تقی آزاد ارمکی:جریان اصلاحطلبی خسته است
فارغ از خلف وعدههای حسن روحانی نسبت به خواستهای عمومی، اختلافات دو حزب بزرگ اتحاد و کارگزاران در پی رخداد پیرامون نجفی در جریان اصلاحات و نیز یاس بخشهایی از جامعه، فضای نسبتا مبهمی در رابطه با سرنوشت اصلاحطلبی در ایران بهوجود آورده است.
روزنامه آفتاب یزد : برخی بر این اعتقادند که اصلاحطلبی با توجه به شرایط کنونی به بن بست رسیده است. عدهای هم بر این اعتقادند که مناقشات درون جناحی این جریان به مفهوم رویدادهای جدید و مطلوب است و باید آن را به فال نیک گرفت و از این رخدادها در جهت بازنگری اصلاحات بهره برد. بر این اساس، آفتاب یزد درباره مشکلات اصلاحات در جامعه، مناقشات درونجناحی اصلاحطلبان و ضرورت حضور در انتخابات و رویکرد این جریان در انتخاباتهای اخیر با تقی آزاد ارمکی جامعهشناس و استاد دانشگاه به گفتوگو پرداخته است که در ادامه آن را میخوانید.
فارغ از خلف وعدههای حسن روحانی در دو سال اخیر، عمده ترین مشکلات اصلاحطلبی در جامعه چیست و چه چیز این جریان را از اصولگرایی متمایز و با طیفهای مختلف اجتماعی پیوند میدهد؟
به طور کل، سه تعبیر درباره اصلاحطلبی وجود دارد اما در مقطع کنونی از این جریان بیشتر به عنوان، یک نیروی بیرونی اطلاق میشود. با توجه به اینکه مقوله اصلاحطلبی از مشروطه تاکنون در کشور جریان داشته، شاید تنها دوره تاریخی ایران است که اصلاحطلبی با اصلاحطلبان تعریف میشود که این خود دارای محاسن و معایبی است. اما حسن آن در این است هر فردی که بخواهد درباره این جریان تامل کند در وهله نخست نگاهش روی شاکله نیروی اجتماعی و ویژگیهایش این جریان خواهد بود و میتواند با ارجاع به یک نیروی اصلاحطلبی، جریان اصلاحات را مورد نقد قرار دهد. اما ضعف تعریف اصلاحطلبی در اصلاحطلبان به این است که اصلاحطلبی به یک تیپ خاص از نیروها در این جریان محدود میشود. زیرا یک اصلاحطلبی به مفهوم کنش سیاسی و همچنین اصلاحطلبی به معنای جریان فکری و اجتماعی در کشور وجود دارد که هر یک از یکدیگر متفاوت است. اما به دلیل قدرت رهبران اصلاحطلب با یکدیگر همگرا شده است. ولی در فرآیند شکل گیری اصلاحطلبی در ایران از یکدیگر منفک و متمایز و در عین حال با یکدیگر مرتبط هستند. به طور مثال یک تامل بنیادی در باب اصلاحطلبی اصلاح گرایی در مناسبات اجتماعی، فرهنگی و زیست تا بنیادگرایی وجود دارد. اما این بنیادگراها در کجا و چه حوزهای حضور دارند؟ به همین دلیل باید گفت که اصولگرایی بر اصول خاصی استوار است. اما اصلاحطلبی ورژنهای جدیدی از زیست اجتماعی را توضیح میدهد. از این رو، عمده ترین دغدغه اصلاحطلبی اجتماعی، فرهنگی و سیاسی؛ گسترده شده حیات زیست اجتماعی است. چراکه اصلاحطلبی به این مهم باور دارد که باید حیات زیست اجتماعی گشایش پیدا کند. اما اصولگرایی در جهت ساماندهی و حداقلی کردن زیست اجتماعی حرکت میکند. بنابراین در اینجا مسئله و دغدغه اصلاحطلبی در حوزه فرهنگ به طور مثال موسیقی تجلی پیدا میکند. اتفاقا اصلاحطلبان بازی اصلی را در این حوزه انجام میدهند. زیرا اصولگرایان حرف چندانی در حوزه فرهنگ و ادبیات ندارند. از این رو میتوان گفت که باز شدن