گفتوگوی مثلث با محمد سعید احدیان
لاریجانی میخواهد تصویر شبه روحانی از خودش بسازد
محمدسعید احدیان میگوید: «سقف حضور لاریجانی در عرصه سیاسی کشور جایگاه ریاست مجلس است و او هیچ گاه نمیتواند با حرکت در مرز اصولگرایی و اصلاحطلبی همچون روحانی بر کرسی ریاستجمهوری تکیه بزند.» این تحلیلگر مسائل سیاسی معتقد است: «لاریجانی نمیتواند هیچ بدنه اجتماعی برای خودش جذب کند و چون پایگاه اجتماعی شخصی ندارد و دو جریان اصولگرا و اصلاحطلب هم حاضر نیستند و نمیتوانند پایگاه اجتماعی خود را در اختیار او قرار دهند، بنابراین در انتخابات ریاستجمهوری پیروز میدان نمیشود.»
به نظر شما علی لاریجانی کجای عرصه سیاسی کشور تعریف میشود؟
آقای لاریجانی در مرز اصولگرایی و اصلاحطلبی حرکت میکند و در برخی ویژگیها شبیه آقای روحانی است، البته تفاوتهایی هم با او دارد چون همچنان خاستگاه و پایگاه سیاسی خودش را در درون جریان اصولگرایی میخواهد تعریف کند. شباهتش هم در این است که دوست دارد مرزبندی روشنی را با جریان پایداری داشته باشد، جریانی که او و آقای روحانی آن را به تندروی توصیف میکنند. در مجموع آقای لاریجانی به خاطر اصرار و علاقهاش حتما مرز روشنی را با جریان پایداری دارد و این رویکرد سیاسی او شبیه آقای روحانی است. شباهت دیگر این است که میخواهد در مرز وسط بین جریان اصولگرا و اصلاحات حرکت و بازی سیاسی کند. با این مشی در بازی قدرت بتواند جایگاهی را به دست آورد و خودش را در آنجا تثبیت کند. آقای لاریجانی در لابیگری تبحر دارد و با حرکت در مرز اصولگرایی و اصلاحطلبی قصد امتیازگیری و حضور در جایگاه قدرت را برای خودش متصور است.
شما گفتید در ویژگیهایی آقای لاریجانی شبیه آقای روحانی است آیا میتوان در مجموع با چشمپوشی از تفاوتهای جزئی این دو نفر، لاریجانی را به مثابه روحانی دانست؟
خیر. آقای روحانی و آقای لاریجانی تعرف مشابهی از تندروی سیاسی دارند. هر دو برای کسب قدرت و قرارگیری در جایگاه قدرت حاضرند لابی و معامله کنند، امتیاز بدهند و امتیاز بگیرند. هر دو در مرز وسط دو جریان اصلاحطلبی و اصولگرایی حرکت میکنند و از حرکت در این مسیر بهدنبال کسب قدرت هستند. این سه ویژگی شباهت بین آقایان لاریجانی و روحانی است اما آنها تفاوتهای مهمی نیز با یکدیگر دارند. آقای لاریجانی گرچه در مرز بین جریان اصولگرایی و اصلاحطلبی حرکت میکند اما همچنان خود را در جریان اصولگرایی تعریف کرده نه در جریان اصلاحطلبی، به واقع خودش را به آن طرف مرز نینداخته است. دوم آنکه به نظر نمیآید برای رسیدن به لابی و قدرت حاضر به هنجارشکنی مسائل اصلی نظام شود. یعنی در عرصه سیاست بازی میکند ولی از خطوط قرمز نظام عبور نمیکند اما آقای روحانی بارها وارد این هنجارشکنیها شده است، بارها تقابلهایی را با حاکمیت در بیانات و گفتارهایش نشان داده است. در انتخابات حرفهای هنجارشکنانه خارج از نظام زیاد زد. در حالی که آقای لاریجانی هنوز در این وادی وارد نشده و قطعا به هنجارهای نظام پایبند است.
