بازگشت به خانه اول / آیا لاریجانی جدیدی متولد میشود؟
نوشتار مصطفی صادقی در مثلث
آنچه چهارشنبه گذشته در صحن علنی مجلس رخنمایی کرد را نمیتوان فقط در کمشدن رای علی لاریجانی یا یک رخداد ساده پارلمانی خلاصه کرد. این تحول در واقع نشانهای است از تغییرات محسوس آرایش سیاسی کشور که البته نشانههای دیگرش را نیز در چند ماه اخیر به خوبی دیدهایم.
صورت مساله روشن است؛ «یک ضلع ائتلاف قصد جدایی کرده است.» این را میتوان هم در حرفهایشان دید و هم در اکتهایشان. زمانه عوض شده؛ خواست اصلاحطلبان هم همینطور. آنها دیگر نمیخواهند در سایه باشند. همین است که علی لاریجانی یکباره خودش در صحنه میماند و رقبای اصولگرایش که در لحظه آخر به دادش میرسند.
همین است که محسن هاشمی در نهایت ناباوری حتی بعد از رفتن محمدعلی نجفی نمیتواند شهردار تهران شود. همین است که حسن روحانی در آستانه یکسالگی انتخابش به عنوان رئیسجمهور در دور دوم از همیشه بیشتر احساس میکند آنها از او دور شدهاند. خیلی چیزها تغییر کرده است. تحلیلگرانی که این مولفهها را کنار هم میچینند میدانند که این دیگر یک مساله یک خطی نیست. آنها با نسخهای پیچیده مواجهاند که تصمیمسازان اصلاحطلبان با تاکتیکهای ژلهای در حال اجرای آن هستند. میتوان با کنار هم نهادن برخی مولفهها به پیشبینی آنچه در آینده رخ خواهد داد پرداخت.
اول باید به این پرداخت که چه اتفاقی برای علی لاریجانی که از امیدهای انتخابات 1400 بود افتاده است. سپس این مساله را بررسی کرد که چه بر سر ائتلاف آمده است و آنگاه این مساله را پررنگ کرد که اصلاحطلبان چه برنامهای برای دو انتخابات پیش رو دارند؟
لاریجانی؛ تغییر عجیب شرایط
علی لاریجانی در مجلس عجیب و غریبی رئیس است. مجلسی که یک سرش ذولنور و کوهکن است که مقابل چشمانش فندک به دست برجام را آتش میزنند و آن سوی دیگرش علی مطهری است که ایدهها و آرای خاص خود را دارد. مجلسی که اصلاحطلبانی دارد که گاه همراه او هستند و حالا سر بزنگاه برای او رقیب جور کرده و تمام تلاششان را کردند تا او دیگر رئیس نباشد. لاریجانی از آن چهارشنبهای که انتخابات برگزار شده تا امروز دیگر چندان دلخوش به 1400 نیست و حتی ممکن است نگاهش به انتخابات مجلس آتی هم تغییر کرده باشد. خوب میداند سخت شده سیاستورزی در این شیفتهای عجیب و تند و تیز گروههای سیاسی.
