علی لاریجانی رابطه خود با حزب رفاه را عیان میکند؟
بیرون آمدن از سایه
آیا علی لاریجانی واقعا حزب تشکیل داده است؟ آیا آنچه از آن به عنوان حزب رفاه نام میبرند همان تشکیلاتی است که لاریجانی بنای به وجودآوردن آن را داشت؟
مثلث/ سیدمحمد کاشانی: این سوالات آنجا اهمیت بیشتری مییابد که او در آستانه دو انتخابات مهم است؛ هم انتخابات مجلس و هم بعد از آن انتخابات ریاست جمهوری. رقبا و رفقای او اصلا مانند قبل نیستند. هرگونه که چرتکه بیندازیم او تنهاتر از همیشه شده است. نه مانند قبل اصلاحطلبان را دارد و نه اصلا میتواند نیم نگاهی به اصولگرایان داشته باشد. رابطهاش با دولت هم گویا دچار تغییراتی شده است. همه اینها نشانههایی برای تاکید بر درستی حرف آنهایی است که میگویند لاریجانی با حزب آمده تا در روز مبادا چندان تنها نباشد.
اما او در عین حال از همچسبی عیان با این حزب دوری گزیده است. نه خودش آنجا آفتابی شده و نه خبری از حضور نزدیکترین فرد به او یعنی کاظم جلالی است. اما اینها دلایل کافی نیست برای اینکه بگوییم او قطعا ربطی به این حزب تاسیسی ندارد.
حالا اگر درستتر میخواهیم بدانیم که لاریجانی در چه وضعیتی است، باید به شرایط پیرامونی او دقت کنیم.
اتحاد قدیمی
وقتی دوران احمدینژاد با همه سختیهایش تمام شد فردی رئیسجمهور شده بود که برای به ثمررسیدن ایده مرکزیاش یعنی توافق هستهای نیاز به همراهی در پارلمان و سطوح حاکمیتی داشت. علی لاریجانی که نیازهای زمانه را به خوبی درک کرده بود با همه هزینههایی که میدانست طرف مقابل متوجه او خواهد کرد پا به میدان گذاشت و سهمی بزرگ در به تصویبرساندن توافق هستهای در پارلمان ایفا کرد. این مساله موجب شد که او در نسبتی جدید در آرایش سیاسی قرار بگیرد. زمان گذشت و یک انتخابات دیگر فرارسید. حالا باید فهرستها بسته میشد. در میان اصولگرایان حالا بحث بر سر این بود که علی لاریجانی چه رفتار سیاسیای خواهد داشت. آیا او و همراهان سیاسیاش حاضرند در لیستی حضور یابند که محوریتش مواجهه و اعتراض به دولت مستقر است؟ آیا اصولگرایان بعد از دفاعیات او از برجام و روحانی حاضرند دور یک میز با او بنشینند؟
علی لاریجانی اما رفتاری متفاوت در پیش گرفت تا اینبار او باشد که محوریت تصمیم را مشخص کند. او ماجرای آن دوران و جلسات محرمانه را اینگونه تعریف میکند: «تحلیلی از شرایط داشتم که فکر میکردم این آرایش موفق نیست. به آنها هم حدود 8 ماه پیش وقتی نمایندگان جامعه روحانیت مبارز اینجا تشریف آوردند صریح گفتم. من گفتم فکر میکنم صحنه سیاسی داخل کشور با مختصات فعلی باید مورد ارزیابی قرار گیرد، این آرایشی که در حال شکلگیری است متناسب با شرایط نیست. منتها این یک رای بود. شاید سایر دوستان آرای دیگری داشتند چون آن راه را انتخاب کردند، من خیلی موافق این نبودم، به همین دلیل نمیخواستم صدمهای هم از این قضیه بخورند، بنابراین به آقای موحدیکرمانی گفتم «چون جایگاه روحانیت را در انقلاب اصیل میدانم، از شخص شما حمایت میکنم ولی کاری به آرایش ندارم. شاید برخی سیاستهای تبلیغی و برخی مسائل دیگری که بیرون از اراده آنها بود موثر شد ولی تحلیل من هم دال بر این بود که اینها توفیق زیادی نخواهند داشت.» لاریجانی با وجود مستقل کاندیداشدن باز هم با رای بالا در صندلی نمایندگی قم در بهارستان ابقا شد.
