تحلیل فرویدی تسخیر؛ تکرار یا خاطره؟
دانشجویان تسخیرکننده ناخودآگاه از یک فرآیند روانی پرهیز میکنند که به تعبیر فرویدی به آن «اجبار به تکرار» میگویند
مثلث/سرگه بارسقیان: آیا تسخیرکنندگان سفارت آمریکا در سال ۵۸، امروز از کرده خود پشیماناند؟ دانشجویان سابق پیرو خط امام این سؤال را بارها پاسخ دادهاند؛ گفتهاند برنامه آنها اشغال دو روزه سفارت بود نه ۴۴۴ روزه. یا اینکه اشغال سفارت در آن شرایط و در آن مقطع بهترین تصمیمی بود که میشد گرفت. بعضا هم شنیدهایم که هر آنچه بعد از آن دو روز اتفاق افتاد هیچ ربطی به دانشجویان ندارد و مسئولیتش را نمیپذیرند. برخی اما مسئولیت افشاگری دانشجویان خط امام علیه افراد را برعهده گرفته و آن را اشتباه دانستهاند.
خوانشهای اخیر هسته اصلی دانشجویان سابق از تسخیر ۵۸، دفاع از «اشغال دو روزه» و نقد طولانیشدن آن است؛ چنانکه گفتهاند اگر روال ماجرا طبق پیشبینی و برنامه آنها پیش میرفت، پیامدهای سنگین این «اعتراض دانشجویی» دامن مملکت را نمیگرفت. حد تصور آنها نمایش یک اعتراض دانشجویی مقطعی بود و این حمایت حکومت و جریانات سیاسی از آن بود که مساله را دامنهدارتر و پیامدهایش را سنگینتر کرد. ابراهیم اصغرزاده، طراح تسخیر سفارت آمریکا تعبیر «گروگان آن گروگانگیری شدیم» را به کار برده و گفته اگر قرار بر نقد تاریخی آن ۴۴۴ روز باشد راجع به چند نکته از جمله بستن چشمهای گروگانها، افشای بعضی اسناد، طولانیشدن روند گروگانگیری و مذاکره
حرف دارد.
وجه مشترک نظر آنان را میتوان اینطور خلاصه کرد؛ دفاع از اشغال سفارت به مثابه اعتراضی مقطعی، نقد استمرار، غافلگیری از حمایت از آن و نفی تکرار آن (حمله به سفارت انگلیس و عربستان در تهران). عمده تلاش آنان معطوف به تبدیل اشغال سفارت و گروگانگیری آمریکاییها به «امری تاریخی» است که در «آن مقطع خاص» قابل تبیین و تجویز است و تکرار آن در مکان و زمان دیگر را نه میتوان دفاع کرد و نه توجیه. گفتههای اخیر ابراهیم اصغرزاده بهترین توصیف این تلاش است: «اشغال سفارت باید به موزه تاریخ سپرده شود. اگر گروگانگیری برای مدت چند ساعت هم توجیهپذیر باشد، قطعا برای مدت طولانی و به عنوان ابزار معامله و امتیازگیری، ناشایست و خسارتبار است و چهره مخدوشی از مطالبات ولو برحق عاملان آن به نمایش خواهد گذاشت.»
این داوری اصغرزاده کمابیش در میان دیگر دانشجویان مشترک است که «الگوبرداری از اقدامات بازدارنده سالهای نخست انقلاب به منظور توجیه حمله به سفارت کشورهای خارجی، تراژیک است. مگر میشود حالا که اساسا موضوع حیات و ممات انقلاب در خطر نیست با استناد به اشغال سفارت آمریکا دست به تخریب سفارت انگلستان یا عربستان سعودی زد؟ چه کسی باید پاسخگوی این اقدام
ضد ملی باشد که عدهای به نام نیروهای لباس شخصی یا خودسر، امنیت و اعتبار یک نظام را به بازی بگیرند، تخریب کنند، آتش بزنند و اسناد و مدارک را از بین ببرند و بگویند ما کپیبرداری کردیم.» (گفتوگو با روزنامه همشهری، ۱۲ آبان ۹۷)
دانشجویان تسخیرکننده ناخودآگاه از یک فرآیند روانی پرهیز میکنند که به تعبیر فرویدی به آن «اجبار به تکرار» میگویند. پل ریکور با تفسیر این نظر آن را عارضه بیمارانی توصیف کرده که با تکرار خاطرات مشخصی از دوران کودکی، از درمانشدن ابا دارند. در واقع آنچه بر تسخیرکنندگان سفارت میگذرد را نباید با تعبیر رایج «پشیمانی» تفسیر کرد، بلکه میتوان آن را درمان ناخودآگاه عارضه «اجبار به تکرار» دانست که ناظر به تکرار حادثه ای در گذشته است که شامل بازآفرینی رویداد یا بازسازی شرایط ایجاد آن است تا جایی که آن رویداد دوباره تکرار شود.
بهواقع جدال اصلی میان پشیمانی تسخیرکنندگان و پشتیبانی اشغالکنندگان فعلی، جدال دو مفهوم فرویدی «خاطره» و «اجبار به تکرار» است. کشمکش میان سپردن امر «تاریخی» به موزه و الگوبرداری از آن در زمان حال است. نوعی پرهیز از «اینهمانی» تسخیرکنندگان سفارت آمریکا با حملهکنندگان به سفارت انگلیس و عربستان است که قید زمان میتواند الگوی رفتاری نسل پیشین را برای نسلهای آتی بیاعتبار کند. نوعی الگوزدایی است و نفی «اجبار به تکرار» که از تبدیل رفتارهای رنجآور و سختیهای زندگی پیشین به عنوان یک الگوی تکرارشونده جلوگیری میکند.
در نظریه فروید در «اجبار به تکرار» خاطرات بد گذشته به ظاهر فراموش و سرکوب میشود اما فرد نادانسته آن را تکرار میکند. کاری که اصغرزاده و دیگر تسخیرکنندگان قبلی میکنند درمان زخم از طریق تبدیل آن به «امری محدود به گذشته» است و نه «یک تجربه معاصر» قابل تکرار. تعبیر «گروگان گروگانگیری» نشانه آثار ناخوشایند تجربه پیشینی است که با «موزه» سپردنش میتوان آن را از «الگو» تبدیل به «خاطره» کرد؛ کمااینکه این امر نافی مسئولیت دانشجویان در رفتارهای پسینی از تغییر نقش خود از «گروگانگیر» به «نگهبان» و از «اشغالگر» به «افشاگر» نیست.
دیدگاه تان را بنویسید