تاحدی مستقل/ نوبخت برود، سازمان برنامه به حاشیه رانده میشود
در کشوری مثل ایران که وجود یا نبود سازمانی مثل برنامه و بودجه زیر سوال برده میشود و طی بازه زمانی چندساله، ابتدا منحل میشود و سپس احیا میشود؛ باید این موضوع بررسی شود که چطور میشود اینگونه «صفر و یک» با مسائل برخورد میکنیم؟ در یک دورهای آن را ایجاد کنند، در دورهای دیگر آن را منحل کنند و در دوره بعد احیای آن میشود اوج عملکرد اقتصادی یک دولت! باید واقعا بررسی شود که چه میزان انرژی صرف این سازمان و اتفاقات آن شده است.
مثلث/ آلبرت بغوزیان: جایی ندیدهام که سازمانی ابتدا حذف شود و سپس احیای آن دستاوردی بزرگ تلقی شود. باید ریشهای بحث را مورد کنکاش قرار داد. چرا که ممکن است تیم بعدی بیاید و باز بگوید این سازمان کارایی لازم را ندارد. میتوانم به جرأت ادعا کنم احیای سازمان برنامه و بودجه، پیشبرد اهداف آن و پیگیری موضوعات آن در مجلس شورای اسلامی، قائم به فرد است.
به عبارت دیگر اگر دکتر نوبخت نباشد، این سازمان در حاشیه قرار میگیرد. در پرتو حضور ایشان است که این سازمان میتواند مسیر تضعیفشدن را در پیش بگیرد یا به دنبال نفوذ ایشان در مجلس به یک سازمان محوری تبدیل شود. به نظر میرسد با تغییر در تیم اقتصادی دولت و کناررفتن آقای نوبخت، سازمان برنامه و بودجه هم به حاشیه رانده خواهد شد.
تجربههایی از این دست برخورد با نهادهای دولتی را در گذشته نیز شاهد بودهایم. وقتی وزارتخانههایی را در هم ادغام میکنیم این پرسش پیش میآید که آیا فلسفه وجودی یا مأموریت آنها تغییر کرده که شاهد این ادغام هستیم؟ این قبیل اقدامات، بدون هزینه نیستند؛ مسلما هم ادغام و هم تفکیک آن هزینهساز است. بایستی اصل این اقدامات مورد کنکاش قرار بگیرد که چگونه میشود که چنین امری اتفاق میافتد.
بنابراین سازمان برنامه و بودجه در دولت جدید جایگاه خود را حفظ کرده است؛ اما بایستی دید چقدر تأثیرگذار بوده است. درواقع این سازمان در حال انجام موازی کاری با وزارتخانه اقتصاد یا نهادی مثل بانک مرکزی یا وزارت صنعت، معدن، تجارت است. پرسش اینجاست که سازمان برنامه و بودجه میبایست با برنامههای این نهادهای اقتصادی منطبق و همراه باشد یا آنها با سازمان برنامه همراه باشند؛ آنچه در واقعیت اتفاق میافتد همراهی وزارتخانهها با این سازمان است. اگر قرار است این سازمان برای کشوری که نیاز به برنامه دارد، برنامهریزی کند، بایستی منسجمتر کار کند اما کاملا مشخص است که هر فرد، کار خودش را انجام میدهد. درست است که میگویند در راستای برنامه ششم توسعه بودجهنویسی انجام میشود اما هیچگاه برنامه چشمانداز توسعه محقق نمی شود.
هیچگاه کسی نبوده که بررسی کند چرا این اهداف محقق نشده است و انحراف از برنامه به چه دلیل بوده است. انحراف از یک برنامه ششساله مساله سادهای نیست. همه وزارتخانهها بایستی در راستای برنامه ششم توسعه حرکت کنند اما این امر محقق
نشده است.
اما آنچه میتوان از آن به عنوان تغییر در سازمان برنامه و بودجه یاد کرد، قدرت هدایت بخش خصوصی در تنظیم برنامه و تخصیص منابع است. بخش خصوصی قائل به این موضوع است که اگر نرخ ارز افزایش پیدا کند، خوب است؛ البته بخش خصوصی سمت تجارت و نه بخش خصوصی سمت تولید. سازمان برنامه میبایست «بردار قیمتها» را در برنامهریزیهای خود لحاظ کند. یکی از این متغیرها، سطح قیمت است که نرخ تورم را تعیین میکند؛ دیگری سطح دستمزد است که هزینه تولید را تحت تأثیر قرار میدهد و دو متغیر دیگر، نرخ ارز و نرخ بهره هستند.
با این توضیح که در تعیین نرخ بهره بانکی باید سیاستگذاریها با هماهنگی بانک مرکزی باشد یا در بحث تعیین حقوق و دستمزد هماهنگی با وزارت کار بایستی صورت پذیرد که این هماهنگی را شاهد نیستیم. خود شخص آقای نوبخت زیاد اعتقادی به هماهنگی با سایر وزارتخانهها برای تعیین بردار برنامهریزی کشور ندارد. درواقع نه حاکمیت بخش خصوصی و بخش تجارت در تفکر ایشان نماد بیشتری دارد و نه قالب رفاه عمومی. اما در مجموع حضور آقای نوبخت به عنوان عضوی از تیم اقتصادی دولت دوازدهم، مؤثر است؛ چرا که حاکمیتی دارند که تا حدی مستقل است.
بانک مرکزی نسبت به سیستم بانکی دارای استقلال نیست یا وزارت اقتصاد یک وزارت مالیه و مالیاتبگیر شناخته میشود تا نقش اقتصادی کلان داشته باشد برای تنظیم تجارت خارجی.
اما این مصادیق برای سازمان برنامه و بودجه حکم نمینماید و استقلال بیشتری نسبت به سایر وزارتخانهها را در این سازمان، شاهد هستیم. حضورشان بهتر از فقدانشان است؛ از سوی دیگر ایشان اشراف کامل بر موضوعات دارند و چه خوب بود که به جای تمرکز بر بخش تجارت بر بخش تولید تمرکز میکردند.
دیدگاه تان را بنویسید