گفتوگوی مثلث با صادق زیباکلام
اصولگرایان انتخابات 1400 را میبرند
من فکر میکنم که باید تحرک جدید و خون تازهای در رهبری، سازماندهی، تشکل و رهبری اصلاحطلبان وارد شود، برای اینکه اصلاحطلبان هم به همان سرنوشتی دچار شدند که آقای روحانی دچار شده
آقای کرباسچی گفت: «خوب است که آقای عبدالله نوری جایگزین آقای عارف در شورای عالی سیاستگذاری شود»، نظر شما چیست؟
من در اصول با آن چیزی که آقای کرباسچی گفت، موافق هستم چون واقعا آقای دکتر محمدرضا عارف در این دو سال که رئیس فراکسیون امید بود، صدایی از او در نیامد. حتی یک بار جملهای در توصیف او بهکار بردم که خیلی جمله قشنگی نیست، ولی خب شرمندهام، یعنی عذرخواهی میکنم از آقای دکتر عارف، ولی دلم میخواهد جمله را دومرتبه به کار ببرم و بگویم در این دو سال و نیم از هرجایی صدا درآمد، ولی از فراکسیون امید و آقای دکتر عارف صدایی نشنیدیم. بالاخره این همه مسائل مهم در کشور اتفاق افتاد؛ چه داخلی و چه در سطح منطقه؛ آیا جایش نبود که آقای دکتر عارف درخصوص اینها موضعگیری کند؟ بالاخره یک چیزی میگفت. بهجز اینکه اسم این کار ملاحظهکاری بیش از حد باشد واقعا توصیف دیگری نمیتوان گفت. من تا آنجایی که یادم میآید در این دو سالونیم، شجاعانه و برجستهترین صحبتی که از آقای دکتر عارف در مجلس شنیدم این بود که «دو، سه تا از کولبرها در برف و سرما خشک شدند و باید یک فکری برای کولبرها کرد.» این شجاعانهترین موضعگیریای بود که من از آقای دکتر عارف شنیدم. فراکسیون امید هم چنین وضعیتی دارد. 104 نماینده عضو این فراکسیون هستند و شما اگر آقای محمود صادقی را مستثنی کنید، واقعا همه اینها مثل آقای دکتر عارف عمل کردند. فرقی نمیکند از آقای الیاس حضرتی گرفته تا مهندس حیدری همه مثل دکتر عارف عمل کردند. به عبارت دیگر هیچ کدامشان یک سر و گردن بالاتر از دکتر عارف نمیایستند. البته آقای دکتر علی مطهری هم هست که خب آقای دکتر علی مطهری میگوید که من اصلا جزو فراکسیون امید نیستم. حالا فراکسیون امید میخواهد من را جزو خودشان بگذارد یا لیست امید میخواهد من را در انتخابات حمایت کند، انجام دهد. ولی واقعا اگر دکتر علی مطهری و آقای محمود صادقی را مستثنی کنیم، واقعا همهجا را آب برده، مجلس را خواب برده و فراکسیون امید را ایضا. بنابراین از این بابت من حق میدهم به آقای کرباسچی که بگوید آقای عبدالله نوری باید بیاید و به یک شکلی ریاست شورای عالی اصلاحطلبان را در دست بگیرد. اما واقعیت آن است که اصلاحطلبان به شدت از نظر تشکل و سازماندهی زیر صفر هستند، یعنی صفر هم نیستند. لنین جمله معروفی دارد، او میگوید «با حزب ما همه چیز هستیم، بدون حزب ما هیچ نیستیم.» مقصود لنین از حزب، تشکل و سازماندهی است. اصلاحطلبان یک ظرفیت بالقوه اجتماعی نیرومندی دارند، ولی متاسفانه به دلیل فقدان همان چیزی که لنین میگوید در تشکل و سازماندهی، واقعا صفر هستند، مثل یک دریاچه عظیم آب که پشت یک سد جمع است، ولی هیچ راهی نیست که این آب بیاید و بخشی از آن سرریز شود و این دشت زیر سد را حاصلخیز و بارور کند.
