گفتوگوی هفته نامه مثلث با عباس سلیمینمین
خطر بیهویتی اصلاحطلبان را تهدید میکند
عباسسلیمینمین میگوید: «اختلافات امروز اصلاحطلبان به خاطر آن است که تفکر را قربانی قدرتخواهی کردند و این مساله دارد آنها را به سمت یک بیهویتی رهنمون میکند.» این تحلیلگر مسائل سیاسی میگوید: «اصلاحطلبان باید با تابلو اختصاصی خود وارد انتخابات شوند بعد اگر خواستند، ائتلاف کنند.»
اصلاحطلبان این روزها به فکر نوع ورود به انتخابات مجلس یازدهم هستند، بر همین اساس دچار یکسری اختلاف سلیقهها شدهاند و در مورد مکانیسم تصمیمگیریهایشان با همدیگر به تقابل کلامی میپردازند. یک زمانی آنها اصولگرایان را به تصمیمگیریهای سنتی متهم میکردند و میگفتند که اصولگرایان شیخوخیت را در دستورکار خودشان دارند و هرچه شیوخ این جریان تصمیم بگیرند آنها عمل میکنند. الان خودشان به همان راه رفتهاند و در واقع شیخوخیت ملاک رفتارهای سیاسی و عملکردهایشان در صحنه رقابتهای شده است. چرا کسانی که خودشان روزی منتقد این روش بودند الان چون در تصمیمگیری جمعی به اختلاف خوردهاند برگشت به عقب کردهاند و براساس شیخوخیت جلو میروند و ملاک را بر شیخوخیت قرار دادند.
علت به اختلافخوردن آنها به ساختارها برنمیگردد. شیخوخیت یک ساختار و رای جمعی یک ساختار است و هر کدام یکسری معایب و محاسن دارد. مشکلی که به آن اشاره شد، به نظرم تازه ابتدای بروز مسائل است چون اصل موضوع به کارکرد قدرت برمیگردد. اصلاحطلبان دارند تفکر را قربانی قدرتخواهی میکنند. هرچه تفکر را بیشتر کنار بگذارند قدرت خواهی بروز بیشتری پیدا میکند و طبیعتا سهمخواهی و کیسهدوزی مطرح میشود. ساختاری که اصلاحطلبان در پیش گرفتهاند در واقع قدرتطلبی است. یک زمانی اصولگرایان هم بعضا دچارش شده بودند.
قدرتطلبی منشا مسائل زیادی خواهد شد و به سرعت اصلاحطلبان را به سقوط نزدیک میکند. هنوز چند ماهی نگذشته در شورای شهر دعوای سهمخواهی را شاهد هستیم، اینها برای اصلاحطلبان فاجعه بهوجود میآورد. یا در مجلس همینطور، یعنی خود این آقایان هم که این نمایندگان را فرستادند، ابراز نگرانی جدی میکنند که بیهویتی برایشان رقم خواهد زد. معتقدم ما داریم سطح تعاملات سیاسی را در کشور تنزل میدهیم. یعنی نمایندگانی را به مجلس میفرستیم که اعتبارشان به عکسگرفتن با یک شخصیت خارجی است. وقتی از جریان سیاسی سوال میشود، چرا افراد سطح پایینی را به مجلس فرستادید؟ جواب میدهند نیروهای برجسته ما را حذف میکنند و امکان رقابت نمیدهند.
