عبدالله ناصری :نماد اصلاح طلبی می تواند فردی غیر از خاتمی باشد / اگر قرار باشد گفتمانی نظام سیاسی ایران حفظ کند گفتمان اصلاح طلبی است
کدخبر:
28320
نظام سیاسی هزینه سنگینی برای نبود مرحوم هاشمی داد/ اگر قرار باشد گفتمانی نظام سیاسی ایران حفظ کند گفتمان اصلاح طلبی است/ نماد اصلاح طلبی می تواند فردی غیر از خاتمی باشد مرجع تشکیلات اصلاح طلبان «شورای عالی سیاست گذاری» است / بدنه اصلاح طلبی با تکرار آقای خاتمی جلو آمد اما ناامید و سرخورده شد/ جنبش دوم خرداد یک فرصت طلایی برای جمهوری اسلامی بود اما آن را از دست دادیم
عبدالله ناصری عضو شورای مشورتی اصلاح طلبان با طرح این سوال که چرا اصلاح طلبان از سوی براندازان و اپوزیسیون تخریب می شوند، گفت: اگر قرار است گفتمانی نظام سیاسی ایران را حفظ کند، گفتمان اصلاح گری است، نه اینکه نمادش آقای خاتمی باشد، ممکن است فرد دیگری باشد اما باید شعار اصلی گفتمان انقلاب یعنی استقلال آزادی و جمهوری اسلامی محقق شود.
به گزارش مثلث آنلاین ، عبدالله ناصری عضو شورای مشورتی اصلاح طلبان در گفت و گویی با خبرگزاری فارس به تشریح مشکلات دولت، وضعیت اصلاح طلبان و به طور کلی فضای سیاست ایران و بحران های کنونی پرداخته است. بخش نخست این گفت و گو در روزهای گذشته منتشر شد و آنچه در پی می آید، دومین بخش آن است.
* آقای ناصری! انتخابات 1400 را چگونه میبینید؟ آیا اصلاحطلبان باز هم به سمت ائتلاف می روند و به عبارتی آیا با شخصی همچون آقای لاریجانی ائتلاف میکنند یا اینکه در این 8 سال به آن قدرتی که میخواهند میرسند تا روی پای خود بایستند و کاندیدای مستقل خود را داشته باشند؟ یکی از اهداف اصلاحطلبان بازگشت به قدرت بود. آیا سال 1400 اصلاح طلبان به این هدف خود می رسند؟
اصلاحطلبان در شرایط فعلی که مشابه هیچ زمان دیگری در جمهوری اسلامی نیست، قبل از اینکه به ائتلاف، نامزد تشکیلاتی و غیر تشکیلاتی و وفاق ملی در امر انتخابات فکر کنند، «نسبت رویکرد مردم به کارکرد صندوق رای و امر انتخابات» را مورد بررسی قرار میدهند.
اصلاحطلبان هیچ وقت تا الان به دنبال تحریم نبودند، به جز یکی دو مرتبه که اعلام کردند در انتخابات شرکت نمیکنند، هیچگاه ادبیات تحریم را دنبال نکردند و اتفاقا کاری که اصلاحطلبان در انتخاباتهای 92 تا 96 صورت دادند به این منجر شد که بخش معناداری از طرفداران گفتمان تحریم را به پای صندوق رای آوردند اما امروز حتما باید بررسی کنند که نسبت مردم با نظام سیاسی چقدر است؟
بالاخره اتفاقات دیماه 96 و 97 و بحران اقتصادی، روی افکار عمومی تاثیرات زیادی گذاشته بنابراین اصلاحطلبان باید در وهله نخست، تصویر روشنی از نگاه مردم به امر انتخابات داشته باشند و در وهله بعد باید ظرفیتهایی در نظام تصمیم گیری و سیاسی کلان کشور رخ دهد که آیا کماکان همچون گذشته برای امر انتخابات قرار است با نظارت استصوابی جلو بیایند یا خیر؟
امروز اصولگرایان کارآمد و اصلاحطلبان معتقدند که نظارت استصوابی که با روح قانون اساسی در تعارض است باید برداشته شود. در این صورت چهرههای بهتری به پارلمان راه مییابند و حتما ما مجلسی متفاوت خواهیم داشت.
من نمی خواهم این را کتمان کنم که افرادی که با لیست امید وارد مجلس دهم شدند در خیلی از موارد بر اساس مناسبات خاص و آینده اندیشی خود جلو میروند، از استیضاح وزیر گرفته تا کارهای دیگر. چرا مجلس ما اینگونه است؟ مجلس دهم قطعا مثل مجلس نهم نیست اما ظرفیتی از جامعه مدنی و کشور حذف شده که میتواند در نظام قانون گذاری بالقوه باشد که یکی از خلاهای جدی است.
حتی در حوزه اجرایی هم همین گونه است. من معتقدم سال 92 علت اینکه مرحوم هاشمی را رد صلاحیت کردند کهولت سن نبود چون آقای هاشمی انسان عادی نیست. ما خبرهای موثقی داریم که نهادهای خاصی به مقامات و مسئولان کشور خبرهایی داده بودند که اگر آقای هاشمی ثبتنام کند و تائید شود، رئیسجمهور قطعی خواهد بود و پیروزی وی محرز است، بنابراین نظام سیاسی حتما هزینه سنگینی بابت حذف مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی داد.
وقتی چنین نگاهی با نظارت استصوابی و مکانیزمهای دیگر وجود دارد نمیشود انتظار داشت مجلس یازدهم خیلی متفاوتتر از مجلس دهم باشد حتی اگر انتخابات 1400 هم بخواهد با همین رویکرد جلو برود نمیدانیم چه اتفاقی خواهد افتاد.
اما درخصوص وضعیت اصطلاحطلبان، مرجع تشکیلاتی، شورای عالی سیاستگذاری است که کار را پیش خواهد برد و با رهبری جبهه اصلاحات جمع بندی نهایی را خواهد داشت اما فعلا باید بر روی ظرفیت سیاسی جامعه برای پیگیری و تداوم باور کارکرد صندوق و رای ریخته شده کار کنند و ببیند ظرفیت اجتماعی اصلا در چه شکل و میزانی است.
اصلاحطلبان معتقدند بحث درباره انتخابات 1400 زود است چرا که یک انتخابات مهمی چون مجلس با کثرت نامزد و تنظیم لیستها پیش رو داریم بنابراین اصلاحطلبان در قالب شورای عالی که کار خود را شروع کرده است با تمرکز بر انتخابات سال 98 کار خود را شروع میکنند.
بنابراین ای اصلاح طلبان برای انتخابات ۱۴۰۰ و ۱۳۹۸ چه برنامههایی دارد منوط به محوریت شورای عالی سیاستگذاری اصلاح طلبان است که جهت گیری آن نیز روشن است.
بالاخره امروز ما به عنوان جبهه اصلاحات معتقدیم بخش قابل توجهی از بدنه اصلاح طلبی با تکرار آقای خاتمی با تمام امید و اطمینان جلو آمد ولی سرخورده شده و دلخور است چرا که آقای روحانی مطابق با گفتمان و شعارهای انتخاباتی اش کار نکرده است. این سرمایه اجتماعی اعتماد کلی اش را از دست داده و فقط بحث اعتماد به اصلاحطلبان هم نیست؛ اصلاح طلبان و البته همه نخبگان کشور و حتی اصولگرایان نخبه و کنش گر نیز بر این باورند که اگر ما جامعه مخاطب خود را در پایان دهه چهارم از دست بدهیم، مخاطب فقط از این جبهه سیاسی از دست نرفته است بلکه کل نظام سیاسی جمهوری اسلامی مخاطب خود را از دست داده است.
* شما جزو منتقدان نظارت استصوابی هستید و آن را مانعی برای شکلگیری یک نهاد قدرتمند مثل مجلس میدانید. با این تعریف پس چرا در جاهایی مثل شورای شهر که این نظارت را نداریم بازهم نشانهای از کارایی نمیبینیم که هیچ بلکه یکسری از مشکلات نه تنها در شورای شهر تهران بلکه در جاهای دیگر هم وجود دارد. مثل آنچه در شورای شهر بابل رخ داد.
دو مسئله وجود دارد که یکی به فرهنگ و کنش پذیری جامعه ما بر میگردد. کنش سیاسی با منش سیاسی متفاوت است. افرادی واقعا سیاستمدار ورزیده و موثر هستند و مقبولیت پیدا میکنند که به اندازه کنشگیری، مقبولیت سیاسی نیز داشته باشند ولی ما از این جهت خیلی رشد نکردیم. بنابراین امروز من بدون اینکه اسمی ببرم میگویم که چرا یک نماینده مجلس که حتی در لیست امید هم بوده در جلسه استیضاح مسئلهای را مطرح میکند که وقتی به عقبه آن بر میگردیم، میبینیم مصلحتسنجیها و منافع شخصی حاکم است نه بحث دولت، کارآیی و کارکرد یک وزیر.
