گزینههای ریاست پارلمان/ چه کسانی ممکن است نامزد اصول گرایان برای ریاست مجلس آینده باشند
حالا که قرار است حسن روحانی سه سال دیگر در پاستور بماند و دولت هم در اختیار جریان سیاسی نزدیک به اوست، بدون شک پارلمان مهمترین جایی است که میتواند برای تداوم سیاستورزی مورد توجه باشد. همین هم هست که این روزها خبرهایی متعدد از فعالیت چهرههای مطرح اصولگرایان برای حضور در انتخابات مجلس به گوش میرسد.
یکسال و چند ماه به برگزاری انتخابات مجلس زمان باقی مانده و هرچه زمان میگذرد بر میزان این فعالیتها افزوده میشود. نکته مهم اما این است که این چهرههای شاخص نگاه اصلیشان را حضور در کرسی ریاست مجلس دوختهاند. جایی که اکنون علی لاریجانی حضور دارد و بعید هم به نظر میرسد که او برنامهای برای جدایی از آن داشته باشد. آنچه اما موجب شده که تحرکات قابلتوجهی برای کسب این کرسی صورت بگیرد فقط فرصت باقیمانده تا انتخابات ریاستجمهوری نیست، بلکه مولفههای متعددی از جمله لغزانشدن جایگاه لاریجانی آنها را به این فکر انداخته است.
لاریجانی؛ ماندن یا نماندن؟
خیلیها معتقد بودند پایان عصر روحانی با آغاز عصر لاریجانی گرهخوردگی زمانی خواهد داشت. میگفتند پروژه مشترکی که از گعدهنشینیهای ساختمان کاخ مرمر و جلسات محرمانه جماران متولد شده و در عصر روحانی بروز و نمو یافته است، دوران کمال خود را در عصر لاریجانی طی خواهد کرد. آن پروژه چند مولفه مهم داشت:
۱- ایجاد دوقطبی در سیاست خارجی برای تاثیرگذاری در سیاست داخلی. این مساله موجب میشد تا با تغییرات در مناسبات با غرب گشایشهای اقتصادی ایجاد شده و «بدنه اجتماعی پیرو» به جهت خشنودی بهبود اقتصادی افزایش پیدا کند. این جمعیت «پی رو»، سرمایه اجتماعی خوبی را برای پیشبرد پروژههای سیاسی تعیینشده ضمانت میکرد.
۲- تضعیف طیف منتقد و حذف پلهپله آنها از ساخت قدرت رسمی
۳- شکلدهی آرای سیاسی کشور به شمایلی تازه که یک رقیب کنترلشده در سوی دیگر آن قرار داشت.
حالا اما از هنگامی که پاشنه سیاست خارجی دیگر آنگونه نمیچرخد که اعضای ائتلاف انتظار آن را داشتند، طبعا کار برای علی لاریجانی هم سخت شده است. حالا آنها که چشم میچرخاندند تا گزینههای ریاستجمهوری را ردیابی کنند دیگر مانند گذشته در مورد علی لاریجانی فکر نمیکنند. فیالواقع یک اتفاق مهم رخ داده؛ «از جمعیت «بدنه پیرو» کاسته شده است.»
یک نکته دیگر در مورد لاریجانی این است که او از جمله سیاستورزانی است که فوت هاشمیرفسنجانی بر وضعیت سیاسیاش تاثیرگذاشته است. او در اواخر عمر هاشمی قرابتهای سیاسی بیشتری با او پیدا کرده بود. حتی علی لاریجانی یکی از دو پیک ویژه برای رساندن خبر رد صلاحیت به آیتالله هاشمیرفسنجانی و درخواست از او برای انصراف از باقیماندن در انتخابات بود. یک جلسه طولانی در دفتر هاشمی که همچنان رازهای مگوی آن مگو باقی مانده است. او برای هاشمیرفسنجانی که دوست داشت همیشه بالانسر سیاست ایران باشد یک شخصیت محبوب بود. لاریجانی از نظر هاشمی کسی بود که میتوانست به سادگی در میانه دو جناح بایستد و با نهادهای حاکمیتی هم به راحتی بنشیند. او کاراکتر دلخواه سالهای آخر عمر هاشمی بود. حالا اما هاشمی نیست؛ لاریجانی این روزها جای خالی او را به خوبی حس میکند. مساله دیگر در مورد لاریجانی این بود که احمدینژاد پروژه مهمی را برای حذف و تخریب او آغاز کرد.
