ایران تمایلی برای گفتوگو با آمریکا ندارد
رمزگشایی از پارادوکس رفتاری ترامپ
اظهارات اخیر دونالد ترامپ، رئیسجمهور ایالات متحده آمریکا مبنی بر گفتوگوی بدون پیش شرط با مقامات ایرانی، مولد تحلیلها و گمانه زنیهای زیادی در فضای بینالملل بوده است. بسیاری از تحلیلگران بر این باورند که پارادوکس رفتاری ترامپ و دیگر مقامات آمریکایی در قبال ایران، معلول سردرگمی آنها در مواجهه با «ایران قدرتمند» است. به عبارت بهتر، ترامپ از یک سو بر تقابل با جمهوری اسلامی ایران اصرار میورزد و از سوی دیگر، نسبت به عواقب و تبعات این مواجهه به شدت نگران است. اظهارات و هشدارهای اخیر مقامات کشورمان به ترامپ و دیگر مقامات آمریکایی در این خصوص موثر بوده است.
آنچه مسلم است اینکه اظهارات ترامپ را باید در کنار اظهارات مایک پمپئو، وزیر امور خارجه ایالات متحده آمریکا در قبال ایران مورد تحلیل و تفسیر قرار داد. مایک پمپئو از سویی جمهوری اسلامی ایران را نسبت به مداخله در منطقه و حمایت از تروریسم متهم کرده و از سوی دیگر، خواستار گفتوگو با کشورمان شده است. به راستی «پارادوکس گفتاری و رفتاری» مقامات آمریکایی در قبال ایران چگونه قابل توجیه و تفسیر است؟ آیا این پارادوکس رفتاری، «غیرارادی» بوده یا باید آن را «هدایتشده» و محصول یک «بازی هوشمندانه» از سوی تیم سیاسی حاضر در کاخ سفید دانست؟ واقعیت امر این است که تحلیل این پارادوکس رفتاری چندان دشوار و پیچیده به نظر نمیرسد. در این خصوص بهتر است گریزی به اظهارات برژینسکی در ابتدای هزاره سوم میلادی بزنیم. زبگنیو برژینسکی، از استراتژیست های مطرح آمریکایی در زمان حیات خود و در دوران ریاست جمهوری جرج واکر بوش، هشدار معناداری را به مقامات کاخ سفید در خصوص ایران مخابره کرده بود: «ایران همواره در این منطقه وجود خواهد داشت و چه خوشمان بیاید، چه نیاید در منطقه مهم خواهد بود. این به نفع ماست که در درجه اول از هرگونه درگیری اجتناب ورزیم؛ زیرا درگیری ایران و آمریکا چه تعمدی باشد، چه تصادفی، آمریکا را درگیر کشمکشی میکند که هم ایران و هم عراق را در بر میگیرد. این مانع، اصرار احمقانه آمریکا به این است که ایران به عنوان پیششرط گفتوگو درباره برنامه هستهایاش، آن را متوقف کند. با صراحت بگویم اصلا درک نمیکنم وقتی شخص عاقلی واقعا خواستار مذاکرات است، چطور میتواند چنین شرطی بگذارد؛ مگر اینکه هدفش جلوگیری از مذاکرات باشد. من نمیخواهم آمریکا خواهان نزاع با ایران باشد؛ چرا که به نظر من آمریکا بدون جنگ با ایران حال و روز بهتری خواهد داشت.»
برژینسکی تنها استراتژیست برجسته و مشهور آمریکایی نبود که نسبت به عدم درک مفهوم «ایران قدرتمند» هشدار داد، بلکه بسیاری از استراتژیستهای آمریکایی بر اساس محاسبات رئالیستی و واقعگرایانه خود، خواستار «شناسایی ایران قدرتمند» و یادگرفتن قواعد زندگی در کنار آن از سوی دولتهای آمریکایی بوده و هستند. این قاعده در خصوص دولت ترامپ نیز صادق است. رئیسجمهور فعلی ایالات متحده آمریکا از سویی مانند سایر روسایجمهور قبلی خود از سیاست «تغییر رژیم» در ایران حمایت علنی میکند و از سوی دیگر، نمیتواند قدرت جمهوری اسلامی ایران در منطقه و نظام بینالملل را نادیده انگارد. به عبارت بهتر، میان «هدف آمریکا» و «واقعیات جاری در قبال ایران» فاصله و شکافی معنادار وجود دارد. این فاصله عمیق، مولد نوعی «پارادوکس غیرارادی» در سخنان و مواضع مقامات آمریکایی محسوب میشود. باید میان این پارادوکس رفتاری و اتخاذ سیاست «چماق» و «هویج» تفکیک قائل شد زیرا اولی منبعث از سردرگمی استراتژیک آمریکا در قبال ایران و دومی، برخاسته از نوعی بازی محاسبه شده است. واقعیت امر این است که عدم تمایل مقامات ایرانی مبنی بر گفتوگو با ایالات متحده آمریکا و خصوصا دولت ترامپ، ریشه در قاطعیت و هوشمندی مقامات کشورمان دارد.
