اعتدال تازه آغاز شده است/ چند دلیل برای اینکه تصور پایان عصر اعتدال غلط است
چالشهای دولت حسن روحانی که باعث کاهش مقبولیت دولت او بهطور چشمگیری شده در کنار کار دشوار علی لاریجانی برای ریاست مجدد در مجلس شورای اسلامی باعث شده که برخی از پایان دوران اعتدال در کشور صحبت کنند. آیا چنین تصوری درست است؟ به چند دلیل به نظر میرسد که چنین تصوری صحیح نیست یا اینکه دستکم با اتقان نمیتوان از چنین مسالهای صحبت کرد.
نکته اول این است که رای علی لاریجانی در واقع نوعی قدرتنمایی از سوی فراکسیون امید بود که به عنوان فراکسیون اصلاح طلبان، از نظر کنش سیاسی فعلا ذیل اعتدال تعریف میشود. مساله اصلی این است که فراکسیون امید تلاش دارد هویت اصلاحطلبی خود را حفظ کند و از این جهت نسبت به رفتارهای اصولگرایانه علی لاریجانی اعتراض کند. بنابراین از این ماجرا نمیتوان به مساله پایان اعتدال رسید مخصوصا وقتی که روی دیگر ماجرا را هم ببینیم.
روی دیگر ماجرا این است که فراکسیون مستقلان ولایی به عنوان اصولگراترین فراکسیون مجلس و نزدیکان به مواضع جبهه پایداری تا پیش از این انتخابات ادعاهای زیادی در محیط سیاسی مجلس داشتند و حتی مدعی بودند که نزدیک به 100 نماینده در فراکسیون آنها عضو هستند. این در حالی است که در همین انتخابات روشن شد که رای این گروه حتی به ۶۰ نفر هم نمیرسد. وقتی که تندروها ۶۰ رای هم ندارند و طرفداران اعتدال در فراکسیون اصولگرایان و اصلاحطلبان بیش از صد رای دارند، چگونه میتوانیم از پایان دوران اعتدال سخن بگوییم؟
از سوی دیگر به نظر میرسد که چنین سخنانی الهامگرفته از مسائلی مثل قهر هنرمندان از افطاری رئیسجمهور یا جنبش پشیمانیم باشد و این در حالی است که باید این سوال را پرسید که با فرض اینکه دوباره انتخابات ۱۳۹۶ با همان کاندیداها تکرار شود، رفتار مردم چه تغییری خواهد کرد. توجه به این نکته ضروری است که مردم در آن انتخابات، انتخابهای محدودی داشتند و حسن روحانی نه یک انتخابات ایدهآل، بلکه بهترین انتخاب بوده است.
اما ممکن است در تحلیل نکته پیش گفته شود که بخشی از مردم در این انتخابات فرضی، به فرد دیگری رای نخواهند داد که با صندوق رای قهر خواهند کرد و قشر خاکستریتر دیگر در انتخابات شرکت نخواهند کرد اما سوال این است که آیا در این صورت با پایان دوران اعتدال روبهرو خواهیم بود. به نظر میرسد مساله این است که برخی تحلیلگران شرایط دولت روحانی در دور دوم خود را با دولت خاتمی در دور دومش مقایسه میکنند. مخصوصا باتوجه با اینکه هردو با ریاستجمهوری یک جمهوریخواه شرور در آمریکا همزمان هستند. اما باید در نظر داشت که شرایط حال حاضر ایران، شرایط مربوط به سالهای ۸۳ و ۸۴ نیست. چرا؟
دستکم سه عامل یعنی تجربه ریاستجمهوری محمود احمدینژاد، تجربه تعامل با دنیا از طریق برجام و تجربه زیست در جهان مجازی به صورت عمومی باعث شده که با مردمی متفاوت نسبت به روزهای آن سال روبهرو باشیم که در نهایت ساختار حکمرانی مطلوب را تغییر دادند. از این جهت است که دیگر هیچ کاندیدایی نمیتواند بدون توجه به ایدههای اعتدالی مثل آزادی یا تعامل با جهان در ایران رای بیاورد. تصور اینکه فردی خواهد توانست با ایدههای عدالتطلبانه و اقتصاد توزیعی مانند ۸۴ رای بیاورد، اگر درست بود، در انتخابات ۹۶ جواب میداد. بخش بزرگی از شهروندان حاضر نخواهند شد به کسی رای بدهند که ایدههای غیراعتدالی در زمینههای اجتماعی و فرهنگی و سیاسی دارد و اگر تغییری صورت گیرد، تغییر به سمت مدیرانی است که مردم تصور میکنند کارآمدی اقتصادی بیشتری دارند.
از این روست که باید گفت ایده تمامشدن اعتدال ایده صحیحی نیست و باید گفت ما در ابتدای عصر اعتدال هستیم. درست است که به زودی اعتدال خود تبدیل به طیفی خواهد شد و در آن راست و چپ به وجود خواهند آمد اما در نهایت این رادیکالیسم است که بازنده اصلی میدان سیاست ایران است و این چیزی نیست جز محصول دوران ۸ساله ریاست محمود احمدینژاد.
دیدگاه تان را بنویسید