عرصه موسیقی و گشایش فضای اجتماعی یک کنش اصلاحطلبانه است. اصولگرایی به این مسائل اعتقادی ندارد. بنابراین اگر بپذیریم که جامعه ایرانی دغدغههایی در حوزههای آزادیهای اجتماعی،گشایش فضای فرهنگی و رفاه اقتصادی روبرو است و در چنین شرایطی اصلاحطلبان، سطوح متفاوت جامعه را نمایندگی میکنند که ناگزیر به تحقق انتظارات جامعه در مقولههای مذکور هستند. واقعیت این است که مسجد و دین در پشت ساختمانهای عظیم در تهران پنهان شده است. فراغت هم که در خیابان شکل میگیرد. آیا اصلاحطلبی نباید در این مورد راهکاری ارائه دهد که چه کسی باید در شهر کنش سامان دهنده و آگاهی دهنده ایجاد کند؟ مطبوعات در کجای این نظام اجتماعی جا دارد. اصلاحطلبی در حال دعوای فیلترینگ است اما در نظر ندارد که از فضای مجازی کنونی چه جامعه ایرانی ایجاد خواهد کرد. این موارد سوالات مهمی است که اصلاحطلبان باید نسبت به آن پاسخ دهند. اما تاکنون نه تنها نسبت به آن پاسخگو نبودند بلکه حتی اجازه هم نمیدهند که به آن پاسخ داده شود. اصلاحطلبی باید پاسخ دهد که در شهر فردای ایران چه اتفاقاتی خواهد افتاد. ایران با این جمعیت بزرگ با این خشکی سرزمینی و تنوع نیروهای اجتماعی چگونه باید به زیست بپردازد. اصلاحطلبان در مورد خانواده، جامعه و چگونه فکر میکنند؟ اصلاحطلبان باید به این سوالات پاسخ دهند. هزاران موضوع در حوزه اجتماعی وجود دارد که اصلاحطلبان در مورد آن فکر هم نکردند از زنان بیسرپرست گرفته تا کودکان خیابانی کدام یک از این مورد توسط اصلاحطلبان به صورت اجتماعی مورد رصد قرار گرفته است؟
امروز بیش از هر زمان دیگری اصلاحطلبی در حوزه سیاسی به دلیل عدم تحقق خواستههای عمومی با مشکل روبرو شده به طوری که برای بازی در انتخابات پیش رو بارها دچار تردید گشته است، راه خروج از این مشکل و بازگرداندن سرمایههای اجتماعی چیست؟
این جریان قبل از این بارها از عرصه سیاست به بیرون انداخته شده است. چنان که سالهاست اصلاحطلبان رقیب اصولگرایی در حوزه سیاسی محسوب نمیشوند. زیرا اصولگرایی همواره با خود رقابت کرده است. به طور مثال مرحوم آیت اللههاشمی رفسنجانی در دور اول و دوم با کاندیدایی مانند خود به رقابت برخاست و حتی پس از آن هم اصولگرایان با خود به رقابت برخاستند. بنابراین نیرویی که از عرصه قدرت خارج شده، اکنون کار و مسیر بسیار دشوار پیش رو دارد. زیرا این جریان با یک نیروی قدرتمند سیاسی روبروست که در هر عرصهای دست به سناریوپردازی و ماجراسازی میزنند. اصولگرایی فارغ از حوزه فرهنگ، موسیقی و... در عرصه سیاسی نظیر مسئله برجام دست به اقدامات بسیار منفیای زده است. در حالی که اصلاحطلبی همه انرژی خود را صرف بهبود مناسبات بینالمللی میکند اما اصولگرایی به دنبال لغو برجام است. بنابراین اصولگرایی هیچ گاه اجازه بازی به اصلاحطلبی نداده و به بدترین وجه دچارش کرده است. حتی وقتی هم اصلاحطلبی در حوزه سیاست ورود پیدا میکند، ابزارهای جدی برای بازی ندارد. به طور مثال دولت روحانی به هیچ روی اصلاحطلب نیست اما بازی اصلاحطلبی میکند و بعد هم به نام و اعتبار اصلاحطلبی انتخاب میگردد اما با تغییر موضع او، اصلاحات دچار یاس و ناامیدی میشود.
