دوراهی تعیینکننده؛/ وقت انتخاب اصلاحطلبان
مثلث/ مصطفی آرانی
تکلیف حسن روحانی با خودش معلوم است. اصلاحطلبان هستند که باید تصمیم بگیرند میخواهند در قدرت حضور داشته باشند یا نه و از این طریق نسبت خود را با روحانی و امثال او معین کنند.
نسبت سیاسی اصلاحطلبان و دولت حسن روحانی، از روز اول تشکیل این دولت مساله بوده و هنوز هم بعد از 5 سال، مورد توجه سیاسیون و رسانهها قرار دارد. با وجود اینکه در این زمینه نظرات مختلفی ارائه شده اما به نظر میرسد که واقعیتهایی در اینجا وجود دارد که نمیتوان آنها را نادیده گرفت. واقعیت اول این است که حسن روحانی، ذاتا یک مهره اصولگراست. او همچنان از نظر حزبی، عضوی از جامعه روحانیت مبارز معرفی میشود که به هر روی در طیف راست جمهوری اسلامی دستهبندی میشود.
از سوی دیگر، او در دو عرصه مدیریتی یعنی شورای عالیامنیت ملی تا سال ۱۳۸۲ (آغاز مساله هستهای) و نمایندگی مجلس، نشان داده که ایدههای جناح راست را بیش از جناح چپ جمهوری اسلامی قبول دارد و اجرایی میکند. در عین حال کنشهای سیاسی او بعد از انتخابات ۱۳۹۶ از دیدار با فرماندهان سپاه تا دیدار مجدد با جامعه روحانیت مبارز نیز همین ایده را
تقویت میکند. در این زمینه باید به محمود احمدینژاد و نقش او در نقشه جدید سیاسی کشور اشاره کرد. احمدینژاد اگرچه بهظاهر نماینده اصولگرایان در انتخابات سال ۱۳۸۴ بود اما با نیروی گریز از مرکز خود باعث شد که سیاست ایران عملا به دو گروه موافقان و مخالفان او تبدیل شود. انتخابات دوقطبی سال ۸۸ و پیامدهای آن هم این فضا را تشدید کرد و در نهایت باعث نزدیکی اصولگرایان کلاسیکی مثل روحانی به اصلاحطلبان شد.
نکته جالب توجه دیگر در این حوزه نزدیکان روحانی است. در تاریخچه حزب اعتدال و توسعه به عنوان منبع اصلیترین نزدیکان روحانی آمده که این حزب بعد از وقایع سال ۷۸ تاسیس شده است. وقتی به قول این تاریخچه، گندمی در زمین نه به افراطگرایی آن سال کاشته شود، نمیتوان از آن انتظار اصلاحطلبی داشت.
واقعیت دوم این است که تمایل اصلاحطلبان در سال ۱۳۹۲ به حمایت از حسن روحانی، نه به دلیل اصلاحطلبی او، بلکه به دلیل رایآوری بیشتر او بود. اصلاحطلبان به این نتیجه رسیده بودند که عارف احتمالا در آن انتخابات رایی ندارد و حتی در صورتی که رایی داشته باشد توانایی لازم برای اجرای ایدههای اصلاحطلبانه ندارد. در عین حال به دلیل بدبینی حاکمیت به اصلاحطلبان به دلیل ترکشهای ماجرای سال ۱۳۸۸، احتمالا روحانی اصولگرا و معتمد بهتر میتواند شرایط را برای بازگشت اصلاحطلبان آماده کند. این همان چیزی است که در سپهر سیاسی ایران به عنوان ایده رحم اجارهای مطرح شد.
واقعیت سوم، توجه به ماموریت حسن روحانی است. دو دغدغه اساسی اصلاحطلبان یعنی سیاست و فرهنگ، اساسا برای روحانی مساله نیست و در عین حال او تلاش کرده که در دو حوزه سیاست خارجی و اقتصاد فعالیت کند که اگرچه در این حوزهها، ایدههای اصلاحطلبانه را پیش میبرد، اما ویترین رفتارهای او و دولتش چندان اصلاحطلبانه نیست. در کنار این مساله باید به یکی از سخنرانیهای روحانی پیش از انتخابات نیز اشاره کرد که در آن گفته بود رای مردم به او تعیینکننده سرنوشت کشور برای سالهاست. حقیقت این است که روحانی دوست ندارد با اجرای ایدههای اصلاحطلبانه، بعد از پایان ریاستجمهوریاش از حاکمیت بیرون برود و از این رو است که میبینیم او بعد از پایان انتخابات دوازدهم بهکلی تغییر کرده است.
با درنظر داشتن این سه واقعیت است که حالا اصلاحطلبان باید نسبت خود با قدرت به طور کلی و نهفقط حسن روحانی را تعیین کنند. همانطور که بارها افرادی مثل عبدی، تاجیک یا حجاریان گفتند، اصلاحطلبان باید تصمیم بگیرند که میخواهند در قدرت حضور داشته باشند یا نه.
میل به قدرت باعث میشود که آنها وارد بازی ائتلاف با افرادی مثل روحانی یا لاریجانی شوند یا اینکه با چهرههای دستدوم یا سوم خود در مجلس حضور داشته باشند. در عین حال آنها اگر هویت اصلاحطلبانه و اصرار به آن را انتخاب کنند با توجه به بیاعتمادی حاکمیت و ساختارهایی مثل شورای نگهبان، باید قید قدرت را بزنند و با احتیاط در جامعه مدنی فعالیت کنند.
دیدگاه تان را بنویسید