آیا دولت روحانی می تواند دوره جدیدی از اصلاحات را درون خود آغاز کند؟
دولت بازسازی شود
میگوید همه چیز از دی سال گذشته تغییر کرده، آن هم در تریبونی که قرار بود به سوالات نمایندگان مجلس پاسخ دهد.
مثلث/ علی گنجی: نه افشاگری کرد و نه عصبانی شد. پاسخهای کلی داد؛ آنقدر کلی که از پنج سوال، 4 سوال قانعکننده ارزیابی نشد. میگویند او یک نطق جنجالی داشته اما از بیان آن صرف نظر کرده. هرچه هست او یک روحانی آرام بود در صبح روز سهشنبه .
ابتدا گفتند سوال به قوه قضاییه ارسال میشود حالا اما علی لاریجانی تکلیف را یکسره کرده و گفته همینجا ماجرا تمام است.
جلسه سخت روحانی در مجلس تمام شد اما سختیهای او گویا تمام نشده است. همه چیز عوض شده، از جمله خود روحانی .باید آینده او را پیشبینی کرد. او از این پس چگونه رئیس جمهوری خواهد بود؛ هم برای مردم و هم برای سیاستمداران.
روحانی اول
باید به سالهای قبل بازگردیم به انتخابات 92. در بحث طبقات اجتماعی میتوان اینگونه گفت که وقتی حسن روحانی عنوان کرد که «من سرهنگ نیستم» طبقه متوسط و روشنفکران را دلخوش به توسعه سیاسی کرد و وقتی خطاب به عابدینی مجری گفتوگوی ویژه خبری توصیه کرد تا بیانیه سعدآباد را «سهبار بخواند» و بعد از آن همنوا با دکتر ولایتی شد و محصول آن نوع از مذاکرات در دوران احمدینژاد را فقر و تنگدستی و ایستادن چرخ کارخانجات عنوان کرد، اقتصاد و سیاست خارجی را بههم پیوند داد تا مردم و طبقه پایین هم راضی شوند و او را بلد راه بدانند. آیا این طبقات از حسن روحانی راضی هستند؟ عباس عبدی در مورد نوع نگاه طبقه متوسط به روحانی در آستانه انتخابات 96 میگوید: «طبقه متوسط در دولت احمدینژاد به طور جدی لطمه خورد. هم به لحاظ روانی، فرهنگی و تبلیغی و هم به لحاظ موقعیت اقتصادیشان. اما این لطمه خوردن در دولت آقای روحانی متوقف شده است. ضمن اینکه فراموش نکنیم به خصوص در دو، سه سال آخر دولت احمدینژاد رشد منفی اقتصادی هم داشتیم که به همه لطمه زد و بیشتر از همه ممکن است به این طبقه لطمه زده باشد. بنابراین فکر نمیکنم طبقه متوسط لطمه خاصی از این دولت خورده باشد. ضمن اینکه منافعی هم برای خودش داشته یا حس کردهاند که یک مقدار به جایگاه قبلیشان برمیگردند و یک مقدار به برخی مسائل آنان ارزش گذاشته میشود که برای آنها مهم است. مثلا آزادی رسانه، دسترسی به فضای مجازی یا عقلانیت در اقتصاد و سیاست، به خصوص رفت و آمد با جهانیان از نکاتی است که مورد اهمیت این طبقه بوده و با یقین میتوان گفت که حسشان نسبت به دوره هشتساله احمدینژاد در مورد جایگاه طبقه متوسط، بهتر شده است.»
اما این حرف امروز نیست. اکنون در طبقات اجتماعی اوضاع تغییر کرده است. طبقه فقیر که شرایط برایش سختتر شده، نگاه چندان مثبتی به حسن روحانی ندارد. طبقه متوسط خواستههای خود را رهاشده میبیند و طبقه بورژوا همه ثروتش را در خطر میبیند. او دیگر برای طبقات چندان جذابیتی ندارد.
