راهبرد حسن روحانی پس از رویکرد رادیکال ترامپ تغییرکرده است
عبور روحانی از روحانی
راهبرد حسن روحانی پس از رویکرد رادیکال ترامپ تغییرکرده است. آیا این تغییر را در رفتارهای جدید دولت مشاهده خواهیمکرد؟
مثلث / مصطفی صادقی: روحانی عوض شده است؛ بیشتر از آنچه انتظار میرفت. برای همه ما که سخنرانی حسن روحانی را در غروب چهارشنبه دیدیم و شنیدیم تعجببرانگیزترین لحظات بود. حرفهای جدید و البته متفاوت. اکنون شاید بهترین تعبیر برای این روزها و این احوال او باشد: «روحانی از روحانی عبور کرده است.» میگوید شرایط عوض شده و همه باید خود را با شرایط جدید تبطیق دهند.
دولت بیپروژه
وقتی که حسن روحانی در دوران باراک اوباما رئیسجمهور شد، اصلا همه حرفش این بود که میتواند سیاست خارجی را محور اصلی کند و همه مشکلات کشور را در تمام سطوح حل کند. این پروژه حسن روحانی بود و با همین ایده راست و چپ سیاست ایران را به هم پیوند داد و از این «با هم بودگی» یک سازمان رای منحصر به فرد به وجود آورد. اگرچه در سطح نخست تحلیل اینگونه به نظر میرسید که سازمان رای سیاسی حسن روحانی در میان اصلاحطلبان احاطه شده بود اما در وجهی دیگر از تحلیل کاملا هویدا شد که راستگرایانی که از حاضران در قدرت رسمی بودند بیشترین یاری را به حسن روحانی رساندند. آنها موتور محرکه آقای رئیسجمهور در تمام این چند سال بودهاند. وقتی علیاکبر ولایتی در آن «دقایق سازنده» آنچنان بیمحابا به سعید جلیلی تاخت و خسران تحریم را حاصل دوره مذاکره او دانست، چندان غیرطبیعی نبود که بعد از انتخابات به یکی از بزرگترین حامیان استراتژی آقای رئیسجمهور تبدیل شود. دکتر ولایتی آنچنان به یاری حسن روحانی شتافت که هنوز از او به عنوان یکی از مولفههای پیشبرد برجام یاد میشود. در این میان اشخاص دیگری هم بودند که بهانهشان برای احساس قرابت به حسن روحانی تنها مذاکرات هستهای نبود. آنها زخمخوردگان محمود احمدینژاد بودند. گستره این طیف از اکبر هاشمیرفسنجانی آغاز میشد و به علی لاریجانی میرسید. آنها سیاست را زاویهای دیگر میدیدند و از تغییر حرف میزدند؛ «تغییر آرام و کمهزینه» نه چیزی شبیه آنچه چهارسال قبل از آن تجربه شده بود. این وسط محافظهکارانی همچون علیاکبرناطق نوری هم هرچه داشتند برای رئیسجمهورشدن و ماندن حسن روحانی به میان آوردند. در میان همین راستگرایان است که میتوان به سیاستورزیهای محمدرضا باهنر، غلامرضا مصباحیمقدم، مصطفی پورمحمدی و رحمانیفضلی نگاه کرد و دید چگونه برای مستظهرشدن حسن روحانی به حمایت اصولگرایان تلاش کردند. «خود» و «دگر» برای تحلیل شرایط سازمان رای حسن روحانی با خطکش اصلاحطلب و اصولگرا از یکدیگر جدا نمیشدند. اصلاحطلبانی که در خرداد 92 بر آن شدند که در لحظات تاریخی و تغییر تاریخی غایب ماجرا نباشد حامی حسن روحانی شدند و او را تنها گزینه خود دانستند، حتی اگر به کنایه میگفتند: «چارهای جز حمایت از روحانی نداریم.» اجازه بدهید یک تعبیر دیگر درباره حسن روحانی به کار ببریم «او اقتضای زمانه و دوران ما شده بود.» حالا اما همه چیز تغییر کرده است؛ همان دکتر ولایتی که آنچنان رخ به رخ سعید جلیلی شده بود و ناباوارانه به او درس دیپلماسی میداد، صریح و روشن میگوید: «در ماجرای برجام نان و آب مردم را به برجام گره زدند و همه جای کشور تعطیل بود. رهبر انقلاب درباره همه اینها بارها تذکر دادند و گفتند از مقامات آمریکایی تضمین مکتوب بگیرید اما متاسفانه این کار توسط مسئولان کشور انجام نشد. در سال 82 نیز عدهای مانند زمان امضای برجام عجله داشتند. سال 82 که همه صنعت هستهای متوقف شد همزمان با حمله آمریکا به عراق بود که عدهای در داخل با جنگ روانی یا دفاع روانی میگفتند حمله آمریکا نزدیک است و تعجیل کردند. در ماجرای برجام هم با پمپاژ یأس و ناامیدی در جامعه گفتند که برای رفع مشکلات باید مذاکره کنیم.» ترامپ که آمد همهچیز تغییر کرد. او به راحتی برجام را پاره کرد. دولت بیپروژه شد. روحانی به هر طرف که نگاه کرد خودش مانده بود و برجامی که حتی اروپاییها هم در باطن چندان دیگر اعتباری برایش قائل نبودند. حتی محمدجواد ظریف که حسن روحانی روزی در مورد او میگفت من برندها را آوردهام و اینها کسانی هستند که نامشان اعتبار است نیز نتوانست در سفرهای پیاپیاش برجام را مثل سابق آب حیات دهد. اینچنین است که سیدعباس عراقچی از بستریشدن برجام در آیسییو سخن میگوید و اندکی آنسوتر از او وزیر اطلاعات میگوید برجام به مویی بند است. همه اینها یک تعریف ساده سیاسی دارد: «دولت بی پروژه شده است».
