از ظهورهاله نور تا ماجرای زنبیل قرمز اصولگرایان با معجزه هزارهسوم چه کنند؟
سجاد سالک در مثلث نوشت:راه فراری نیست. اصولگرایان خوششان بیاید یا نیاید میراث محمود احمدینژاد برای همیشه گریبانشان را گرفته و نمیتوانند از آن فرار کنند کمااینکه حسن روحانی، بهرغم عضویت در جامعه روحانیت مبارز به اصلاحطلبان گره خورده و کارنامه کلیاش در نهایت به نام اصلاحطلبان هم ثبت خواهد شد.
در سیاست دوست و دشمن دائمی وجود ندارد. رقبای دیروز ممکن است متحدان امروز جریانهای سیاسی باشند و یا برعکس. در عین حال ائتلافها و پیوندهای سیاسی شاید تاکتیکی و شاید مقطعی باشد. این اما جبر سیاست است که به راحتی از کنار جریانهای درهمتنیده شده نمیگذرد و افکارعمومی هم در این زمینه بیرحم و پرسشگر عمل میکند.
صورتمساله روشن است: محمود احمدینژاد سال 1384 بدون حمایت قاطبه اصولگرایان و با حمایت یک حلقه سیاسی به ریاستجمهوری رسید اما در ادامه راه، تقریبا تمام جریانهای اصولگرا را پشتسر خود دید و در سال 1388 هم گزینه نهایی اصولگرایان شد؛ خیلی شیک و مجلسی!
گرچه رفتارهای احمدینژاد از همان دور دوم ریاستجمهوری حاشیهساز شد و اصولگرایان با عنوان حلقه انحرافی، برخی از نزدیکترین یاران احمدینژاد را مورد شماتت قرار دادند اما تلاش میکردند حساب احمدینژاد را از حلقه پیرامونی جدا کرده و بگویند: «احمدینژاد خودش خوبه، اطرافیانش مشکل دارند!»
تفکیککنندگان، البته به این واقعیت توجهی نداشتند که هیچکسی جز با اجازه احمدینژاد نمیتوانست آب بنوشد و هرکس هم که ذرهای زاویه پیدا میکرد با چوب برکناری از کابینه رانده میشد. اما حالا دیگر تفکیکی در کار نیست. ظاهرا این واقعیت با تاخیر فراوان پذیرفته شده که احمدینژاد دقیقا همین است که میبینیم و رفتارهای خودش و رفقایش کاملا همسو و هماهنگ است. در چنین شرایطی اصولگرایانی که سالها در حمایت از وی قلمفرسایی کرده بودند حالا نه رویی برای حمایت از «بهاریون» دارند و نه دست و دلشان میرود که وی و عملکردش را محکوم کنند. برای همین است حتی وقتی مسکن مهر در کرمانشاه فرو میریزد همچنان مدافعانی پیدا میشوند که حاضرند موضعی علیه دولت فعلی اتخاذ کنند هرچند نتیجهاش به نفع احمدینژاد باشد.
و اما سناریوهای پیشرو
پرسش این است در شرایط فعلی اصولگرایان چه گزینههایی در مقابل احمدینژاد دارند و در مواجهه با پدیدهای که هرروز تندوتیزتر رفتار میکند چه میتوانند بکنند؟
سیاست سکوت و نادیدهگرفتن: احمدینژاد برای رسیدن به اهداف خود نیاز دارد که دیده شود. از طرفی هرنوع توجه خبری به وی و ابراز مخالفتی از نظر سیاسی هزینهبردار بوده و اتفاقا اهداف حلقه احمدینژاد را بیشتر برآورده میکند. در نتیجه یک راه این است که اصولگرایان اساسا احمدینژاد را در رسانهها بایکوت کرده و کوچکترین واکنشی به تحرکات افراطیاش نشان دهند.
این رفتار البته تبعات خاص خودش را دارد. همین الان در افکارعمومی این شائبه شکل گرفته که احمدینژاد احتمالا مدرکی از اصولگرایان دارد که هیچ کسی جرات نمیکند با وی برخوردی کند. در عین حال سیاست بایکوت رسانهای در عصر فضای مجازی دیگر جوابگو نبوده و نمیتواند مانع بازتاب یافتن سخنان وی شود.
