منافقین چگونه در عملیات مرصاد شکست خوردند؟
جهنم جلادها
مثلث/ مسعود رستگارنیا: تاریخ معاصر ایران روایت پرفراز و نشیب از رخدادهای قابل عبرت برای افکار عمومی است. تکاپو برای تصویرسازی واقعیت از رخدادهای پیشین اصلیترین کارویژه پژوهشهای تاریخی است. کنشگران عرصه سیاست متناسب با راهبردهای اعمالی درصددند که منازعات، مناسبات و تحولات پیشین را متناسب با رویکرد اعمالی مورد نظر خود بازنمایی کنند. در چند سال گذشته تلاشهای جدی برای ترمیم تصویر سازمان جنایتکار منافقین صورت گرفته است. روایت اقدامات جنایتآمیز سازمان منافقین، لیست آکنده از ترور افراد بیگناه و خیانت به وطن است. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، سازمان منافقین فضای کشور را برای موجسواری بر مطالبات آزادیخواهانه جامعه ایرانی مناسب دید؛ آنان در میان افکارعمومی گروهک کوچک و ناشناختهای بودند که بخش اندکی از اقدامات مسلحانه علیه رژیم پهلوی را صورت میدادند. جامعه ایرانی با این سبک از مبارزه همدلی و همراهی نداشت. اعضای سازمان دارای کادری حدود 150تا250 نفر بودند؛ آنان با این استعداد نفری خود را گروه «پیشتاز» نسبت به دیگر گروهها برای تلاش معطوف به پیروزی مردم بر رژیم پهلوی میدانستند و راهبرد «دستیابی به قدرت سیاسی» را در دستور کار قراردادند. احیای کادر مرکزی جدید، گسترش تشکیلات، جذب و سازماندهی نیرو و راهاندازی تشکیلات مخفی از اقدامات اولیه و هدفدار آنان بود(1). پس از ناکامیهای متوالی سازمان منافقین نسبت به کسب و ارتقای جایگاه قدرت در ساختار سیاسی جدید تهدید به «لبنانیزه» کردن ایران آغاز شد و در همین راستا آموزشهای اقدامات خشونتآمیز با سلاحهای سرد و گرم به میلیشیا و شاخه نظامی سازمان داده شد و از سوی دیگر سازمان منافقین با نزدیکی به بنیصدر خواهان ربایش نیروی اجتماعی حامی وی برای کنشهای براندازانه آتی بود. مسعود رجوی در راستای بسترسازی برای «لبنانیزه»کردن ایران در تجمع هواداران سازمان منافقین اظهار کرد: «یک عده میخواهند ایران را ترکیه بکنند. ولی ایران که ترکیه بشو نیست. لبنان خواهد شد... ما خواستار تروریسم نیستیم؛ اما نمیشود که انکار کرد. تروریسم، واکنشهای اجتنابناپذیری دارد که در آن صورت، عین لبنان، نه قدرتی برای دولت خواهد گذاشت و نه برای مجلس.»(2)
او استراتژی تروریسم را به مثابه اقدام راهبردی برای سازمان منافقین دانست و با اطلاعیه هموطنکشی شماره 25، اقدامات تروریستی آغاز شد.
