سال 98 سال تصمیم بزرگ است
احمد غلامی . سردبیر روزنامه شرق نوشت:ایران بعد از ضربالاجل 60روزه در شرایط «تصمیم بزرگ» قرار دارد؛ تصمیمی که میتواند آینده کشور را رقم بزند، آیندهای که چندان دور نیست. آینده خیلی نزدیک به اکنون. مانند مادر آبستنی که هم باردار گذشته است، هم حال و آینده. حاملِ همزمانی دردناکِ این زمانهاست. گذشته تاریخی ایران، درست یا نادرست چنان به اکنونِ ما پیوند خورده که رودررویی با آینده را اجتنابناپذیر کرده است. در مقاطع مختلفی از تاریخ گذشته ایران مسئولان ناگزیر شدند با آینده رودررو شوند. استراتژی تأخیر در تصمیم، استراتژی رایج سیاست دنیاست که با دستکاری حال، آینده اثرگذاریاش را از دست میدهد؛ اما در همزمانی گذشته، حال و آینده ناگزیر باید تصمیم گرفت و دست به انتخاب زد. انتخاب یعنی حذف. حذف چیزهایی که شاید دلبسته آن باشیم. حذف این دلبستگی یعنی «هزینه فرصت»؛ چیزی را هزینه میکنید تا فرصتی را به دست آورید. معنای «تصمیم بزرگ» در همین رویکرد نهفته است. آنچه تصمیمگیری را سخت میکند، باور به یک گفتمان است. در همزمانی زمانها که منجر به تصمیمهای بزرگ میشود یا باید دعوت به مقاومت کرد یا مذاکره. این موقعیت در تاریخِ نهچندان طولانی انقلاب اسلامی بیسابقه نیست. تسخیر نابهنگام سفارت آمریکا و آزادی نابهنگامتر گروگانها و پایاندادن به جنگی که نابهنگام آغاز شد و شاید نابهنگام به اتمام رسید، نمونههای بارز این وضعیتها هستند. تاریخ ما مملو از «تصمیم بزرگ» است، تصمیمهایی که گاه بهنگام یا نابهنگام بودهاند. اکنون با فاصلهگیری از همزمانی زمانها بهراحتی میتوانیم مصدق و کنشهای سیاسیاش درباره ملیشدن صنعت نفت را قضاوت کنیم. اینک عملکرد خامدستانه رضاشاه در تغییرات و تحولات اجباری اجتماعی که همان موقع هم ناممکن بود، مضحک به نظر میرسد. تصمیمهای مضحکی که بسیاری با اقتدار پشت آن ایستادند. کشف حجاب اجباری در عرصه اجتماعی همانقدر مضحک بود که اصرار و پافشاری اغراقآمیز رضاشاه در کشیدن راهآهن سراسری به همه نقاط ایران. به گواه تاریخ
260 میلیون دلاری که در همه صنایع سرمایهگذاری شده بود، معادل پول سرمایهگذاریشده در راهآهن سراسری بود. این سرمایهگذاری توان توسعه صنعتی کشور را تحلیل برد. بخش دولتی به خاطر بالابودن هزینه تولید و سود اندک، زیانده بود و همه کارخانههای دولتی ضرر میدادند. هرچند ایرانِ دوران رضا شاه در قیاس با دوران قاجار به پیشرفتهای بزرگی دست پیدا کرده بود؛ اما همچنان در دهه 1310 از سایر کشورهای خاورمیانه نظیر ترکیه و مصر عقبتر بود. نکته اساسی در این گواه تاریخی جاماندگی ایران از ترکیه و مصر است، آنهم در دورهای که بسیاری به آن میبالند؛ چون به آن دلبستگی ایدئولوژیک دارند. بازگردیم به همزمانیِ زمانها، موقعیتی که در آن ناگزیر باید تصمیم بزرگ گرفت و با انتخاب دست به حذف زد، هزینهای داد تا فرصتی ایجاد شود. تلخترین تصمیمهای تاریخی زمانی گرفته شدند که با ناگزیری، اکراه و ناباوری همراه بودند. باورنداشتن به همزمانی زمانها و ناهمزمانی با آنچه در پیشروی اصحاب