پایگاه اجتماعی آقای لاریجانی کجاست؟ آیا پایگاه اجتماعی او بیشتر جنس اصولگرایی دارد یا اصلاحطلبی؟
واقعیت قضیه این است که آقای لاریجانی پایگاه اجتماعی مهمی ندارد. در واقع از دیگر شباهتهایش با آقای روحانی همین است. آقای لاریجانی یک پایگاه اجتماعی ندارد که بتواند بدنهای را با خود همراه کند و بیشتر با سیاستورزی و لابی گری جایگاه و پایگاه برای خودش ایجاد میکند، همچنین با قدرت لابیگری و ارتباطات هوشمندانه سیاسی کسب قدرت میکند. آقای روحانی نیز همین طور است یعنی پایگاه اجتماعی قابل اعتنایی ندارد. او برای کسب پایگاه اجتماعی با اصلاحطلبان بازی میکند و از پایگاه اجتماعی اصلاحات استفاده کرد تا به قدرت برسد. طبیعتا وقتی هم در قدرت قرار گرفت محبوبیتی پیدا کرد. آقای لاریجانی هم یک پایگاه اجتماعی قابل اعتنایی ندارد. البته افراد در جامعه که دوست دارند یا احساس میکنند اعتدال و میانهروی خوب است، علاقههایی به امثال لاریجانی و روحانی نشان میدهند اما این خیلی پایگاه اجتماعی محسوب نمیشود.
بعضی میگویند آقای روحانی هوشمندی و سیاستورزی خاصی از خود در سال 92 نشان داد که موجب شد در مرز دو جریان قرار بگیرد و نگاه هر دو جریان را به سمت خودش بیاورد، در واقع اصلاحطلبان کامل به طرف او آمدند و از اصولگرایی نیز بخشی همین گرایش را پیدا کردند. آیا آقای لاریجانی میتواند همین مسیر را برود و روی صندلی ریاستجمهوری تکیه بزند یا آنکه این ظرفیت امتحان شده و تجربه شده است و دیگر راهش به سمت قدرت بسته است؟
فکر نمیکنم آقای لاریجانی بتواند در این مسیر حرکت کند. بالاخره باید بپذیریم، آقای روحانی بر بدنه اجتماعی اصلاحطلبان سوار شد. با آن اتفاقی که در مناظره سوم انتخابات ریاستجمهوری سال 92 افتاد، مردم این طور تصور کردند که راهحل مشکلات اقتصادی از حوزه سیاست خارجی و مذاکره میگذرد، چون برای مردم اقتصاد موضوعیت داشت، در حالی که قبل از مناظره سوم مردم فکر میکردند اقتصاد ربطی به تحریم و هستهای ندارد، البته این تصور درست بود اما بر اثر مناظره سوم تصورشان عوض شد و دنبال کسی رفتند که میتواند در مذاکرات موفق شود. آقای روحانی تنها کسی بود که به عقیده مردم میتوانست این ایده را پیاده کند چون شعارش را داده و حرفهایش را زده بود بنابراین یک بدنه رای را جذب کرد. آقای روحانی بدون بدنه اجتماعی اصلاحات نمیتوانست به ریاستجمهوری برسد. اما آیا آقای لاریجانی هم میتواند این مسیر را طی کند؟ معتقدم آقای لاریجانی به هیچ وجه امکان کسب و جذب بدنه اجتماعی اصولگراها و اصلاحطلبان را ندارد چون هیچ کدام اینها اعتمادی به آقای لاریجانی ندارند که حاضر باشند، شانه آماده کنند تا علی لاریجانی پا بر شانه آنها بگذارد و بالا برود.
