حسن روحانی گفت خاتمی رئیس جمهور شود، شش ماهه برش می دارند/خاطرات جنجالی منتشر نشده فائزه هاشمی
در سفری که در مهرماه ۱۳۷۴ به همراه بابا به کشورهای فیلیپین، بنگلادش و ویتنام داشتیم، آقای حسین مرعشی در مورد شرکت در انتخابات و ایجاد گروه جدید و این که مرا به عنوان یکی از کاندیداها مطرح کرده اند، صحبت کرد و از من خواست که با این موضوع مخالفت نکنم.
بخش های از خاطرات جنجالی منتشر نشده فائزه هاشمی:
در سفری که در مهرماه ۱۳۷۴ به همراه بابا به کشورهای فیلیپین، بنگلادش و ویتنام داشتیم، آقای حسین مرعشی در مورد شرکت در انتخابات و ایجاد گروه جدید و این که مرا به عنوان یکی از کاندیداها مطرح کرده اند، صحبت کرد و از من خواست که با این موضوع مخالفت نکنم. سؤال کردم نظر بابا چیست؟ ایشان گفت اسامی را به آقای هاشمی داده ایم و تاکنون مخالفت نکرده اند، بنابراین اگر ایشان از تو سؤال کرد قبول کن. گفتم که باید نظر بابا را بپرسم و قضیه به همین جا ختم شد. تا به حال، به طور جدی در مورد نمایندگی فکر نکرده بودم. همیشه فکر می کردم که اگر زمانی به مجلس بروم، روی صندلی مجلس خوابم می گیرد. احساس می کردم که نمی توانم ساعت ها یک جایی حرکت بنشینم و گوش کنم. بعد از این جریان و با توجه به پیشنهادهایی که از سوی افراد مختلف با موقعیت های مختلف مبنی بر کاندیدا شدن رسیده بود، و از آن جایی که سال ها در ورزش بانوان و مسائل اجتماعی فعالیت داشتم، و با کمک دیگران توانسته بودم موفق باشم و جایگاهی را بین جوانان به دست بیاورم، روی این قضیه خیلی فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که اگر علاوه بر پایگاه های موجود بتوانم در مجلس نیز باشم قدم های بزرگتری برخواهم داشت. از طرف دیگر می دیدم امور در کشور به سمتی در حرکت است که برنامه های بابا کمرنگ یا تعطیل شود. فکر کردم که اگر در مجلس باشم می توانم در این زمینه نیز حرکت کنم. در نهایت کاندیداتوری ام را به تصمیم بابا واگذاشتم. دیگر صحبتی نبود تا دو ماه قبل از انتخابات که کارگزاران اولین بیانیه خود را با نام خدمت گزاران سازندگی انتشار دادند و همان ابتدا با واکنش شدید جناح راست مجلس مواجه گردید. تا آنجا که آقای موحدی ساوجی اعلام کرد اگر لازم باشد رئیس جمهور را نیز استیضاح خواهیم کرد. در همان ایام، آقای مرعشی گفت بابا مخالف این است که نام من در لیست باشد و من خودم باید با او صحبت کنم. در صحبتی که با بابا داشتم نظر ایشان را در مورد کاندیداتوری خودم خواستم و ایشان گفت من در مجموع مخالفتی ندارم ولی کسانی که تو را معرفی می کنند، چون منتسب به من هستی، باید معتبر باشند؛ و حالاصبرکن و ببینیم تکلیف چه می شود؟
قرار شده انصار حزب الله جلوی دفتر من تجمع کنند
۱۰خرداد ۱۳۷۵: اطلاع یافتم که قرار است انصار حزب الله روز شنبه و یکشنبه جلوی مجلس جمع شوند و مشکل و هیاهو ایجاد کنند و از ورود عده ای از نمایندگان از جمله من به مجلس جلوگیری کنند تا کارگزاران را از اکثریت بیندازند. همچنین اطلاع دادند که قرار شده انصار حزب الله جلوی دفتر من تجمع داشته باشند.
