گفتوگوی مثلث با امیررضا واعظ آشتیانی
اطرافیان احمدینژاد بار او هستند نه یارش
محمود احمدینژاد این بار هیاهو و جنجال را رها کرده و سکوت پیشه کرده است؛ سکوتی که میتواند آرامش پیش از توفان باشد. توفانی که فقط خودش میتواند آن را به راه بیندازد و بر موج آن سوار شود. اما این بار سکوت وی در برههای حساس صورت گرفت. احمدینژاد و یارانش درست در بحبوحه اعتراضهای مردمیبه وضعیت اقتصادی و معیشتی خود که نوک پیکان آن دولت و سیاستهای اقتصادی حسن روحانی را نشانه میرفت، سکوت اختیار کرد و هیچ موضعگیریای نداشت. وضعیتی که برخی آن را ناشی از سهم – هرچند اندک او- در پیدایش آن اعتراضها میدانند و موضع انفعالی آن را در راستای کاستن از بار انتقادات احتمالی و بعضا برخورد با او در پی رخداد چنان حوادثی تبیین میکنند.
بهنظرتان دلیل رفتارهای متفاوت آقای احمدینژاد چیست؟ همین چند هفته پیش بود که رفتارهای پر سر و صدایی داشتند و جنجال زیادی به پا کردند، اما اکنون سکوت اختیار کردهاند؛ دلیل آن چیست؟ آیا سناریویی را میتوان متصور بود؟
نهتنها آقای احمدینژاد، هر فردی که یک موضوعی را مکرر دنبال میکند، قطعا یک سناریو دارد و بدون سناریو و بدون مطالعه نیست. مطمئنا یک هدفی را دنبال میکند؛ به غیر از آقای احمدینژاد، افراد دیگری را سراغ داریم که در نظام هستند، موضوعاتی را مطرح میکنند و روی آن موضوعات مانور میدهند و به نوعی بهدنبال محققکردن آن سناریو یا هدفشان هستند. در این شکی نیست، یعنی هیچ کس بدون مقدمه ورود به یک موضوعی نمیکند و در عین حال که ورود به موضوع میکند یا نمیکند، اگر دنبال نکند و ادامه ندهد، یک حرکت خاص مقطعی است، ولی وقتی استمرار میدهد حرکت خود را، نشان میدهد که بهدنبال یک هدف تعریفشده نسبت به موضوعی است. ضمن اینکه حالا من عرض میکنم که تنها بحثم آقای دکتر احمدینژاد نیست، افراد دیگری هم که شما رصد میکنید، میبینید که بیشتر بهدنبال این هستند که در عرصه سیاسی کشور تبدیل به یک وزن شوند، تبدیل به یک لیدر شوند و حالا این سناریوها یا بحثهایی را که مطرح میکنند، فارغ از اینکه چقدر درست است یا چقدر اشتباه است، ولی در هر صورت برای ماندگاری در فضای سیاسی کشور و در عین حال طرحکردن اینکه تفکر دیگری هم وجود دارد، ورود انجام میشود و حالا چقدر مورد اقبال قرار بگیرند توسط آحاد یا بخشی از جامعه، یا به چه میزان مورد اقبال برخی از سیاسیون قرار بگیرند، این بستگی دارد به آن سناریویی که تدوین کردهاند.
ارزیابی شما از اینکه دکتر احمدینژاد در این برهه اعتراضات یا اغتشاشات ساکت بودند، چیست؟ شما این سکوتشان را چگونه تحلیل میکنید؟
من فکر میکنم شاید یکی از دلایل این باشد که ایشان سکوت کرده که احیانا این ماجراها و این اتفاقات را منتسب به ایشان نکنند. شاید یکی از دلایل این باشد.
