چشمانداز نومالتوسی؛لازمه حفظ طبیعت
اگر انسان امروز به دنبال حیات پایدار و شکوفایی خود در قالب طبیعت است میباید ارزشهای بنیادی کنونی که ریشه در نگاه منفعتمحور او دارد را تغییر داده و نوع رابطه خود با جهان پیرامون را از رابطه مسلط و تحت سلطه بیرون آورد
بنابر تعریفی که در کتاب دیکسون آمده؛محیطزیست میتواند به بستر فیزیکیکه ما در آن زندگی میکنیم تعبیر شود؛این بستر شامل اتمسفر(هوا،لایه اوزون)لیتوسفر یا ژئوسفر(رسوبات معدنی،خاک،صخرهها)هیدروسفر(لایه کف دریا،رودخانهها،کوههای یخ)بیوسفر(گیاهان،جانوران و تمام سیستمهای جاندار)میباشد.این چهار بخش با یکدیگر ارتباط تنگاتنگی دارند و با یکدیگر اکوسفر(زیست بوم)را تشکیل میدهند که مطالعه آن را بومشناسی مینامند.محیطزیستی که انسان امروز به عنوان مایملک حقیقی خود بدان مینگرد و تصرف همهجانبه در آن را حق مسلم خود میداند،مفهومی تاثیرگذار در عصر کنونی است.
به طور کلی در قالب حوزه مطالعاتی روابط بینالملل دو دیدگاه نظری متفاوت به مفهوم محیط زیست پرداختهاند.گرچه این دو رویکرد در دو بعد خوشبینانه(کورنوکوپیانیست) ودر مقابل بدبینانه(نو مالتوسی) شناخته میشوند اما در منابع و کتب مختلف با عناوین دیگری چون محیط زیستگرایی نهادی،محیط زیستگرایان و در مقابل رویکرد بدبینانه با عناوین دیگری چون رویکرد اکولوژیکی سبزها،زیست بومگرایی و حتی رویکرد رادیکالی به محیط زیست معرفی و به بحث گذاشتهشدهاند.
مبنای خوشبینی و بدبینی مطرح شده که در قالب دو دیدگاه متضاد مورد تاکید هستند؛نگاه به منابع طبیعی،حفاظت محیطزیست،نگرش به کفایت و عدم کفایت نهادهای دولتی فعال در عرصه محیط زیست و مواردی چند است که در این نوشتار به صورت موجز بدان پرداخته میشود.
دیدگاه کورنوکوپیانیستها با نظریه نهادگرایی لیبرال همخوانی بسیاری دارد،جایی که رابرت کوهن به عنوان سردمدار نهادگرایی لیبرال بر وجود سازمانها ،نهادها و رژیمهای بینالمللی برای حل و فصل مسائل امروزه بشر تاکید میکند.طبق این رویکرد نهادهای کنونی که عمدتا تحت لوای دولتها عمل میکنند به طور کامل توان حل مسائل زیست محیطی امروز بشر را دارند.در مقابل دیدگاه سبزها(نومالتوسیون) وجه انتقادی دارد که آن را به پساساختارگرایان نزدیک میکند.دیدگاههایی که به زیرسوال بردن ساختارهای منتسب به دولت پرداختهاند چرا که عمل در قالب این نهادها را راهحل ندانسته بلکه آن را بخشی از مشکل میدانند.
یکیدیگر از وجوه افتراق این دو دیدگاه تاکید بر مفهوم"محدودیت رشد"است.این اصطلاح که در قاموس فکری نومالتوسیها مفهومی قابل توجه است؛بر این امر دلالت دارد که برخلاف نگاه خوشبینانه کورنوکوپیانیستی راهحلهای تکنولوژیکی که امروزه بشر جهت مسائل محیط زیستی خود ارائه میدهد مثمرثمر نبوده و محیط ماندگار را بوجود نمیآورد.رشد بیوقفه که جوامع کنونی بالاخص کشورهای در حال توسعه چون ایران ما به دنبال دستیابی بدان هستند و از تمام پتانسیل طبیعی،انسانی خود استفاده میکنند،جدای از رفاه نسبی کوتاهمدتی که فراهم میکند،نمیتواند نویددهنده آیندهای بدون پیامد جدی باشد و حتی همراه با مصائب ویژهای برای انسان آینده خواهدبود.
محدودیت رشد مورد نظر سبزها بدین معنی نیست که جوامع از مسیر حرکت و پیشرفت باز بایستند بالاخص جوامع در حال توسعه که جهت رسیدن به توسعه پایدار و قدم نهادن در این فرآیند میبایست نرخی از رشد را تجربه کنند اما نکته مهم این است که رشد بیوقفه،حرکت بر مدار انسانمحوری بدون توجه به طبیعت و نگاه ابزاری بدان نه تنها پیشرفت را ممکن نمیکند بلکه مسیر دستیابی به توسعه را نیز مختل مینماید.
انسانمحوری بدین معناست که تنها زمانی نگران دخالت در محیطزیست شویم که این دخالت بر فرآیند زندگی بشر تاثیر منفی گذارد.از طبیعت به عنوان منبع بیپایان و ماندگار که ملزم به تامین نیازهای بشر است یاد کرده و در مورد آن هیچ نگرانی اخلاقی نداشته باشیم؛این نوع نگاه در قالب نگرش خوشبینانه کورنوکوپیانیستی میگنجد.نگرشی که معتقد است طبیعت به عنوان منبع لایتناهی در خدمت انسان مصرفگرا است.بشر با تکنولوژی و امکاناتی که در دسترس دارد علاوه بر بهره کافی از آن میتواند با پیشرفت صنایع خود مانع تخریب محیط زیست و طبیعت شده و آن را احیا کند.تاثیر نگاه انسانمحورانه به محیط زیست و طبیعت را در جهان اموز شاهدیم.انسانی که طبیعت را ملک خود تلقی کرده و به هر نحوی که منفعت او و همنوعان آن را تامین کند در محیط خود دست به تصرف میزند.نگاهی به رخدادهای طبیعی کنونی در این روزهای کشور شاهد این مدعا است.