در واقع شما از جمله کسانی هستید که میگویید سقف سپهر سیاسی آقای لاریجانی ریاست مجلس است و ستاره بخت او در ریاستجمهوری هیچ گاه نخواهد درخشید؟
از نظر من خیر. حضور آقای لاریجانی در عرصه قدرت بیشتر از این نخواهد شد. آقای لاریجانی امکان این را ندارد چون فاقد بدنه اجتماعی و گفتمان مشخص است. یک نامزد حتی اگر بهترین حرفها را در مناظرات انتخاباتی بزند اما پایگاه اجتماعی نداشته باشد موفق نخواهد شد. یعنی فقط به مناظره نیست که یک نفر رئیسجمهور شود. مناظره کمک میکند یک نامزد بدنه اجتماعی بیشتری کسب کند نه آنکه بدنه اجتماعی برای او بیافریند. اگر بدنه اجتماعی جریان سیاسی، پای یک نامزد نیاید او نمیتواند رئیسجمهور شود. این قاعده بازی انتخابات است و آقای لاریجانی امکان جذب هیچ کدام از بدنههای اجتماعی جریان اصولگرا یا جریان اصلاحطلب را ندارد اما آقای روحانی توانست بدنه اجتماعی اصلاحطلبان را به دست آورد و رئیسجمهور شود. دور دوم نیز اگر این بدنه را نداشت نمیتوانست به ریاستجمهوری برسد. آقای محسن رضایی خیلی برای قرار گرفتن در جایگاه ریاستجمهوری تلاش کرد با جریان سوم آمد اما نتوانست؛ چرا؟ چون بدنه اجتماعی قابل اعتنایی نداشت و شکلگیری جریان سوم در ایران امکانپذیر نیست. پس مشکل آقای لاریجانی این است که هیچ بدنه اجتماعی نمیتواند برای خودش جذب کند و چون پایگاه اجتماعی شخصی ندارد و دو جریان اصولگرا و اصلاحطلب هم حاضر نیستند و نمیتوانند این پایگاه اجتماعی خود را در اختیار آقای لاریجانی قرار دهند، در انتخابات ریاستجمهوری پیروز میدان نمیشود.
اصولگرایان چرا نمیتوانند پایگاه اجتماعیشان را به نفع آقای لاریجانی بسیج کنند؟
چون به او اعتماد ندارند. بدنه اجتماعی اصولگرایان نسبت به آقای لاریجانی کلا بیاعتماد است و آقای لاریجانی را بهعنوان یک اصولگرای واقعی نمیداند. خیلیها که حتی او را خارج از جریان اصولگرایی میدانند. آنهایی هم که او را جزء جریان اصولگرا میدانند بخش قابلتوجهیشان براساس مصلحت میگویند «باید آقای لاریجانی را در جریان اصولگرایی حفظ کرد». یعنی این نیست که باور داشته باشند او کاملا اصولگرا تعریف میشود بلکه میگویند مصلحت این است که ما شخصیتهای خودمان را طرد نکنیم. البته یک طیف محدودی هم شاید باشند که معتقدند آقای لاریجانی در بدنه اصولگرایی تعریف میشود ولی آنها هم حاضر نیستند اعتماد کنند و بگویند آقای لاریجانی نامزد جریان اصولگرا در انتخابات ریاستجمهوری شود.
برخی اصلاحطلبان همچون کارگزاران و کسانی مثل آقای زیباکلام سال 92 میگفتند ما فرصت سیاستورزی نداریم، بهتر است یک اصولگرای میانهرو سر کار بیاید. او بهتر میتواند منویات جناح اصلاحات را در عرصه قدرت پیش ببرد. با همین استدلال آقای عارف را راضی کردند از صحنه انتخابات به نفع آقای روحانی کنار برود چون حضور آقای روحانی را در قدرت موثرتر میدانستند و معتقد بودند او میتواند فضا برای فعالیت سیاسی اصلاحطلبان باز کند. حتی در سال 94 هم بین عارف و لاریجانی در انتخاب ریاست مجلس همین رویکرد را دنبال کردند و گفتند آقای لاریجانی حضورش در کرسی ریاست مجلس بیشتر به نفع ماست، در سال 96 هم بین تکرار روحانی و حمایت از آقای جهانگیری، تکرار روحانی را انتخاب کردند، برای همین آقای جهانگیری کاندیدای در سایه شد، به نظر شما اصلاحطلبان سال 1400 برای چهارمین مرتبه همین رویکرد را پیش میبرند؟
من پیشفرض سوال را خطا میدانم. اولا دلیل اصلی رجوع اصلاحطلبان به آقای روحانی، امکان برد بود. البته بعد از این ماجرا شاید بیشتر برای توجیه عملکرد خود از آن استدلال سوال شما نیز استفاده کردند. اما حمایت از آقای روحانی به آن دلیل بود که میتواند انتخابات را ببرد اما عارف نمیتواند. اصلاحطلبان برخلاف اصولگرایان خوب در سیاستورزی نامزد برنده را تشخیص میدهند. استدلال اصلاحطلبان در سال 92این بود که آقای روحانی توانست رای بدنه غیر ایدئولوژیک را جذب کند و وقتی رای ایدئولوژیک آقای عارف به رای آقای روحانی اضافه شود، او بیش از 50 درصد آرا را کسب میکند. اما اگر عکسش را عمل میکردند موفق نمیشدند یعنی آقای عارف رای قابل توجهی داشت اما رایش کاملا ایدئولوژیک بود. اگر عارف حفظ میشد و روحانی کنار میرفت، تمام رای غیرایدئولوژیک آقای روحانی به سبد آقای عارف ریخته نمیشد، بنابراین اصلاحطلبان تصمیم گرفتند رای تودهای را حفظ کنند و رای ایدئولوژیک را پای آقای روحانی بیاورند، به این ترتیب آرای آقای روحانی بیشتر از 50 درصد شد. شبیه اتفاقی که در سال 96 برای اصولگرایان افتاد اما اصولگرایان عکسش را تصمیم گرفتند، رای ایدئولوژیک را حفظ کردند و بخشی از رای تودهای را توانستند در سبد آقای رئیسی بریزند.