اگر واقعا اینطوری است همانها بیایند خیلی بهتر است. یعنی نیروهای سیاسی برجسته ولو با خطاهای سیاسی، مفیدترند و زیان کمتری دارند. این زیان یک روال نامرئی و نامحسوس دارد که در آینده آثار و وضعیتش مشخص میشود. خطای نیروی برجسته یک جریان سیاسی در همان زمان مشخص میشود اما خطر تعاملات این آدمهای نازل در آینده مشخص خواهد شد. اینها سطح و ذائقه جامعه را تنزل میدهند. فردی از شهری به مجلس آمده که اصلا هویت و شخصیت سیاسی ندارد. او برای اینکه در این جایگاه بماند و حضورش استمرار یابد، چهکار خواهد کرد؟ کارهای متعددی از معاملهگری با وزرا تا امور دیگر انجام میدهد. اینکه ما باید در مجلس محور را اعتدال سیاسی بگذاریم، این حرف درستی است ولی بیهویت سیاسی نباید داشته باشیم. بیهویتی سیاسی خطرات جدی دارد. من نوعی بیهویتی سیاسی را در جریان اصلاحات رو به رشد میبینم که بسیار خطرناک است. عرض کردم این موضوع خطرناکتر از آن است که بعضی چهرههای شاخص جریانات سیاسی بیایند و مثلا منافع حزبیشان را بر منافع جامعه بخواهند غلبه بدهند. البته این اتفاق خطرناک است اما بیهویتی سیاسی خطرناکتر است.بنابراین ما باید به این مساله بپردازیم که رقابت زمانی برای خود جریانات سیاسی و برای کشور مفید است که براساس یک چارچوب تفکری صورت بگیرد. یعنی مبانی تفکری وجود داشته باشد که براساس آن مبانی تفکری راهحلهایی ارائه شود و بعد رقابت بین راهحلها وجود داشته باشد و نه رقابت براساس قدرتطلبی. رقابت برای قدرتطلبی هم برای جامعه و هم برای جریانات سیاسی فاجعه بار است. چون بلافاصله عناصرشان را فاسد و آلوده و نازل میکند و شأن و منزلتشان را تنزل میدهد. این فاجعهای است که خود آقایان بین رقابت فکری و رقابت برای قدرت، رقابت برای قدرت را انتخاب و گزینش کردهاند.
در واقع آقایان اصلاحطلب فکر را قربانی قدرت کردهاند چون قبول کردند زیر بلیت کارگزاران بروند تا سهم در قدرت داشته باشند. این انتخاب آقایان بوده و به نظرم هنوز اول راه برایشان است. خواهید دید همان فاجعهای که در شورای اول بهوجود آمد که قدرتطلبی منجر به انحلال شورا شد الان نیز همان پیشبینی را میتوان داشت که با سرعت بیشتری در این شورا رخ دهد.
یعنی در واقع شهردار را فلج خواهد کرد ولو اینکه شهردار بخواهد کار کند. اگر چنین وضعیتی پیش آید کارها زمین خواهند ماند. هنوز نیامدند سفارش ماشینهای لوکس و کامپیوترهای پیشرفته برای خودشان دادهاند و هزینهسازیهای شخصی برایشان مشکلساز شده است. من فکر میکنم این مساله، مساله کل کشور است و نه یک جریان. ما باید تلاش کنیم مجددا فکر را مبنای رقابت قرار دهیم. اندیشه را اول مبنای رقابت قرار دهیم. البته این برای جریانات سیاسی سخت است و جریان سیاسی را وادار به تولید اندیشه و راه میکند ولی برای جامعه مفید است. نه اینکه آقایان هنوز عرقشان از رقابتهای انتخاباتی خشک نشده بهدنبال این هستند که کیسهشان را آماده کنند برای فرصتطلبی.
همین نکته را که شما اشاره کردید برخی مورد استناد قرار میدهند و میگویند اصلاحطلبان در انتخابات سال 92 در تنگنای سیاسی و انزوا بودند وقتی از حسن روحانی حمایت کردند و او نامزد پیروز لقب گرفت، فضای کنشگری سیاسی برای آنها باز شد. در واقع جریان اصلاحات اقتضایی عمل کرد و نامزدی را مورد حمایت قرار داد که خاستگاهش راست مدرن بود. گروههایی همچون کارگزاران امروز معتقدند اگر اصلاحطلبان در انتخابات مجلس دهم با اصولگرایان میانهرو ائتلاف نمیکردند، شاید همین ترکیب و وزن صد نفری را در پارلمان نداشتند، نظر شما چیست؟
باید از تنگنا و انزوای سیاسی تعریف روشنی داد. چرا میگوییم انزوا؟ اگر گروهی امروز خارج از قدرت باشد و تولید فکر کند اسمش را میتوان منزوی گذاشت؟ چرا آقایان اصلاحطلب فکر میکنند اگر در قدرت باشند مطرح هستند و اگر تولید فکر کنند، مطرح نیستند؟ کسی که در خارج از قدرت باشد اما تولید فکر و اندیشه کند و تفکر خود را بسط دهد در انزوا قرار ندارد. این حالت برعکس انزوا است چون نگاه و دیدگاهش را بسط و گسترش میدهد و در آینده میتواند با یک اندیشه برتر در میان جامعه ظاهر شود.