در جناحهای دیگر هم این وضعیت وجود دارد و این به منش سیاسی برمیگردد. سیاستمداران و مدعیان کنشگری سیاسی ما هنوز از نظر منش و شخصیت، آدم سیاسی نشدهاند.
ما زمانی می توانیم بگوییم جبهه اصلاحات از نظر سیاسی و سیاستمداری ایدهآل است که امثال بهزاد نبوی و مصطفی تاجزاده در آن فراوان باشد. ما در جبهه اصولگرایی چند نفر مثل مرحوم عسکراولادی داریم؟
مسئله بعد به نهاد و جایگاهی که دارند برمیگردد. درست است شورایهای اسلامی شهر و روستا فیلتری به اسم نظارت استصوابی به آن معنا و وسعت ندارند اما خیلی از کارهایی که باید به مدیریتهای شهری سپرده شود هنوز در وزارتخانهها قرار دارد.
40 سال از انقلاب گذشته و دو نسل به جلو آمدهاند اینها در آستانه بلوغ عقلی و دهه 40 زندگی قرار دارند و خواهان کار، ازدواج، معیشت، درس و مدیریت هستند اما نظام سیاسی جمهوری اسلامی برای اینها برنامهای نداشته است.
من روزهای اول انقلاب را نمیگویم اما اگر بعد از پایان جنگ، نظام سیاسی ما نگاه توسعه محور را در دستور کار خود قرار داده بود باید برای نسل امروز یعنی برای دهه 1390 شمسی با آن رشد جمعیت برنامهریزی می کرد.
اکثر افرادی که در دولتهای اصولگرا، اصلاحطلب و میانه بر سر کار میآیند چهرههای تکراری هستند. آقای روحانی در شرایط بحرانی امروز باید با سلام و صلوات آقای زنگنه را بیاورد و جمعبندی هم این است که شخصی بهتر از آقای زنگنه با آن جایگاهی که در میادین بینالمللی دارد برای شرایط تحریم و بعد از تحریم، وجود ندارد؛ اما آقای زنگنه تا کی میتواند مثل نسل جدید تراوش ذهنی و نوآوری کند؟
بنده که سنم از آقای زنگنه کمتر است این توانایی را در خود نمیبینم که ذهنیتم را متناسب با آغاز هزاره سوم تقویت کنم و پیش بروم.
شما میدانید در شهرهای کوچک مناسبتهای دیگری تاثیر دارد یعنی از سفره پهن کردن یک هفتگی تا حمایت شخصیتهای ریشسفید و قومی در پیروزی و شکست یک کاندیدا تاثیرگذار خواهد بود. بله شوراها به آن مطلوبیتی که نویسندگان قانون اساسی کشور در سالهای نخست انقلاب برای آن دغدغهمند بودند، نیست و به این سمت نرفت. چون تلقی اینگونه است که طرف می گوید من 4 سال در شوراها حضور دارم و امکانات را برای خود جذب کنم.
بنابراین باید موازی با کنشگری سیاسی، منشگری سیاسی خود را نیز واقعیت قرار دهیم.
من همواره مرحوم بازرگان، عسکراولادی و بهزاد نبوی را به عنوان سه الگو در سیاست برای خود میدانم که اگر این الگوها را تکثیر کنیم می توانیم موفق باشیم.
مرحوم بازرگان همواره تاکید داشت که افراد سیاسی در وهله نخست باید از نظر اقتصادی خود را تامین کنند چون قدرت سیاسی ظرفیتی را ایجاد میکند که اگر انسان کمی به خود مسلط نباشد و احساس نیاز کند، «چپ» خواهد کرد.
بنابراین نظارت استصوابی یک مسئله است و آنجایی هم که نظارت استصوابی مثل شوراهای شهر و روستا نیست، مسائل دیگری وجود دارد.
از طرف دیگر، همیشه میگویند اگر یک انقلاب در یک پرسه زمانی طولانی به نتیجه برسد، بعد از پیروزی بهتر میتواند ساختارهای متناسب با گفتمان خود را شکل دهد.
ما یک شخصیت کاریزماتیکی چون امام(ره) در اختیار داشتیم که ایشان به میدان آمدند و جامعه هم به ایشان اعتماد کرد و حرفش این بود که من به قم بر میگردم و قرار نیست روحانیت حکومت را بدست بگیرد اما به هر دلیلی تجربه یکساله سبب شد ایشان به تهران برگردند و روحانیون مسنددار اصلی قدرت شدند.
اگر انقلاب بجای یک روند حدودا 13 ماهه از دی ماه 56 تا بهمن 57، طی 4 الی 5 سال شکل می گرفت، ما ظرفیت بهتری در عرصههای مختلف ایجاد می کردیم و شاید خیلی از بخش های قانون اساسی هم اصول دیگری میداشت.
* البته موضوع مصاحبه ما انقلاب نیست و قطعا جرقه انقلاب هم از سال 57 زده نشد بلکه سال 42 بود. اما آقای ناصری! یک انتقادی که به اصلاحطلبان میشود این است که هرگاه در مسند قدرت قرار داشتند به جای اینکه اولویت اصلی آنها مسائل معیشتی و اقتصادی مردم باشد، موضوعات سیاسی را دنبال کردند. در شورای شهر تهران هم همواره بحث ها و دعواهای سیاسی پررنگتر از مسائل دیگر بوده است. در مجلس نیز برای مثال اخیرا دو نطق نماینده اصلاحطلب حاشیهساز شد و حرف هم این است که چرا وقتی مردم با مشکلات اقتصادی دست و پنجه نرم میکنند باز هم نماینده مجلس به جای راهکار اقتصادی حرف از موضوعات سیاسی و رفع حصر می زند؟ آقای خاتمی هم که بیانیه 15 مادهای دادهاند، در هیچ یک از این بندها راهکار اقتصادی وجود ندارد. چرا همواره اولویت اصلاحطلبان سیاست بوده تا اقتصاد؟
این چند وجه دارد. خداوند آقای هاشمی را رحمت کند، در دولت دوم در جلسه دفاع از کابینه در مجلس سوم و در پاسخ به انتقاد نمایندگان مبنی بر اینکه میانگین عقل سیاسی کابینه ضعیف است گفت که من یک کابینه کاری می خواهم و خودم به اندازه کافی سیاسی هستم.
من معتقدم همین حرف پاشنه آشیل دولت دوم آقای هاشمی بود و ایشان از مختصات سیاسی و اجتماعی غافل شد و البته چرخش و بازنگری در سیاستهای اقتصادی هم داشت اما به همسان دیدن امور فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی کشور بازنگشت.
این روند برای ما اصلاحطلبان دستاورد خوبی داشت که جنبش دوم خرداد راه بیفتد. شعارهای آقای خاتمی و گفتمان ایشان به هیچ وجه ماهیت اقتصادی نداشت و ایشان بر توسعه سیاسی و اجتماعی تاکید داشتند و این به دلیل خلائی بود که در دولت آقای هاشمی ایجاد شد. بنابراین شاید اگر دولت آقای هاشمی به سمت و سویی پیش نمیرفت که به عنوان مثال در میدان ترهبار آقای عباس عبدی توسط نیروهای امنیتی بازداشت نمیشد و 6 ماه زندان نمیرفت آن هم به این دلیل که در روزنامه سلام سیاستهای اقتصادی دولت آقای هاشمی را زیر سوال میبرد، شاید مسائل دیگری پیش می آمد.
بعضی از رویکردهای سیاسی و فرهنگی که بنیان آن در قتلهای زنجیرهای تجلی پیدا کرد از لحاظ زمانی درست است که در سال 77 صورت گرفت اما بنیان این کار در وزارت اطلاعات آقای هاشمی ریخته شد. مخصوصاً در دولت دوم که آقای فلاحیان و تیم ایشان در وزارت اطلاعات بودند.
اگر این نگاه نبود شاید سمت و سوی انتخاباتی مردم در سال ۷۶ جور دیگری میشد و اصلا آقای خاتمی احساس تکلیف نمی کردند.