در انتخاب رئیس مجلس که چنین حالتی وجود نداشت چون نمایندگان باید انتخاب میکردند، چرا آنجا حمایت از لاریجانی را بهتر از عارف دیدند؟
آنجا هم دیدند سرمایهگذاری بر عارف نتیجهاش شکست است. ما سه طیف در مجلس داریم؛ یک جریان اصولگرایی، یک جریان اصلاحطلبی و یک جریان آقای لاریجانی. الان جریان آقای لاریجانی به سمت هر کدام از اصولگرایان یا اصلاحطلبان برود، آن تصمیم گرفته میشود یعنی تصمیم گیر اصلی در موضوعات سیاسی داخل مجلس، جریان آقای لاریجانی است. حالا اگر در آنجا روی آقای عارف سرمایهگذاری میشد، اصولگرایان با آقای لاریجانی اجماع میکردند و آقای عارف شکست سختی در انتخابات میخورد و وزن اکثریت نبودن آنها روشن میشد. پس مجبور بودند به سمت آقای لاریجانی بروند. چارهای نداشتند و البته در این مسیر گرایش به سمت آقای لاریجانی برای شان منافع و مصالحی هم دارد. ضمن آنکه یک اتفاق دیگری هم افتاد و آن هم این بود که آقای روحانی تمام خواسته اصلاحات را عمل نکرد بنابراین این تجربه برای اصلاحطلبان وجود دارد، به همین خاطر قطعا با آقای لاریجانی بیشتر مشکل پیدا خواهند کرد بنابراین به این سمت میروند که گزینهای از اردوگاه اصلاحات یا نزدیکتر به جناح اصلاحات مثل آقای جهانگیری را در انتخابات ریاستجمهوری سال 1400 تقویت کنند.
یعنی در انتخابات ریاستجمهوری 1400 اصلاحطلبان به سمت آقای جهانگیری میروند نه آقای لاریجانی؟
مشخصا نمیدانم اصلاحطلبان از چه نامزدی حمایت میکنند چون خیلی زود است ولی گزینهای که اصلاحطلب یا نزدیک به اصلاحطلبی است از طرف آنها مورد حمایت قرار میگیرد.
اینکه آقای لاریجانی اخیرا رفت در مراسمی کنار آقای محمد خاتمی نشست تا از او عکس بگیرند، آیا میخواست پیامی به اصلاحطلبان بدهد؟
من نمیتوانم نیتسنجی کنم، قطعا او یک سیاستمدار است، میداند رفتن در آنجا چه مفهومی دارد. میداند اگر کنار آقای خاتمی بنشیند، چه بازخوردی دارد، بنابراین واقعا تحلیل اینکه آقای لاریجانی با چه انگیزهای این کار را کرد نمیدانم ولی بعید نیست که او به فکر انتخابات باشد. این تحلیل من است که آقای لاریجانی نمیتواند در انتخابات ریاستجمهوری سال 1400 به پیروزی برسد اما این تحلیل را آقای لاریجانی ممکن است نداشته باشد و خودش را مشابه آقای روحانی تعریف کند و به تناسب این قضیه رفتارهایی را نشان دهد که از خودش تصویر شبه روحانی ایجاد کند. در مجموع احتمال آنکه او چنین تعریفی را از خود داشته باشد و نگاه جدی به انتخابات ریاستجمهوری کند، اصلا احتمال کمی نیست، بلکه احتمالش خیلی زیاد است. تحلیل من این بود که این تصمیم، تصمیم نادرستی است. آقای لاریجانی امکان این کار را ندارد اما آقای لاریجانی که الزاما مطابق تحلیل من عمل نمیکند. او برای خود تحلیلی دارد و جدیترین احتمال این است که برای 1400 خودش را دارد آماده میکند.