چرا آقایان فقط بسط را محدود در قدرت میبینند؟ من تعجب میکنم. خدا انشاءالله از گناه آقای هاشمی در این زمینه بگذرد که فقط و فقط وجود سیاسیداشتن را حاضربودن در قدرت تفسیر کرد و این آقایان هم همین رویکرد را نعل به نعل جلو میبرند. آقایانی که نمیتوانند بایستند و منشا تولید فکر باشند، حضور و وجود سیاسیداشتن را در قدرتبودن تفسیر کردهاند و کاملا این مساله را پذیرفتهاند.
اما در مقابل این دیدگاه یک دیدگاه دیگر هم در جریان اصلاحات وجود دارد که میگویند «ما در شوراها لیست یکدست اصلاحطلب دادهایم و جواب گرفتهایم و دیگر نیاز نیست با اصولگرایان و جبهه اعتدال که نمادش آقای روحانی است وارد ائتلاف شویم». در واقع این دیدگاه اعتقاد دارد باید در انتخابات مجلس به صورت مستقل و با تابلوی اصلاحطلبی وارد صحنه شد. به نظر شما کدام دیدگاه درست است؟ دیدگاهی که میگوید: «اقتضایی باید عمل کرد چراکه تجربه نشان میدهد شورای نگهبان در تایید صلاحیت نامزدهای اصلاحطلب سختگیرانه عمل میکند» یا دیدگاهی که میگوید: «هر تعدادی اصلاحطلب تایید شد باید با همانها لیست داد»؟
من اینکه اصلاحطلبان با تابلو خودشان بیایند را توصیه میکنم. البته به نظر من اصلاحطلبان آزادهای وجود دارند که آقایان نمیخواهند خیلی زیر بار میداندادن به آنها بروند. به عبارت دیگر اینطوری نیست که اصلاحطلبان مستقل معتدل منطقی به اندازه کافی نداشته باشیم که نتوانند خودشان لیست ببندند منتها آقایان یک مقداری رویکردشان بهگونه دیگری است که این نوع اصلاحطلبان را خیلی به کار نمیگیرند و خیلی به آنها بها نمیدهند. چون فکر میکنند وقتی در مسیر قدرتطلبی قرار گرفتند آدمهایی را میخواهند که سریعتر از طریق آنها به قدرت برسند اما چون در مسیر تولید فکر آن سرعت به قدرترسیدن وجود ندارد آن را انتخاب نکردند. مسیر فکر یک مسیر آرام و به صورت تدریجی اما بسیار پایدار است ولی آقایان میخواهند سریع به افزایش قدرت برسند. طبیعی است بدین منظور باید از طریق بهکارگیری افرادی که دارای ویژگی متناسب با این رویکرد هستند به قدرت برسند و قدرت خودشان را افزایش دهند. اگر آقایان در مجلس آتی تحت لوای خود اصلاحطلبی بیایند و زیر چتر کارگزاران قرار نگیرند و عناصر فکری خودشان را به صحنه بیاورند بهتر است. البته عناصر فکریای که سال 88 مشکل پیدا کردند کسانی بود که میخواستند سریعتر و بدون منطق به قدرت برسند. خب، آنها را انتخاب نکنند. آدمهای دیگری هستند که دارای منطق، اصول و مبانیای هستند و هرگز این مبانی به آنها اجازه نمیدهد که به شیوههای تخریبی متوسل شوند. آنها را به نظرم بیاورند و یک چرخش خیلی اساسی خواهد بود که هم برای جامعه و هم برای خودشان بسیار مفید خواهد بود.