همه اصلاحطلبان در دو سه هفته پایانی قبل از انتخابات تحلیل شان این بود که آقای خاتمی را به میدان بیاوریم و خود آقای خاتمی هم این را قبول داشت که ۶ الی ۷ میلیون رای می آورد و جریان خط امامی که به عنوان جریان چپ شناخته میشد و آقای هاشمی بعد از سال 70 با همراهی شورای نگهبان آن را خانه نشین کرده بود، رای نمیآورد اما بالاخره ویژگی های آقای خاتمی و ستاد انتخاباتی شان نحوه گفتمان و مختصات شخصی یعنی از سیادت گرفته تا روحانی بودن دست به دست هم داد تا دوم خرداد آفریده شود و نتیجه آن این شد که کل نظام به قول رهبری از آن بهره بردند.
* این در آن مقطع شاید قابل قبول باشد اما...
اجازه بدهید من این را از شما بپرسم که الان بزرگترین مشکلی که پیش رویمان است چیست؟
* در چه حوزه ای؟
یعنی اگر شما در خیابان راه بیفتید و تا میدان فردوسی و ولیعصر بروید و از مردم بپرسید که بزرگترین معضل شان در شرایط فعلی چیست چه می گویند؟
* مردم قطعا پاسخ خواهند داد اقتصاد و معیشت.
آن شخص قبل از اینکه به مسئله اقتصاد پردازد و بگوید پوشک گران شده، به تحریم ها و مسائل بین المللی اشاره می کند البته مردم این ها را کمرنگ تر می ببینند.
من به خاطر وضعیت جسمی رانندگی نمیکنم و با حمل و نقل عمومی تردد دارم و می شنوم که مردم می گویند آنقدر ساختار فاسد است که فسادها یکی یکی آشکار می شود.
این یک واقعیت است و ما نمیتوانیم آن را انکار کنیم. دغدغه اصلاح طلب و اصولگرای واقعی این است که کشور از این بحران ساختار یافته و ساختارمند فاسد اقتصادی که با دارایی و سرمایه مردم و جامعه سر و کار دارد فارغ شود.
چرا این مسئله پدیدار شد؟ این خودش یک سوال است. ما در آستانه چهل سالگی انقلاب هستیم و آنهایی که سالهای اول انقلاب را دیده اند به خاطر دارند که در روزهای جنگ جوان های ما برای رفتن روی مین از همدیگر سبقت میگرفتند. حالا چه شد که بخشی از نیروهای جامعه با سابقه مدیریتی برای برداشت ها و بهره برداری از منافع اقتصادی و زرق و برق زندگی در حال سبقت گرفتن از هم هستند؟
* فکر نمیکنید پایه این مسئله در دولت سازندگی یعنی دنیا طلبی و اشرافیگری گذاشته شد؟
من آن بخشی که مربوط به آقای هاشمی بود را خدمت شما گفتم. ببینید ما یک انقلاب دینی راه انداختیم و پیروز شدیم و مردم نیز منسجم پای کار آمدند و موجبات سرنگونی رژیم پهلوی را شکل دادند اما بخشی از مردم به صراحت اعلام میکنند که دوره قبل از انقلاب خیلی بهتر از دوره فعلی است. نسل من و کسانی که در دوره شکل گیری انقلاب نسل جوان و میانسال بودند و مسائل آن دوران را به خاطر دارند امروز به همین نتیجه رسیدند چرا که ما یک حکومت دینی را شکل دادیم اما به نظر من این حکومت بر اساس یکسری باورهای اشتباه، مانیفست بندی شده است و اکنون به جایی رسیدیم که حفظ نظام سیاسی را واجب تر از هر چیز دیگری می دانیم اما امروز مردم می گویند که چون نظام سیاسی قبلی را نمیپسندیدیم، به اعتبار فرمایش امام خواهان نظام سیاسی فعلی شدیم اما آن نظام مطلوبی که امام رحمت الله به دنبال آن بودند شکل نگرفته است
این ربطی به دولت آقای هاشمی ندارد. ما دوران جنگ را کنار می گذاریم چون همه معتقد بودند که مسئله اصلی جنگ است بنابر این باید برای تمامیت ارضی کشور جلو برویم و چپ و راست و خط امامی، خط ارتجاع و غیره همه در کنار هم برای استقلال می جنگیدند.
اما بعد از جنگ باید دوره تثبیتی برای انقلاب شکل میگرفت. چقدر سرمایه گذاری شد؟ امروز آقای علم الهدی نگران حجاب است. آقای علم الهدی که نگرانی از حجاب مادر بزرگ و مادر امثال بنده ندارد بلکه نگرانی شان از نسل زیر ۳۰ الی ۳۵ سال است که با یک فرمت خاصی در خیابان ظاهر می شوند. من و پدر آن دختر حق دارد سوال کند که این بنده خدا در جمهوری اسلامی متولد شده و در آموزش و پرورش جمهوری اسلامی تربیت یافته است پس چرا وضعیت اینگونه است؟
جمهوری اسلامی با نسل بنده و مادران و مادربزرگ من که مسئله ای ندارد بلکه مسئله با فرزندان من است چرا چون ما در این مقوله درست کار نکرده ایم. فارغ از اینکه بنده مخالف حجاب دستوری و اجباری هستم -بنا به دلایلی که جایش اینجا نیست- اما چرا امروز در خانواده های مذهبی که هنوز سنت ها را باور دارند دخترانشان پوشش دیگری انتخاب میکنند. البته همان دخترها نماز هم می خوانند و روزه هم میگیرند و معتقد هم هستند اما چرا این اتفاق می افتد؟ چون نظام سیاسی جمهوری اسلامی نه برنامه تربیتی مدونی در کلان داشته نه مانیفست آموزشی و فرهنگی داشته است و این ربطی به آقایان هاشمی، خاتمی، احمدی نژاد و روحانی ندارد.
البته معتقدیم که در دوره اصلاحات، اتفاقات زیبایی شکل گرفت چون دو دهه بعد از انقلاب برای اولین بار نسل جوان جامعه سیاسی و اجتماعی کشور آمده بودند و مانیفست و با گفتمان آقای خاتمی که طرفدار آزادی های سیاسی و اجتماعی در کشور بود همراه شدند.
من هیچ وقت این صحنه را فراموش نمیکنم اولین باری که آقای خاتمی به نمایشگاه بازرگانی در محل دائمی نمایشگاه قدیم رفت، بعد از بازدید و افتتاح به مسجد نمایشگاه بین المللی آمدند و نماز جماعت برگزار کردند و یکی از صحنه های زیبا و دیدنی این بود که تعدادی جوان با کفش به آقای خاتمی اقتدا کردند و نماز جماعت خواندند این به آن معناست که فضای ایجاد شده بود تا نسل جدید به روحانیت اعتماد پیدا کنند.
من معتقدم که جنبش دوم خرداد یک فرصت طلایی برای کل نظام سیاسی جمهوری اسلامی بود اما ما این فرصت را از دست دادیم امروز دغدغه جدی آقایان و مقامات تراز اول کشور فرزندان خودشان است چون از پس آنها در استدلال اعتراض و انتقاد به رفتارها و شئونات بر نمی آیند.
ما پس از جنگ سعی کردیم که با یک گفتمان مسلط جلوی آزادیهای سیاسی اعتقادی فکری و اجتماعی را بگیریم و این را تو ماه کرده و بر سر پدیده دگراندیشی زدیم تجربیات بشری می توانست نسخه های خوبی برای ما باشد اما استفاده نکردیم.
ما امروز در کشور ویژگیها و مختصاتی را می بینیم که با هیچ کشور اسلامی تطابق ندارد. ما چیزی به نام حجاب داریم و هر فصل نیز با گشت ارشاد با بی حجابان برخورد میکنیم اما خروجی آن الزاماً چیزی نیست که ما به عنوان یک بچه مذهبی به دنبال آن هستیم. من طرفدار حجاب کاملم و خانواده و فامیل من همه محجبه هستند اما در عین حال با حجاب اجباری مخالفم چرا که معتقدم این روش پاسخگو نیست.
ما بعد از جنگ برنامه ریزی خوبی نداشتیم. معیشت مردم باید در فضای باز سیاسی رصد شود و اینجاست که ما تاکید داریم سیاست بر اقتصاد اولویت دارد. نهادهای مدنی در همه جای دنیا دیده بان های حکومت هستند اما در ایران فعالان مدنی به اتهام جاسوسی بازداشت و دستگیر می شوند.
احزاب، رسانه و مطبوعات هم همین نقش را دارند اما ما از این ظرفیت ها استفاده نکردیم امروز بخش اعظمی از حکومت در برابر این موج نوین که در ایران و دنیا شکل گرفته بی سلاح است.
جای صدا و سیما را فضاهای مجازی پر کردهاند. شما خودتان در خبرگزاری فارس حتما از مدتها قبل به این جمعبندی رسیده اید که اگر با فناوریهای جدید پیش نروید فارس از رسمیت می افتد و مخاطبان، خبر فارسی، عربی و انگلیسی شما را دریافت نمیکنند.