مامان معتقد است که من به خاطر بابا دارم فدا می شوم
۱۲ خرداد۱۳۷۵: ساعت شش و نیم مونا را برای درس خواندن بیدار کردم و خودم برای رفتن به مجلس آماده شدم مامان زنگ زد و اطلاع داد مراسم آغاز به کار مجلس هشت و نیم شروع می شود و زود نرو صبحانه خوردم و نزدیک به هشت راه افتادیم. مونا مرا از زیر قرآن رد کرد. با اسکورت بابا تماس گرفتیم و سر بزرگراه مدرس به آن ها ملحق : شدیم. سر ساعت هشت ونیم با بابا و مامان به مجلس رسیدیم. مراسم شروع شد. جای زنان نسبتا خوب بود. با دو-سه صندلی فاصله پشت بابا قرار داشته و در پشت وزرا برنامه با پیام آقای خامنه ای و گزارش وزارت کشور و سخنرانی بابا شروع شد. طولانی و خسته کننده بود. نزدیک یازده تمام شد. قبل از رفتن با بابا صحبت کردم. می گفت در حال حاضر آرام حرکت کن تا حساسیتی ایجاد نشود. فرماندهان نیروی انتظامی از صبح در دفتر من رفت و آمد می کردند تا کارهای امنیتی را برای بعدازظهر و حضور حزب الله شمیران در برابر دفتر من تدارک ببینند. متأسف بودم که خودم در مجلس بودم و نمی توانستیم آن جا باشم. آمده بودند و در خیابان زعفرانیه جلوی پارک تجمع و سخنرانی کرده بودند و در زمان حمله به من، نیروی انتظامی سیم های بلندگو را قطع کرده بود. تعدادی را نیز دستگیر کردند. مامان نیز رفته بود. مامان معتقد است که من به خاطر بابا دارم فدا می شوم و از این قضیه بسیار ناراحت است و عصبی بعد از دفتر به باشگاه فرهنگیان برای شرکت در جلسه کارگزاران رفتم که جلسه تمام شده بود و برای شام رسیده بر روی اعضای هیئت رئیسه توافق وجود داشت. تعداد بسیار خوبی آمده بودند حدود ۱۳۰نفر در خبرها آمده بود که بین ۱۳۰ تا ۲۰۰ نفر از انصار حزب الله کارت گرفته اند که فردا همزمان با انتخاب هیئت رئیسه به مجلس بیایند. هدف این است که در مجلس رعب و وحشت ایجاد کنند تا روی نتیجه انتخابات هیئت رئیسه اثر بگذارند. آقای کرباسچی در جلسه افتتاح نبود. جایش خیلی خالی بود چرا که زحمت زیادی در انتخابات کشیده بود. به نظر من کارگزاران باید خودشان را مدیون ایشان بدانند. خانم دکتر وحید دستجردی به نظر می آمد که شرمنده بود و رو نشان نمی داد که احوال پرسی کنیم نه با من، نه با مامان. ولی بالاخره ساعت هفت شب این برخورد صورت گرفت. امروز با یک کت روشن و سبز و با شلوار گرم به مجلس رفتم و مخصوصا بسیار شیک رفتم تا چشم دشمنان را کور کنم و حرص شان را در بیاورم که مامان اعتراض داشت که چرا با این لباس آمده ام و خودت تنت می خارد. روز جالب و تاریخی برای من بود و مثل شاگردی بودم که برای روز اول به مدرسه می رفت.
بابا نظرش این بود که ماروی حبیبی کار کنیم
۳۰ دی ماه ۱۳۷۵: با بابا در مورد انتخابات ریاست جمهوری صحبت کردم. بابا نظرش این بود و گفت آقای خامنه ای نیز خواسته اند که آقای حسن حبیبی با آقای حسن روحانی به میدان بیایند و ما روی حبیبی کار کنیم و هر کدام به مرحله دوم راه یافتند آن یکی از دیگری حمایت کند. درباره کاندیداتوری آقای ولایتی، بابا اعتقاد داشت که چون از نظر سیاسی با جناح راست است، نخواهند گذاشت که کاندیدا شود ولی از نظر فکری معتدل است بابا اعتقادی به حمایت از خاتمی نداشت، به دو دلیل که البته تحلیل من است. یکی به خاطر این که بابا به وحدت خیلی معتقد است و دوم به خاطر این که چپ ها دور و بر ایشان را گرفته اند.
روحانی معتقد است خاتمی رئیس جمهور شود، شش ماهه برش می دارند
۱ اسفند ۱۳۷۵: به دفتر آقای روحانی با علی عمو با نیم ساعت تأخیر رفتم. صحبت های بابا را مطرح کردیم. قرار بر این شد که اول روی حبیبی و دوم روی ولایتی کار کنیم آقای روحانی و معتقد است اگر خاتمی رئیس جمهور شود. مقابله صورت می گیرد و شش ماهه باید برش دارند. دو ساعت صحبت ها طول کشید و در مورد روحانی نیز معتقد بودیم که برای ریاست مجلس فقط کاندیدا بشود و در صورت نبودن آقای ناطق. رئیس مجلس بشود. قرار شد اگرنه حبیبی و نه ولایتی از هیچ کدام کاندیدا نشدند، آقای روحانی با آقای خاتمی در مورد برنامه هایش صحبت کند و راه را برای ائتلاف کارگزاران آماده کند.