عبور نهچندان آرام اصلاحطلبان از او
آنچه در انتخابات هیاترئیسه بر علی لاریجانی گذشت فقط برای لاریجانی پیام نداشت. حسن روحانی هوشمندتر از آن است که متوجه نشده باشد منظور فراکسیون امید چه بوده است. او به خوبی فهمید که تصمیمسازان اصلاحطلب چه پروژهای را کلید زدهاند. آنچه رخ داد دقیقا همراستا با همانی بود که در ماجرای انتخاب جایگزین محمدعلی نجفی و مقاومت بر سر شهردارشدن محسن هاشمی تجربه شد. دقیقا در ادامه همان تحولاتی بود که بعد از انتخابات ریاستجمهوری سال 96 پیگیری شد. از نقد و اعتراض به حسن روحانی تا عدم سرمایهگذاری روی پروژههای سیاسی او. آنجا که روحانی خود را با نهادهای حاکمیتی مواجه میساخت و اصلاحطلبان برای او هزینه نمیدادند. او حتما خبردار شده که اصلاحطلبان چگونه خود را برای عبور از حامیان اعتدالگرای او آماده کردهاند. این را میشود از حملات همهجانبه آنها به وزرای غیراصلاحطلب کابینه فهمید؛ از فشارهای پیدا و پنهان به روحانی برای تغییر این اعضای کابینه. حالا حسن روحانی متوجه شده که دوران خوش ائتلاف به پایان رسیده است. او خودشمانده و خودش.
از دستدادن سرمایه اجتماعی
شاید حسن روحانی تصورش را هم نمیکرد تنها چند ماه بعد از رای 24 میلیونیاش در خیابانهای کشور آنچنان شعارهای تندی را بشنود. موجی که از مشهد شروع شد و به شهرهای دیگر رسید آنهم در سختترین «دی»ماه عمرش. او سیاستمداری هوشمند است؛ او فهمید که مشکلات معیشتی، او را با بحران اجتماعی مواجه کردند و وقتی نتواسته در سیاست داخلی و اقتصاد را از پاشنه سیاست خارجی بچرخاند عنصر «تردید» به جان بدنه حامی افتاده است. این بدترین اتفاق ممکن برای او بود آنهم در آن فاصله بسیار کم از انتخابات و تشکیل کابینه جدید. حتما دستگاههای اطلاعاتی و نظرخواهی او به میان مردم رفتهاند و دیدهاند که او چگونه به یکباره با مشکل
مواجه شده است.
خداحافظی با پارلمان
خاصیت محافظهکاری تلاش برای حفظ وضع موجود است. حسن روحانی سیاستمدار محافظهکاری است که برای نگهداشت وضع مطلوب همیشه نگاه رو به جلو دارد و تلاش میکند تا بازی پیشدستانه داشته باشد.
آنچه در «شهر» میگذرد خبرهای خوبی برای او ندارد. او که میداند سرمایه اجتماعیاش کمتر از همیشه شده است این را هم میداند که بخش اعظمی از بدنه اجتماعیای که از کنار او مهاجرت کردهاند به دنیای سیاسی رقیب خواهند رفت. او نمیخواهد دو سال آخر دولتش را با پارلمانی سپری کند که جنسش از رقبای سرسخت باشد. او طعم چنین روزهایی را در دو سال ابتدایی دولت اولش چشیده است.
پایان رویای ریختن دیوار میان ایران و آمریکا
با رفتارشناسی حسن روحانی در دولت اولش این تحلیل پدیدار میشود که او از کنار توافق هستهای یک پروژه مهم دیگر را دنبال میکرده است؛ «پایان دوران خصومت با ایالات متحده.» شاید تا وقتی باراک اوباما بود او فکر میکرد میتواند این پروژه را به جایی برساند. حتی وقتی اوباما رفت و ترامپ آمد و برجام را هم از میان برداشت هنوز میشد بارقههایی از امید را در حسن روحانی دیدکه برای پیشبرد طرحش واهی مانده باشد. این را میشد از آنجا فهمید که او یکبار گفت شاید نتیجه انتخابات آمریکا همه چیز را تغییر دهد.
غرب چیزی برای او نداشت
روحانی وقتی ترامپ تمام امیدهایش را ناامید کرد نگاهش را از غرب دوخت به سه کشور اروپایی که قول داده بودند پای برجام میمانند. روحانی خیلیها را فرستاد به فرنگ. کشور به کشور و سازمان به سازمان. سفرا و فرستادگان اما همگی یک جواب داشتند. غرب و آمریکا یک حرف دارند اگرچه در ظاهر به جنگ یکدیگر رفتهاند.
مواجه شدن با طبقات اجتماعی
اگر بنا بر بحث طبقاتی در مورد حسن روحانی باشد مسلما او در گفتمان خود معمولا چندان نگاهی به طبقه مستضعف نداشته است. همه حواسش به طبقه متوسط بوده و تلاش کرده تا محبوب طبقه بورژوا و خرده بورژوا باشد. او نتوانسته خواستهای طبقه متوسط را نمایندگی کند و حالا که بازار هم منتقد او شده، بدترین خبر برای او این خواهد بود که رئیسجمهور بیطبقه لقب بگیرد. بدبینانه نخواهد بود اگر بگوییم چهره حسن روحانی در سخنرانی غروب چهارشنبه نشانی از یک رئیسجمهور داشت که حس میکرد: «تنهای تنهای تنها شده است.» اما نه؛ آن روحانی وقتی تنها بود که مثل سابق بود. این روحانی جدید هرگز تنها نخواهد بود. مردم، این روحانی را دوست خواهند داشت.
دیدگاه تان را بنویسید