در قرن اخیر تاثیرات اقدامات انسانی بر محیط رودخانهها افزایش یافته و بالابردن پتانسیل افزایش سیلاب را در پی داشته؛امری که نمیتوان آن را انکار کرد.سدسازی،سدبندی،خاکریزی و مسائلی از این دست نه تنها الگوی طبیعی رودخانهها را تغییر داده بلکه دامنه نوینی برای مسئله سیل ایجاد نمودهاست.تغییراتی که ااقدامات انسانی منجر به آن میشود،میتواند سطح و یا مناطق متاثر از سیل را افزایش و یا کاهش دهد.فرآیندهایی که متاثر ازاقدامات انسانی هستند طی چنددهه گذشته،تغییرات بزرگی را موجب شده؛تغییر در استفاده از زمین،جنگلزداییهای گسترده در مناطق آبریز و گسترش فعالیتهای انسانی در دشتهای سیلابی تاثیرات ناخوشایندی بر محیط رودخانه دارد.
بروز سیل به عنوان رخدادی طبیعی نشات گرفته از عوامل چندی است از جمله عواملی چون بارشهای شدید،طغیان رودخانهها،تخریب سدها،سونامی و طوفانهای مهیب،وجود کانال ها و حوزه عبور آب با شیب تند که با کمبود و از بین رفتن پوشش گیاهی ارتباط مسقیم دارد.باید اشاره داشت که وجود پوشش گیاهی به کم شدن شدت جریان آب و جلوگیری از وقوع سیل کمک کرده و بدین ترتیب کمبود و نبود پوشش گیاهی مساوی است با نبود نیرویی جهت کنترل آب.این مسئله در دوره بعد از خشکسالی مهم است.در واقع نبود پوشش گیاهی پس از خشکسالی میتواند موجب بروز سیل شود که با بروز بارندگیهای شدید این رخداد تشدید میابد.عامل مهم دیگر که از علل اصلی بروز سیل است حوضه زهکشی شهری است.در این خصوص باید گفت که در مناطق بزرگ شهری به هنگام وقوع بارشهای سنگین حوضه مورد نظر جهت تخلیه و خروج حجم بارش نتوانند این حجم زیاد را تحمل کرده در نتیجه موجب وقوع سیل در مناطق میشود.
گسترش اقدامات انسانی جهت برآورد نیازهای خود باعث تغییر در خصایص پوشش گیاهی زمین شده؛باید توجه داشت که فرآیند طبیعی به گونهای است که هماهنگی میان گیاه و خاک موجب ذخیره باران میشود اما در مناطقی که این پوشش چه جهت ساختوساز و چه برای کشاورزی پاک شود تسریع روند روانابها را به همراه دارد امری که با تعدی شهرها به سایر زمینهای غیر مسکونی جهت ساخت جاده و ساختمانها شدت یافتهاست.
در واقع دخالت و تصرف انسان در محیط طبیعی خود یکی از علل اصلی بروز مصایب محیط زیستی است.اگر از علل کاملا مستقیم نباشد تاثیرات آن همچون اثر پروانهای بر رخدادهای طبیعی جهان امروز قابل مشاهده است.
مسئله دیگر که قابل ذکر است تسلط نگاه دولتمحوری است.در این رویکرد همکاری و مذاکره میان کسانی که وظیفه حراست از محیط زیست را دارند وجود نداشته،جهت حل مسائل محیط زیستی صلاحیت تنها در اختیار دولت و دولتمردان است.نوع مدیریت در این رویکرد،مدیریتی کاملا منسجم و جامع و همهشمول نیست.در واقع حرکت طبق این رویکرد موجب میشود که افراد خود را در یک فرآیند سازمانی،دولتی جهت حفظ محیطزیست ببینند و تنها در صورتی اقدام به این کار میکنند که ضمانت اجرا محکم و یا عرصه تشویق و تنبیه حاکم باشد حال آنکه حیطه حفاظت از طبیعت میبایست امری خودجوش،داوطلبانه،برانگیخته از فرهنگ ترویجیافته و آموزش بنیادی باشد.
اگر انسان امروز به دنبال حیات پایدار و شکوفایی خود در قالب طبیعت است میباید ارزشهای بنیادی کنونی که ریشه در نگاه منفعتمحور او دارد را تغییر داده و نوع رابطه خود با جهان پیرامون را از رابطه مسلط و تحت سلطه بیرون آورد و از حرکت بر روی خطوط قرمز طبیعت و زمین دوری گزیند.این امر نیازمند آموزش بنیادی،ترویج فرهنگی مبتنی بر اصول حفظ محیط زیست است؛امری که تلاش و توجه یکایک آحادبشر را میطلبد.روز طبیعت تنها نمادی برای تکریم،توجه و حفظ این منبع حیات است،گرامیداشت آن فرآیندی است همهجانبه و مستمر که نیاز به توجهی همهشمول دارد.
ندا کهریزی
کارشناسی ارشد روابط بین الملل
دیدگاه تان را بنویسید