گفتوگوی مثلث با عبدالله ناصری
نامه مهمی نبود، تاثیری هم ندارد
باردیگر علاقه اصلاحطلبان برای مذاکره با آمریکا به یکی از خبرهای داغ تبدیل شده است. خبری که داغی آن نه به دلیل تاثیرگذاری بلکه به واسطه آشکار شدن روحیه آمریکا دوستی طیفی از اصلاح طلبان است. اما همه با این نامه و اقدام این جمع اندک همراه نیستند؛ عبدالله ناصری از جمله فعالان اصلاحطلبی است که مخالف نگارش این نامه است و میگوید: «این نامه از این منظر قابل ارزیابی و تحلیل است که در این شرایط که ترامپ نشان داده که غیرقابل اعتماد است و نمیشود روی هیچ گفته و چارچوبی و حتی امضایی از سوی او حسابوکتاب برایش باز کرد، صدور این نامه یا بیانیه در این زمان به نظر من از لحاظ عقل سیاسی خیلی توجیهی ندارد»
در شرایط فعلی باتوجه به کنش آمریکا در قبال ایران و برجام چقدر این مذاکره احتمالی در آینده میتواند کار درستی باشد؟ به عبارت دیگر گزینه مذاکره در وضعیت فعلی و باتوجه به شرایط کنونی، گزینه صحیحی است؟
فارغ از نفس ماجرا، مذاکره با همه کشورهای دنیا تحت هر شرایط مگر رژیم اشغالگر قدس به تنهایی و به خودی خود نمیتواند بد باشد. حتما راجع به اتفاقات جدیدی که در یکسالونیم اخیر در آمریکا رخ داد و روی کارآمدن فردی مثل ترامپ که برای خود آمریکاییها هم خیلی غیرمنتظره و عجیبوغریب بود و کارهایی که در سطح جهانی حتی در قبال متحدان خودش مثل اروپا دارد انجام میدهد، مجموعا یک شخصیت غیرقابل اعتماد و شخصیت خارج از چارچوب بینالمللی و حقوقی شناختهشده است. طبیعتا به چنین فردی نمیشود اعتماد کرد و به او برای مذاکره دل بست. نمونهاش برجامی که مصوبه دولت پیشین آمریکا مصوبه شورای امنیت را داشت و کاملا تبدیل به یک معاهده بینالمللی و حقوقی تبدیل شده بود، آمریکا یکجانبه از آن آمد بیرون، خلاف قول و قرار دولت پیشین و البته هزینهای را هم بر خودش، هم بر ایران و هم بر اروپا تحمیل کرد. بنابراین فقط این نامه از این منظر قابل ارزیابی و تحلیل است که در این شرایط که ترامپ نشان داده که غیرقابل اعتماد است و نمیشود روی هیچ گفته و چارچوبی و حتی امضایی از سوی او حساب و کتاب برایش باز کرد، صدور این نامه یا بیانیه در این زمان به نظر من از لحاظ عقل سیاسی خیلی توجیهی ندارد، ولی تاکید میکنم هیچ وقت رویکرد به مذاکره با آمریکا را نباید یک مقوله ایدئولوژیک بدانیم بلکه باید دقت داشت فقط آن چیزی که مذاکره را شکل میدهد، بحث منافع ملی است. به هر صورت در این شرایط چون طرف گفتوگویمان آمریکا است، نمیشود خیلی برای صدور این نامه منطقی را در نظر گرفت. بنابراین من ضمن اینکه تردیدی ندارم که حتما این نامه باتوجه به تجربه کرهجنوبی و شرایط جدید برای بعد از 70 سال بالاخره آمریکاییها کرهجنوبی را تحمیل کردند، از سر نگرانی و دلسوزی است و به هر صورت گروه امضاکنندگان شخصیتهای کارکشته سیاسی در داخل و خارج کشور هستند، اما حتما اگر استدلال برخی از اصلاحطلبان دیگر، مثلا بعضی از بزرگان اصلاحطلبان را میشنیدند، حتما از صدور این نامه در این شرایط خودداری میکردند.
پس شما معتقد هستید این پیشنهاد گفتوگو را صرفا یک مانور سیاسی یا یک نامه رسانهای باید تلقی کنیم تا یک ایدهای برای عملیشدن؟
واقعیت این است که من خیلی نمیخواهم روی این نامه اسم نمایش رسانهای بگذارم. واقعا معتقدم که روح کلی، نیت و منویات امضاکنندگان، علاقهمندی به ثبات و پایداری ایران بوده، اما به نکات سیاسی دیگری توجه نکردهاند. من حتما اسم این را نمایش رسانهای نمیگذارم و معتقدم آن نامه از سر دلسوزی و نگرانی برای آینده ایران است، اما به هر صورت هر نکته، مقام یا هر گفته شأن و جایگاهی دارد، باید این را حتما دوستان امضاکننده در موردش در نظر میگرفتند و با تحلیل جامعتری تصمیمگیری میکردند که به نظر من آن حلقه گمشده و مفقوده نامهنویسی در مورد موضوع اخیر است.