جمهوری اسلامی در برابر این موج نوین تحمیل شده بر همه مردم جهان نتوانست مقاومت کند و امروز ما می بینیم که بخش اعظمی از کارهای صدا و سیما به این سمت هدایت شده است.
ما باید بپذیریم که اگر سیاست و جامعه بازی داشتیم خیلی از مفاسد اقتصادی شکل نمیگرفت. همین مسائلی هم که امروز بررسی و پیگیری می شوند از صدقه سر رسانه ها و فضای مجازی و اطلاع رسانی است.
شما به خاطر دارید وقتی مسئله پرونده سه هزار میلیاردی مطرح شد، روند حرکت نهادهای تصمیم گیر این بود که خیلی سریع این مسئله را جمع کرده و اول آخر آن را ببندند اما نتوانستند چون وقتی این موضوع به جامعه و فضای مجازی کشید، تبدیل به مسئله مردم شد و حکومت به ناچار تحت تاثیر این فضا قرار گرفت و مجبور شد خیلی از ابعاد این پرونده فساد را پیگیری کند.
بنابراین فضای باز سیاسی و اجتماعی در جلوگیری از فساد اقتصادی بسیار موثر است و اینجاست که ما به آقای روحانی تاکید داشتیم که اگر میخواهد قبل و بعد از برجام اقتصاد متوازن ایجاد کند و تامین کننده حداقلهای زندگی مردم باشد باید توسعه سیاسی مسئله اول دولت قرار بگیرد.
* یعنی مردم باید باور کنند که مثلا این دو نماینده تهران، در راستای دغدغه معیشت آنها نطق کردند؟ ما هم در فضای مجازی حضور داریم و می بینیم که بسیاری از خبرنگاران حتی اصلاح طلب تاکید دارند که رفع حصر الان مسئله اصلی مردم نیست بلکه مردم به دنبال گشایش اقتصادی هستند به نظر شما آیا مردم قبول می کنند در شرایطی که مسائل اقتصادی برای آنها در اولویت قرار دارد بحث های تند سیاسی مطرح شود؟
من معتقدم امروز دیگر بحث سیاسی کند و تند وجود ندارد بلکه اگر درخواست هایی که خانم سلحشوری و آقای حیدری در مجلس مطرح کردند سرلوحه تصمیم سازی و برنامه ریزی کلان برای کشور قرار بگیرد بسیاری از مشکلات اقتصادی مردم حل می شود.
ما سیاست و اقتصاد را از هم تفکیک کردیم و بعد بر اساس مقدمه مفروض و نادرست میخواهیم نتیجه گیری کنیم.
بهسازی سیستم ساختارمند شده فساد حتما با دیده بان ها و رصدهای اساسی شکل خواهد گرفت و اصلاح در فضای مجازی و غیر مجازی میتواند صورت بگیرد. چون گفتمان مسلط در کشور ما خیلی با حزب و نهاد مدنی رابطه ندارد و گفتمان مسلط در خطبه های نماز جمعه، مداحی و رادیو تلویزیون است بنابراین خیلی از جامعه نسبت به پدیده سیاست ورزی آلرژی دارند.
امروز جامعه می داند زمانی می توان مسائل اقتصادی را حل و جلوی فساد اقتصادی را بگیرد که دهان ها باز باشد. خانم سلحشوری مگر چی می گوید؟ سخنان وی که سبب شده ۲۰ نماینده علیه او امضا جمع کنند انتقاد از ثروت، قدرت، سلاح و رسانه است که در اختیار یک جریان قرار دارد و نقطه قابل توجه نیز این است که به یک سمت هم غش میکند. همان جریانی که خانم سلحشوری از آن اسم می برد امروز با تک تک اعضای شورای عالی سیاستگذاری اصلاح طلبان صحبت می کند که این شورا غیر قانونی است و جلسات آن نباید برگزار شود.
این مطالب حتی به هیات رئیسه آن یعنی آقای محمدرضا عارف نیز گفته شده است. اما در عین حال هم سنخ با همین تشکل، تشکلی به نام جمنا شکل میگیرد. جمنا نیز یک شورای سیاستگذاری اصولگرایان متشکل از اعضای حقیقی و حقوقی است.
تشکلهای غیرقانونی که در شورای سیاستگذاری اصلاحطلبان مشارکت ندارند چون منحل شده اند، من از اختیارات امکانات حکومتی مردمی و دولتی که در انتخابات سال ۹۶ به کمک جمنا و ستاد آقای رییسی آمد می گذرم اما بالاخره ماهیت شورای عالی اصلاح طلبان با جبهه مردمی نیروهای انقلاب اسلامی چه تفاوتی دارد؟
تجربه نشان داده شما به میزانی که آزادی های مشروع را تقویت کنید، بزهکاری ها و مشکلات اخلاقی و اجتماعی کمتر میشود.
* بحثی که امروز در مورد اصلاح طلبان مطرح می شود، این است که جوانان این جبهه و بدنه آن دیگر نمی پسندند که گروهی بنشینند و سیاست گذاری کنند و آنها نیز تبعیت داشته باشند. به نظر شما آنها تا چه میزان به تصمیم گیری های شورای سیاست گذاری اصلاح طلبان چشم دوخته اند؟
نمی توان این را الان پیش بینی کرد. جبهه و گفتمانی که در درون خود احزاب بزرگی دارد به یک ائتلاف می رسد و رییس ائتلاف نیز بنا به اجماع عمومی آقای عارف می شود و بعد از دو دوره تجربه عملیاتی 92 و 96 انتقادات جدی وارد می شود که نسل جوان یا نسل نوظهور در این شورای ائتلافی و تصمیم گیر کمتر حضور دارد.
وقتی پای انتخابات و عملیات می رسد بیشتر کار عملیاتی بر دوش جوانان و بانوان قرار دارد. من هیچ پیش بینی ندارم که انتخابات 98 چه می شود چون جامعه ما داری مختصاتی خاص است و لحظه آخری تصمیم می گیرد.
من در ابتدا هم اشاره کردم که جامعه ما امروز بر سر دو راهی است که آیا تداوم این نظام سیاسی برای آنها توسعه و خوشبختی می آورد یا خیر؟ همه ما باید برای پاسخ مثبت به این پرسش تلاش کنیم.
چرا در یکسال اخیر اصلاح طلبان از سوی براندازان و اپوزیسیون تخریب می شود؟ آنها تحلیل درستی دارند که اگر گفتمان اصلاح طلبی نباشد راحت تر می توان با اصل نظام سیاسی ایران مقابله کرد اما اصلاح طلبان تاکید دارند اگر قرار است گفتمانی نظام سیاسی ایران را حفظ کند، گفتمان اصلاح گری است، نه اینکه نمادش آقای خاتمی باشد، ممکن است فرد دیگری باشد اما باید شعار اصلی گفتمان انقلاب یعنی استقلال آزادی و جمهوری اسلامی محقق شود.
* مسئله دیگر این است که در شورای عالی اصلاح طلبان، با حضور عماد بهاور عضو نهضت آزادی، یک نوع همزیستی سیاسی بین اصلاحطلبان و نهضت آزادی شکل گرفته در حالیکه مخالف اصلی نهضت آزادی در دهه ۶۰ اصلاح طلبان بودند. این همسفرگی از کجا نشات می گیرد؟ آیا اصلاحطلبان امروز از مواضع خود کوتاه آمدند؟
ویژگی کنشگری سیاسی این است که در صحنه عمل و مشاهدات امر، یکسری از آرمان ها و تحلیل ها به محک مجدد می خورد.
امروز اینقدر شرایط کشور خطیر است که ما باید بر اساس منافع ملی افراد را ارزیابی کنیم. دلیل همسفرگی و یا همزیستی با نهضت آزادی هم این است که خرده گفتمان و وجوه بسیار مشترکی داریم.
آن زمان در فضایی که ایجاد شد و نامه ای که آقای محتشمیپور درخصوص نهضت آزادی به امام زد و پاسخی که گرفت فضا بین نیروهای چپ و خط امامی به هم ریخت.
شما به عماد بهاور اشاره کردید دوره زندان و بعد از زندان وی باعث شد که او در بین نسل جوان اصلاح طلب به عنوان یک الگوی اخلاقی و سیاسی با همه محرومیت های که کشید، مطرح است.
