ریشه اختلافات بین کارگزاران و اتحاد ملت چیست؟
جدال اصلاحطلبانه
مصطفی مسجدی
این روزها شهردار تهران دیگر انتخاب شده و اصلاحطلبان با تیترهای پر از کلمه اتحاد این مساله را جشن گرفتهاند ولی کیست که نداند اختلاف بزرگی بین دو طیف از اصلاحطلبان یعنی کارگزاران و اتحاد ملت در موارد مختلفی مثل انتخاب شهردار وجود داشته است. البته این موضوع میتواند زمینهساز این نگرانی هم باشد که در آینده، بهخصوص در انتخابات مجلس سال 1398، ادامه این اختلافات باعث شود لیستهای واحد اصلاحطلبان چندتکه شود و رقیبشان بتواند کرسیهای مجلس را از آنها بگیرد. اما یک سوال بزرگ؛ واقعا اختلاف این دو گروه سیاسی بر سر چیست؟
به زبان ساده میتوانیم اختلاف این دو را بر سر موضوع لیدری و گرایش توسعهای بدانیم. کارگزاران سازندگی حزبی است که پدر معنوی آن مرحوم هاشمیرفسنجانی است و اساسا از کارگزاران ارشد دولت آن مرحوم تشکیل شده است. این افراد، البته از نظر تقسیمبندی سیاسی در میانه چپ و راست قرار میگیرند ولی به هر حال هم از نظر اقتصادی به راستهای قدیم و اصلاحطلبان جدید نزدیکترند (به بخش خصوصی اعتقاد دارند) و هم از نظر سیاسی به آنها نزدیک شدهاند و در واقع روح هاشمیرفسنجانی با تفکر سیاسی بعد از احمدینژاد در آنها حلول کرده که توجه بیشتری به مقوله آزادی دارد.
با این حال اتحاد ملت در واقع نسخه قانونی جبهه مشارکت بعد از حوادث سال 1388 است. میدانید که در حوادث آن سال، مشارکت توسط دادگاه منحل شد و حالا بعد از چند سال، کادر غیرمسالهدار مشارکت یا به تعبیر بهتر مشارکتهایی که برچسبهای بزرگ این چنینی روی صورتشان نقش نبسته (مثل حجاریان یا خاتمی) به سمت تاسیس این حزب جدید رفتند. با این وصف باید گفت که پدر معنوی اتحاد ملت همان پدر معنوی جبهه مشارکت یعنی
رئیس دولت اصلاحات است.
همین موضوع باعث میشود اختلاف دیگری نیز بین کارگزاران و اتحاد ملت به وجود بیاید. میدانید که اصلاحطلبان از سال 1392، تلاش کردند با وحدت حداکثری در انتخاباتها حضور پیدا کنند. محوریت این وحدت جز انتخابات خبرگان سال 1394 در واقع با شورای عالی سیاستگذاری اصلاحطلبان بود که در واقع ریشه اولیه آن مشاوران رئیس دولت اصلاحات بودند. بنابراین، فرآیند وحدت و مشارکت سیاسی اصلاحطلبان در طول این دوران، حتی در روزهایی که اکبر هاشمیرفسنجانی در قید حیات بود؛ با محوریت سیدمحمد خاتمی انجام میشد اما نقش متفاوت برخی احزاب در این فرآیند باعث شده که اعتراضهایی به این فرآیند مشارکت سیاسی به وجود بیاید که در واقع اصل کلام آن اعتراض به نقشمحوری سیدمحمد خاتمی است.
در واقع برخی احزاب مانند اعتماد ملی در زمان مدیریت منتجبنیا یا مردمسالاری معتقدند که نقش و سهمیه احزاب در فرآیند انتخابات و مشارکت سیاسی در واقع تابعی از نزدیکی یا دوری آنها به رئیس دولت اصلاحات است و از این رو معتقدند که باید این فرآیند به سمت کاهش نقشمحوری یک شخص و دموکراتیکترشدن برود و از این رو هم هست که ایدههایی مثل پارلمان اصلاحات از دل این تز و آنتیتزها به دست میآید.
مساله بعدی گرایش توسعهای است. نکتهای قدیمی است ولی باز هم باید گفت که دولتهای پنجم تا هشتم، دو نوع تفکر مختلف در زمینه توسعه داشتند. در دولت هاشمی، اصل بر توسعه اقتصادی بوده و از این رو است که مردم خاطره خوبی از آزادیهای سیاسی یا حتی آزادی فرهنگی و اجتماعی در آن دوران ندارند اما در عوض دولت سیدمحمد خاتمی در واقع برساختهای از پروژه توسعه سیاسی بود که مطالعات اولیه آن در ابتدای دهه 70 در مرکز تحقیقات استراتژیک ریاستجمهوری و مجمع تشخیص مصلحت نظام صورت گرفته بود. حال دو حزبی که از آن یاد میکنیم نیز چنین اختلافی دارند اما این گرایش چگونه خود را نشان میدهد؟
مثلا در موضوع شهردارشدن محسن هاشمی، اصلاحطلبان بهوضوح در بهترین شرایط هم گارد منتقد خود را نسبت به هاشمی و فرزندانش حفظ میکنند و هنوز که هنوز است در ادبیات علمی خود، او را یک محافظهکار میخوانند. در این شرایط شهردارشدن محسن هاشمی در یک شورای شهر اصلاحطلب، آن هم در حالی که تمامیت شورای شهر صدمه ببیند و یک اصولگرا به جای هاشمی وارد آن شود از نظر سیاسی آنقدر برای اتحاد ملت خط قرمز است که حاضر نیست ایدههای اقتصادی کارگزاران برای کارآمدتربودن چنین انتخابی را بپذیرد و به آن تن دهد.
در عین حال شاید مساله سادهتر از اینها هم حل شود. بودجه شهرداری تهران، امسال حدود 18 هزار میلیارد تومان بوده است. با فرض صحت همهچیز و اینکه هیچ فسادی هم رخ ندهد، اینکه فردی از حزب ما یا دستکم نزدیک به حزب ما، بر این بودجه و مقدرات پایتخت حاکم باشد، بسیار جالبتر خواهد بود تا اینکه فردی چنین سمتی را به عهده بگیرد که اگرچه با او اشتراکنظر داریم ولی موارد اختلافمان هم کم نیست.
دیدگاه تان را بنویسید