پس از شکست شورش خیابانی 30 خرداد 1360، استراتژی براندازی به روش «تنه زدن» با «ضربه به حاکمیت» مدنظر سازمان تروریستی منافقین قرار گرفت. فاجعه انفجار در دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی اولین گام آنان بود. مسعود رجوی در جمعبندی یکساله سازمان منافقین درنبرد با مردم، اولین مرحله شورش مسلحانه را حذف «سران سیاسی» نظام با تعبیر «شاهمهرهها» دانست تا از این طریق «بیآیندهسازی» و «سلب ثابت» نظام را ایجاد کند. پس از ناکامی «شورش خیابانی» و «استراتژی ضربهای» ابتدا تحلیل سازمان این بود که «نوک هرم حاکمیت» ضربه خورده است و حال باید با ضربههای پیاپی به بدنه این هرم، جلوی ترمیم ضربههای 7 تیر و 8 شهریور را گرفت و پس از آن خط ترور مردم آغاز شد. برای آنان آتشزدن سیده فاطمه طالقانی کودک سهساله ماهشهری و به شهادت رساندن عباس عفتروش کفاش، طالب طاهری پاسدار و خفهکردن میترا کمایی دانشآموز تفاوتی نداشت. ایرانیان دشمن آنان بودند. ضربه 19 بهمن 1360 و کشف خانه تیمی موسی خیابانی و اشرف رجوی و هلاکت آنان به همراه تعداد زیادی از کادرهای سازمان، ضربه 12 اردیبهشت 1361 و ضربه به بخش اجتماعی و هلاکت ضابطی –هدایتکننده جریان 30 خرداد 1360- با تعدادی از کادرهای مؤثر سازمان، ضربه 19 اردیبهشت 1362 و هلاکت باقیمانده بخش اجتماعی و پس از آن ضربه مردادماه همان سال شاکله اصلی منافقین در کشور را متلاشی کرد. پس از آن سازمان منافقین به عنوان ستون پنجم و نظامیان مزدور رژیم بعث با رزمندگان ایرانی برای اشغال خاک وطن میجنگیدند. در 30 مرداد 1367، 138 نفر از نمایندگان کنگره آمریکا و چهارده سناتور طی نامهای خطاب به «جورج شولتز» وزیر خارجه وقت آمریکا، از وی درخواست کردند تا به رشد آنچه جنبشهای مقاومت ملی در ایران میخوانند، توجه کند. در این نامه به صراحت به پتانسیل تهاجمی سازمان مجاهدین خلق اشاره شده بود. یک هفته پس از انتشار نامه، تجمعی در حمایت از سازمان منافقین در مقابل ساختمان کنگره آمریکا برگزار شد. مروین دایملی(3) نماینده ایالت اوهایو در این تجمع اظهار داشت: «نباید دست از تلاش کشید. مطمئن باشید که با کمی صبر و تلاش بیشتر، بهزودی از مهران به تهران رژه خواهید رفت.» و این چراغ سبز آمریکا، مقدمه اقدام خیانتآمیز دیگر سازمان منافقین بود.
تحلیل درون تشکیلاتی منافقین
پس از پذیرش قطعنامه 598 از سوی جمهوری اسلامی ایران، رژیم بعث با تحلیل گسترش دامنه ناامیدی در بدنه رزمندگان ایرانی در 31 تیر 1367 حملات گسترده را در مرزهای استان خوزستان آغاز کرد و به سمت خرمشهر و اهواز پیشروی نمود، هرچند با مقاومت نیروهای مردمی در سوم مرداد 1367 مجبور به عقبنشینی از جبهههای جنوبی و میانی کرد.(4)
پس از آن نوبت به نقشآفرینی سازمان مجاهدین خلق بود؛ در برنامهریزی عملیات فروغ جاویدان حرکت از قرارگاه اشرف ساعت 15، سوم مرداد درج شده بود، بهطوری که در ساعت 14 چهار مرداد به تهران خواهند برسند(5). چنین تصمیم غیرعقلانی از منظر نظامی چگونه در روند تحلیلی سازمان منافقین قرار گرفته بود؟ پاسخ به این پرسش به دو سطح تحلیلی وضعیت جمهوری اسلامی و شرایط درونی تشکیلاتی بازمیگردد. پیش از تکاپوی سازمان منافقین برای تجمع نیروهای هوادار در تحلیل درونگروهی خود امکان موافقت جمهوری اسلامی ایران با قطعنامه را غیرممکن دانسته و به صراحت اعلام میکردند که تنها در صورتی جمهوری اسلامی قطعنامه را خواهد پذیرفت که به لحاظ سیاسی-نظامی و اقتصادی به بنبست کامل برسد. به عقیده آنان، این اقدام به منزله فروپاشی نظام خواهد بود(6). این وضعیت بنبست از منظر سازمان منافقین اتکا به وجود نارضایتی فراگیر مردم از حاکمیت به خاطر فرسایشیشدن جنگ، هراس از دخالت آمریکا با حمله به پایانههای نفتی و هواپیمای مسافربری ایرباس و شرایط نامناسب اقتصادی بود. از سوی دیگر چگونگی ادامه حیات سیاسی آن پس از قطع نامه 598 در هالهای از ابهام بود؛ آنان برای حفظ جایگاه نظامی-سیاسی خود در میان حزب بعث و آمریکا نیازمند اقدام جدی بودند.