مجلس که تشکیل شد، او برای رسیدن به صندلی ریاست مجلس رقیب اصولگرا نداشت، اینبار یک اصلاحطلب با سبد رای بالا رودررویش قرار گرفته بود؛ محمدرضا عارف. اما یک پدیده جالب و منحصر به فرد فضای سیاسی پارلمان را متفاوت کرد؛ هم اصلاحطلبان که به لحاظ خطکشیهای سیاسی رقیب سنتی لاریجانی محسوب میشوند و هم بخش تندتر اصولگرایان که همواره نقدهای تند و تیزی به لاریجانی داشتند یکصدا به این نتیجه رسیدند که علی لاریجانی باید رئیس مجلس شود.
دوران جدید
زمانه اما برای لاریجانی تغییر کرد. حسن روحانی دوباره به پاستور رسید اما علی لاریجانی با اتفاقات عجیبی مواجه شد. برجامی که او و روحانی به آن دلبسته بودند با تصمیم ترامپ از میان رفت و حالا دیگر آن نسبت برجامیان و نابرجامیان توفیق قبل را نداشت. اما این تنها چالش لاریجانی نبود. محمود احمدی نژاد وقتی دید ساختارهای حاکمیتی در جاده بازگشت او به قدرت رسمی تابلوی ورود ممنوع نصب کردهاند یک ماموریت دیگر برای خود تعریف کرد. هدف مهم او این شد که پروژه ائتلاف لاریجانی و روحانی را بر هم بزند. احمدینژاد، آلترناتیو را نشانه گرفت؛ «علی لاریجانی.»
یک بازی نهچندان پیچیده اما طولانی که رونمایی از وجه تند و تیز آن را از یکشنبه سیاه مجلس کلید زده بود. او لاریجانی را از آن زمان تا کنون از یک زاویه مهم هدف قرار داده است: «نگاه توده به آقای دکتر». به یک معنا تصور احمدینژاد این بوده است که هرچه در میان توده مردم اعتباری برایش مانده است را صرف از میانبرداشتن آلترناتیو کند.
البته تلاشهای او هزینههایی برای لاریجانی داشت اما در نهایت چندان بسامدی نیافت.
حالا باید گفت علی لاریجانی در مجلس عجیب و غریبی رئیس است؛ مجلسی که یک سرش ذالنور و کوهکن است که مقابل چشمانش فندک به دست برجام را آتش میزنند و آن سوی دیگرش علی مطهری است که ایدهها و آرای خاص خود را دارد؛ مجلسی که اصلاحطلبانی دارد که گاه همراه او هستند و سر بزنگاه به دنبال گزینه جورکردن برای رقابت با او در انتخابات هیاترئیسه میروند. مدیریت مجلس برای او وضعیت ویژهای پدید آورده است. او برای اینکه در گود رقابتها بماند، باید حزب تشکیل دهد؛ حزبی که میتواند با تکیه بر آن بر معادلات سیاسی تاثیر بگذارد و بتواند در این معادلات امتیاز بگیرد. او خوب میداند که این بار نمیتواند بهراحتی افرادش را در لیست فراکسیون امید جای دهد.
او این را هم میداند که اصولگرایان به این راحتیها افراد او را در لیست جای نمیدهند. حالا که او تنهاتر از همیشه شده باید با حزب به سیاستورزی بازگردد.
فعلا او با تکیه بر ذات محافظهکارش بهروز نعمتی را جلو انداخته است. چندان غیرمنتظره نخواهد بود که همین روزها او را در کنگره یا گردهمایی جدید حزب رفاه ملاقات کنیم.
دیدگاه تان را بنویسید