آیا سیاست خارجی میتواند روزنهای جدید برای روحانی مهیا کند
روحانی بدون تلگرام و برجام چه میکند؟
نه صداها خوب است و نه نشانهها؛ اوضاع برای حسن روحانی چندان خوب نیست.
مثلث آنلاین// او با وضعیت دشواری مواجه شده؛ هم در داخل و هم در خارج از کشور. او از اساس با مشکل مواجه شده است.
شرایط اکنون او اصلا شبیه زمانی نیست که تازه رئیسجمهور ایران شده بود. او در حال حاضر با برجامی مواجه است که از قرار معلومترامپ بنای از میان برداشتنش را دارد.
با جامعهای از طرافدارانش مواجه است که نتوانسته برای آنها مهمترین وعدههایش را عمل کند؛ بااهمیتترینش همین تلگرام که در هفته گذشته توقیف شد.
در اقتصاد با شوکی عجیب مواجه بوده و برای اولینبار ایران دلار قیمت بالای 6 هزار تومان را تجربه کرده است، حتی در کابینه هم شرایط برای او نامساعد شده است. برای چندمینبار است که انتقاد میکند از اعضای دولت. فعلا هم که کابینه را به دو بخش تقسیم کرده است؛ ناامیدان و امیدواران. کار برای او سخت شده؛ این سادهترین تفسیر از شرایط این روزهای او است.
در میانه دو جناح
این از هوش سیاسی حسن روحانی بود که توانست در انتخابات سال92 یک سامان جدید در سیاست ایران پدید آورد. خوب میدانست که برای دوران پسااحمدینژاد نمیتوان یک کاراکتر راستگرا را بار دیگر به جامعه ارائه کرد، این را هم خوب میدانست که به موجب آنچه در سال 88 گذشته بود، قدرت رسمی فعلا روی خوشی به چپگرایان نشان نخواهد داد. فضا را خوب شناخت، راهش را هم خوب پیدا کرد. چپها که چارهای نداشتند و با محمدرضا عارف به جایی نمیرسیدند. او تنها باید با آنها از روزهای بهتر سخن میگفت. کار سخت او با راستگرایان بود؛ آنها که از احمدینژاد عبور کرده و هر یک نسخهای مخصوص خود داشتند، برای رسیدن به صندلی ریاستجمهوری. زیرکی حسن روحانی همینجا رخنمایی کرد. او در میانه ایستاد و در لحظه تعیین شده پروژه خود را اجرایی کرد. این پروژه یک ایده مرکزی داشت؛ «تمرکز بر سیاست خارجی». روحانی که در خرداد 92 سیاست داخلی، اقتصاد و سیاست خارجی را بههم گره زد و رقبا را پشت سر گذاشت، همه تلاشش این بود که با برجام پنجرههای تازه باز کند، برای آن مثلث تعیینکننده. وقتی گفت «من سرهنگ نیستم.» طبقه متوسط و روشنفکران را امیدوار به توسعه سیاسی کرد و وقتی خطاب به عابدینی، مجری گفتوگوی ویژه خبری توصیه کرد تا بیانیه سعدآباد را «سهبار بخواند» و بعد از آن همنوا با دکتر ولایتی شد و محصول آن نوع از مذاکرات در دوران احمدینژاد را فقر و تنگدستی و ایستادن چرخ کارخانهها عنوان کرد بهخوبی اقتصاد و سیاست خارجی را بههم پیوند داد تا مردم و طبقه پایین هم راضی شوند و او را بلد راه بدانند.
چرا روحانی؟
حسن روحانی اکنون کجای سیاست ایران ایستاده بود که رئیسجمهور شد. برخی تحلیلگران معتقدند ظهور احمدینژاد در سال ۸۴ محصول رخدادهای دوران اصلاحات و اشتباهات اصلاحطلبان است، این گزاره را برخی از چهرههای اصلاحطلب هم میپذیرند. اگر این رویه تحلیل پدیدههای سیاست ایران را روال کنیم، باید این را هم قبول کنیم که پدیده پیروزی حسن روحانی در انتخابات سال ۹۶ هم محصول رخدادهای دوران احمدینژاد است، پس با این نگاه میتوانیم ماجراهای سالهای نخستین دهه ۹۰ را اینگونه تحلیل کنیم که رفتار سیاسی محمود احمدینژاد در دوران صدارتش اگرچه در ابتدا موجبات تقویت تشکیلاتی اصولگرایان را پدید آورد و میشد چهرههایی از آنان را در کابینه و بدنه حاکمیتی دولت دید اما با گذر زمان، شکافهای موجود میان محمود احمدینژاد و اصولگرایان آنچنان نمایان شد که کوچ اجباری و غیراجباری نیروهای اصولگرا با موجی قابل توجه پدیدار شد. به یک معنا «زمان جدایی» فرارسیده بود. حالا محمود احمدینژاد و حواریون اطراف او خود را تافتهای جدابافته از جریان اصولگرا میدانستند. دیگر زمان «همانیانگاشتن» به پایان رسیده بود. اقدامات محمود احمدینژاد و دولت او بهگونهای نبود که اصولگرایان قبول کنند هزینه آن را بپردازند و درست همینجاست که رقبای پیشین یعنی چپ و راست همصدا میشوند و به نقد سیاستهای دولت مستقر میپردازند و درست همینجاست که در میان اصولگرایان و اصلاحطلبان هم در این مورد کندروی و تندروی پدید میآید.