مرصاد؛ جهنم جلادها
نیروهای سازمان منافقین که شامل نیروهای آموزشدیده حاضر در پادگان اشرف، هواداران فراخوانده شده از اروپا و آمریکا و تعداد معدودی از اسیران ایرانی بودند؛ پس از شروع عملیات در ساعت 4 بعدازظهر از مرزهای بینالمللی عبور کردند و در اقدامی خیانتآمیز وطن نیاکان خود را به صورت موقت اشغال کردند. از آنجا که رژیم بعث تجاوز خود را تا شهرهای قصرشیرین و سرپل ذهاب گسترش داده بود، نیروهای سازمان بدون درگیری و عبور از خط وارد شهرهای قصرشیرین و سرپل ذهاب شده و پس از عبور از کرند به سمت اسلامآباد پیشروی کردند و حدود ساعت 30/9 شب به اسلامآباد رسیدند و شهر را تصرف کردند. پس از آغاز عملیات، تشکیلات منافقین در زندان شورشهای متعدی را آغاز کردند. سازمان منافقین به تشکیلات درون زندانها اطلاع داده بود که به زودی نظام جمهوری اسلامی سرنگون خواهد شد.(7)
پس از سرعت بالای اولیه نیروهای نظامی سازمان منافقین، رزمندگان اسلام مانع پیشروی آنان به سمت کرمانشاه شدند و سرانجام در تنگه چهارزبر شکست سختی خوردند. براساس اسناد اعلامی سازمان منافقین 1304 نفر به هلاکت رسیدند و در میان کشتهشدگان 16 نفر از مرکزیت سازمان بودند. حجم ضربه به بدنه سازمان 50 تا 60 درصد بود و به کادر مرکزی سازمان حدود 30 درصد ضربه وارد شد.(8)
فاشیسم فرقهای رجوی
اصلیترین پیامد شکست منافقین بر حیات این تشکیلات تروریستی تسریع روند فرقهایشدن سازمان بود. رویدادهایی مانند انقلاب ایدئولوژیک مریم و طلاق اجباری سازمان تروریستی منافقین را به فرقه غیرانسانی بدل ساخت. حرکت تنزلی سازمان منافقین از گروه سیاسی مبارز با رژیم پهلوی به فرقهای با مناسک غیرانسانی تنها با رهبری مسعود رجوی امکانپذیر بود. مسعود رجوی پس از هلاکت موسی خیابانی، جدایی پرویز یعقوبی(9) و تصفیه درونی علی زرکش(10) در عملیات فروغ جاویدان، به استیلای تمامعیار در سازمان منافقین رسید و پس از آن شاهد فاشیسم فرقهای رجوی هستیم.
تکرار مرصاد
«آلترناتیو مناسب برای نظام ولایت فقیه»؛ این گزاره اعلامی از سوی سازمان منافقین و حامیان خارج آنان پس از قدرتگیری طیف حامی منافقین در دولت آمریکا نظیر افرادی مانند جان بولتون و جولیانی بارها تکرار شده است. این گزاره دارای عقبه تاریخی است؛ آنان در دو مقطع زمانی 30 خرداد 1360 و 3 مرداد 1367 با چنین گزارهای به همگرایی نیروهای حامی پرداختند ولی به دلیل درک نادرست از وضعیت کشور و مناسبات حاکم میان مردم و حاکمیت شکست تمامعیاری خوردند. در شرایط حاضر آنان فاقد قدرت میدانی اثرگذار همانند دهه 60 هستند، هرچند خوی جلادی آنان در قبال جامعه ایرانی بیشتر شده است و از کالبد انسانی خارج شدهاند اما قدرت کانون شورشی منحصر به چند عکس دو، سه نفره به صورت پنهانی با چهره پوشیده است. آنان به خوبی آگاه هستند که هرگونه اقدام نظامی دشمنان جمهوری اسلامی به مثابه تکرار مرصاد دیگر است.
منابع/ در دفتر نشریه موجود است
دیدگاه تان را بنویسید