فکر نمیکنید تقابل آقای عارف و کرباسچی موضوع شخصی است؟
ما در عرصه سیاست نمیتوانیم بیاییم و بگویم چون آقای کرباسچی یک دلخوریهایی از آقای عارف دارد، حالا آمده مثلا اینطوری دارد از آقای عارف انتقام میگیرد. شاید اینطوری باشد، شاید آقای کرباسچی کدورتهایی از آقای عارف دارد و انگیزهاش به خاطر آن کدورتها است. شاید هم نه، هیچ کدورتی ندارد و واقعا آن چیزی را که اعتقاد دارد میگوید. ما نمیتوانیم بیاییم و بگوییم آقای کرباسچی، آیا به خاطر کدورتها و به خاطر اینکه میخواهد از عارف انتقام بگیرد چنین مباحثی را مطرح میکند؟ همین عملکرد دو سال آقای عارف در مجلس را نگاه کنیم بنابراین در اساس آقای کرباسچی بیراه نمیگوید. خدا عالم است، یعنی اگر ایشان کدورتی هم داشته باشد، اصل آن چیزی که دارد میگوید، درست است.
اما امسال تحرکی در مجلس ایجاد شد، مثلا در انتخابات هیاترئیسه آقای عارف شانه به شانه رقابتی نزدیک با آقای لاریجانی داشت یا او در انتخابات کمیسیونها بالاخره رئیس کمیسیون آموزش شد. حتی ریاست کمیسیون فرهنگی از دست پایداریها گرفته شده و به یک عضو فراکسیون امید انتقال یافت، در کمیسیون امنیت ملی بعد از 14 سال آقای بروجردی کنار رفت. یعنی اینها کارهایی بود که نشان میدهد بالاخره فراکسیون امید یک تکانی خورد، آیا این اتفاقات انتظارات را برآورده نکرده است؟
اینها را قبول دارم، اما اگر ما امروز یک نظرسنجی کنیم، از آن یک میلیون و خردهای که آمدند به آقای عارف به عنوان سرلیست اصلاحطلبان رأی دادند، چند درصدشان به عملکرد فراکسیون امید و در رأس آن آقای عارف نمره قبولی میدهند؟ خیلی کم.
مثلا چقدر؟
نمیدانم. قطعا زیر 50 درصد. من فکر میکنم هم آقای عارف، هم سایر 30 نفر لیست امید مثل خود آقای روحانی مشکلات زیادی داشته باشند اگر بخواهند دوباره وارد انتخابات شوند، چون واقعا نارضایتی از آنها بالای 50 درصد است.
اینکه آقای عبدالله نوری بیاید جای آقای عارف را در شورای عالی سیاستگذاری بگیرد، در حالیکه مدتهاست گوشهنشینی سیاسی اختیار کرده آیا واقعا موثر خواهد بود، اصلا حرفش نفوذی خواهد داشت یا نه؟
نمیدانم، باید بیاید و ببینیم که میتواند جریان یا حرکتی را ایجاد کند و خون تازهای را وارد جریان رهبری اصلاحات سازد یا خیر. من معتقدم افراد دیگری هم مثل بهزاد نبوی هستند که خیلی جدی جریان اصلاحطلبان باید آنها را در شورای عالی اصلاحطلبان جذب کند.
شما میگویید الان هر کسی غیر از آقای عارف رئیس شورای عالی سیاستگذاری شود؛ یعنی واقعا الان دورهای رسیده که آقای عارف باید جای خودش را به کسی دیگر بدهد؟
من فکر میکنم که باید تحرک جدید و خون تازهای در رهبری، سازماندهی، تشکل و رهبری اصلاحطلبان وارد شود، برای اینکه اصلاحطلبان هم به همان سرنوشتی دچار شدند که آقای روحانی دچار شده، یعنی آن سرخوردگی که نسبت به آقای روحانی در جامعه به وجود آمده، کاش فقط محدود میشد به آقای روحانی، ولی واقع مطلب این است که نسبت به اصلاحطلبان هم به وجود آمده است. من معتقدم که اگر در انتخابات سال 98، آقای خاتمی دو بار که سهل است، 200 بار هم بگوید تکرار میکنم، آبی گرم نمیشود، به خاطر همین احساس سرخوردگی و ناامیدی که به وجود آمده، منتها مشکل اساسی این است که اصلاحطلبان نمیخواهند این سرخوردگی را که از آنها به وجود آمده ببینند اما میگویند چه کنیم، دست و بالمان بسته است. آنچه مسلم است، این است که اصلاحطلبان فقط یک سرمایه اجتماعی دارند و بس. نه تشکل و سازماندهی دارند، نه امکانات مالی و حامی قدرتمند که از آنها حمایت و پشتیبانی کند. در واقع بهجز یک سرمایه اجتماعی که بخش عمدهای از اقشار و لایههای تحصیلکرده مملکت از جریان اصلاحات حمایت میکنند، اصلاحطلبان واقعا چیز دیگری ندارند. بنابراین اگر آن سرمایه اجتماعی خدشهدار شود که من مطمئنم خدشهدار شده، اصلاحطلبان عملا با بحران مقبولیت مواجه هستند، یعنی اگر آقای خاتمی بگوید تکرار میکنم، دیگر اتفاقی نمیافتد. ایشان سه سال پیش وقتی گفت تکرار میکنم، در اسفند 94 باعث شد که یک اصولگرا نتواند از تهران راه به مجلس پیدا کند ولی اگر در سال 98 ایشان بگوید تکرار میکنم، آن اتفاق دوباره تکرار نمیشود.