چرا آقای لاریجانی اینقدر زود کار انتخاباتی را شروع کرد، آیا میخواهد از الان مثل انتخابات ریاستجمهوری آمریکا که دو سال قبل نامزدها میآیند خودشان را معرفی میکنند، شهر به شهر میروند تا مردم با اقدامات و حرکات و کردارهای آنها آشنا شوند و ابعاد مختلف شخصیتشان را به عموم مردم بشناسانند، آیا آقای لاریجانی از الان شروع میکند که این نهادینهسازی را انجام دهد، چون میداند اگر به 20 روز آخر منتهی به انتخابات برسد مثل سال 84 موفق نخواهد بود؟
من واقعا نمیتوانم دقیق تحلیل کنم که آقای لاریجانی با چه نیت و انگیزهای این کار را کرد چون هرچه ابعاد ماجرا را نگاه میکنم نشستن کنار آقای خاتمی را نهتنها خلاف مصلحت کلان نظام میبینم، بلکه مغایر با مصالح فردی آقای لاریجانی تحلیل میکنم. یعنی از هر جهت که نگاه میکنم آن را یک خطای سیاسی میدانم، حتی اگر نگاه به قضیه انتخاباتی باشد. واقعا نمیتوانم تحلیل کنم آقای لاریجانی از این قضیه چه منفعتی میبرد. از هر جهت نگاه میکنم میبینم او هیچ منفعتی نمیبرد حتی شخصا.
آیا تصور آقای لاریجانی این است که در یک برهه زمانی کوتاه 20 روزه نمیتواند خود را به مردم کامل و جامع معرفی کند و از الان کار انتخاباتی را شروع کرده تا در سال 1400 یک کاندیدای جدی و شانس نخست پیروزی باشد؟
یکی از دلایلی که نمیتوانم تحلیل کنم همین است. آقای لاریجانی خیلی سیاستمدارتر از آن است که برای 1400، 4 سال زودتر کار خود را شروع کرد. او میداند در ایران اگر کسی بخواهد وارد عرصه انتخابات ریاستجمهوری شود هرچه دیرتر وارد شود بهتر است.
اما آقای رئیسی در صحبتهای بعد از انتخابات گفت کاش زودتر وارد میشدم.
وضعیت آقای رئیسی با آقای لاریجانی فرق میکند. یک زمانی فردی خودش را برای ورود به عرصه انتخابات ریاستجمهوری آماده میکند اما علنی نمیگوید. اما یک زمانی فردی نیتی برای ورود به انتخابات ندارد اما یک دفعه تصمیم میگیرد وارد صحنه رقابت میشود. این دو حالت با هم فرق میکند. کسی 4 سال خودش را برای نامزدی در انتخابات ریاستجمهوری آماده میکند ولی براساس سیاستورزی در روزهای آخر سیگنال حضور را به جامعه میدهد. آقای رئیسی واقعا تصمیمی برای ورود به انتخابات نداشت. اگر میخواست داشته باشد باید خیلی زودتر تصمیم میگرفت. کسی که از امروز یا دو سال دیگر یا شش ماه مانده به انتخابات تصمیم برای کاندیداتوری میگیرد، سیاست ورزی ایجاب میکند که تا روزهای آخر این نیت و قصد خود را علنی نکند. پس این دو رویکرد با هم فرق میکند. آقای لاریجانی اگر تصمیم دارد، از الان برای انتخابات ریاستجمهوری سال 1400 اقدام کند مطمئنا روی نام خود ایجاد حساسیت میکند.