امروز این یاس و نامیدی از همان بازی نامتوازن اصولگرایی و سنگ انداز یها نیست که اصلاحطلبی را دچار خمودگی و سرخوردگی کرده است؟
اصلاحطلبی اتفاقا به عنوان یک پدیده اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی مستمراً در حال بازنگری است. تنها جریانی که با باور اصلاحطلبانه نسبت به خود بازنگری دارد، جریان اصلاحطلبی در ایران است. در حالی که اصولگرایی هیچ گاه دست به چنین اقدامی نزده است. هیچ فردی در میان اعضای جریان اصولگرایی وجود ندارد که دچار تغییر و بازنگری شده باشد، مگر اینکه مانند لاریجانی از این جریان فاصله گرفته باشد. به همین دلیل باید اذعان داشت که مردگی و خمودگی در اصولگرایی بیشتر از اصلاحطلبی است. اصلاحطلبی به این دلیل که مداوم در حال بازنگری و کار زیاد است، احساس خستگی میکند. این جریان همواره از خود میپرسد که آیا کار درستی کردیم.؟ آیا باید باشیم یا خیر؟ در حالی که اصولگرایی در هر شرایطی و با هر هزینهای میخواهد بماند و روشها برایش به هیچ روی اهمیتی ندارد. حال آنکه اصلاحطلبی مرتب در حال باز اندیشی است. به همین دلیل هم کنشگران اصلی اصلاحطلبی مرتب با یکدیگر مناقشه دارند اما اصولگرایان هیچ دعوایی با هم ندارند. به طور مثال ماجرای نجفی منجر به بروز اختلاف میان حزب اتحاد و کارگزاران شد. در حالی که اصولگرایان با وجود این همه اتفاق در سالهای اخیر هیچ گاه دچار اختلاف با یکدیگر نشدند. بنابراین وجود اختلاف نشان از پویایی جریان اصلاحات است. امروز یکی از دغدغههای اصلاحات، عملکرد دولت روحانی و تاثیر آن روی آینده انتخابات و واکنش مردم نسبت به آن است. زیرا اصولگرایان با خود میگویند که در هر صورت اصلاحطلبی را از بازی خارج میکنند و بازی را با خود تنظیم میکنند. اما اصلاحات به دنبال رقیب در انتخابات است و برای وجود رقیب در درون خود مناقشه دارد. به همین دلیل بیشترین مشکلات اصلاحات از خود باور اصلاحطلبیاش نشات میگیرد. در حالیکه اصولگرایان هیچ یک از این مشکلات را ندارند. اصلاحطلبی به همان اندازه که با نیروهای خود مناقشه دارد و نگران عدم تحقق خواستهای عمومی و مسیر دموکراسی خواهی در کشور هم است. البته نکته مهم این است که دموکراسی در ایران تاریخ چندان طولانیای ندارد اما با این همه اصلاحطلبان در این زمینه تلاشهایی انجام دادند که همواره از سوی اصولگرایان به شکست انجامید. در حالی که تاریخ مختصر و محدود دموکراسی خواهی در ایران نیازمند به پاسداری است و باید به پایش ایستاد. اما پاسداری از دموکراسی خواهی نیاز به تلاش دارد و هزینهاش را ناگزیر اصلاحطلبی باید بپردازد، آن هم به این خاطر که اصولگرایی به دنبال بازی دموکراتیک در کشور نیست بلکه به دنبال تبعیت است. به هر روی، اصلاحطلبی که به دنبال دموکراسی شفاف است ناگزیر باید هزینه بپردازد. اما این جریان خسته است و جامعه و شرایط سیاسی اجازه باز تولید و ساماندهی مجدد به او نمیدهد. زیرا با توجه به اینکه اصولگرایی هیچ اعتقادی به رقیب ندارد، این جریان همواره به دنبال متهم کردن و حذف جریان رقیب بوده است. به طور مثال در دوره احمدی نژاد بسیاری از نیروهای موثر از عرصه کنشگری سیاسی کشور خارج شدند. بنابراین اگرچه اصولگرایی به دنبال حذف رقیب است اما اصلاحطلبی هم بدون وجود اصولگرایی مفهوم ندارد. به همین دلیل این جریان باید هزینه خود و نیز بازی رقیب را هم بدهد.