او یک محافظهکار تمامعیار است. از وقتی که پا به عرصه قدرت رسمی گذاشته مشتش را به سختی باز میکند و همه تلاشاش این است که سیاست را رو بازی نکند. طرفه آنکه بازی را هم هیچگاه به صورت صفر و صد دنبال نمیکند. همیشه یک راهی باقی گذاشته تا به بنبست نرسد. او این روزها شرایطش پیچیدهتر از همیشه شده؛ اوضاع تغییر کرده و فعلا عقربههای ساعت شمار سیاست ایران چندان به کام او نمیچرخد. سکوت سنگین این روزهای او سخت کرده کار تحلیلگران سیاسی را برای اینکه حدس بزنند او چه در ذهناش دارد. میخواهد چه کند با چرخش غیرمنتظره سیاست خارجی که قرار بود پاشنهای باشد برای چرخیدن درب سیاست داخلی. قرار بود کاتالیزوری باشد برای مانایی کسانی که معمار توافق هستهای بودند. میخواهد چه کند با متزلزلشدن پروژه اصلی و بنیادی دولتی که او در زمره جدیترین حامیانش بوده است؟ از همه مهمتر مساله این است که ریزش بدنه اجتماعی ائتلاف اعتدال –اصلاحات که خبری بد برای لاریجانی محسوب میشود چه تغییری در تصمیمات آتی او ایجاد خواهد کرد؟ واقعیت این است که وقتی حسن روحانی برای بار دوم رئیسجمهور ایران شد خیلی زودتر از آنچه تصور میشد چشمها چرخید تا گزینههای ریاستجمهوری آینده رصد شوند. این وسط نقطه اشتراکی میان همه گمانهزنیها وجود داشت. خیلیها معتقد بودند پایان عصر روحانی با آغاز عصر لاریجانی گره خوردگی زمانی خواهد داشت. میگفتند پروژه مشترکی که از گعدهنشینیهای ساختمان کاخ مرمر و جلسات محرمانه جماران متولد شده و در عصر روحانی بروز و نمو یافته است، دوران کمال خود را در عصر لاریجانی طی خواهد کرد. آن پروژه چند مولفه مهم داشت:
1- ایجاد دوقطبی در سیاست خارجی برای تاثیرگذاری در سیاست داخلی. این مساله موجب میشد تا با تغییرات در مناسبات با غرب گشایشهای اقتصادی ایجاد شده و «بدنه اجتماعی پیرو» به جهت خشنودی بهبود اقتصادی جمعیت بیشتری پیدا کند. این جمعیت «پیرو»، سرمایه اجتماعی خوبی برای پیشبرد پروژههای سیاسی تعیینشده گارانتی میکرد.
2- تضعیف طیف تندرو و حذف پلهپله آنها از ساخت قدرت رسمی
3- شکلدهی آرای سیاسی کشور به شمایلی تازه که یک رقیب کنترلشده در سوی دیگر آن قرار داشت.
حالا اما از هنگامیکه پاشنه سیاست خارجی دیگر آنگونه نمیچرخد که اعضای ائتلاف انتظار آن را داشتند طبعا کار برای علی لاریجانی هم سخت شده است. حالا آنها که چشم میچرخاندند تا گزینههای ریاستجمهوری را ردیابی کنند دیگر مانند گذشته در مورد علی لاریجانی فکر نمیکنند. فیالواقع یک اتفاق مهم رخ داده؛ «از جمعیت «بدنه پیرو» کاسته شده است.» اما وقتی در مورد علی لاریجانی سخن میگوییم قطعا نمیتوانیم تاثیر دیگر شخصیتهای سیاسی را بر ظهور و بروز سیاسی و تداوم سیاستورزیاش نادیده بگیریم. در واقع علی لاریجانی از جمله سیاستورزانی است که درگذشت هاشمیرفسنجانی بر وضعیت سیاسیاش تاثیر گذاشته است. او در اواخر عمر آیتالله قرابتهای سیاسی بیشتری با او پیدا کرده بود. حتی علی لاریجانی یکی از دو پیک ویژه برای رساندن خبر رد صلاحیت به آیتالله هاشمیرفسنجانی و درخواست از او برای انصراف از باقیماندن در انتخابات بود. یک جلسه طولانی در دفتر آیتالله که همچنان رازهای مگوی آن باقی مانده است. او برای هاشمیرفسنجانی که دوست داشت همیشه بالانسر سیاست ایران باشد یک شخصیت محبوب بود. لاریجانی از نظر هاشمی کسی بود که میتوانست به سادگی در میانه دو جناح بایستد و با نهادهای حاکمیتی هم به راحتی بنشیند. او کاراکتر دلخواه سالهای آخر عمر آیتالله بود. حالا اما هاشمی نیست؛ لاریجانی این روزها جای خالی او را به خوبی حس میکند. توجه به یک مساله دیگر هم در مورد علی لاریجانی مهم است. محمود احمدینژاد هم در این چند سال تلاش کرده تاثیرگذاری روی وضعیت لاریجانی را کلید بزند. او وقتی دید ساختارهای حاکمیتی در جاده بازگشت او به قدرت رسمی تابلوی ورود ممنوع نصب کردهاند یک ماموریت دیگر برای خود تعریف کرد. هدف مهم او این شد که پروژه اعضای ائتلاف را بر هم بزند. احمدینژاد، آلترناتیو را نشانه گرفت؛ «علی لاریجانی». یک بازی نه چندان پیچیده اما طولانی که رونمایی از وجه تند و تیز آن را از یکشنبه سیاه مجلس کلید زده بود. او لاریجانی را از آن زمان تا کنون از یک زاویه مهم هدف قرار داده است: «نگاه توده به آقای دکتر.» به یک معنا تصور احمدینژاد این بوده است که هر چه در میان توده مردم اعتباری برایش مانده است را صرف از میان برداشتن آلترناتیو کند. اینکه او تا چه حد موفق بوده مجالی و نوشتاری دیگر میطلبد اما هر چه هست این مساله ناگزیر ذهن علی لاریجانی را به خود مشغول کرد. فعلا آقای دکتر گویا هزینه تغییر آرایش سیاسی شده است.