آقای دکتر! فکر میکنید راهکار تغییر این وضعیت چیست؟ آیا اصلاحطلبان میتوانند از روحانی دور شوند و به نقد او بپردازند؟
نه، این راهحلش نیست. راهحلش این است که دو کار اساسی باید انجام دهند. یک؛ باید اصلاحطلبان برای دهه هفتادیها آرام، آرام بگویند که اصلاحطلبی یعنی چه و اصلاحطلب یعنی که. چون الان اصلا معلوم نیست که اصلاحطلبی یعنی چه و اصلاحطلب یعنی که. یکسری حرفهای قشنگی زده میشود مثل کرامت انسانی و احترام به رأی مردم اما خب اینها را هم خیلی از اصولگراها میگویند و حتی از عدالت اجتماعی حرف میزنند. به نظر من زمانش فرا رسیده و کمی هم دیر شده که اصلاحطلبان باید بهعنوان جریان دموکراسیخواه و جریان آزادیخواه در ایران شناخته شوند. یعنی اگر ما از یک دهه هفتادی در انتخابات 98 سوال کنیم که برای چه دارد به نامزدهای اصلاحطلب رأی میدهد؟ بگوید برای اینکه اینها آزادیخواه هستند، اینها دموکراسیخواه هستند، ولی این الان وجود ندارد. این ضعف اول و اشکال اول اصلاحطلبان است که پس از دو دهه از 76 تا 97 کاری انجام ندادند. آنها باید صراحتا و مشخصا بهعنوان جریان آزادیخواه در جامعه ما شناخته شوند. اشکال دومشان هم همانی است که در ابتدا گفتم. اصلا تشکل و سازماندهی در جناح اصلاحات واقعا وجود ندارد و این را به بهترین وجه در جریان انتخاب شهردار جدید دو ماه پیش شاهد بودیم که واقعا چقدر جریان اصلاحات از نبود رهبری و تشکل و سازماندهی رنج میبرد.
فکر میکنید اصلاحطلبان از آقای روحانی در حال فاصله گرفتن هستند؟
بگذارید اینجور بگوییم. آقای روحانی به نحو حیرتانگیزی، یعنی با سرعت حیرتانگیزی که واقعا غیر قابل تصور بود، آن بدنه اجتماعی که باعث شد 24میلیون رأی بیاورد را در این یک ساله به شدت از دست داد، چون همه آن 24 میلیون نفر که اصلاحطلب نبودند، بخش عمدهای از آنها به اعتبار چهرهها و شخصیتهای اصلاحطلب از آقای روحانی حمایت کردند و به او رأی دادند. بخشی از آن 24 میلیون کسانی بودند که با توجه به اعتدال و میانهروی آقای روحانی آمدند و رأی دادند، البته برخی نیز به خاطر مساله تنشزدایی که ایشان در سیاستخارجی به وجود آورد رأی خود را به نفع او داخل صندوق انداختند. به هر حال مجموعه اینها آن 24 میلیون رأی شد، ولی عرض کردم که آقای روحانی ظرف یک سال گذشته بخش عمدهای از آن 24 میلیون رأی را از دست داد. مَثَلش همانند بچههایی است که پدر و مادرهایشان کنار ساحل برای آنها یک چیزهایی درست میکنند؛ آنهایی که مقداری ذوق و هنر بیشتری دارند، قلعه یا شمایلی از حیوان درست میکنند اما یکمرتبه یک موج میآید و بخش عمدهای از آن سازه را که با ماسه درست شده، میشورد و میبرد. واقعا آقای روحانی چنین وضعیتی را پیدا کرده است. همین فردا اگر آقای روحانی در انتخابات ریاستجمهوری شرکت کند، فکر نمیکنم بیش از یکی، دو میلیون رأی بیشتر بیاورد.