جنابعالی معتقدید که اختلاف میان احزاب اتحاد و کارگزاران در جریان اصلاحات به دلیل مسئله نجفی به مفهوم پویایی است اما این اختلاف در انتخابات پیش رو برای اصلاحطلبان هزینه ساز نخواهد بود؟
تاکتیک مدیریت انتخابات با مناقشه درون اصلاحطلبی تفاوت دارد. روز انتخابات دیگر نباید تاکتیک تفرقه و مناقشه را در پیش گرفت. همه احزاب در جهان قبل از انتخابات با یکدیگر اختلاف دارند تا بتوانند دست به بازنگری و ساماندهی درون جناحی بزنند. به طور مثال جمهوری خواهان و دموکراتها در آمریکا از هم اکنون انتخابات را کلید زدهاند. در ایران نیز باید این بازی داغ باشد و قطعا روایت اصلاحطلبی در ایران روایت تاجزاده نیست. زیرا معیار اصلاحطلبی در ایران تاجزاده نیست اما او یکی از نیروهای اصلاحطلبی تلقی میشود. انتخابات بازی رقابت با اصولگرایی است و در آنجا باید تاکتیک انسجام رای و وحدت کاندیدا داشت. این از ضعف دموکراسی خواهی در ایران است که افراد در سطوح مختلف پزشک، شهردار، مهندس و... در انتخابات شرکت میکنند و یکی از این افراد رئیس جمهور میشود. این یک اشتباه تاکتیکی است به همین دلیل استراتژی اصلاحطلبی باید مورد نقد قرار بگیرد تا پویا باقی بماند.
اکنون یک اتفاقی افتاده است و آنهم اینکه جریان اصلاحات خود میگوید دیگر نباید گفت «تکرار میکنم»؛ آیا اعتراف به این مسئله درست است؟ اساسا چنانچه او بخواهد در انتخابات پیشرو باز هم از این روش استفاده کند، این استراتژی پاسخگو است؟
سخن جریان اصلاحات مفهوم دیگری دارد و اینکه به سادگی کنشی آغاز شد اما به سادگی آن را از بین بردید. به همین دلیل هم دیگر به سادگی نمیشود گفت «تکرار میکنم» و جامعه هم به سادگی «تکرار میکنم» را نمیپذیرد. در واقع جریان اصلاحات با پیام اخیر خود میخواهد بگوید که من هنوز هستم. اگر شرایط اجتماعی و جامعه طلب کرد در این صورت راهکار ارائه میدهم و باز هم تکرار میکنیم. اما در صورتی که جامعه نخواهد سکوت اختیار خواهیم کرد. رهبر جریان اصلاحات میگوید من دچار خطا شدهام و یا اینکه پیروان من به درستی عمل نکردند و به دلیل این ناکامی، مردم مرا ببخشید. این روش بسیار مطلوب است این روش هیچ گاه در بین اصولگرایان مشاهده نشد و مسبوق به سابقه نیست. از آیت الله مصباح تا احمد توکلی هیچ فردی از میان اصولگرایان از جامعه عذر خواهی نکرده است. این عذرخواهی نشان از زنده بودن جریان سیاسی اصلاحات و احترام مردم به این جریان است. از این رو، باید اذعان داشت که اقدام جریان اصلاحات به شدت هوشمندانه بود.
آیا تحول خواهان پذیرای این اعتراف از سوی جریان اصلاحات خواهند بود؟
به طورکل هم اکنون مردم به صاحبان قدرت انتقاد وارد میکنند. در اینجاست که اصلاحطلبی باید به جامعه توضیح دهد که عامل شرایط کنونی چیست؟ اصلاحطلبان باید برای جامعه جا بیندازند که برای عبور از شرایط کنونی دو راه وجود دارد: نخست؛ تخریب ایران و تن دادن به استبداد و استعمار خارجی و راه دوم؛ تن دادن به دموکراسی است. متاسفانه اصلاحطلبان به این مسیر ورود پیدا نکردهاند و به صورت محدود در فضای مجازی این دوگانگی در حال بسط است. اکنون رئیس جمهوی در آمریکا، در قدرت است که صراحتا اعلام کرده به خاطر فلان حادثه اتاق جنگ تشکیل داده و مصوب کرده که چند نقطه ایران را منهدم کند. امروز نیروهای اجتماعی داخلی باید روی این موضوعات بحث کنند. در این صورت نیروهای جدیدی، برای مجاب کردن جامعه جهت شرکت در انتخابات بروز خواهد کرد. امروز آن نیروهایی که از جریان اصلاحات تا روحانی برای تغییر رای دادهاند انگیزه حضور در دور جدید انتخابات را ندارند. به همین دلیل این انگیزه باید توسط نیروهای سیاسی ایجاد شود.