آیا میتواند این مشی را که در ایران سنت شده کنار بگذارد؟ آیا آقای لاریجانی میخواهد این ترکیب را به هم بریزد یعنی یک انقلاب و بههمزدگی سنتها را در این عرصه نشان دهد؟
من این نیت را غیرسیاستورزانه میدانم. معقول نمیبینم. شاید او چنین کرده باشد اما اشتباه است.
یعنی جواب نمیدهد؟
خیر، جواب نمیدهد. همین الان روی این موضوع چرا نشریه مثلث کار میکند؟ چون احتمال میدهد که آقای لاریجانی میخواهد رئیسجمهور شود. یعنی حساسیتها افزایش پیدا میکند و هر رفتارش رفتار سیاسی و انتخاباتی تلقی میشود. رقبای او به او نگاه دیگری خواهند داشت. همه نسبت به رفتارهای آقای لاریجانی حساسیت خاصی پیدا خواهند کرد. او چهار سال زیر ذرهبین دقیق قرار میگیرد، در این صورت ضعفهایش بیشتر نمایان میشود. رسانهها روی ضعفها تمرکز میکنند و کسانی که دوست ندارند آقای لاریجانی رئیسجمهور شود ضعفهای او را پررنگ و برجسته میکنند. متأسفانه منطق سیاستورزی در ایران ایجاب میکند که واقعا تا جایی که یک نفر میخواهد وارد عرصه انتخابات ریاستجمهوری شود تا اعلام عمومی تصمیمش را به تأخیر بیندازد.
کارگزاران چه نقشی ایفا خواهند کرد؟ کارگزاران سال 92 اراده کرد محسن هاشمی گزینه اصلاحطلبان برای شهرداری شد تا با قالیباف رقابت کند، کارگزاران اراده کرد آقای روحانی کاندیدای اصلاحطلبان شد و عارف کنار رفت. کارگزاران اراده کرد لاریجانی خرداد 95 رئیس مجلس شد، کارگزاران اراده کرد با وجود مخالفت روحانی کاندیدای سایه به صحنه آمد اما حمایت یکپارچه اصلاحطلبان از روحانی دوباره تکرار شد، به نظرتان کارگزاران چه نقشی ایفا خواهد کرد بین یک عضوی که از سابقون خودش بوده یعنی آقای جهانگیری و آقای لاریجانی؟ امروز این طور تحلیل میشود که تمایل کارگزاران به سمت حمایت از آقای لاریجانی بیشتر است تا حمایت از آقای جهانگیری، شما چه نظری دارید؟
اولا گزارههایی که به آنها اشاره شد را خیلی قبول ندارم. ولی کارگزاران کاملا مبتنی بر منفعت حرکت میکند، یعنی سعی میکند تشخیص دهد برنده چه نامزدی است و بعد بتواند خودش را پیش از انتخابات به برنده نزدیک کند و بعد از انتخابات از برنده بیشترین منفعت و بهره را ببرد. کارگزاران بیشتر نگاه اقتصادی به سیاست دارد یا به عبارت بهتر از سیاست اهداف اقتصادی را دنبال میکند. بنابراین برایش نگاه ایدئولوژیک موضوعیت ندارد. هر کسی که بتواند منافع کارگزاران را بیشتر تأمین کند به سمت آن حرکت میکند. کاملا هم در قضیه این است که حاضر است رنگ عوض کند و اقدامات متنوع انجام دهد ولی واقعیت قضیه کارگزاران بالاخره یک رکن خودش را که آقای هاشمی بود از دست داد، بنابراین به این راحتی دیگر نمیتواند در جریان اصلاحات بازی کند و در جریان اصولگرایی نیز مخالفان زیادی پیدا کرده است. در عین حال نزدیکی کارگزاران به آقای لاریجانی هم کاملا محتمل است، مشروط به اینکه آقای لاریجانی امکان برد در انتخابات داشته باشد، نزدیکی کارگزاران به نامزد اصلاحطلبان هم کاملا محتمل است، درصورتی که نامزد اصلاحطلبان احتمال برد داشته باشد. کارگزاران کاملا متناسب با شرایط مبتنی بر هدف خودش که منفعت اقتصادی است تصمیمگیری میکند. باید منتظر باشیم ببینیم چه کسی احتمال برد بیشتری دارد، کارگزاران خودش را به او نزدیک میکند. کارگزاران نگاه ایدئولوژیک ندارد که از الان تشخیص دهیم چون شرایط تعیین میکند. کارگزاران سعی میکند به همه نزدیک باشد ببیند چه کسی احتمال برد بیشتر دارد، نهایتا خودش را به او نزدیک کند.