آقای بهاور دغدغه حفظ کشور و بقای جمهوری اسلامی دارد و من معتقدم امروز دیگر در بین جریان اصلاحات، مکاتبه آقای محتشمی پور با امام (ره) خیلی قابل تحلیل نیست یعنی در تحلیلهای جدید و مناسبات اصلاح طلبان نسبت به نهضت آزادی و نیروهایی ملی مذهبی تاثیری ندارد چون امروز برای اصلاح طلبان مشخص شده که دغدغه های امثال مرحوم بازرگان، سحابی و پیمان، دغدغه های ملی بوده است و ای کاش خیلی از این مسائل که قبلا بیان می کردند مورد توجه نسل جوان و انقلابی آن زمان قرار می گرفت که در این صورت حتما وضعیت کشور جور دیگری بود.
منبع: فارس
عبدالله ناصری عضو شورای مشورتی اصلاح طلبان با طرح این سوال که چرا اصلاح طلبان از سوی براندازان و اپوزیسیون تخریب می شوند، گفت: اگر قرار است گفتمانی نظام سیاسی ایران را حفظ کند، گفتمان اصلاح گری است، نه اینکه نمادش آقای خاتمی باشد، ممکن است فرد دیگری باشد اما باید شعار اصلی گفتمان انقلاب یعنی استقلال آزادی و جمهوری اسلامی محقق شود.
به گزارش نامه نیوز، عبدالله ناصری عضو شورای مشورتی اصلاح طلبان در گفت و گویی با خبرگزاری فارس به تشریح مشکلات دولت، وضعیت اصلاح طلبان و به طور کلی فضای سیاست ایران و بحران های کنونی پرداخته است. بخش نخست این گفت و گو در روزهای گذشته منتشر شد و آنچه در پی می آید، دومین بخش آن است.
* آقای ناصری! انتخابات 1400 را چگونه میبینید؟ آیا اصلاحطلبان باز هم به سمت ائتلاف می روند و به عبارتی آیا با شخصی همچون آقای لاریجانی ائتلاف میکنند یا اینکه در این 8 سال به آن قدرتی که میخواهند میرسند تا روی پای خود بایستند و کاندیدای مستقل خود را داشته باشند؟ یکی از اهداف اصلاحطلبان بازگشت به قدرت بود. آیا سال 1400 اصلاح طلبان به این هدف خود می رسند؟
اصلاحطلبان در شرایط فعلی که مشابه هیچ زمان دیگری در جمهوری اسلامی نیست، قبل از اینکه به ائتلاف، نامزد تشکیلاتی و غیر تشکیلاتی و وفاق ملی در امر انتخابات فکر کنند، «نسبت رویکرد مردم به کارکرد صندوق رای و امر انتخابات» را مورد بررسی قرار میدهند.
اصلاحطلبان هیچ وقت تا الان به دنبال تحریم نبودند، به جز یکی دو مرتبه که اعلام کردند در انتخابات شرکت نمیکنند، هیچگاه ادبیات تحریم را دنبال نکردند و اتفاقا کاری که اصلاحطلبان در انتخاباتهای 92 تا 96 صورت دادند به این منجر شد که بخش معناداری از طرفداران گفتمان تحریم را به پای صندوق رای آوردند اما امروز حتما باید بررسی کنند که نسبت مردم با نظام سیاسی چقدر است؟
بالاخره اتفاقات دیماه 96 و 97 و بحران اقتصادی، روی افکار عمومی تاثیرات زیادی گذاشته بنابراین اصلاحطلبان باید در وهله نخست، تصویر روشنی از نگاه مردم به امر انتخابات داشته باشند و در وهله بعد باید ظرفیتهایی در نظام تصمیم گیری و سیاسی کلان کشور رخ دهد که آیا کماکان همچون گذشته برای امر انتخابات قرار است با نظارت استصوابی جلو بیایند یا خیر؟
امروز اصولگرایان کارآمد و اصلاحطلبان معتقدند که نظارت استصوابی که با روح قانون اساسی در تعارض است باید برداشته شود. در این صورت چهرههای بهتری به پارلمان راه مییابند و حتما ما مجلسی متفاوت خواهیم داشت.
من نمی خواهم این را کتمان کنم که افرادی که با لیست امید وارد مجلس دهم شدند در خیلی از موارد بر اساس مناسبات خاص و آینده اندیشی خود جلو میروند، از استیضاح وزیر گرفته تا کارهای دیگر. چرا مجلس ما اینگونه است؟ مجلس دهم قطعا مثل مجلس نهم نیست اما ظرفیتی از جامعه مدنی و کشور حذف شده که میتواند در نظام قانون گذاری بالقوه باشد که یکی از خلاهای جدی است.
حتی در حوزه اجرایی هم همین گونه است. من معتقدم سال 92 علت اینکه مرحوم هاشمی را رد صلاحیت کردند کهولت سن نبود چون آقای هاشمی انسان عادی نیست. ما خبرهای موثقی داریم که نهادهای خاصی به مقامات و مسئولان کشور خبرهایی داده بودند که اگر آقای هاشمی ثبتنام کند و تائید شود، رئیسجمهور قطعی خواهد بود و پیروزی وی محرز است، بنابراین نظام سیاسی حتما هزینه سنگینی بابت حذف مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی داد.
وقتی چنین نگاهی با نظارت استصوابی و مکانیزمهای دیگر وجود دارد نمیشود انتظار داشت مجلس یازدهم خیلی متفاوتتر از مجلس دهم باشد حتی اگر انتخابات 1400 هم بخواهد با همین رویکرد جلو برود نمیدانیم چه اتفاقی خواهد افتاد.
اما درخصوص وضعیت اصطلاحطلبان، مرجع تشکیلاتی، شورای عالی سیاستگذاری است که کار را پیش خواهد برد و با رهبری جبهه اصلاحات جمع بندی نهایی را خواهد داشت اما فعلا باید بر روی ظرفیت سیاسی جامعه برای پیگیری و تداوم باور کارکرد صندوق و رای ریخته شده کار کنند و ببیند ظرفیت اجتماعی اصلا در چه شکل و میزانی است.
اصلاحطلبان معتقدند بحث درباره انتخابات 1400 زود است چرا که یک انتخابات مهمی چون مجلس با کثرت نامزد و تنظیم لیستها پیش رو داریم بنابراین اصلاحطلبان در قالب شورای عالی که کار خود را شروع کرده است با تمرکز بر انتخابات سال 98 کار خود را شروع میکنند.
بنابراین ای اصلاح طلبان برای انتخابات ۱۴۰۰ و ۱۳۹۸ چه برنامههایی دارد منوط به محوریت شورای عالی سیاستگذاری اصلاح طلبان است که جهت گیری آن نیز روشن است.
بالاخره امروز ما به عنوان جبهه اصلاحات معتقدیم بخش قابل توجهی از بدنه اصلاح طلبی با تکرار آقای خاتمی با تمام امید و اطمینان جلو آمد ولی سرخورده شده و دلخور است چرا که آقای روحانی مطابق با گفتمان و شعارهای انتخاباتی اش کار نکرده است. این سرمایه اجتماعی اعتماد کلی اش را از دست داده و فقط بحث اعتماد به اصلاحطلبان هم نیست؛ اصلاح طلبان و البته همه نخبگان کشور و حتی اصولگرایان نخبه و کنش گر نیز بر این باورند که اگر ما جامعه مخاطب خود را در پایان دهه چهارم از دست بدهیم، مخاطب فقط از این جبهه سیاسی از دست نرفته است بلکه کل نظام سیاسی جمهوری اسلامی مخاطب خود را از دست داده است.
* شما جزو منتقدان نظارت استصوابی هستید و آن را مانعی برای شکلگیری یک نهاد قدرتمند مثل مجلس میدانید. با این تعریف پس چرا در جاهایی مثل شورای شهر که این نظارت را نداریم بازهم نشانهای از کارایی نمیبینیم که هیچ بلکه یکسری از مشکلات نه تنها در شورای شهر تهران بلکه در جاهای دیگر هم وجود دارد. مثل آنچه در شورای شهر بابل رخ داد.
دو مسئله وجود دارد که یکی به فرهنگ و کنش پذیری جامعه ما بر میگردد. کنش سیاسی با منش سیاسی متفاوت است. افرادی واقعا سیاستمدار ورزیده و موثر هستند و مقبولیت پیدا میکنند که به اندازه کنشگیری، مقبولیت سیاسی نیز داشته باشند ولی ما از این جهت خیلی رشد نکردیم. بنابراین امروز من بدون اینکه اسمی ببرم میگویم که چرا یک نماینده مجلس که حتی در لیست امید هم بوده در جلسه استیضاح مسئلهای را مطرح میکند که وقتی به عقبه آن بر میگردیم، میبینیم مصلحتسنجیها و منافع شخصی حاکم است نه بحث دولت، کارآیی و کارکرد یک وزیر.
در جناحهای دیگر هم این وضعیت وجود دارد و این به منش سیاسی برمیگردد. سیاستمداران و مدعیان کنشگری سیاسی ما هنوز از نظر منش و شخصیت، آدم سیاسی نشدهاند.