یعنی مصلحتی بوده است؟
شاید به این دلیل بوده یا به این نتیجه رسیدهاند که این اتفاقاتی که پیش آمد و این حوادثی که طرح شد، ممکن است عدهای منتسب به ایشان کنند. به هر جهت بهانهجویی توسط برخی از افراد وجود دارد که هر موضوع بیربطی را ارتباط به فردی دهند. من تحلیلم این است، حالا شاید این تحلیل من قابل نقد باشد، ولی من خودم تصورم این است که اگر ایشان سکوت کرده و چقدر هم خوب کرد ایشان سکوت کرد؛ چهبسا امکان داشت اگر حرف خاصی میزدند، آن سرشاخههایی که خودشان مسبب بودند، موضوع را به سمت آقای احمدینژاد هدایت میکنند و همه این اتفاقات را منتسب به ایشان کنند. بنابراین من فکر میکنم که اگر ایشان سکوتی اختیار کرد، بیشتر از این جهت بود که این موضوع را به ایشان منتسب نکنند.
در پاسخ به پرسش اول شما اشاره کردید که دیگرانی هم بودند مثل آقای احمدینژاد که صحبتهایی هم کردهاند صرفا برای اینکه در فضای سیاسی بمانند. به نظر شما این نظام سیاسی و یا این چرخه بهکارگیری سیاستمداران ما دچار یک نارسایی است که هر فردی که یک مدت زمانی را عهدهدار پستی بوده وقتی میرود کنار، به فراموشی سپرده میشود و خودش ناچار است مبارزه کند تا به فراموشی سپرده نشود. این ایراد را شما از چه میدانید؟
من بارها درباره موضوع تحزب صحبت کردهام، مواضع من هم روشن است. ما تا زمانی که در جامعهمان تحزب را جدی نگیریم و احزاب کارآمد و احزابی با برنامه و ساختارمند را دنبال نکنیم، همیشه شاهد این پراکندگیهای رفتاری سیاسی خواهیم بود. چه توسط افراد سیاسیای که در مقام اجرایی بودند یا در مقام قانونگذاری بودند. ما همیشه شاهد بودیم که این اتفاقات هست، برای اینکه فراموش نشوند، برای اینکه تئوریهای فکری آنها فراموش نشود یا احیانا در فضای سیاسی کشور تاثیرگذار بمانند، به این صورت ظهور و بروز کردهاند یا احیانا افت پیدا کردند یا افول داشتهاند. ولی وقتی تحزب برنامهدار، تحزب اثرگذار و تحزبی که برگرفته از نگاه آحاد جامعه نسبت به گروههای سیاسی انسجامیافته داشته باشیم، دیگر شاهد چنین اتفاقاتی قطعا نخواهیم بود؛ چهبسا امکان دارد سیاستمداران گذشته ما تبدیل به یک تئوریسینهایی شوند که بتوانند اثرگذاری خوبی را به واسطه آن تشکل خودشان در جامعه داشته باشند. شما امروز وقتی نگاه میکنید به کشورهای توسعهیافته که دارای احزاب قدرتمند هستند که تصمیمسازی میکنند و حتی مردم را تشویق و ترغیب نسبت به نگاه سیاسی خودشان، چه از نگاه سیاسی، اقتصادی فرهنگی میکنند، شاکلهاین تشکلها را میبینید که افرادی تشکیل دادهاند که هر کدام آنها میتواند به لحاظ تئوریسینی تاثیر بسیاری را نسبت به آن تشکل داشته باشد و آن تشکل هم بر آن بخش از جامعه که طرفدارش هستند را میتواند داشته باشد، ولی ما پراکندگی زیاد داریم و برای همین است که مردم عادت کردهاند که در انتخابات هیجانی وارد شوند، مردم عادت کردهاند که احیانا در برخی مواقع یک تصمیماتی را بگیرند که در آینده هم خودشان پشیمان از آن رأیی که دادهاند، شوند. اینها برگرفته از این است که ما تحزب مقتدر نداریم که مردم را به سمتوسویی هدایت کنند که آن تئوری و آن گفتمانی که به آن علاقهمند هستند را دنبال کنند. برای همین ما شاهد هستیم که یکمرتبه موجی درست میشود. یک گروهی رای میآورند، بعد در مقطعی دیگر یک موج دیگری درست میشود، با یک ادبیات دیگری. در حقیقت میتوانیم بگوییم که گسستگی فکری ایجاد میکنند و این موارد از یک تمرکز و یک شاکلهمندی در موضوعات سیاسی برخوردار نیست.