قدرت است؛ چنین بود مشروطه ناکام. همزمانی زمانهای طبقات اجتماعی در مقابل ناهمزمانی دربار و عوامل آن قرار گرفته بود و شاهان (مظفرالدین شاه، محمدعلی شاه) و درباریان مانند گذشته در سیطره رؤیاهای معرفتشناختی خودشان بودند و بیخبر از تحولاتی که در طبقات اجتماعی رخ داده بود، ابتدا روبهروی جنبش ایستادند و بعد تن به شکست دادند و چون به مشروطه باور نداشتند، تلاش کردند آن را به شکست بکشانند تا بر خاکستر رؤیاهای یک ملت حکومت کنند. این همان نابهنگامی معرفتی است. در تصمیم بزرگ، همزمانی معرفتی نکته اساسی در تصمیمگیریهاست. اغلبِ تصمیمهای نادرست از دل این ناهمزمانی معرفتی سر برمیآورد. ایستادن در برابر خواسته مردم در جنبش مشروطهخواهی در همه شئون آن از سر قدرتطلبی نبود. در کنار قدرتطلبان قاجار و دربار طیفهای گوناگونی از روحانیون و روشنفکران در ناهمزمانی کامل با مردم به سر میبردند. گاه از جنبش مردمی عقبتر بودند و گاه از آنان جلوتر و جلوترها درصدد بودند که با سزارین، ملتی را همزمانِ خویش کنند.
ازهمینرو است که مشروطه چنین جذاب است و در پس پشت تضادها و حوادث آن درسهای بسیاری برای سیاستورزی کنونی ایران وجود دارد.اینک ایران سال سخت 1398 را پیشرو دارد که این سال هم بهسرعت به تاریخ خواهد پیوست. سالی که به گواه بسیاری از تحلیلگران سیاست داخلی و خارجی ایران، سال سرنوشتسازی است. اینبار سرنوشت ملت ما چگونه رقم خواهد خورد. ملتی از طبقات گوناگون و طیفهای متکثر که بیش از هر چیز دغدغه امنیت، رفاه و آرامش را دارند و از منظر آنان دستیابی به این خواستهها تندادن به ذلت نیست. شاید این مطالبات همهجانبه است که سیاست در ایران را دشوار و پیچیده کرده و قربانیان بسیاری در سیاست گرفته است. مردمی که چندان سختکوش نیستند؛ اما رؤیاهای بزرگی در سر دارند. خواهان رفاه و آرامشاند؛ اما نه به هر قیمتی. صبورند؛ اما صبرشان هم حدی دارد. این تضادها، تیغ دو دمی است که گاهی به نفعشان تمام میشود و گاه به ضررشان. مردمِ سال 98 با تضادهای بیشازاین دست به گریبان هستند و همین تصمیمگیری را در عرصه سیاست داخلی و خارجی سخت و سرنوشتساز کرده است. سال 98 سال «تصمیم بزرگ» است؛ تصمیمی که هرچه باشد، الزاما همگان را راضی نخواهد کرد. چه این تصمیم بزرگ اصرار به مقاومت و پافشاری در خواستههای برحق هستهای ایران باشد و چه راهیابی به مذاکره برای محدودشدن آن. آنچه در اینجا مهم است، خودِ تصمیم است. تصمیمی که همزمان با مطالبات مردم باشد و فاصله معرفتی عمیقی با خواستههای آنان نداشته باشد و دیگر آنکه بر مبنای درک درست از همزمانی زمانهای گذشته، حال و آینده صورت گیرد. اکنونی که ما وارث آن هستیم، از گذشتهای است که خود آن را ساختهایم. پس این تصمیم بزرگ هرچه باشد، با این فرض همراه است که ما باز هم وارث نتیجه آن خواهیم بود، چه درست و چه نادرست. این تصمیم بزرگ باید گرفته شود. تصمیمی که پیش از هر چیز برای مردم است. تصمیمی که گرفته میشود، چندان مهم نیست،. زمان تصمیم مهم است؛ زمانی که همزمان با زمانها باشد.
دیدگاه تان را بنویسید