حزب اعتدال و توسعه آقای روحانی را رئیسجمهور خودش میداند، میگوید او پدر معنوی حزب و برآمده از این حزب است، فکر میکنید حزب اعتدال و توسعه این مشورتدهی را به آقای لاریجانی میکند که از الان وارد عرصه انتخابات ریاستجمهوری شود تا حداقل این حزب دستش خالی نباشد؟ کمااینکه آقای کاظم جلالی هم سابقه عضویت در این حزب را هم داشت و امروز دست راست آقای لاریجانی محسوب میشود؟
من نزدیکی آقای روحانی، آقای لاریجانی و آقای ناطق را برای انتخابات ریاستجمهوری بعدی و حتی انتخابات مجلس یازدهم کاملا محتملترین آرایش سیاسی میدانم. آقای روحانی، آقای لاریجانی و آقای ناطق به هم نزدیک میشوند تا جریان اعتدالی را با رویکرد اصولگرایی یا اصلاحطلبی ایجاد کنند. حالا اصولگرا یا اصلاحطلب بودن آن بستگی به شرایط دارد بنابراین این را من محتملترین اتفاق میدانم.
اصلاحطلبان چه کار میکنند، آیا به سه ضلع اعتدالی روحانی، لاریجانی و ناطق نزدیک میشوند یا رویکرد جداگانه در پیش میگیرند. آقای عارف اخیرا گفت «ما دیگر مستقل میخواهیم عمل کنیم». آیا اصلاحطلبان خودشان را از اعتدال جدا خواهند کرد؟
اصلاحطلبان دیگر نیاز به رحم اجارهای ندارند و میخواهند خودشان مستقیم وارد قدرت شوند. ولی باید دید در عمل میتوانند این را پیاده کنند. اگر در عمل نتوانند این را پیاده کنند، ممکن است مجبور شوند بین بد و بدتر انتخاب کنند که جریان اصولگرا سر قدرت باشد یا جریان طرف مقابل. یعنی این یک احتمال است اما پیشبینی من این است که آنها باز هم میروند سراغ گزینههایی که خودشان باشند تا هویت اصلاحطلبی را بازیابند؛ برای خودشان هویت تعریف کنند تا دیگر از این حالت دست دوم بودن خارج شوند.
از جدا شدن اصلاحات و اعتدال کدام یک بیشتر ضرر میکند چون همراهی این دو جریان بوده که تاکنون جواب داده است؟
واقعیت این است که اعتدال پایگاه اجتماعیاش را از اصلاحات گرفته است وقتی آن را از دست بدهد بیشتر ضرر میکند.
یعنی اعتدال نمیتواند روی کسب آرای خاکستری حساب کند؟
اصلاحات هم بدون کمک اعتدال نمیتوانست همین سهم از قدرت را داشته باشد، درواقع هر دو ضرر میکنند اما اصلاحات دارد خودش را باز پیدا میکند و برای خودش هویت تعریف میکند، بنابراین اگر در انتخابات نیز شکست بخورد باز نتیجهاش این میشود که هویت جدیدی دارد. اما ادامه این رویکرد هویت اصلی برایش نمیآفریند و دستدوم تلقی میشود. در مجموع دو دیدگاه در اصلاحات وجود دارد یکی میگوید ما هویتمان موضوعیت بیشتری از قدرت دارد، یک جریان میگوید مهم حضور و کسب قدرت است هویت را میشود بعد پیدا کرد. البته من اصلاحطلب نیستم ولی فکر میکنم شاید در یک مقطع برای بازگشت به قدرت حالت دوم موضوعیت داشت اما اگر جای اصلاحطلبان بودم از این به بعد تعریف هویت و حفظ آن را در اولویت قرار میدادم حتی اگر در انتخابات شکست بخورم.
دیدگاه تان را بنویسید