مروری بر ترکیب کابینه دونالد ترامپ نیز در تحلیل محتوای سخنان وی میتواند موثر باشد. افرادی مانند جان بولتن، مایک پمپئو، رودی جولیانی و مایک پنس که در دولت ترامپ گرایشات ضدایرانی شدیدی دارند، هدایت بازی با ایران را پس از خروج ایالات متحده از برجام از دست دادهاند. آنها از یک سو با مواضع صریح مقامات کشورمان رو به رو شده و از سوی دیگر، قدرت مانور بینالمللی و منطقهای خود را برای مواجهه با نظام و ملت ایران کافی نمیدانند. ترامپ در سال 2017 میلادی (سال گذشته) و درست زمانی بازی را در مقابل ایران باخت که حکومت داعش در سوریه و عراق متعاقب جانفشانیهای جبهه مقاومت و علیرغم حمایتهای مکرر واشنگتن، ریاض و تلآویو از گروههای تروریستی و تکفیری، سقوط کرد. شکست متحدان آمریکا و مهرههای عربستان در انتخابات سراسری لبنان و عراق و افزایش تصاعدی هزینههای جنگ یمن برای ریاض و...، جملگی بسیاری از محاسبات دولت ترامپ در قبال ایران را به هم ریخته است. هماکنون ترامپ از نوعی «استیصال منطقهای» در برابر ایران رنج میبرد. از سوی دیگر، ترامپ به واسطه حضور افرادی مانند «رودی جولیانی» و «جان بولتن» در تیم انتخاباتی و سیاسی خود که از حامیان مستقیم گروهک تروریستی منافقین محسوب میشوند، چارهای جز سردادن شعارهای ساختارشکن و رادیکال علیه ایران نمیبیند. با استناد به چنین واقعیاتی، میتوان منگنهای که ترامپ در میان آن قرار گرفته است را به خوبی تصور کرد! محصول این فشار، بروز اظهارات و مواضعی است که حالتی کاملا دوگانه
دارد.
در نهایت اینکه گفتوگوی ایران و آمریکا پیششرطهای گوناگونی دارد که واشنگتن باید به همه آنها تن دهد: از بازگشت بیقید و شرط به برجام تا شناسایی ایران قدرتمند و موارد دیگر. همانگونه که تاکید شد، تعلل ایالات متحده آمریکا در شناسایی ایران قدرتمند و یادگیری قواعد زندگی با آن (مطابق توصیه افرادی مانند برژینسکی) نهتنها تاثیری در جلوگیری از تحقق قدرت روزافزون منطقهای و بینالمللی کشورمان ندارد، بلکه ضربات جبرانناپذیری را به کاخ سفید وارد خواهد کرد. در انتخابات ریاستجمهوری سال 1980، «ایران اسلامی» به کلیدواژهای تلخ برای جیمی کارتر، رئیسجمهور دموکرات این کشور تبدیل شد. کارتر در آن زمان دستاوردهایی در مسائل داخلی آمریکا داشت: ایجاد نزدیک به 10 میلیون شغل و کاهش کسری بودجه آمریکا و ایجاد برخی اصلاحات دولتی از جمله اقداماتی بود که محبوبیت کارتر را نزد افکار عمومی افزایش داده بود. با این حال با تسخیر لانه جاسوسی در 13 آبان سال 1358 و ایستادگی قدرتمندانه ایران در مقابل آمریکا، وی در انتخابات ریاست جمهوری سال 1980 شکست خورد و عرصه قدرت را به رونالد ریگان سپرد. آنچه مسلم است اینکه ترامپ و همراهانش میتوانند با مشاهده سرنوشت کارتر از وی عبرت بگیرند. ممکن است روزی فرابرسد که «ایران» به کلیدواژه و اسم رمز شکست ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری آتی تبدیل شود.
دیدگاه تان را بنویسید