جریان سوم نیستیم / نوگرایی در اصولگرایی به چه معناست؟
هفته نامه مثلث/ پیمان فراهانی نوشت:
کارنامه و عملکرد جریانهای سیاسی در دو دهه اخیر یک خروجی غیرقابل کتمان داشته و آن افزایش بیاعتمادی به رویهها و سازوکارهای جریانهای سیاسی است. برآیند این بیاعتمادی نیز چیزی جز بازیهای سیاسی و دوقطبیسازی برای کسب رأی در آستانه انتخابات نبوده است. مادامی که سیاستورزی در تناسب با مطالبات و خواستههای مشروع افکار عمومی نباشد، نمیتوان انتظار اقبال واقعی مردم را داشت. در این بین اصولگرایی نتوانسته است در برابر روندهای جدید جامعه و سیاست، خود را تجهیز سازد که باختها و بیاقبالیها، دلیل روشنی بر این مدعاست.
جریانی که شعارهایش و عملکردش در دهه 80 منطبق بر خدمترسانی بود، اکنون یا توان تبیین استراتژی خود را ندارد یا اینکه شاخصههای این استراتژی با ناکارآمدی همراه است که نتوانسته جامعه را با خود همراه سازد. از سوی دیگر، رشد شبکههای اجتماعی و موبایلی و عدم برنامهریزی آفندی و پدافندی در فضای مجازی نیز مزید بر علت است.
امروز بخشی از جامعه به دلیل نداشتن سواد رسانهای قابل قبول که ریشه در کمکاریهای اجتماعی دارد، تحت تأثیر جوسازیهای رسانهای و عملیات روانی جریان رقیب قرار میگیرد که مصداق بارز آن انتخابات 96 بود که ماحصل جنگ روانی دیروز، ندامت و پشیمانی امروز بخش عمدهای از رأیدهندگان به گزینه جریان رقیب است. در این میان جریان اصولگرایی اگر همچنان به سیاستورزی مؤثر و کارآمد قائل است، باید در اندیشه پوستاندازی و درانداختن طرحی نو برای گذر از انفعال این روزها باشد. نواصولگرایی جریانی است که با توجه به برنامهها، رویکردها و محورهای اعلامی، پتانسیل هدایت کشتی انقلاب را با ساکنین آن که آحاد جامعه با گرایشها و سلایق مختلف است به سوی ساحل توفیق، داراست.
شاید تا پیش از ارائه مانیفست نواصولگرایی، حدس و گمان و بعضا شائبهها و شایعاتی پیرامون نواصولگرایی بین محافل رسانهای و سیاسی مطرح بود. البته در کنار بحثهای دلسوزانه، در گوشه و کنار سخنان مغرضانهای نیز از سوی کسانی که به شرایط موجود و تداوم روند استیصال جریان اصولگرایی در سپهر سیاسی کشور امیدوار بودند، به گوش میرسید.
حرفهایی از این جنس که نواصولگرایی در قامت یک جریان کودتاگر جا زده شود یا اینکه آن را در مقام مقایسه با جریان سوم قرار دهیم. اینها در عین حال که مضحک جلوه میکند، اما نشان از سناریوهای متعدد جریان رقیب و غیرانقلابیهای نفوذی و منفعتطلب در بدنه جریان اصولگرایی است که اگر از سر دلسوزی و خیرخواهی بود باید نظرات اتهامبرانگیز را تا رونمایی از مانیفست نواصولگرایی نزد خود نگاه میداشتند.
برخلاف آنچه برخی تفسیر میکنند نواصولگرایی در پی تغییر اصول و ارزشها نیست، بلکه در پی راه نو برای سیاستورزی است. آنچه مشخص است اینکه شکستها در جریان اصولگرایی و عدم انطباق مکانیزم رفتاری این جریان سیاسی با نیازهای اصلی جامعه در حوزههای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی نیاز به تغییر را بیش از هر زمان دیگری ضروری کرده است. بلاتکلیفی در تعیین راهبردها یکی از ضعفهای اصلی در بدنه اصولگرایی است. امروز دیگر نمیتوان دست روی دست گذاشت و همچون ادوار اخیر کارزارهای انتخاباتی در روزهای نزدیک به انتخابات، مستأصلانه ارائه لیست انتخاباتی را نقطه عطف سیاستورزی خود قلمداد کرد و بدون کشت به فکر برداشت شد. امروز مردم از بازیهای حزبی خستهاند، آنها طالب جریان سیاسیای هستند که به جای بازیهای جناحی، رفع دغدغهها و برآورده ساختن مطالبات آنها را نصبالعین خود قرار دهد.
از سوی دیگر لایهبرداری عمیق از سطح مدیریتی نسل اول انقلاب و توجه ویژه به نسل جوان و مطالبات آنها در کنار انعطافپذیری بر اساس رعایت اصول از جمله اقداماتی است که باید بهطور جدی در دستور کار قرار گیرد. اینها مواردی است که بخشی از مختصات نواصولگرایی به حساب میآید. در مانیفست نواصولگرایی آمده است: «تغییر اساسی» در گفتمان، رویکرد، ساختار و عملکرد، ویژگی اصلی این بنا محسوب میشوند که ذیل آن شاخصهای نواصولگرایی تعریف میشوند که سه شاخص اصلی آن «مردمباوری»، «اسلام ناب» و «نوگرایی» است.» و این همان چیزی است که برای جریان انقلابی از نان شب واجبتر است.
تزریق مردمباوری در اصولگرایی و داشتن روحیه خودانتقادی یکی از سرفصلهای مهم و اساسی در اندیشه سیاسی هر جریان است. خروجی گرهزدن مردمباوری با اسلام ناب محصولی است که شاخصههای آن مطابق سلایق و مطالبات مردم است. این همان چیزی است که نواصولگرایی در پی تحقق آن است.
دیدگاه تان را بنویسید