موضوعی که واقعا حیرتانگیز و باورنکردنی است، این است که آقای روحانی هیچ تلاشی نمیکند که جلوی این اتفاق را بگیرد. علیالقاعده هر کسی وقتی دچار چنین وضعیتی شود، باید این سوال برایش مطرح شود که «چرا این وضع دارد اتفاق میافتد؟ چرا روز به روز دلار بالا میرود؟ چرا محبوبیت من روز به روز پایین میآید؟» معتقدم اگر کسی مثل آقای نوبخت در خلوت به آقای روحانی بگوید «آقای دکتر شما از آن 24 میلیون رأی 90-80 درصدش را از دست دادید» بهنظرم نمیآید آقای روحانی خیلی برایش اهمیتی داشته باشد. نمیدانم، شاید برگردد به آقای نوبخت جواب دهد که «تو میدانی که من دیگر قرار نیست در انتخابات شرکت کنم، حالا اگر هم از دست بدهم اهمیتی ندارد.» البته این ضعف نظام سیاسی ماست، چون نظام سیاسی ما یک نظام سیاسی حزبی نیست، اگر حزبی میبود، آنوقت آن رهبر حزب مقابل آقای روحانی میایستاد، چون فقط آقای روحانی نیست که سرمایه اجتماعی را از دست میدهد، آن پایگاه اجتماعی جریان سیاسی است که خدشهدار شده، ولی واقعا الان آقای روحانی این اعتبار را که از دست داده و مقداری هم به جریان اصلاحات لطمه وارد شده است.
عکسی منتشر شد که آقای روحانی به توچال رفته و تلهکابین سوار شده، خودتان این عکس را دیدید؟
ندیدم، ولی در مجلس شنیدم که یکی از نمایندهها گفته «به جای توچال و تله کابین و اینها، آقای روحانی چرا نمیای به فلان موضوع رسیدگی کنی؟» البته یک مساله است و آن هم اینکه جریان رادیکال اصولگرا از همان فردای 29 اردیبهشت واقعا سعی کرد که سقف آن 24 میلیون رأی را روی سر روحانی خراب کند، منتها آدم باید انصاف داشته باشد و بگوید درست است که جریان تندرو هر کاری که میتوانست و هر بلایی که میتوانست، سر آقای روحانی آورد ولی خود آقای روحانی هم کم در از دست دادن این سرمایه اجتماعی بیتقصیر نبود؛ حتی میتوان گفت خیلی مقصر بود.
آیا فضای امروز کشور جای آن را داشت که آقای روحانی به تلهکابین توچال برود؟
مشکل فقط تلهکابین نیست. کاش ایشان هر روز میرفت سوار تلهکابین میشد. مشکل خیلی اساسیتر است. الان آقای روحانی نزد مردم اعم از کسانی که به او رأی دادند و کسانی که رأی ندادند و حتی آنها که در انتخابات شرکت نکردند؛ یک تصویر در ذهن دارند و آن اینکه «آقای روحانی به صورت یک رئیسجمهوری درآمده که کشور در بحران عظیم اقتصادی، سیاسی و اجتماعی فرو رفته اما او خواب شبش را از دست نداده و خیلی پریشان نیست.» مثال بارزش نوع واکنش کسی که بچهاش گم شده است. یک نفر برای پیدا کردن بچهاش دل توی دلش نیست و دائم در خیابان میگردد، به همه بیمارستانها سر میزند، به کلانتری میرود، در یک کلام آرام و قرار ندارد اما یک نفر هم بیتفاوت در خانه مینشیند و میگوید چهکار کنم، من به کلانتری گفتم، عمو و دایی بچه نیز دارند میگردند، حالا من چهکار میتوانم بکنم؟ آقای روحانی دقیقا مثل حالت دوم برخورد میکند؛ جامعه نسبت به آقای روحانی یک احساس خیلی بدی دارد که مملکت در چالش است، نظام با هزار و یک مساله و مشکل روبهرو شده اما روحانی خواب شبش ترک نمیشود. اگر امشب آقای روحانی در تلویزیون با آقای حیدری مصاحبه کند، مصاحبهای ضعیفتر از مصاحبههای قبلش خواهد بود. آقای حیدری میگوید «یک عده نگران وضعیت کشور هستند»، اما آقای روحانی در پاسخ به این سوال لبخند میزند و میگوید «نه، جای نگرانی نیست، بانک مرکزی نبض کار دستش است، آقای نوبخت و اسحاق جهانگیری هم مابقی کار دستشان است، البته مشکلاتی هست ولی گامهای بزرگی برداشتیم و من این قول را به ملت شریف میدهم که گامهای بزرگتری را هم در آینده برداریم.» یعنی طوری حرف میزدند که واقعا مثل اینکه مردم نمیفهمند. من در اولین مصاحبهای که آقای روحانی بعد از انتخابات 29 اردیبهشت 96 کرد، گفتم «آقای روحانی چرا با مردم این طوری رفتار میکنید که انگار بچهاند؟»