سیاست مهار و حفظ آرامش: شواهد و قرائن نشان میدهد که احمدینژاد چیزی برای از دستدادن نداشته و اگر به نقطه خطرناکی برسد ابایی از بروز رفتارهای انتحاری ندارد. در نتیجه یک گزینه این است که اصولگرایان با خودداری از هررفتار تحریککنندهای در پشت پرده به وی نزدیک شده و بکوشند نظر او را جلب کنند تا بیش از این گرد و خاک به پا نکند. طبیعی است احمدینژاد بدون امتیازگرفتن حاضر به معامله نمیشود و هرنوع امتیازدادن به این طیف تبعات خطرناکتر دیگری به همراه دارد.
سیاست برخورد و تقابل: راه دیگری که پیشروی اصولگرایان و دستگاه قضایی قرار دارد برخورد و مقابله به مثل با تیم احمدینژاد است. یعنی به ازای هر ادعا و اتهامی، پاسخ متقابلی ارائه کرده و او را محکوم کرده و به مجازات برسانند.
این روش البته به افکارعمومی ثابت میکند که احمدینژاد دستش خالی بوده و جز رجزخوانی رسانه ای، مدرک یا برگ برندهای علیه فرد خاصی در دست ندارد اما در عین حال فضای کشور را ملتهب کرده و اتفاقا خواست احمدینژادیها را برای جلب توجه رسانهای برآورده میکند. در عین حال تند شدن فضای مابین اصولگرایان و احمدینژاد به سود دولت روحانی است که این روزها از وجوه مختلف زیر فشار بوده و از اینکه یک تنش سیاسی توجه افکارعمومی را از مشکلات اقتصادی منحرف کند استقبال میکند. این در حالی است که برای اصولگرایان حالت مطلوب این است که در سه سال پایانی دولت روحانی، به جای درگیریهای داخلی، بذری را بکارند که در سال 1400 بتوانند نتیجهاش را ببینند. در حال حاضر احمدینژاد با زنده نگاهداشتن فضای منفی در افکار عمومی و سرگرمکردن اصولگرایان به مباحث تنشزا، بیشترین ضربه را به جریان منتقد روحانی وارد میکند که علاقه دارد این روزها از آب گلآلود ماهی بگیرد.
سیاست تحسین و تکفیر: بدترین، غیرقابل قبولترین و ناشیترین موضعی که اصولگرایان میتوانند اتخاذ کنند این است که بگویند تا هرزمان که ما از احمدینژاد حمایت میکردیم ستاره تابناک آسمان سیاست ایران بود و اکنون هم که انتقاد میکنیم فاجعهترین عنصر سیاسی ایران است. چنانکه معتقد هستند احمدینژاد تا روزی که اسیر حلقه انحرافی نشده بود چون ماه تابان میدرخشید و هرکسی آن مقطع از وی حمایت نمیکرد اشتباه کرده و حالا هم که با ما درافتاده هرکسی او را محکوم نکند در مسیر ضلالت قدم برمیدارد.
چنین استدلالی، برخورندهترین توجیه برای افکارعمومی به شمار میرود چرا که این معنا را میدهد که هرکس هسته اصلی قدرت اصولگرایان را ستایش و منتقدین را خس و خاشاک توصیف کند مورد تقدیس بوده و اگر رو به انتقاد بیاورد به قعر و حضیض سقوط میکند. این یعنی موضعی ماکیاولیستی!
سیاست ندامت و مرزبندی: سختترین گزینه پیشروی اصولگرایان این است که صادقانه بگویند احمدینژاد آن دُر درخشان و گوهر تابناکی نبود که سالها توصیف میکردند. اعتراف کنند احمدینژاد در همان چهارسال اول آنقدر اشتباه کرد که شایسته بود برای چهارسال دوم از کاندیدای دیگر حمایت میکردند.
اصولگرایان اگر بتوانند صادقانه از عملکرد پیشین خود در حمایت تام و تمام از احمدینژاد ابراز برائت کنند مرزبندی امروز و تقابلشان با احمدینژاد هم قابل قبول جلوه میکند. در غیر اینصورت اگر قرار باشد دولت احمدینژاد را کابینهای با هاله نور توصیف کنند که برخی افرادش در اثر خوردن سیب ممنوعه از بهشت رانده شده و زنبیل به دست شدند، کسی جدی نگرفته و اتفاقا این توجیه، فرصت را برای هدفی که احمدینژاد دنبال میکند، فراهمتر میکند. احمدینژاد میگوید اگر قرار است من به ته چاه بیفتم همراه خودم سایر اصولگرایان را هم به ته چاه می کشم. یا دستم را بگیرید و نجاتم دهید یا همه با هم سقوط میکنیم.
زمین بازی مشخص است. اصولگرایان باید راه خود را انتخاب کنند.
دیدگاه تان را بنویسید