بخشی از اصلاحطلبان معتقدند اگر صادقیها را به مجلس فرستادیم قصد داشتیم صدای اصلاح خواهی را از تریبون مجلس به گوش مردم برسانیم تا این رابطه با مردم قطع نشود اما اکنون با توجه بهوجود فضای مجازی دیگر لازم نیست و صدای جریان تحول خواه به گوش مردم خواهد رسید آیا باید به این مهم در انتخابات پیش رو تن داد؟
طرح این موضوع از سوی هر کسی حتی سعید حجاریان هم کاملاً اشتباه است. نباید بر مبنای اینکه فضای مجازی در اختیار ماست از انتخابات قهر کرد بلکه برعکس قدرت و حضور در قدرت مهم است. اکنون بحث اساسی در این است چرا زمانی که صنعت خودرو را به ایران آوردیم «بی ام و» نیاوردیم و پیکان آوردیم. چراکه واردات پیکان به ایران و عدم واردات «بی ام و» مسیر تکنولوژی و صنعت ایران را تغییر داد. این چه استدلالی است که نیازی به حضور اصلاحطلبان در لایههای قدرت نیست. به طور مثال اکنون لایحهای در مورد اعطای تابعیت به کودکان حاصل از ازدواج زن ایران با مرد خارجی در مجلس وجود دارد، تصویب این لایحه خواست جامعه مدنی است. بنابراین اگر به همین میزان اصلاحطلب در مجلس حضور نداشت قطعاً چنین لایحهای از دستور کار خارج میشد. جامعه مدنی نیاز به نمایندگی در قانون دارد. علاوه بر این، دموکراسی بیش از اینکه امری سیاسی باشد، امری حقوقی است. در نتیجه اصلاحطلبان باید تلاش کنند که تمام قوه مقننه را بگیرند تقنین در جامعه مدنی بسیار مهم است. زیرا قانونگذاری مسیر زیست جامعه را تغییر میدهد. ما نیاز به گفتمان سازی در مناسبات اجتماعی داریم. برای نمونه اگر نمایندگان جامعه مدنی در مجلس حضور داشتند آیا اجازه تاسیس آزاد راه تهران - شمال را میدادند؟ خیر زیرا جامعه مدنی با تخریب محیط زیست با هدف توسعه مخالف است. اصلاحطلبی مبتنی بر جامعه مدنی معتقد است که آزاد راه تهران – جنوب، مسیر اصلاحطلبی محیط زیست ایران را تغییر میدهد در نتیجه باید در مقابل چنین طرحهایی در مجلس ایستادگی کرد.
با این حساب عدم حضور نماینده جامعه مدنی در نهاد تقنینی آن هم در شرایط کنونی احتمالاً مشکلاتی ایجاد خواهد کرد؟
قطعاً همین طور است. زیرا اگر جامعه مدنی در مجلس آینده نماینده نداشته باشد مسیر جامعه ایران تغییر میکند. اکنون در چرخه جابهجایی به تعبیر دیگر بورژوازی در ایران هستیم. به همین علت دعوا بین اقتصاد مقاومتی و رونق تولید ملی در مقابل آوردن جنس بی کیفیت چینی بالا گرفته است. آیا نباید اصلاحطلبی بررسی این مهم را در دستور کار قرار میداد؟ در نتیجه اصلاحطلبان باید در قدرت حاضر باشند تا چانه زنی کنند که این مفهوم جا بیفتد، ایران باید بسیاری از کالاها را خود تولید و در داخل مصرف شود و در این مسیر باید از بورژوازی ایرانی حمایت کرد. در نبود این تفکر اقتصاد در دست افرادی قرار میگیرد که وابسته به غرب هستند و تنها کالایی تولید میکنند که پولش به خارج از کشور میرود. کما اینکه در بحث بازگشت ارز به داخل در 10 ماه گذشته مشاهده کردیم که بسیاری از واحدهای تولیدی ارز ناشی از صادرات خود را به داخل منتقل نمیکنند. دیگر تولید چایی، لیوان و بسیاری از موارد مصرفی داخلی در داخل که کاری ندارد که این موارد را هم حتی از خارج وارد میکنند. امروز 70 درصد کالای نیاز داخلی را میتوان در کشور تامین و از ایجاد دهها بحران جلوگیری کرد. اکنون اصلاحطلبان در کجای این بحث قرار دارند؟