اصلاحطلبان اصلاحطلب
پروژه در ظاهر صورت یک خطی دارد. آنها بعد از انتخابات ریاستجمهوری فاصلهگذاری با اعتدالگرایان را آغاز کردهاند. این فاصلهگذاری البته با شیب آرام شروع شد و هر چه زمان میگذرد سرعت بیشتری مییابد. آنها نخست تمام تلاششان را کردند تا دو اقدام را به صورت همزمان پیش ببرند.
- عدم پرداخت هزینه برای حرفها و اعمال حسن روحانی
- نزدیکشدن به حاکمیت با اعتمادسازیهای پی در پی
این دو اقدام البته به صورت موازی و همزمان پیش رفت. نمونهاش اینکه وقتی حسن روحانی تند سخن میگفت و تند رفتار میکرد آنها به نقد او میپرداختند و درست در زمانی که طیف رادیکال اپوزیسیون در دی ماه به معترضان نزدیک شد آنها حتی با هزینه ریزش بدنه اجتماعی تلاش کردند خود را به حاکمیت نزدیک کنند.
این دو اقدام البته فاز نخست طریقه جدید سیاستورزی آنها بود.
در گام بعدی آنها برنامه رخ نمایی داشتند. خواستند بگویند هستند و میتوانند باشند. این برتریجویی البته نسبت به ضلع دیگر ائتلاف رخ میداد نه رخ نمایی برای رقیب سیاسی.
همین بود که مقابل اعتدالگرایان ایستادند و اجازه ندادند که محسن هاشمی، شهردار تهران شود. بعد از آن هم در شرایطی که زمین بازی دیگری در حال طراحی شدن بود تا آنها از این رخنمایی پیروز بیرون نیایند آنها با رای بالا افشانی را شهردار کردند تا به موتلفان سابق بگویند بازی عوض شده است.
بعد از آن نوبت بازی مهمتری فرارسید. میدانستند سخت است رئیس شدن محمدرضا عارف در مجلسی که طبیعتا آنها در اکثریت نیستند؛ با همین استدلال حتی میتوان گفت آنها هدف مهمتری از نامزد کردن محمدرضا عارف داشتند. برنامه این بود: «باید نشان دهیم که تاریخ ائتلاف تمام شده است». فاز دیگر پروژه اصلاحطلبان مهم است؛ آنها از همین حالا در جلسات محرمانه خود سامان یافتگی برای انتخابات مجلس را دنبال میکنند. بنا بر این است که همبستگیهای آسیب دیده آنها ترمیم شود.
آثار یک انتخاب
اگر بنا بر آنالیز انتخابات هیاترئیسه و لیستکردن نتایج آن باشد میتوان موارد زیر را برشمرد:
1- خارج شدن فراکسیون امید از فشارهای بیرونی و بدنه اجتماعی
2- بهبود وضعیت سیاسی محمدرضا عارف و خارجشدن از وضع نامناسب قبلی
3- دورشدن لاریجانی از اصلاحطلبان در مجلس
4- نزدیکشدن فراکسیون مستقلان و ولایی
5- سختشدن ائتلاف مجدد اصلاحطلبان و اعتدالگرایان برای انتخابات مجلس آتی
6- ناامیدی بیشتر روحانی از تداوم حمایت اصلاحطلبان.
دیدگاه تان را بنویسید