نکته همینجاست. گروهی از اصلاحطلبان همچون کارگزارانیها معتقد به عملکرد اقتضایی هستند یعنی میگویند «باید صبر کرد و دید نتیجه تایید صلاحیت نامزدهای انتخابات مجلس چه میشود، آن زمان تصمیم گرفت که ائتلاف اعتدال و اصلاحات حفظ شود یا هر کدام آنها با تابلو خود وارد صحنه رقابت سال 98 شوند. چون دوره گذشته هم آقای عارف کلی با شورای نگهبان رایزنی کرد اما جوابی نگرفت و این دوره نیز تعداد کمی از نامزدهای اصلاحطلبان تایید صلاحیت خواهند شد بنابراین چون جریان اصلاحات نمیتواند لیست سراسری دهد باید در ائتلاف با جریان اعتدال باقی بماند» اما دیدگاه دیگری هم وجود دارد که میگوید «اصلاحطلبان میتوانند از همین الان با شورای نگهبان برای تایید صلاحیتشدن نیروهایشان رایزنی کنند». به نظر شما کدام یک از دو دیدگاه نتیجهبخش است؟
اگر آقایان انتخاب خودشان را از الان داشته باشند و روی این انتخاب همپای بفشارند، قطعا میتوانند مسیرش را هموار کنند. در واقع یکسری از مسائلشان به خودشان برمیگردد یعنی اطمیناندادن به نظام، به اینکه اگر دوباره بیایند عناصر تندرو، افراطی و قدرتطلب را تقویت نخواهند کرد. این رویکرد را باید در عمل ثابت کنند. از طرفی شورای نگهبان نیز باید در این زمینه اقناع شود که خطر عناصر بیهویت از عناصری که خطا کردهاند اما حاضرند از خطای خود بازگردند، به مراتب برای کشور بیشتر است. این را میتوان به شورای نگهبان قبولاند. یعنی شورای نگهبان را به این جمعبندی رساند که خطر عناصر بیهویت از عناصر برگشته از خطا بیشتر است اما کسانی که در گذشته خطاکار بودهاند ولی حاضرند از خطاهای خود بازگردند باید این را واقعا نشان دهند. امروز نیروهای اصولگرا نیز نگرانیهایی دارند مبنی بر اینکه اگر یک جریان فکری از مسیر فکر خارج شد قطعا جریان متقابل هم از مسیر فکر خارج خواهد شد. یعنی وقتی اصلاحطلبان از مسیر فکر خارج شدند اصولگرایان هم قطعا از مسیر فکر خارج میشوند چون رقابت فقط و فقط زمانی براساس فکر خواهد بود که هر دو جریان دغدغه تولید فکر برای حل مشکلات کشور را داشته باشند.
ما نمیتوانیم مثلا اصولگرایان را در این عرصه از مبانی فکری دور کنیم و بگوییم تاثیری بر اصلاحطلبان نخواهد داشت. چون وقتی اینها تولید فکر کنند آنها نیز مجبور میشوند که تولید فکر کنند. وقتی اینها تولید فکر نمیکنند آنها هم اجبار و فشاری برایشان در این زمینه نخواهد بود. یعنی وقتی که اصولگرایان تولید فکر کردند و فکر خود را به جامعه ارائه دادند اصلاحطلبان زیر سوال خواهند رفت از جانب مردم مورد سوال قرار میگیرند که حالا دیدگاه شما برای فائقآمدن بر مشکلات جامعه چیست؟ کار تولید اندیشه، فکر و راهحل بسیار بسیار سخت است پس باید فشار جریان مقابل و مطالبات مردم باشد تا یک جریان سیاسی ناگزیر شود برای اینکه در انتخابات پیروزی به دست آورد، تولید فکر و اندیشه کند. بنابراین فکر میکنم الان اصولگرایان هم به خاطر دفاع از منزلت خودشان باید به شورای نگهبان مراجعه کنند که شورای نگهبان، آدمهای بیهویت را بر دارای هویت ترجیح ندهد ولو اینکه آدمهای با هویت در گذشته خطاکار بودند اما امروز از خطای خود برگشتند.
یعنی اصولگرایان نیز باید به شورای نگهبان بگویند اینها را تایید صلاحیت کند. این به نظرم چیزی است که اگر امروز برایش برنامهریزی شود من فکر میکنم که قادریم بر نگرانی که به آن اشاره شد، فائق آییم. منوط به اینکه واقعا آقایان فقط دنبال پست و قدرت نباشند. چون اگر در این انتخابات پیروز نشدند قطعا در انتخابات بعدی پیروز خواهند شد.