؛ مثل پدری که بخواهد بچهاش را ساکت کند میگوید «بنشین الان مادرت میآید و بیرون میرویم تا برایت شکلات بخریم یا الان به تو غذا میدهم یا الان به تو پفک میدهم.» واقعا آقای روحانی دارد اینطوری با مردم رفتار میکند که نه، چیزی نیست، حالا دلار هم مشکلی نیست، درست میشود، ما یک تصمیماتی گرفتیم که انشاءالله به زودی این آثارش پیدا خواهد شد. میگوییم «برجام چه میشود؟» میگوید «حالا آمریکا یک گوشتتلخیهایی میکند، یک بدعهدیهایی میکنند، ولی انشاءالله آن هم درست میشود.» میگوییم «مملکت آب ندارد، خیلی جاها با بیآبی روبهرو هستند»، میگوید «بله، آن را هم قرار شده وزارت نیرو یک فکری برای آب بکند.» آن چیزی که باعث دلخوری مردم شده و محال است دیگر به طرف آقای روحانی بیایند، این است که اصلا به نظر نمیرسد که برای آقای روحانی این مشکلات و مسائل جایگاهی دارند یا ایشان به فکرش است. بنابراین مساله توچال رفتن آقای روحانی چیزی نیست، میتوانست از او عکسی دربیاید که مثلا در خانوادهاش نشسته دارد تولد میگیرد یا شمع فوت میکند. اینها هیچ کدام مهم نیست، مهم این است که مردم احساس میکنند که آقای روحانی در قبال این وضعیت اسفناک و بحرانی که مملکت به آن دچار شد، بیتفاوت است که معتقدم چنین اتفاقی فاجعه است.
وضعیت کنونی کشور چه داستانی را برای آقای روحانی رقم خواهد زد؛ یعنی این حالت واقعا باعث سقوط دولتش نمیشود؟
من فکر میکنم که یواش یواش اساسا دیگر خیلی اهمیتی ندارد که آقای روحانی استعفا بدهد یا ندهد. آقای روحانی کمابیش به جایی رسیده که دیگر خیلی مهم نیست که چه کار کند و چه کار نکند، آن سقوط اتفاق افتاده است. مثل این است که دانشآموزی در یک درسی نمره سه یا پنج بگیرد و رد شود. حالا بیاییم و بگوییم چه کار باید بکنیم؟ این چه کار باید بکنیم تا قبل از امتحان بود که معلم خصوصی برای دانشآموز بگیریم، با او کار کنیم، امتحان را به عقب بیندازیم و... هیچکدام اینها نشده است. آقای روحانی در این یک سال امتحان داده و پنج گرفته، دو گرفته، سه گرفته و متاسفانه و از آن بدتر اینکه آقای روحانی به نظر میرسد که اساسا صورت مساله را قبول ندارد. یک وقت است که مردم احساس میکردند آقای روحانی واقعا دارد یقه چاک میکند، واقعا دارد شبانهروز وقت میگذارد، مذاکره میکند، میرود و میآید ولی اصلا و ابدا آن احساس در مردم در مورد خود آقای روحانی و دولتش امروز وجود ندارد. من حتی میخواهم یک قدم هم جلوتر بیایم و بگویم یواشیواش این احساس که نسبت به روحانی پیش آمده که اصلا انگار نه انگار که وضع مملکت خراب است، یواش یواش این احساس دارد نسبت به اسحاق جهانگیری هم سرایت پیدا میکند، نسبت به آقای نوبخت هم سرایت پیدا میکند. قبلا میگفتند آقای روحانی خیلی در جلسات شرکت نمیکند و خیلی کار نمیکند، ولی عوضش آقای اسحاق جهانگیری دارد تلاش میکند. اما گویا آقای اسحاق جهانگیری نیز همین وضعیت را پیدا کرده است. مثل بازی فوتبال است بازیکنان تیم میگویند سه تا گل خوردیم و 10 تا یک ربع دیگر هم بازی به آخر میرسد، بنابراین چگونه ما میتوانیم ببریم؟ ما خیلی همت کنیم، یک گل بزنیم، ولی ما سه بر یک بازی را در نهایت باختیم. وجود این احساس در مورد آقای روحانی خیلی دردناک است.