انتخاب عجیب
وقتی که حسن روحانی در دوران باراک اوباما رئیسجمهور شد، اصلا همه حرفش این بود که میتواند سیاست خارجی را محور اصلی کند و همه مشکلات کشور را در تمام سطوح حل کند. این پروژه حسن روحانی بود و با همین ایده راست و چپ سیاست ایران را به هم پیوند داد و از این «باهمبودگی» یک سازمان رای منحصر به فرد به وجود آورد. اگرچه در سطح نخست تحلیل اینگونه به نظر میرسید که سازمان رای سیاسی حسن روحانی در میان اصلاحطلبان احاطه شده بود، اما در وجهی دیگر از تحلیل کاملا هویدا شد که راستگرایانی که از حاضران در قدرت رسمی بودند بیشترین یاری را به حسن روحانی رساندند. آنها موتور محرکه آقای رئیسجمهور در تمام این چند سال بودهاند. وقتی علیاکبر ولایتی در آن «دقایق سازنده» آنچنان بیمحابا به سعید جلیلی تاخت و خسران تحریم را حاصل دوره مذاکره او دانست، چندان غیرطبیعی نبود که بعد از انتخابات به یکی از بزرگترین حامیان استراتژی آقای رئیسجمهور تبدیل شود. دکتر ولایتی آنچنان به یاری حسن روحانی شتافت که هنوز از او به عنوان یکی از مولفههای پیشبرد برجام یاد میشود. در این میان اشخاص دیگری هم بودند که بهانهشان برای احساس قرابت به حسن روحانی تنها مذاکرات هستهای نبود. آنها زخمخوردگان محمود احمدینژاد بودند. گستره این طیف از اکبر هاشمیرفسنجانی آغاز میشد و به علی لاریجانی میرسید. آنها سیاست را زاویهای دیگر میدیدند و از تغییر حرف میزدند؛ «تغییر آرام و کمهزینه» نه چیزی شبیه آنچه چهارسال قبل از آن تجربه شده بود. این وسط محافظهکارانی همچون علیاکبر ناطقنوری هم هرچه داشتند برای رئیسجمهورشدن و ماندن حسن روحانی به میان آوردند. در میان همین راستگرایان است که میتوان به سیاستورزیهای محمدرضا باهنر، غلامرضا مصباحیمقدم، مصطفی پورمحمدی و رحمانیفضلی نگاه کرد و دید چگونه برای مستظهرشدن حسن روحانی به حمایت اصولگرایان تلاش کردند. «خود» و «دگر» برای تحلیل شرایط سازمان رای حسن روحانی با خطکش اصلاحطلب و اصولگرا از یکدیگر جدا نمیشدند. اصلاحطلبانی که در خرداد 92 بر آن شدند که در لحظات تاریخی و تغییر تاریخی غایب ماجرا نباشند حامی حسن روحانی شدند و او را تنها گزینه خود دانستند، حتی اگر به کنایه میگفتند: «چارهای جز حمایت از روحانی نداریم.» اجازه بدهید یک تعبیر دیگر درباره حسن روحانی به کار ببریم: «او اقتضای زمانه و دوران ما شده بود.» اما حالا همه چیز تغییر کرده است؛ همان دکتر ولایتی که آنچنان رخبهرخ سعید جلیلی شده بود و ناباورانه به او درس دیپلماسی میداد، صریح و روشن میگوید: «در ماجرای برجام نان و آب مردم را به برجام گره زدند و همه جای کشور تعطیل بود. رهبر انقلاب درباره همه اینها بارها تذکر دادند و گفتند از مقامات آمریکایی تضمین مکتوب بگیرید اما متاسفانه این کار توسط مسئولان کشور انجام نشد. در سال 82 نیز عدهای مانند زمان امضای برجام عجله داشتند. سال 82 که همه صنعت هستهای متوقف شد همزمان با حمله آمریکا به عراق بود که عدهای در داخل با جنگ روانی یا دفاع روانی میگفتند حمله آمریکا نزدیک است و تعجیل کردند. در ماجرای برجام هم با پمپاژ یأس و ناامیدی در جامعه گفتند که برای رفع مشکلات باید مذاکره کنیم.» ترامپ که آمد همهچیز تغییر کرد. او به راحتی برجام را پاره کرد. دولت بیپروژه شد. روحانی به هر طرف که نگاه کرد خودش مانده بود و برجامی که حتی اروپاییها هم در باطن چندان دیگر اعتباری برایش قائل نبودند. حتی محمدجواد ظریف که حسن روحانی روزی در مورد او میگفت من برندها را آوردهام و اینها کسانی هستند که نامشان اعتبار است نیز نتوانست در سفرهای پیاپیاش برجام را مثل سابق آب حیات دهد. اینچنین است که سیدعباس عراقچی از بستریشدن برجام در آیسییو سخن میگوید و اندکی آنسوتر از او وزیر اطلاعات میگوید برجام به مویی بند است. حسن روحانی روزهای غیرمنتظرهای را سپری میکند. او انتطارش را نداشت حالا باید منتطر ماند و دید او برای آینده چه برنامهای دارد؛ آن هم در شرایطی که هم در سطح سیاست و هم در طبقات رها شده است.
دیدگاه تان را بنویسید