به این معنا که برخی اصولگرایان باورشان این میشود که انتقاد مشخص از محمود احمدینژاد کمک شایانتوجهی به اصلاحطلبان خواهد کرد و جایگاه و سرمایه اجتماعی اصولگرایان را در جامعه خواهد کاست، پس در این جناح برخی با سکوت و انتخاب گزینه «تحمل، صبر و مدارا»، نقطه استقرار خود را در جناح حفظ میکنند اما برخی دیگر با انتقاد و اعتراض به وضع موجود به «شیفت سیاسی» و «همنشینی» با رقبای سابق پرداختند.در جناح مقابل هم چنین شرایطی حکمفرما بود. برخی میگفتند انتقاد از محمود احمدینژاد باید به انتقاد از او و جریان سیاسیاش خلاصه شود و نباید انتقاد از وضع موجود به انتقاد از اصولگرایان یا حاکمیت تعمیم داده شود. چنین تصمیمی بر این پایه استوار بود که تعمیم انتقاد موجبات دفاع از محمود احمدینژاد را فراهم خواهد کرد. به باور این طیف، از شکاف میان حاکمیت و دولتمردان وقت با بهرهگیری سیاسی میشد به ائتلافی برای گذار از شرایط سخت رسید. طیف دیگر اما باورشان بود که در حرکتی رادیکال باید حساب اصولگرایان، احمدینژاد و حاکمیت را یکی کرد تا میزان سرمایه اجتماعی را در سمت مقابل به صورت مشهودی کاهش داد. در چنین شرایط سیاسی آشفتهای بود که حسن روحانی وجهه سیاسی خود را نمایان ساخت و در یک ائتلاف تاکتیکی میان نیروهایی از دو جناح به فردی فراجناحی و «نیاز جامعه امروز» مشهور شد.
تغییر موقعیت
حتما اینطور است که حسن روحانی نه در نسبت سابق با نیروهای سیاسی قرار دارد و نه اینگونه است که سرمایه اجتماعیاش به او مانند سابق نگاه کنند. شاید اگر او سطح مواضع خود را با شناختی که از ساختار قدرت در ایران دارد تنظیم میکرد، بدنه او هم انتظار بالایی از او پیدا نمیکردند.
او آنچنان برجام را بزرگ کرد و حتی آن را به خیابانها آورد که امروز نمیتواند انتظار داشته باشد، حتی سادهترین مردمان شهر هم در مورد برجام و عهدشکنی طرف مقابل مانند یک کارشناس سخن بگویند.
در اقتصاد او همه امیدش را به برجام بست و اصلا کاری نداشت کسانی که میگویند غرب و آمریکا چندان قابل اعتنا نیستند حرفهایشان را از تجربههای قبلی میگویند.
نسبت او با خیلی از مولفهها تغییر کرده است حالا باید دنبال پاسخ این سوال بود. او از این پس چه خواهد کرد؟
مذاکرات جدید؟
به نظر میرسد او نخواهد گفت که شکست خورده است. او راهی دیگر برخواهد گزید. دوباره مذاکره؛ دوباره غرب.
این همان خط قرمزی است که اگر او از آن عبور کند دیگر چیزی برایش نمیماند. او برای مذاکره جدید چه درباره موشک و چه درباره منطقه نه مردمیرا دارد که در زمان برجام حامیاش بود و نه حاکمیتی که به او در این زمینه اعتماد کند.
روحانی باید تصمیم بگیرد؛ یک تصمیم مهم. نقدهای این روزهایش به کابینه را فعلا میگذاریم به حساب بازی روانی با سرمایه اجتماعی برای گذران این چند روز.
همه میدانیم اردیبهشت و خرداد مهمی برای روحانی خواهد بود.
دیدگاه تان را بنویسید