آقای عارف چندی پیش موضعگیری کرد و گفت: «دیگر جریان اصلاحات با جریان اعتدال ائتلافی نخواهد داشت و نتیجه انتخابات شوراها نشان داد که میتوان مستقل و با تابلوی اصلاحطلبی وارد صحنه شد»...
امیدوار هستیم که انشاءالله این کار را بکنند.
اما اخیرا آقای عارف یک موضعگیری دیگری هم داشت و گفت «در مقاطعی میتوان با اصولگرایان ائتلاف کرد» اما آقای کاظم جلالی گفت «ما نیازی به ائتلاف به اصلاحطلبان نداریم». همانطور که میدانید آقای کاظم جلالی کسی است که به او انتقاد میشود با لیست امید وارد مجلس شد اما بر اهداف لیست امید پایبند نماند و به جریان مقابل پیوست. به نظر شما عمل زیگزاگی آقای عارف در عرصه سیاست چه پالسهایی به جامعه میدهد و واکنش جامعه چه خواهد بود؟
من فکر میکنم در این قضیه عناصر فرصتطلب و دارای فکر با هم منزوج شدهاند. اگر گامی در جهت جداسازی صفوف صورت بگیرد خیلی از مشکلات حل خواهد شد. من بیشتر نظر آقای عارف را میپسندم. هرچند که این قضیه پیشنیازهایی دارد که باید به آن پیشنیازها هم تن دهند و زمینه عملیشدنش را فراهم کنند. اگر چنین چیزی شود به نظرم میتوان امیدوار بود که بحثهای مبنایی عامل رقابت شود.
بهعنوان آخرین سوال همین الان انتقاد و اتهامی که درباره اصلاحطلبان مطرح میشود این است که «شما سالهای 92 و 96 از کسی که خاستگاه سیاسیاش اصلاحطلبی نبود حمایت کردید تا در قدرت قرار بگیرید»، حالا اگر اصلاحطلبان بخواهند راه خود را بروند و از جریان اعتدال و اصولگرایان میانهرو جدا شوند، آن موقع مورد سوال قرار میگیرند که «چرا میخواهند بر مبنای منفعتطلبی از پاسخگویی نسبت به نتیجهای که ائتلاف اعتدال و اصلاحات برای کشور به وجود آورد فرار کنند؟» به نظر شما اگر اصلاحطلبان راه خودشان را از جریان اعتدال در انتخابات مجلس جدا کنند به منفعتطلبی متهم نمیشوند؟
نه، هر دوی این اتفاق میتواند انجام شود. یعنی اصلاحطلبان میتوانند این انتقاد را نسبت به عملکرد خودشان بپذیرند و بعد هم اعلام کنند که برای اصلاح این مساله مشیء اصولی را در پیش خواهند گرفت. به نظرم این اشکالی ندارد یعنی هم میتوانند انتقاد را به درستی بر خودشان بپذیرند و هم رویکرد جدیدشان را اصلاح کنند. چه مشکلی در این زمینه بهوجود میآید؟ آیا واقعا باعث بیاعتباری میشود؟ نه حتی باعث افزایش اعتبارشان هم خواهد شد. چون آقایان بعد از اینکه خودشان با هویت خودشان ظاهر شدند میتوانند ائتلاف کنند. الان در کشورهای مختلف دنیا هر جریان و تفکر سیاسی با تابلوی خودش به انتخابات پا میگذارد اما بعد از انتخابات برای در اختیارگرفتن مدیریت پارلمان یا تشکیل دولت وارد ائتلاف با دیگر سلایق میشوند. به عبارت دیگر ائتلاف قبل از ارائه اندیشه نیست. اول اندیشهها و تفکرات خود را عرضه میکنند و موقعیت خود را در جامعه میبینند بعد اگر خواستند، ائتلاف میکنند. قطعا اصلاحطلبان اشتباه کردند و از این اشتباه باید برگردند.
دیدگاه تان را بنویسید