دیدارم با حبیبی برای تشویق او به کاندیداتوری
۱۱ اسفند۱۳۷۵: نزد آقای حبیبی رفتم تا در مورد کاندیداتوری و حضور ایشان در انتخابات صحبت کنم به دلایل ذیل: یکم اعلام تمایل رهبری برای کاندیداتوری ایشان، دوم خطر جدی تقابل جامعه روحانیت و مجمع روحانیون در صورت پیروزی آقای ناطق نوری با آقای خاتمی سوم نزدیکی ایشان به آقای هاشمی و آمادگی مردم طبق نظرسنجی ها برای رای به ادامه این فکر، و این که تبلیغ ایشان کار زیادی نمی خواهد. چهارم ادامه برنامه آقای هاشمی ایشان نگرانی داشت که با کاندیداتوری اش حمله به ایشان از اکنون آغاز شود و حمله به سازندگی را دنبال بیاورد. جواب دادم این طور نیست و الان هر دو گروه از سازندگی تعریف می کنند و به علت اوج محبوبیت آقای هاشمی حمله به سازندگی منتفی است تجربه خود از سفرها و استقبال مردم را گفتم آمادگی ستادهای کارگزاران در استان ها و نظرسنجی ها را گفتم خطرات حضور در دو گروه و انحصار و از بین رفتن تلاش های آقای هاشمی را گفتم. فرض پیروزی مجمع روحانیون را گفتم و این که آقای هاشمی را مقصر می دانند و به موقع انتقام خواهند گرفت. در نهایت احساس تکلیف در مقابل آقای هاشمی و تمایل آقای هاشمی به این کار را گفتم. به نظر آمد خلع سلاح شده و دیگر استدلالی برای گفتن ندارد: الا این که انگیزه برای این کار ندارد و و قدرت تعامل و پیش بردن نظر خود در بالامثل آقای هاشمی را ندارد. قرار شد ایشان دوباره فکر کند و من نیز با بابا صحبت کنم. آقای خاتمی به آقای نجفی زنگ زده و تقاضای مذاکره با کارگزاران را کرده امشب جلسه دارند و قرار است فقط اعضای اصلی کارگزاران باشند. از آن جایی که آقای ری شهری نیز اعلام کرده در صورت آمدن آقای حبیبی انصراف خواهد داد و خانه کارگر نیز مشکل ما را با آقای خاتمی دارد. از حبیبی حمایت خواهند کرد و شانس آقای حبیبی کم نخواهد بود.
خاتمی گفته از برخی افراد چپ که تند هستند استفاده نکرده و نخواهد کرد
۱۲ اسفند ۱۳۷۵: با على صحبت کردم و با هم نزد عمومحمد رفتیم. صحبت با آقای خاتمی بد نبوده است. آقای خاتمی اولا گفته که اگر آقای حبیبی بیاید و هیچ کس هم از ایشان حمایت نکند، کنار نخواهد رفت. ثانیا اعلام کرده که برای برنامه هایش قطعا با کارگزاران مشورت خواهد کرد و نظر آن ها بسیار مهم است و گفته که تاکنون از برخی افراد چپ که تند هستند استفاده نکرده و نخواهد کرد. در عین این که روابط دوستانه دارد و حرف آن ها را نیز می شنود. صحبت با عمو در این باره بود که اگر آقای خاتمی باشد. آقای حبیبی احتمال رأی آوری کمی دارد و این ریسک را دارد و نباید این کار را کرد. آقای حبیبی نیز تلویحا گفته که با حضور آقای خاتمی نخواهد آمد. بعد از آن نزد آقای مهاجرانی رفتیم و آن جا نیز این صحبت ها انجام شد. مهاجرانی طرفدار خاتمی است و نظر نهایی اش این بود که باید نزد آقای هاشمی برویم و در نهایت با ایشان مشورت کنیم.
بابا خطر چپ ها را کمتر از راست ها نمی داند
۱۷ اسفند ۱۳۷۵: در مورد ریاست جمهوری بابا نظر داشت که آمدن آقای حبیبی قطعا منتفی است به خصوص با کنار نرفتن آقای خاتمی. شاید اگر رهبری رسما از آقای حبیبی بخواهد بیاید، او کاندیدا شود، که این کار نیز بعید است و اگر کارگزاران از آقای خاتمی حمایت کنند، جریان مقابل برای رفع این خطر حداکثر می توانند ولایتی را وارد میدان کنند. بعد پرسیدم که آیا بابا از آمدن خاتمی به خاطر مواجهه در بالا احساس خطر دارد که بابا گفت احساس خطر ندارد. چرا که نمی تواند، و به فرض که بتواند و بکند، فوری عزل می شود لذا خطری وجود ندارد. بابا خطر چپ ها را کمتر از راست ها نمی داند. انحصارطلبی ها و کارهای بدشان (راستی ها) را گفتیم. بابا گفت این ها را از چپی ها یاد گرفته اند. درباره این شرط که آقای خاتمی معاون اول را از کارگزاران بگذارد، صحبت شد. در جواب این که اگر کارگزاران به توافق نرسند نزد آقای هاشمی بروند، نیز بابا گفت من که نمی خواهم از کسی حمایت بکنم، لذا نمی توانم اظهارنظر بکنم.