ما زمانی می توانیم بگوییم جبهه اصلاحات از نظر سیاسی و سیاستمداری ایدهآل است که امثال بهزاد نبوی و مصطفی تاجزاده در آن فراوان باشد. ما در جبهه اصولگرایی چند نفر مثل مرحوم عسکراولادی داریم؟
مسئله بعد به نهاد و جایگاهی که دارند برمیگردد. درست است شورایهای اسلامی شهر و روستا فیلتری به اسم نظارت استصوابی به آن معنا و وسعت ندارند اما خیلی از کارهایی که باید به مدیریتهای شهری سپرده شود هنوز در وزارتخانهها قرار دارد.
40 سال از انقلاب گذشته و دو نسل به جلو آمدهاند اینها در آستانه بلوغ عقلی و دهه 40 زندگی قرار دارند و خواهان کار، ازدواج، معیشت، درس و مدیریت هستند اما نظام سیاسی جمهوری اسلامی برای اینها برنامهای نداشته است.
من روزهای اول انقلاب را نمیگویم اما اگر بعد از پایان جنگ، نظام سیاسی ما نگاه توسعه محور را در دستور کار خود قرار داده بود باید برای نسل امروز یعنی برای دهه 1390 شمسی با آن رشد جمعیت برنامهریزی می کرد.
اکثر افرادی که در دولتهای اصولگرا، اصلاحطلب و میانه بر سر کار میآیند چهرههای تکراری هستند. آقای روحانی در شرایط بحرانی امروز باید با سلام و صلوات آقای زنگنه را بیاورد و جمعبندی هم این است که شخصی بهتر از آقای زنگنه با آن جایگاهی که در میادین بینالمللی دارد برای شرایط تحریم و بعد از تحریم، وجود ندارد؛ اما آقای زنگنه تا کی میتواند مثل نسل جدید تراوش ذهنی و نوآوری کند؟
بنده که سنم از آقای زنگنه کمتر است این توانایی را در خود نمیبینم که ذهنیتم را متناسب با آغاز هزاره سوم تقویت کنم و پیش بروم.
شما میدانید در شهرهای کوچک مناسبتهای دیگری تاثیر دارد یعنی از سفره پهن کردن یک هفتگی تا حمایت شخصیتهای ریشسفید و قومی در پیروزی و شکست یک کاندیدا تاثیرگذار خواهد بود. بله شوراها به آن مطلوبیتی که نویسندگان قانون اساسی کشور در سالهای نخست انقلاب برای آن دغدغهمند بودند، نیست و به این سمت نرفت. چون تلقی اینگونه است که طرف می گوید من 4 سال در شوراها حضور دارم و امکانات را برای خود جذب کنم.
بنابراین باید موازی با کنشگری سیاسی، منشگری سیاسی خود را نیز واقعیت قرار دهیم.
من همواره مرحوم بازرگان، عسکراولادی و بهزاد نبوی را به عنوان سه الگو در سیاست برای خود میدانم که اگر این الگوها را تکثیر کنیم می توانیم موفق باشیم.
مرحوم بازرگان همواره تاکید داشت که افراد سیاسی در وهله نخست باید از نظر اقتصادی خود را تامین کنند چون قدرت سیاسی ظرفیتی را ایجاد میکند که اگر انسان کمی به خود مسلط نباشد و احساس نیاز کند، «چپ» خواهد کرد.
بنابراین نظارت استصوابی یک مسئله است و آنجایی هم که نظارت استصوابی مثل شوراهای شهر و روستا نیست، مسائل دیگری وجود دارد.
از طرف دیگر، همیشه میگویند اگر یک انقلاب در یک پرسه زمانی طولانی به نتیجه برسد، بعد از پیروزی بهتر میتواند ساختارهای متناسب با گفتمان خود را شکل دهد.
ما یک شخصیت کاریزماتیکی چون امام(ره) در اختیار داشتیم که ایشان به میدان آمدند و جامعه هم به ایشان اعتماد کرد و حرفش این بود که من به قم بر میگردم و قرار نیست روحانیت حکومت را بدست بگیرد اما به هر دلیلی تجربه یکساله سبب شد ایشان به تهران برگردند و روحانیون مسنددار اصلی قدرت شدند.
اگر انقلاب بجای یک روند حدودا 13 ماهه از دی ماه 56 تا بهمن 57، طی 4 الی 5 سال شکل می گرفت، ما ظرفیت بهتری در عرصههای مختلف ایجاد می کردیم و شاید خیلی از بخش های قانون اساسی هم اصول دیگری میداشت.
* البته موضوع مصاحبه ما انقلاب نیست و قطعا جرقه انقلاب هم از سال 57 زده نشد بلکه سال 42 بود. اما آقای ناصری! یک انتقادی که به اصلاحطلبان میشود این است که هرگاه در مسند قدرت قرار داشتند به جای اینکه اولویت اصلی آنها مسائل معیشتی و اقتصادی مردم باشد، موضوعات سیاسی را دنبال کردند. در شورای شهر تهران هم همواره بحث ها و دعواهای سیاسی پررنگتر از مسائل دیگر بوده است. در مجلس نیز برای مثال اخیرا دو نطق نماینده اصلاحطلب حاشیهساز شد و حرف هم این است که چرا وقتی مردم با مشکلات اقتصادی دست و پنجه نرم میکنند باز هم نماینده مجلس به جای راهکار اقتصادی حرف از موضوعات سیاسی و رفع حصر می زند؟ آقای خاتمی هم که بیانیه 15 مادهای دادهاند، در هیچ یک از این بندها راهکار اقتصادی وجود ندارد. چرا همواره اولویت اصلاحطلبان سیاست بوده تا اقتصاد؟
این چند وجه دارد. خداوند آقای هاشمی را رحمت کند، در دولت دوم در جلسه دفاع از کابینه در مجلس سوم و در پاسخ به انتقاد نمایندگان مبنی بر اینکه میانگین عقل سیاسی کابینه ضعیف است گفت که من یک کابینه کاری می خواهم و خودم به اندازه کافی سیاسی هستم.
من معتقدم همین حرف پاشنه آشیل دولت دوم آقای هاشمی بود و ایشان از مختصات سیاسی و اجتماعی غافل شد و البته چرخش و بازنگری در سیاستهای اقتصادی هم داشت اما به همسان دیدن امور فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی کشور بازنگشت.
این روند برای ما اصلاحطلبان دستاورد خوبی داشت که جنبش دوم خرداد راه بیفتد. شعارهای آقای خاتمی و گفتمان ایشان به هیچ وجه ماهیت اقتصادی نداشت و ایشان بر توسعه سیاسی و اجتماعی تاکید داشتند و این به دلیل خلائی بود که در دولت آقای هاشمی ایجاد شد. بنابراین شاید اگر دولت آقای هاشمی به سمت و سویی پیش نمیرفت که به عنوان مثال در میدان ترهبار آقای عباس عبدی توسط نیروهای امنیتی بازداشت نمیشد و 6 ماه زندان نمیرفت آن هم به این دلیل که در روزنامه سلام سیاستهای اقتصادی دولت آقای هاشمی را زیر سوال میبرد، شاید مسائل دیگری پیش می آمد.
بعضی از رویکردهای سیاسی و فرهنگی که بنیان آن در قتلهای زنجیرهای تجلی پیدا کرد از لحاظ زمانی درست است که در سال 77 صورت گرفت اما بنیان این کار در وزارت اطلاعات آقای هاشمی ریخته شد. مخصوصاً در دولت دوم که آقای فلاحیان و تیم ایشان در وزارت اطلاعات بودند.
اگر این نگاه نبود شاید سمت و سوی انتخاباتی مردم در سال ۷۶ جور دیگری میشد و اصلا آقای خاتمی احساس تکلیف نمی کردند.
همه اصلاحطلبان در دو سه هفته پایانی قبل از انتخابات تحلیل شان این بود که آقای خاتمی را به میدان بیاوریم و خود آقای خاتمی هم این را قبول داشت که ۶ الی ۷ میلیون رای می آورد و جریان خط امامی که به عنوان جریان چپ شناخته میشد و آقای هاشمی بعد از سال 70 با همراهی شورای نگهبان آن را خانه نشین کرده بود، رای نمیآورد اما بالاخره ویژگی های آقای خاتمی و ستاد انتخاباتی شان نحوه گفتمان و مختصات شخصی یعنی از سیادت گرفته تا روحانی بودن دست به دست هم داد تا دوم خرداد آفریده شود و نتیجه آن این شد که کل نظام به قول رهبری از آن بهره بردند.
* این در آن مقطع شاید قابل قبول باشد اما...