احمدینژاد وقتی دید ساختارهای حاکمیتی در جاده بازگشت او به قدرت رسمی تابلوی ورود ممنوع نصب کردهاند یک ماموریت دیگر برای خود تعریف کرد. هدف مهم او این شد که پروژه اعضای ائتلاف را بر هم بزند. احمدینژاد، آلترناتیو را نشانه گرفت؛ «علی لاریجانی». یک بازی نهچندان پیچیده اما طولانی که رونمایی از وجه تند و تیز آن را از یکشنبه سیاه مجلس کلید زده بود. او لاریجانی را از آن زمان تا کنون از یک زاویه مهم هدف قرار داده است: «نگاه توده به آقای دکتر». به یک معنا تصور احمدینژاد این بوده است که هرچه در میان توده مردم اعتباری برایش مانده است را صرف از میان برداشتن برداشتن آلترناتیو کند. اینکه او تا چه حد موفق بوده مجالی و نوشتاری دیگر میطلبد اما هرچه هست این مساله ناگزیر ذهن علی لاریجانی را به خود
مشغول کرد. همه این مسائل دست به دست هم داده است تا در کنار دورشدن اصلاحطلبان از او شرایط برای رئیس مجلس ماندن علی لاریجانی از همیشه سختتر شده و همینجاست که رقبای اصولگرای خود را از همیشه به این پست نزدیکتر ببینند.
پایان عصر روحانی
نکته دیگر این است که پروژه حسن روحانی در سیاست داخلی که البته گرهخوردگی بزرگی با سیاست خارجی داشت، اکنون با آمدن ترامپ و از میان رفتن برجام به هم خورده است.
کسانی که معتقدند عصر روحانی تمام شده این مولفهها را کنار هم ردیف میکنند:
1-موانع ساختاری برای ادامه دولت روحانی به جهت برآوردهساختن وعدهها و خواستهها وجود دارد.
2-با در خطر قرارگرفتن برجام و احتمال پایان عمر توافق هستهای، اساسا «دال گفتمانی» این دولت از میان رفته و حسن روحانی صاحب یک «دولت بیپروژه» خواهد بود.
3-روحانی از اصلاحطلبان دور شده، پس دیگر نمیتواند رئیسجمهور آنها باشد.
4-معتقدند به جهت عملکرد روحانی، از آنجا که روحانی با حمایت آنها رئیسجمهور شده، اکنون سرمایه اجتماعی آنها در حال ریزش است.
با این مولفهها که بر میشمارند میگویند که باید برای عصر پس از او برنامه داشت. نزدیکترین جا فعلا پارلمان است.
یک قدم تا ریاستجمهوری
نکته دیگر این است که اصولگرایان اکنون بسیاری از مناصب گذشته خود را در اختیار ندارند. بر اساس قاعده از دل برود هر آنکه از دیده برفت آنها برای رسیدن به پاستور باید حتما در دید بدنه اجتماعی باشند. به یک معنا آنها باید برای بدنه اجتماعی یک خاطره نزدیک باشند نه یک خاطره دور که بازنمایی آن کاری بسیار سخت است. پس باید تا آن زمان به نهادهایی مانند مجلس دست یافت. چه اینکه شوراهای شهر و شهرداری هم حتی دیگر در اختیار اصولگرایان نیست.
طبیعی است اگر چهرههایی از اصولگرایان بتوانند به ریاست مجلس دست یابند، این میتواند فرصت مناسبی برای نامزدی در انتخابات ریاستجمهوری باشد.
به نظر میرسد اینکه اصولگرایان در ادوار قبلی انتخابات از حضور بازیگران اصلی خود در مجلس بیبهره مانده و آن را جایگاهی در سطح دوم دانستهاند، قطعا یک اشتباه بزرگ بوده است. حالا آنها میتوانند رقابت در این سطح را به بازی بزرگان تبدیل کنند. طرفه آنکه یکی از مولفههای اصلی رایآوری در انتخابات جدا از بحث رای فهرستی عنصر شناختهشدگی بوده است. این بازی باید در سطح بزرگان دنبال شود.
دیدگاه تان را بنویسید