بسیاری اعتقاد دارند که چون قرائت اقتصادی کارگزاران در بین اصلاحطلبان قدرتمند است، اصلاحطلبان نیز تحت تاثیر آنها در حال لیبرال شدن هستند. شاید یکی شدن مشارکتیهای چپ اقتصادی با کارگزارانیهای لیبرال اقتصادی منجر به انحراف اقتصادی در جریان اصلاحات شد. آیا اکنون که با توجه به اختلاف سیاسی میان دو طیف، امکان بازسازی تفکر اقتصادی اصلاحطلب وجود دارد؟
بله، این مورد میتواند نقطهای برای باز سازی عقل معاش اصلاحطلبی باشد اما چندان هم مناسب نیست که از اصلاحطلبی یک صدا بلند شود. اصلاحطلبی در عرصه سیاست، اقتصاد، فرهنگ و مناسبات اجتماعی نمایندگیهای گوناگون و بعضاً متعارض دارد به عقیده بنده، اگر این اختلافها وجود نداشت اصلاحات درجا میزد. تجربه قدرتمندی در توسعه ایران وجود دارد که کلید آن راهاشمی زد و هزینه آن را مرحوم آیت الله هاشمی پرداخت کرد. چراکه در دور دوم هاشمی بود که اصلاحطلب و اصولگرا کمر او را شکست. اصلاحطلبان رادیکالهاشمی را نابود کردند. توسعههاشمی فکت تاریخی در تاریخ معاصر ایران است. اصلاحطلبی اگر این مهم را مفهومپردازی کند، مدلهای جدید توسعه ایجاد خواهد کرد. اکنون بحث اقتصاددانهای نهاد گرا و لیبرال در ایران به وقوع پیوسته که به باور من راه به جایی نخواهد برد. نه نهادگراهای ما درکی از تحولات توسعه دارند و نه لیبرالها این قصه را میفهمند. اختلافی شکل گرفته و عدهای مخالف دولت کنونی از نظر اقتصادی هستند و برخی هم موافق دولت انتزاعی محدود دوره جنگ هستند که هیچ کنش اقتصادی نداشته و مردم با ضروریات زندگی میکردند. این اختلاف منجر به ایجاد صف بندی این دو نحله اقتصادی شده است. در حالی که در باب توسعه در ایران تجربه و نسخههایی وجود دارد که با بحث در مورد آن باید به بحث توسعه میتوان وارد شد. در این صورت پی میبریم که توسعه در کدام سطوح ضروری است و تولید در ایران به چه مفهومی است. شاید در آینده روابط ما با قطب صنعت جهان بهبود یافت آنگاه ایران در منطقه چه جایگاهی خواهد یافت. در شرایط جدید، رقابت شدیدی در بازارهای منطقه با ترکیه خواهیم داشت، آیا در این مورد تاکنون بحث شده است؟ این اتفاق خواهد افتاد چون ترکیه در نبود دیپلماسی فعال ایران، بازارهای منطقه را خواهد بلعید و سهمی به ایران نخواهد داد. آیا در فردای کاهش تنش با آمریکا سناریویی وجود دارد که ایران در بازار منطقهای حضور داشته باشد اما با ترکها اختلافی نداشته باشد؟ آیا تاکنون بررسیای در این باب شده است که توسعه در ایران به چه معناست؟ در حال حاضر تنها در ایران وجه کالبدی توسعه معنا و مفهوم دارد. تنها جاده و سد میسازیم، ثروت تولید و مازاد آن را به خارج از کشور منتقل میکنیم. آیا فردی هست که به این مسائل بیندیشد که این مازاد تولید به چرخه اقتصادی باز میگردد یا خیر؟ بررسی این مسائل کار اصلاحطلبی است. شاید اگر این مسئله در دل اصلاحات بازخوانی شود، اصلاحطلبان خود نیز به مقوله تولید برای مصرف منطقه توجه میکنند. اختلاف نظرات بر سر قدرت و نظارت استصوابی، دیگر به اصلاحطلبان مشروعیت نمیدهد. چرا که اپوزیسیون خارج از مرز نیر میتواند همین دعوا را انجام دهد. اختلاف نظرات استصوابی دیگر دعوای اصلاحطلبی نیست. اصلاحطلبی باید به دنبال درک جدیدی از توسعه در ایران باشد. جامعه ایران در حال شهر نشینی است. شهر چگونه با این تغییر توسعه پیدا کند. اصلاحطلبی است که باید به این مورد پاسخ دهد. در حالی که مساله اصولگرایی این موارد نیست. اصولگرایی به حفظ سرزمین و سامان حیات سیاسی با قدرت مرکزی میاندیشند و قانون اساسی را بر همین اساس تعبیر میکنند. اصلاحطلبی با وجود اینکه جامعه متکثر را پذیرفته اما در مورد آن تاکنون کاری نکرده است. اصلاحات درباره پیوندهای قومی، ملی و فرهنگی تاکنون چکار کرده است. متفکران بزرگ روی این مباحث کار کردهاند. در ایران، فعالان سیاسی یا در قدرت میمانند و یا اینکه پس از مدتی قهر میکنند و منتقد کلیت سیاسی میشوند. اما کلینتون اگر از حوزه قدرت خارج شد اکنون در حوزه مدنی فعالیت میکند. در ایران همه سیاستمداران بعد از کناره گیری از عرصه سیاست به حوزه تجارت میروند.
آقای دکتر اظهارات جنابعالی به نحوی همان سخن سعید حجاریان است که شما فرمودید اشتباه میکند. او نیز معتقد است که باید از قدرت کنار رفت و در نهاد مدنی به فعالیت پرداخت.
دو اصلاحطلبی باید وجود داشته باشد؛ نخست جریان اصلاحطلبی که باید هدفش حوزه قانون باشد و قدرت را مدیریت کند اما کسی که دیگر نمیتواند بازی کند باید به بخش مدنی برود نه اینکه منتقد کل نظام سیاسی شود. بازگشت به حوزه اصلی سیاست برای برخی اشتباه است و باید در حوزه مدنی کار کرد دقیقاً کاری که اکنون رئیس دولت اصلاحات انجام میدهد او در حال تقویت حوزه مدنی است. حجاریان باید جامعه مدنی را بسازد اما حق ندارد تئوریای بسازد مبنی بر اینکه دیگر کسی وارد عرصه مجلس نشود. در حالی که حضور اصلاحطلبی در دل قوه تقنین ضروری است. واقعیت آن است که سرمایهای کسب میشود و نباید این سرمایه از بین برود. این سرمایه باید به دل جامعه تززیق شود. اگر یک آیت الله اصلاحطلب پیشنماز مسجد شود کسی با او برخورد خواهد کرد که چرا نماز میخوانی؟ چرا اصلاحطلبان به این سمت حرکت نمیکنند؟ چون مدام وارد بازی سیاسی میشوند.
به عنوان سوال پایانی، در انتخاباتهای اخیر همواره از روش سلبی برای حذف تندروها استفاده شده است، اکنون به نظر میرسد که این روش دیگر پاسخگو نباشد، از این رو چه باید کرد؟ آیا همچنان این روش در انتخابات آتی پاسخگو است و آیا اصلاحات باید به دنبال نسخه دیگری برای ترغیب عموم به پای صندوقهای رای باشند؟
هنوز هم روش سلبی پاسخگو است. اگر فردا در مجلس فردی طبل جنگ را زد، خطرناک نیست؟ آیا نباید در مقابل ورود او به مجلس ایستاد؟ البته این مهم به مفهوم عدم حرکت به سمت گفتمان ایجابی نیست. اما در شرایطی که ممکن است افرادی به مجلس ورود پیدا کنند که حامی جنگ باشند نباید در مقابل آن واکنش نشان داد؟ اگر سلبی حرکت نکنیم که نمیتوانیم این افراد را از مجلس و جریانهای قدرت حذف کنیم. رویکرد سلبی در انتخابات ریاست جمهوری قدرت گرفت و هنوز هم این رویکرد به ویژه در انتخابات مجلس آتی پاسخگو است البته باید به سمت رویکرد ایجابی هم حرکت کرد.
دیدگاه تان را بنویسید