اجازه بدهید من این را از شما بپرسم که الان بزرگترین مشکلی که پیش رویمان است چیست؟
* در چه حوزه ای؟
یعنی اگر شما در خیابان راه بیفتید و تا میدان فردوسی و ولیعصر بروید و از مردم بپرسید که بزرگترین معضل شان در شرایط فعلی چیست چه می گویند؟
* مردم قطعا پاسخ خواهند داد اقتصاد و معیشت.
آن شخص قبل از اینکه به مسئله اقتصاد پردازد و بگوید پوشک گران شده، به تحریم ها و مسائل بین المللی اشاره می کند البته مردم این ها را کمرنگ تر می ببینند.
من به خاطر وضعیت جسمی رانندگی نمیکنم و با حمل و نقل عمومی تردد دارم و می شنوم که مردم می گویند آنقدر ساختار فاسد است که فسادها یکی یکی آشکار می شود.
این یک واقعیت است و ما نمیتوانیم آن را انکار کنیم. دغدغه اصلاح طلب و اصولگرای واقعی این است که کشور از این بحران ساختار یافته و ساختارمند فاسد اقتصادی که با دارایی و سرمایه مردم و جامعه سر و کار دارد فارغ شود.
چرا این مسئله پدیدار شد؟ این خودش یک سوال است. ما در آستانه چهل سالگی انقلاب هستیم و آنهایی که سالهای اول انقلاب را دیده اند به خاطر دارند که در روزهای جنگ جوان های ما برای رفتن روی مین از همدیگر سبقت میگرفتند. حالا چه شد که بخشی از نیروهای جامعه با سابقه مدیریتی برای برداشت ها و بهره برداری از منافع اقتصادی و زرق و برق زندگی در حال سبقت گرفتن از هم هستند؟
* فکر نمیکنید پایه این مسئله در دولت سازندگی یعنی دنیا طلبی و اشرافیگری گذاشته شد؟
من آن بخشی که مربوط به آقای هاشمی بود را خدمت شما گفتم. ببینید ما یک انقلاب دینی راه انداختیم و پیروز شدیم و مردم نیز منسجم پای کار آمدند و موجبات سرنگونی رژیم پهلوی را شکل دادند اما بخشی از مردم به صراحت اعلام میکنند که دوره قبل از انقلاب خیلی بهتر از دوره فعلی است. نسل من و کسانی که در دوره شکل گیری انقلاب نسل جوان و میانسال بودند و مسائل آن دوران را به خاطر دارند امروز به همین نتیجه رسیدند چرا که ما یک حکومت دینی را شکل دادیم اما به نظر من این حکومت بر اساس یکسری باورهای اشتباه، مانیفست بندی شده است و اکنون به جایی رسیدیم که حفظ نظام سیاسی را واجب تر از هر چیز دیگری می دانیم اما امروز مردم می گویند که چون نظام سیاسی قبلی را نمیپسندیدیم، به اعتبار فرمایش امام خواهان نظام سیاسی فعلی شدیم اما آن نظام مطلوبی که امام رحمت الله به دنبال آن بودند شکل نگرفته است
این ربطی به دولت آقای هاشمی ندارد. ما دوران جنگ را کنار می گذاریم چون همه معتقد بودند که مسئله اصلی جنگ است بنابر این باید برای تمامیت ارضی کشور جلو برویم و چپ و راست و خط امامی، خط ارتجاع و غیره همه در کنار هم برای استقلال می جنگیدند.
اما بعد از جنگ باید دوره تثبیتی برای انقلاب شکل میگرفت. چقدر سرمایه گذاری شد؟ امروز آقای علم الهدی نگران حجاب است. آقای علم الهدی که نگرانی از حجاب مادر بزرگ و مادر امثال بنده ندارد بلکه نگرانی شان از نسل زیر ۳۰ الی ۳۵ سال است که با یک فرمت خاصی در خیابان ظاهر می شوند. من و پدر آن دختر حق دارد سوال کند که این بنده خدا در جمهوری اسلامی متولد شده و در آموزش و پرورش جمهوری اسلامی تربیت یافته است پس چرا وضعیت اینگونه است؟
جمهوری اسلامی با نسل بنده و مادران و مادربزرگ من که مسئله ای ندارد بلکه مسئله با فرزندان من است چرا چون ما در این مقوله درست کار نکرده ایم. فارغ از اینکه بنده مخالف حجاب دستوری و اجباری هستم -بنا به دلایلی که جایش اینجا نیست- اما چرا امروز در خانواده های مذهبی که هنوز سنت ها را باور دارند دخترانشان پوشش دیگری انتخاب میکنند. البته همان دخترها نماز هم می خوانند و روزه هم میگیرند و معتقد هم هستند اما چرا این اتفاق می افتد؟ چون نظام سیاسی جمهوری اسلامی نه برنامه تربیتی مدونی در کلان داشته نه مانیفست آموزشی و فرهنگی داشته است و این ربطی به آقایان هاشمی، خاتمی، احمدی نژاد و روحانی ندارد.
البته معتقدیم که در دوره اصلاحات، اتفاقات زیبایی شکل گرفت چون دو دهه بعد از انقلاب برای اولین بار نسل جوان جامعه سیاسی و اجتماعی کشور آمده بودند و مانیفست و با گفتمان آقای خاتمی که طرفدار آزادی های سیاسی و اجتماعی در کشور بود همراه شدند.
من هیچ وقت این صحنه را فراموش نمیکنم اولین باری که آقای خاتمی به نمایشگاه بازرگانی در محل دائمی نمایشگاه قدیم رفت، بعد از بازدید و افتتاح به مسجد نمایشگاه بین المللی آمدند و نماز جماعت برگزار کردند و یکی از صحنه های زیبا و دیدنی این بود که تعدادی جوان با کفش به آقای خاتمی اقتدا کردند و نماز جماعت خواندند این به آن معناست که فضای ایجاد شده بود تا نسل جدید به روحانیت اعتماد پیدا کنند.
من معتقدم که جنبش دوم خرداد یک فرصت طلایی برای کل نظام سیاسی جمهوری اسلامی بود اما ما این فرصت را از دست دادیم امروز دغدغه جدی آقایان و مقامات تراز اول کشور فرزندان خودشان است چون از پس آنها در استدلال اعتراض و انتقاد به رفتارها و شئونات بر نمی آیند.
ما پس از جنگ سعی کردیم که با یک گفتمان مسلط جلوی آزادیهای سیاسی اعتقادی فکری و اجتماعی را بگیریم و این را تو ماه کرده و بر سر پدیده دگراندیشی زدیم تجربیات بشری می توانست نسخه های خوبی برای ما باشد اما استفاده نکردیم.
ما امروز در کشور ویژگیها و مختصاتی را می بینیم که با هیچ کشور اسلامی تطابق ندارد. ما چیزی به نام حجاب داریم و هر فصل نیز با گشت ارشاد با بی حجابان برخورد میکنیم اما خروجی آن الزاماً چیزی نیست که ما به عنوان یک بچه مذهبی به دنبال آن هستیم. من طرفدار حجاب کاملم و خانواده و فامیل من همه محجبه هستند اما در عین حال با حجاب اجباری مخالفم چرا که معتقدم این روش پاسخگو نیست.
ما بعد از جنگ برنامه ریزی خوبی نداشتیم. معیشت مردم باید در فضای باز سیاسی رصد شود و اینجاست که ما تاکید داریم سیاست بر اقتصاد اولویت دارد. نهادهای مدنی در همه جای دنیا دیده بان های حکومت هستند اما در ایران فعالان مدنی به اتهام جاسوسی بازداشت و دستگیر می شوند.
احزاب، رسانه و مطبوعات هم همین نقش را دارند اما ما از این ظرفیت ها استفاده نکردیم امروز بخش اعظمی از حکومت در برابر این موج نوین که در ایران و دنیا شکل گرفته بی سلاح است.
جای صدا و سیما را فضاهای مجازی پر کردهاند. شما خودتان در خبرگزاری فارس حتما از مدتها قبل به این جمعبندی رسیده اید که اگر با فناوریهای جدید پیش نروید فارس از رسمیت می افتد و مخاطبان، خبر فارسی، عربی و انگلیسی شما را دریافت نمیکنند.
جمهوری اسلامی در برابر این موج نوین تحمیل شده بر همه مردم جهان نتوانست مقاومت کند و امروز ما می بینیم که بخش اعظمی از کارهای صدا و سیما به این سمت هدایت شده است.
ما باید بپذیریم که اگر سیاست و جامعه بازی داشتیم خیلی از مفاسد اقتصادی شکل نمیگرفت. همین مسائلی هم که امروز بررسی و پیگیری می شوند از صدقه سر رسانه ها و فضای مجازی و اطلاع رسانی است.
