته تازه در این مورد اما این است که اکنون در میان اصلاحطلبان هم طیف چپ و هم طیف راست بهدنبال علی لاریجانی هستند.
از یک سو موضوع «پیداکردن رئیسجمهور ۱۴۰۰» در جلسات خصوصی این روزهای کارگزاران بهعنوان یک کار مهم دنبال میشود. کارگزاران برای سیاست ایران برنامههایی دارد. میتوان این گزارهها را در این مورد کنار هم قرار داد. الف: نباید با راست رقابت کرد باید با راست حکومت کرد. این نخستین تز آنهاست. همین هم هست که رئیسجمهور مطلوب آنهاست و برای ریاست مجلس لاریجانی را ترجیح میدهند و حتی به وقتش برای ناطقنوری فرش قرمز پهن کرده بودند. این تکنوکراتها هرچه در توان داشتند انجام دادند تا پای محمدرضا عارف در قدرت سفت نشود. هم در خفا سطح سیاستورزی او را کنترل کردند و هم در عیان گفتند که نقد لاریجانی را به نسیه عارف ترجیح میدهند. پس این شد گام اول؛ «صدارت از آن
راست گرایان».
ب: اما وقتی از راست سخن میگوییم منظور ما و کارگزاران تمام جناح اصولگراست؟ طبعا پاسخ این سوال منفی است. آنها همینجا بخش دوم این پروژه را نوشتهاند. ایجاد شکاف عمیق در جناح اصولگرا. آنها قدرت را به یک طیف تقدیم میکنند و تا حد توان طیفهای دیگر را از آن محروم میکنند. بنای آنها این است: بازسازی جناح اصولگرا، نه با هیبت چپهای این جناح که با شکل و شمایل راستگرایان سنتی و راستگرایان میانهرو.
ج: آنسوتر از راستگرایان، آنها با اصلاحطلبانی مواجهاند که تمام مقدمات بازگشت به قدرت رسمی را آماده کرده و دلخوش به این بودند که دوران نشستن روی صندلیهای قدرت فرا رسیده است. شوک اول را روحانی به آنها وارد کرد و تا توانست مقابل آنها ایستاد و یک محافظهکار تمام عیار را به رخ آنها کشید. دست آنها از «کشور» کوتاه و به همان «شهر» محدود شد. با چنین پیشزمینهای کارگزاران پروژه خود را برای آنها هم کلید زده است.
کارگزاران باید چند کار همزمان انجام بدهند:
الف: ساختن تصویر تندرو و رادیکال از سایر طیفهای اصلاحطلب.
ب: تصویرسازی از قرابت بیش از اندازه با گفتمان مستقر در سطح عالی قدرت اجرایی برای خود
ج: جایگزین هاشمیرفسنجانی شدن برای ارتباط اصلاحطلبان با حاکمیت.
کارگزاران در جلسات خصوصی این روزهای خود یک کار مهمتر هم دارند؛ «پیداکردن رئیسجمهور 1400». به نظر میرسد که فعلا که علی لاریجانی را رو کردهاند تجربه اما نشان داده که آنها با یک دست بازی نمیکنند، باید دید که نامزد پنهان آنها کیست؟
اما در طیف چپ این جناح هم خبرهایی هست.
محمدرضا خاتمی در پاسخ به این سوال که «برخی افراد فکر میکنند هزینه اجتماعی انتخاب آقای روحانی را اصلاحطلبان متحمل شدند اما بهره آن را کسان دیگری بردند؟ نظر شما درباره این گزاره چیست؟» گفت: «فکر نمیکنم شخص خاصی بخواهد بهره این موضوع را ببرد. به هر حال سیاست رقابتهای خاص خودش را دارد. هر کسی هم به میزان توان و نیروی خود از قدرت بهره میبرد. بخش قابل توجه از مجلس با آقای لاریجانی است، این آرایش سیاسی کشور را باید در نظر گرفت. ضمن اینکه ما وقتی آقای لاریجانی را با اصولگراهای تندروی دیگر مقایسه میکنیم احساس میکنیم که میشود با همدیگر کار کرد چون در حال حاضر مسائلی که در کشور وجود دارد لزوما مسائل جناحی نیست بلکه بیشتر مشکلات ما مشکلات
ملی است.»
بهعنوان مثال در حال حاضر در مساله مهمی مانند رفع حصر ما میبینیم که آقای لاریجانی با اصلاحطلبها همدلی و همراهی دارد. بنابراین، به این جنبهها باید توجه کرد. سیاست هم به معنای واقعی کلمه یعنی بده- بستان، هیچ ایرادی ندارد اگر بخشی از نیروهای سیاسی که با قدرت همراهی میکنند بهره آن را
هم ببرند.
حتی در اظهارنظری دیگر علی شکوریراد گفته است: «اصلا نگران نیستم که در انتخابات آینده مجبور بشویم از لاریجانی حمایت کنیم و لاریجانی ۱۴۰۰، لاریجانی ۸۴ نیست.»
او در این مدت نهفقط در قامت رئیس یک قوه، بلکه در کاراکتر یک پارلمانتاریست حرفهای تاثیرات مهمی در سیاست ایران داشته است. هر چه هست علی لاریجانی مقتضای زمانه سیاست ایران شده است؛ فردی مناسب برای پیشبرد امور. اما اینجا یک دوگانه وجود دارد. علی لاریجانی در واقع بدلی برای حسن روحانی بهشمار میآید. به یک معنا او از یک سو باید تلاش کند تا فردی مانند روحانی با همه مختصاتش باشد. اما از دیگر سو اگر بخواهد مدافع وضع موجود و شرایط مستقر باشد باید منتقد وضع باشد او در یک دوراهی تعیینکننده قرار گفته است.
احتمالا راه رئیس جمهور شدن در 1400 از غیریتسازی با روحانی میگذرد. آنچنان که خاتمی در 76 با دولت مستقر کرد و احمدینژاد در 84 با دولت خاتمی. لاریجانی اگر میخواهد ادامه روحانی باشد چگونه خواهد توانست با او غیریت بسازد و اگر غیریتنسازد چگونه نظر مردم طالب تغییر را جلب خواهد کرد.
به نظر میرسد لاریجانی در این دوگانه کار سختی پیشرود دارد و این بزرگترین آموزن سیاستورزیاش است.
دیدگاه تان را بنویسید