بابا گفت نمی خواهم از کاندیدایی حمایت کنم
۱۹ اسفند ۱۳۷۵: با بابا در مورد ملاقاتش با کارگزاران صحبت کردم که بابا گفت به دلیل این که نمی خواهم از کاندیدایی حمایت کنم و ملاقات کارگزاران با من به معنی مشخص شدن این امر است، اگرچه ملاقات را دادم ولی گفتم به تصمیم جمع عمل کنند.
دیدار با ابطحی در صبح پیروزی
3 خرداد ۱۳۷۶: سفری به لبنان برای ورزش داشتم. آقای ابطحی که مدیر صداوسیما در لبنان است و از دوستان بسیار نزدیک آقای خاتمی است نیز آنجا بود. در مورد انتخابات صحبت شد و آقای ابطحی گفت که باید با بابا صحبت کنم و تلاش کنم آقای خاتمی و بابا در اداره مملکت مشارکت داشته باشند و بابا آقای خاتمی را ول نکند. من گفتم که این نقش را آقای خاتمی باید خوب ایفا کند. چون بابا معمولا به کار کسی کار ندارد و در کارهای دیگران دخالت نمی کند. من نیز از یک ائتلاف فراجناحی گفتم و این که آقای خاتمی این گونه عمل کند و مجمع روحانیون نیز حواس شان باشد چون ما نزد مردم قسم خورده ایم که با پیروزی آقای خاتمی، جناح چپ حاکم نمی شود. آقای ابطحی گفت که آقای خاتمی دارد دنبال دو وزیر زن می گردد. به آقای خاتمی سلام رساندم و خواستم که تبریک من را به ایشان برساند.
نگران بودند به جلسه استیضاح مهاجرانی نرسم
۱۱ اردیبهشت ۱۳۷۸: از هشت صبح امروز استیضاح آقای مهاجرانی در مجلس شروع و می شود. به راه افتادم. سر چهارراه قیطریه در آینه دیدم که یک سوسک روی سرم است. با وحشت تمام سوسک را توسط موبایل به عقب پرتاب کردم، از وحشت داشتم قبض روح می شدم. بعد از چهارراه ماشین را کنار زدم و به آقای حسینی، محافظ بابا، زنگ زدم که سریع خودش را برساند. بیرون ماشین ایستادم. یک ربع طول کشید که رسید و سوسک را کشت و از ماشین در آورد. به همین دلیل دیر به مجلس رسیدم و باعث شد آقای حسین مرعشی نگران بشود که نکند من نیایم و زنگ بزند. جلوی در مجلس در خیابان سپه انصار حزب الله اجتماع کرده بودند. استیضاح تا پنج و نیم بعداز ظهر طول کشید. تقوی، حسینی اخلاق در خانواده، حسینی نماینده رفسنجان و عظیمی صحبت کردند و مطالب بی سروته و غیرمهمی عنوان کردند و همگی دروغ. مهاجرانی دو ساعت صحبت کرد، بسیار زیبا و مستدل و منطقی و محکم و آمیخته با آیات و روایات و اشعار و تاریخ مجلس خیلی تحت تأثیر قرار گرفت. تقوی در صحبت خود اشاره به مطالب روزنامه زن به عنوان دین ستیزی کرد. در مطلبی گفته شده که مردان چرا باید چند زن بگیرند و زنان نمی توانند چند شوهر بکنند. مطلب را برایم ارسال کردند اصلا چنین چیزی نبود. بایستی تذکر آیین نامه ای می دادم. مهاجرانی نظرش این بود که در یادداشتی این را بنویسم و بدهم تا آقای ناطق از جایگاه رئیس بخواند. آقای ناطق نیز خودش همین را گفت. اما سیاسی عمل کرد. بدون این که مثل بقیه که در صبح تذکر آن ها را خوانده بود، اشاره به مطلب آقای تقوی کند و سپس مطلب مرا بگوید، فقط مطلب روزنامه را طوری خواند که هیچ کس نفهمید جریان چه بوده است؟ رفتم بالا و به آقای ناطق اعتراض کردم. نیم ساعت بعد آقای ناطق فقط مطلب آقای تقوی را گفت، بدون جواب من و باز هم باعث شد که کسی نفهمد جریان چه بوده است. البته خودم به این ماجرا در مصاحبه مطبوعاتی اشاره کردم. خیلی اوقات این سیاسی کاری ها با بی اخلاقی همراه است.
دیدگاه تان را بنویسید