شما به خاطر دارید وقتی مسئله پرونده سه هزار میلیاردی مطرح شد، روند حرکت نهادهای تصمیم گیر این بود که خیلی سریع این مسئله را جمع کرده و اول آخر آن را ببندند اما نتوانستند چون وقتی این موضوع به جامعه و فضای مجازی کشید، تبدیل به مسئله مردم شد و حکومت به ناچار تحت تاثیر این فضا قرار گرفت و مجبور شد خیلی از ابعاد این پرونده فساد را پیگیری کند.
بنابراین فضای باز سیاسی و اجتماعی در جلوگیری از فساد اقتصادی بسیار موثر است و اینجاست که ما به آقای روحانی تاکید داشتیم که اگر میخواهد قبل و بعد از برجام اقتصاد متوازن ایجاد کند و تامین کننده حداقلهای زندگی مردم باشد باید توسعه سیاسی مسئله اول دولت قرار بگیرد.
* یعنی مردم باید باور کنند که مثلا این دو نماینده تهران، در راستای دغدغه معیشت آنها نطق کردند؟ ما هم در فضای مجازی حضور داریم و می بینیم که بسیاری از خبرنگاران حتی اصلاح طلب تاکید دارند که رفع حصر الان مسئله اصلی مردم نیست بلکه مردم به دنبال گشایش اقتصادی هستند به نظر شما آیا مردم قبول می کنند در شرایطی که مسائل اقتصادی برای آنها در اولویت قرار دارد بحث های تند سیاسی مطرح شود؟
من معتقدم امروز دیگر بحث سیاسی کند و تند وجود ندارد بلکه اگر درخواست هایی که خانم سلحشوری و آقای حیدری در مجلس مطرح کردند سرلوحه تصمیم سازی و برنامه ریزی کلان برای کشور قرار بگیرد بسیاری از مشکلات اقتصادی مردم حل می شود.
ما سیاست و اقتصاد را از هم تفکیک کردیم و بعد بر اساس مقدمه مفروض و نادرست میخواهیم نتیجه گیری کنیم.
بهسازی سیستم ساختارمند شده فساد حتما با دیده بان ها و رصدهای اساسی شکل خواهد گرفت و اصلاح در فضای مجازی و غیر مجازی میتواند صورت بگیرد. چون گفتمان مسلط در کشور ما خیلی با حزب و نهاد مدنی رابطه ندارد و گفتمان مسلط در خطبه های نماز جمعه، مداحی و رادیو تلویزیون است بنابراین خیلی از جامعه نسبت به پدیده سیاست ورزی آلرژی دارند.
امروز جامعه می داند زمانی می توان مسائل اقتصادی را حل و جلوی فساد اقتصادی را بگیرد که دهان ها باز باشد. خانم سلحشوری مگر چی می گوید؟ سخنان وی که سبب شده ۲۰ نماینده علیه او امضا جمع کنند انتقاد از ثروت، قدرت، سلاح و رسانه است که در اختیار یک جریان قرار دارد و نقطه قابل توجه نیز این است که به یک سمت هم غش میکند. همان جریانی که خانم سلحشوری از آن اسم می برد امروز با تک تک اعضای شورای عالی سیاستگذاری اصلاح طلبان صحبت می کند که این شورا غیر قانونی است و جلسات آن نباید برگزار شود.
این مطالب حتی به هیات رئیسه آن یعنی آقای محمدرضا عارف نیز گفته شده است. اما در عین حال هم سنخ با همین تشکل، تشکلی به نام جمنا شکل میگیرد. جمنا نیز یک شورای سیاستگذاری اصولگرایان متشکل از اعضای حقیقی و حقوقی است.
تشکلهای غیرقانونی که در شورای سیاستگذاری اصلاحطلبان مشارکت ندارند چون منحل شده اند، من از اختیارات امکانات حکومتی مردمی و دولتی که در انتخابات سال ۹۶ به کمک جمنا و ستاد آقای رییسی آمد می گذرم اما بالاخره ماهیت شورای عالی اصلاح طلبان با جبهه مردمی نیروهای انقلاب اسلامی چه تفاوتی دارد؟
تجربه نشان داده شما به میزانی که آزادی های مشروع را تقویت کنید، بزهکاری ها و مشکلات اخلاقی و اجتماعی کمتر میشود.
* بحثی که امروز در مورد اصلاح طلبان مطرح می شود، این است که جوانان این جبهه و بدنه آن دیگر نمی پسندند که گروهی بنشینند و سیاست گذاری کنند و آنها نیز تبعیت داشته باشند. به نظر شما آنها تا چه میزان به تصمیم گیری های شورای سیاست گذاری اصلاح طلبان چشم دوخته اند؟
نمی توان این را الان پیش بینی کرد. جبهه و گفتمانی که در درون خود احزاب بزرگی دارد به یک ائتلاف می رسد و رییس ائتلاف نیز بنا به اجماع عمومی آقای عارف می شود و بعد از دو دوره تجربه عملیاتی 92 و 96 انتقادات جدی وارد می شود که نسل جوان یا نسل نوظهور در این شورای ائتلافی و تصمیم گیر کمتر حضور دارد.
وقتی پای انتخابات و عملیات می رسد بیشتر کار عملیاتی بر دوش جوانان و بانوان قرار دارد. من هیچ پیش بینی ندارم که انتخابات 98 چه می شود چون جامعه ما داری مختصاتی خاص است و لحظه آخری تصمیم می گیرد.
من در ابتدا هم اشاره کردم که جامعه ما امروز بر سر دو راهی است که آیا تداوم این نظام سیاسی برای آنها توسعه و خوشبختی می آورد یا خیر؟ همه ما باید برای پاسخ مثبت به این پرسش تلاش کنیم.
چرا در یکسال اخیر اصلاح طلبان از سوی براندازان و اپوزیسیون تخریب می شود؟ آنها تحلیل درستی دارند که اگر گفتمان اصلاح طلبی نباشد راحت تر می توان با اصل نظام سیاسی ایران مقابله کرد اما اصلاح طلبان تاکید دارند اگر قرار است گفتمانی نظام سیاسی ایران را حفظ کند، گفتمان اصلاح گری است، نه اینکه نمادش آقای خاتمی باشد، ممکن است فرد دیگری باشد اما باید شعار اصلی گفتمان انقلاب یعنی استقلال آزادی و جمهوری اسلامی محقق شود.
* مسئله دیگر این است که در شورای عالی اصلاح طلبان، با حضور عماد بهاور عضو نهضت آزادی، یک نوع همزیستی سیاسی بین اصلاحطلبان و نهضت آزادی شکل گرفته در حالیکه مخالف اصلی نهضت آزادی در دهه ۶۰ اصلاح طلبان بودند. این همسفرگی از کجا نشات می گیرد؟ آیا اصلاحطلبان امروز از مواضع خود کوتاه آمدند؟
ویژگی کنشگری سیاسی این است که در صحنه عمل و مشاهدات امر، یکسری از آرمان ها و تحلیل ها به محک مجدد می خورد.
امروز اینقدر شرایط کشور خطیر است که ما باید بر اساس منافع ملی افراد را ارزیابی کنیم. دلیل همسفرگی و یا همزیستی با نهضت آزادی هم این است که خرده گفتمان و وجوه بسیار مشترکی داریم.
آن زمان در فضایی که ایجاد شد و نامه ای که آقای محتشمیپور درخصوص نهضت آزادی به امام زد و پاسخی که گرفت فضا بین نیروهای چپ و خط امامی به هم ریخت.
شما به عماد بهاور اشاره کردید دوره زندان و بعد از زندان وی باعث شد که او در بین نسل جوان اصلاح طلب به عنوان یک الگوی اخلاقی و سیاسی با همه محرومیت های که کشید، مطرح است.
آقای بهاور دغدغه حفظ کشور و بقای جمهوری اسلامی دارد و من معتقدم امروز دیگر در بین جریان اصلاحات، مکاتبه آقای محتشمی پور با امام (ره) خیلی قابل تحلیل نیست یعنی در تحلیلهای جدید و مناسبات اصلاح طلبان نسبت به نهضت آزادی و نیروهایی ملی مذهبی تاثیری ندارد چون امروز برای اصلاح طلبان مشخص شده که دغدغه های امثال مرحوم بازرگان، سحابی و پیمان، دغدغه های ملی بوده است و ای کاش خیلی از این مسائل که قبلا بیان می کردند مورد توجه نسل جوان و انقلابی آن زمان قرار می گرفت که در این صورت حتما وضعیت کشور جور دیگری بود.
منبع: فارس
دیدگاه تان را بنویسید