فکر میکنید چقدر این رفتارهای فردی که در غیاب احزاب، افراد وارد میشوند، روی افکار عمومی تاثیر دارد و آنها را میتواند با خودش همراه کند؟ وزن این نوع حرکتها چقدر است؟
روی آقای احمدینژاد تمرکز نکنیم، کسانی دیگر مشابه احمدینژاد بودهاند. اینکه بتوانند یک اثرگذاری مثبت داشته باشند که منجر به یک اتفاق بزرگ شوند، نبوده، اما بیتاثیر هم نبوده است. یعنی میخواهم بگویم تاثیرگذاریاش، تاثیرگذاری فراگیر نیست، تاثیرگذاریای است که محدود است، ولی در عین حال چون ما تحزب نداریم و ساختارمند با این موضوع برخورد نمیشود، شکل جامع و کاملی به خودش نمیگیرد، مگر اینکه احزابی که ایجاد میشود، خیلی فراگیر بتوانند با یک برنامه جلو بروند؛ هرچند من خودم ضمن اینکه اعتقاد دارم که تحزب خیلی نقش دارد، ولی این نگرانی در ذهنم وجود دارد که مردم ما تحزبپذیر نیستند، همینطور که فعالان سیاسی ما نیستند. در عین حال که بنده دارم میگویم ما باید به این سمت برویم، ولی این انتقاد هم وارد است. کسانی که در گروههای سیاسی هستند را رصد کنید، یعنی وقتی داخل این گروهها و احزاب سیاسی نیمبندی که ما داریم وارد شوید، میبینید که حتی آن افرادی که شاکله آن حزب هستند، خودشان پایبندی به آن باورها ندارند و اگر پایبندی هم باشد، محدود هستند، یعنی این نشان میدهد ما ایرانیها یک مقدار نسبت به تحزب نگاه مثبت نداریم. حالا دلایلش باید ارزیابی شود که چرا نداریم و قطعا اگر مورد تحلیل قرار بگیرد، به نتایج خوبی میرسیم. اگر این کار، کارشناسی انجام شود که چرا مردم ایران اقبالی به تحزب نشان نمیدهند و این آسیبشناسی انجام گیرد، از آن زمان حداقل ما پنجاه سال وقت نیاز داریم که کار فرهنگی کنیم تا مردم به آن سمت بروند. مردم بهگونهای عمل نکنند که در انتخابشان از چاله بیفتند در چاه.
باتوجه به شناختی که سالها پیش از آقای احمدینژاد داشتید و در مصاحبهای هم گفته بودید که آقای احمدینژاد دچار تغییر شدهاند؛ فکر میکنید آینده ایشان چیست و ایشان به چه سمتی میروند و در کدام مرحله متوقف خواهند شد یا حرکت بعدیشان چه خواهد بود؟
جناب آقای احمدینژاد افرادی که با آنها طرف مشورت است، به اصطلاح عامیانه بار ایشان هستند تا یار ایشان. افراد خوشفکری نیستند، افرادی نیستند که خوراکهای فکری که میدهند، باعث میشود ایشان به سمت و سویی هدایت شود و دارای یک تئوریای شود که متوسط جامعه بپذیرند. اینکه ما یک قشر محدودی را فکر کنیم طرفدارمان هستند، پس همه چیز میتواند همان باشد، این فرضیه، فرضیه درستی نیست. به اصطلاح مدیریتی هر فرد موفقی را باید از پنج نفر کنارش مورد ارزیابی قرار داد. من خودم تا مدتی پیش فکر میکنم آقای احمدینژاد خیلی فکور است و خیلی باتدبر برخورد میکند، ولی الان به این نتیجه رسیدهام که ایشان خیلی سریع و برخلاف آن چیزی که تصور میشود، تحت تاثیر قرار میگیرد و این تحت تاثیر قرارگرفتن، ایشان را از آن مسیر اثرگذاری که در دولت نهم داشتند، دور کرده و قطعا اگر بخواهد همین رویهای که پیشگرفته ادامه پیدا کند، من تصور نمیکنم که جایگاه خوبی در آینده سیاسی ایران بتوانیم داشته باشیم.
دیدگاه تان را بنویسید