آنطور که ترکیب امضا کنندگان نشان میدهد این نامه از طرف برخی از چهرههای اصلاحطلب نوشته شده است. در گذشته هم صحبتهایی میشد که اصلاحطلبان نسبت به آمریکا رویکرد مثبتی را دارند و تا حدودی مثلا برچسبهایی مثل غربگرا یا آمریکادوست را به آنها نسبت میدهند. نوشتن این دست نامهها در شرایط فعلی از منظر سیاست داخلی چقدر میتواند مفید باشد یا برعکس، چقدر میتواند برای وجهه جمعی اصلاحطلبی که حالا برای مردم شاید زیاد تفکیککردن برخی از چهرهها بهعنوان چهرههای تندرو یا چهرهای که جریان اصلی اصلاحات را رهبری نمیکند سخت باشد چقدر میتواند در افکار عمومی بازتاب مثبت یا منفیای داشته باشد؟
اصلاحطلبان از قدیم طرفدار مذاکره شناختهشده و دنبال مذاکره مستقیم با آمریکا بودند، البته با حفظ عزت و مصلحت و حکمت. تجربه بسیار خوبی هم در روند مذاکره مستقیم در دولت اصلاحات دارند و کار مستقیمیکه سیاست خارجی ایران و دولت ایران با آمریکاییها مستقیم کردند در افغانستان و در ارتباط با مساله طالبان که بسیار بسیار پربازده و پرثمر بود. بنابراین این تجربه وجود دارد و خیلی نباید از کنشگران اصلاحطلبان و اصلاحات واهمه داشته باشیم و بگوییم نه، اصلاحطلبان الزاما مذاکره را نفی میکنند. نه، حتما هم موقعیتها طلایی کشور داشته، مثل دولت آقای اوباما در هشت سال قبل از ترامپ که این موقعیت از دست رفته و علتش هم این بوده که این بحث مذاکره با آمریکا یا بعضی از کشورها، البته اسرائیل را فاکتور میگیرم، مذاکره با بعضی از کشورها ازجمله آمریکا مثلا خیلی بار و مفهوم ایدئولوژیک پیدا کرده و در چارچوب گفتمان مقاومت همیشه ارزیابی شده است. به هر صورت امضا کنندگان این نامه اگر لابهلایشان یکسری اصلاحطلب که واقعا هم اصلاحطلب هستند حضور دارند، اما چهرههای کارکشته و سیاستورز و باسابقه و تاثیرگذار اصلاحطلبی در این نامه نیست. من هم نمیدانم واقعا نامه را چه کسانی تهیه کردهاند؛ خارج کشور یا داخل کشور تهیه شده، این را اساسا خبر ندارم، اما به هر صورت معتقدم با حفظ باور به این مذاکره مستقیم، در شرایط فعلی باتوجه به ویژگیها ترامپ را یک مقدار نسبت به مواضع در ارتباط با ایران جریتر کند ، صلاح نمیبینم. البته واقعیت این است که معتقدم این نامه هم آنچنان اثرگذار نخواهد بود، چون بالاخره برآیند کلی خروجیاش که امضا کنندگان هستند، خیلی برآیند قابل توجهی نیست و باز تاکید میکنم حتما نیت، نیت خیرخواهانه برای جلوگیری از بعضی از مشکلات و مسائل بوده، اما در این شرایط حتما موقعیت خوبی برای امضا و صدور نامه نبوده.
برگردیم به جامعه. رویکرد مردم یا به عبارت دیگر افکار عمومی مردم ایران نسبت به آمریکا در دوره ترامپ به نظر شما تغییری کرده است؟ خصوصا کنارگذاشتن برجام توسط ترامپ و این تغییر به چه سمتوسویی در آینده خواهد رفت؟
ما اولا اگرچه تا حالا گفتمان مسلطی در کشور داشتیم که همیشه از همکاری و رابطه با آمریکاییها یک مفهوم ایدئولوژیک ساخته و همیشه آن را نفی کرده، من این رویکرد را حتما نفی میکنم، اما حتما بر این باور هستم که مردم ایران، چه کنشگرها، چه نخبگان، چه عموم جامعه که بالاخره حوادث کشور را تعقیب میکنند و در این شرایط که مردمی که اکثریتشان در لایههای مختلف با امضای برجام خوشحال شدند و از برجام استقبال کردند، امروز با کاری که ترامپ کرده، حتما تفاوت معناداری را در فکر و ذهن خودشان بین ترامپ و روسایجمهور پیشین، حتی جورج بوش پسر که ایران را محور شرارت نامید، قائل هستند، یعنی هیچ کار ترامپ به نظر من توجیهی ندارد و اصلا من هم نمیخواهم او را تشبیه به آقای احمدینژاد خودمان بکنم، اما واقعیت این است که رفتار سیاسی او در عرصههای ملی و بینالمللی کاملا خلاف رویهای بوده که لااقل در خاک کشور آمریکا، حتی بین جمهوریخواهان وجود داشته است. ما بالاخره ریگان را داشتیم، جورج بوش پدر و پسر را داشتیم که حملاتی را در حوزه خاورمیانه و کشورهای دیگر داشتند، اما ترامپ اگرچه هنوز حملهای را شکل نداده، اما در چارچوب این ادعایش، تصویر مردم ایران به نظر من در مجموع امروز تصویر منفیای است، اما واقعیت را بپذیریم که مردم ایران، نخبگان، کنشگران و همه به نظر من ارکان کشور از این شرایط پیشآمده بسیار نگران هستند و نگرانی جدی نسبت به وضعیت ایران در حوزههای مختلف دارند که حتما باید با تدبیر این به سامان برسد و تصمیمی برایش گرفته شود.
دیدگاه تان را بنویسید