این به حساب همه اصلاحطلبان گذاشته میشود؟
قطعا اینطور است. یکی از دلایلی که خیلی از اصلاحطلبان به خون من تشنه هستند، این است ک من قبل از عید گفتم که ما نمیتوانیم با مردم بازی کنیم، مردم اسباببازی ما نیستند که ما به مردم بگوییم شما بیایید به روحانی رأی بدهید، بعد بگوییم «روحانی بد از آب درآمد، روحانی آن چیزی که ما فکر میکردیم، نبود و حالا خودتان میدانید.» اینطوری نیست، ما از اعتبار اجتماعیمان فقط یک بار میتوانیم استفاده کنیم. این شعارهایی که در تجمعات دیماه داده شد که «اصلاحطلب و اصولگرا دیگر تمام است ماجرا،» این به نظر من فاجعه بود برای جریان اصلاحطلب. چرا؟ برای اینکه در قبال روحانی ما باید احساس مسئولیت میکردیم، ولی نکردیم. خیلی از اصلاحطلبان طوری در قبال روحانی رفتار کردند که به ما دیگر مربوط نیست. روحانی است و این جریان اعتدال و توسعه؛ آقای روحانی و نوبخت که هیچ وقت اصلاحطلب نبودند، ما بودیم که از مردم خواستیم پای صندوق بیایند و به روحانی رأی دهند، ما بودیم که آن 24میلیون رأی را برای آقای روحانی جمع کردیم و الان ما نمیتوانیم به مردم بگوییم به ما ارتباطی ندارد. چرا، به ما ارتباط دارد و ما باید امروز پاسخگو باشیم و من متاسفانه هیچ اصلاحطلبی را ندیدم که در قبال روحانی پاسخگو باشد. من هیچ اصلاحطلبی را ندیدم که بیاید و بگوید که «ما بودیم که باعث پیروزی روحانی شدیم، ولی در عین حمایت از او انتقاد میکنیم و ما خیلی خوب رفتار نکردیم.» بنابراین من معتقدم که فقط روحانی نیست که اعتبارش این وسط خدشهدار شده، جریان اصلاحطلب هم اعتبارش خدشهدار شده است.
شما یک جا گفتید که رادیکالها از این به بعد میداندار میشوند و لاریجانی را هم با خود خواهند برد.
من فکر میکنم که ما داریم یک مقدار زیادی مثل سال 84 میشویم. چه آقای رئیسی و چه هر کس دیگری که مورد حمایت جریان رادیکال باشد، قطعا رئیسجمهور آینده ایران میشود؛ نه به خاطر اینکه محبوبیت دارد، به خاطر این است که کسر قابل توجهی از مردم در انتخابات 1400 دیگر شرکت نخواهند کرد و ما اگر خودمان را ریز ریز کنیم و به مردم بگوییم بروید رأی دهید آنها جواب میدهند «یک بار ما حرف شما را گوش دادیم و گول خوردیم.» این چیزی است که به من میگویند. باورتان نمیشود که روزانه من با یک دو جین آدم مواجه میشوم یا در فضای مجازی یا در نانوایی سنگکی سر کوچهمان که دارم میروم نان بگیرم، به من کنایه میزنند، بنابراین ما نمیتوانیم بگوییم به من مربوط نیست. تفاوت من با اصلاحطلبان این است که من نمیگویم به من مربوط نیست، من میایستم و میگویم چرا، به من مربوط است و سعی میکنم حداقل با آنها همدردی کنم، سعی میکنم بگویم «والا بلا منِ صادق زیباکلام فکر میکردم کار درستی دارم میکنم، منِ صادق زیباکلام فکر میکردم که جلوی آمدن جناح راست اصولگرا را باید بگیرم، منِ صادق زیباکلام فکر میکردم که بهترین کار این است که آقای رئیسی رئیسجمهور نشود.» اینکه اصلاح طلبان بیایید شانه خالی کنید و مسئولیت قبول نکنید، این است که دردناک است، وگرنه همه ما به هر حال تصمیمات سیاسی باید بگیریم و پایش هم باید بایستیم. اینکه اصلاحطلبان حاضر نشدند در قبال روحانی احساس مسئولیت کنند و پاسخگو باشند، این به نظر من خیلی دردناک است.
دیدگاه تان را بنویسید